هویت از عینک اندیشمندان؛
از نظر داوری اردکانی هویت یک قوم آن چیزی نیست که در حال حاضر دارد، بلکه آن چیزی است که در طلب آن است و روی به سمت آن دارد، از همین رو برای کشف هویت باید به مقاصد نگاه کرد. در این میان یکی از مسائل چالش برانگیز هنگام بحث از هویت ایران، نحوه رابطه میان اسلام و ایران است، دکتر داوری اسلام را به عنوان یکی از عناصر اساسی هویت ایران معرفی می‌کند.

گروه راهبرد «سدید»؛ دکتر رضا داوری اردکانی را می توان از جدی ترین فیلسوفان معاصر دانست، شخصیتی که نزدیک به شش دهه گفتار های فلسفی و علمی گوناکونی را رغم زده است. شاید بتوان یکی از وجوه تمایز این فیلسوف برجسته با دیگر شخصیت ها را برقراری پیوند میان فلسفه و زندگی دانست، فلسفه و علوم انسانی برای داوری نه دانش هایی انتزاعی بلکه ابزاری برای تحلیل حال و آینده ایران و مسائل آن است. از جمله مسائلی که دکتر داوری اردکانی، به تفصیل پیرامون آن طرح بحث هایی داشته اند، مقوله هویت است. در ادامه نظریات دکتر داوری در خصوص هویت را مرور خواهیم کرد.

آغاز پرسش از هویت

پرسش از هویت چه زمانی رخ می دهد؟ این سوال مهم که نقش به سزایی در ترسیم هویت مطلوب دارد، دارای خواستگاهی فلسفی است. دکتر داوری اردکانی، آغاز پرسش از هویت را در دو أمر معرفی می کنند، نخست مقوله از خود بیگانگی:

  • «آدمی در عالم خود مثل ماهی در دریاست، وقتی از عالم خود جدا ماند آنرا طلب می کند و از آن می پرسد. تا آدمیان احساس بیگانگی نکنند از وحدت و هویت نمی پرسند. اما چون دچار تفرقه شدیم در صدد آنیم که احساس وحدت ما در چیست؟  آغاز ما کجا بود؟ ما به کجا بر می گردیم؟ و به چه حبل متینی باید دست بیندازیم؟»[1]

شاید بتوان سر این موضوع که هویت از گذشته به عنوان یک دغدغه برای حکمای مسلمان مطرح نبوده را ناشی از تفکر در بستر وحدت و در دریای سنت دانست، حکیم مسلمان هیچ گاه خود را در قیاس با فرهنگ معتبر دیگر نمی سنجیده و سنت الهی در نقطه محوری اندیشه او قرار داشته است.

از همین عبارات فوق می توان به خواستگاه دوم بحث از هویت در نظر دکتر داوری پی برد و آن مسئله غیریت است. از نظر دکتر داوری، هویت تام (فی حد ذاته و بدون قیاس با أمر دیگر) وجود ندارد، بلکه هویت در دل غیریت شکل می گیرد:

  • «هویت به معنی منطقی در تاریخ معنی و مورد ندارد، حتی در منطق هم عینیت بدون غیریت نیست. وقتی می گوییم : برگ سبز است، برگ و سبز نوعی عینیت و هویت دارند، لکن غیریت هم دارند. اگر منظور ما از هویت، هویت تام است، در زمان و تاریخ هویت و عینیت تام معنی ندارد. اما اگر بگوییم تاریخ داریم و به دنبال یافتن صورت های تاریخی باشیم و اوراق کتاب تاریخ را که پشت سر هم می آیند در نظر آوریم و مثلا دفتر تاریخ ایران را ورق بزنیم در می یابیم که ایران دارای هویتی است که نمی توان آنرا از بین برد»[2]

تعارضی در دل هویت نهفته است

این فیلسوف برجسته، هویت خواهی را همراه با نوعی تعارض می بیند، از نظر دکتر داوری هویت یک قوم آن چیزی نیست که در حال حاضر دارد، بلکه آن چیزی است که در طلب آن است و روی به سمت آن دارد، از همین رو برای کشف هویت باید به مقاصد نگاه کرد، هر کس در طلب چیزی است که با آن دارای سنخیت و همخوانی است، البته این ارتباط در حد سنخیت بوده و تا رسیدن به وحدت فاصله دارد، بنابراین، هویت یا چیستی ما را مسائلی شکل می دهند که غیر از ما بوده، در خارج از ما قرار داشته اما ما در طلب آنها هستیم، این موضوع یعنی کیستی من و خود من، چیزی غیر آن چیزی است که هستم، و اینجا نقطه شروع تعارض است:

  • «امروزه که همه جهان تقریبا به یک شهر با محلات فقیر نشین و غنی تبدیل شده است هویت هیچ قوم و مردمی را با صرف نظر از حال و گذشته آن نمی توان شناخت. زیرا هویتی که آن قوم می طلبد در بیرون قرار دارد پس او، او نیست وقتی او می شود که به غیر برسد. یعنی در اینجا طلب خودی، دیگر شدن است و این تعارض دشواری است.»[3]

نسبت اسلام و ایران در طرح هویتی دکتر داوری

یکی از مسائل چالش برانگیز هنگام بحث از هویت ایران، نحوه رابطه میان اسلام و ایران است، دکتر داوری اسلام را به عنوان یکی از عناصر اساسی هویت ایران معرفی می کند، وی در طرحی که الهام گرفته شده از ایده «اسلام ایرانی» هانری کربن است، معقتدند که ایرانیان، اسلام را قرین با عقاید خود دانسته در نتیجه ضمن حفظ ایرانیت خود، اقدام به پذیرش اسلام و کمک به اوج و شکوفایی آن کردند. در حقیقت پایان کار ساسانیان، پایان کار ایران نبود چراکه ایرانیان اسلام را مناسب با روح ایرانی خویش یافته، آنرا پذیرفتند:

  • «گذشته تاریخی هزار و چند ساله اخیر ما اسلامی است و در همه ما هر که باشیم و به هر چه تعلق داشته باشیم یک تعلق نیز به عالم اسلام داریم. فردوسی، ابوریحان بیرونی، خوارزمی و ... متعلق به عالم اسلام هستند و ما نیز نسبتی با آنها داریم... ما نسبتی با ایران و نسبتی با اسلام داریم... ما اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم به تاریخ چند هزار ساله ایران وابسته ایم».[4]

تحول مفهوم ملت ایران، از گذشته تا حال

امروزه در هنگامه بحث از هویت، ملیت ها به عنوان یکی از عناصر جدی هویت ساز مطرح می شوند، نظام دولت-ملت که مبتنی بر مرز های سیاسی و حاکمیت قدرت ها شکل گرفته، هویت بسیاری از اشخاص را می سازد، بسیاری مبتنی بر همین عنصر، غیریت خود را مشخص کرده و یا با اشخاصی احساس همبستگی می کنند. این در حالی است که به نظر در گذشته، این مهم بیشتر توسط عقیده صورت می گرفته است. دکتر داوری اردکانی، در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» مختصری به این موضوع می پردازند، از نظر وی ملت در معنای گذشته خود نه به معنای مرز های سیاسی که به معنای هم سخنی انسان با عالم قدس و با هم کیشان خود بوده است، در حقیقت، اشخاص از طریق عالم قدس، زبان مشترک گفتگو با یکدیگر را پیدا می کردند. حتی امروزه نیز مفهوم ملت در زبان عرب به معنای دین است. اما این تعریف در عصر مدرن دچار تحولی جدید شده و در تغییری، عالم قدس از کانون محوری هویت حذف شده و ملت ها دیگر مبتنی بر أمر قدسی خود را نشناخته و هویت نمی یابند: [5]

  • «مفهوم ایران در زبان شاهنامه با مفهوم ایران امروزی متفاوت است. امروزه ملیت ایرانی به معنای پایبندی سیاسی به به یک دولت ملی به کار می رود در حالی که مفهوم ملت در گذشته به معنای جمع پیروان یک دین بوده است.»[6]

 

هویت در عصر بی عالمی!

 اندیشه دکتر داوری، در گذر زمان

مسئله غرب، تجدد و نسبت ایران و هویت ایرانی با آن از نقاط حساس و پیچیده اندیشه دکتر داوری اردکانی است. در ادامه، ضمن گفتگویی با دکتر علیرضا بلیغ[7] تلاش کردیم تا پاسخی برای پرسش های پیش رو بیابیم:

الف: ایده دکتر داوری اردکانی در زمینه وضعیت فعلی هویت ایرانی در مقابله با غرب چیست؟

ب: آیا ایشان طی چند سال گذشته دچار نوعی تغییر بنیادین در خصوص نسبت هویت ایرانی با غرب شده اند؟

ج: بحران هویت در اندیشه دکتر داوری چه جایگاهی دارد؟

بلیغ در پاسخ به پرسش های فوق معتقد است: «درباره دکتر داوری و مسئله هویت در نزد وی، باید مقداری سیر تطور خود ایشان را در ابتدا ببینیم و بعد راجع به نظر امروزین ایشان قضاوت کنیم. دکتر داوری بحث های خود در خصوص مسئله ما با غرب را از قبل انقلاب شروع کردند و از همان موقع درگیر این مباحث بودند، به نوعی می شود ایشان را به همراه یک طیف دیگر از متفکرین آن زمان، جزء کسانی دانست که با مسئله موج بازگشت به خویشتن فکر می کنند، یعنی کسانی مانند شریعتی، دکتر فردید که استاد خود اقای دکتر داوری هم هست، جلال آل احمد که البته مقداری متأثر از فردید در طرح مسئله غرب زدگی است، البته نه به معنای دقیق فلسفی که دکتر فردید مطرح می کند اما در عموم مردم سخن جلال بیشتر نفوذ کرد که البته این نفوذ را می توان ناشی از عدول جلال از موضع فلسفی فردید دانست. خب البته در این فضا اشخاص زیادی بودند که در موج بازگشت به خویشتن مطرح شدند، سنت گراها که چهره شاخص آن دکتر نصر و شایگان است نیز درگیر در همین مسئله بازگشت بودند.»

وی افزود: «این وضعیت مقداری متأثر از توجه حکومت پهلوی به مسئله هویت ایرانی است، در ان برهه به دلیل افزایش قیمت نفت و بهبود شرایط اقتصادی کشور، شاه سودای گذر از دروازه های تمدن پیدا کرد و بر روی این حوزه سرمایه گذاری کردند. مجموعه ای که امروز با عنوان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی می شناسیم نیز در آن برهه توسط فرح پهلوی با همین هدف هویت ایرانی راه اندازی شد، کتابخانه این مجموعه امروزه جزء غنی ترین کتابخانه ها قرار دارد که کتاب های آن توسط نصر و شایگان با همین ایده هویت ایرانی جمع آوری شد. البته شرق شناسانی نیز به این موضوع کمک کردند، مانند کربن با طرح مسئله اسلام ایرانی که نظریات دکتر داوری نیز در جهاتی متأثر از کربن است، یعنی هم از کربن متأثر است و هم از فردید، البته جدال هایی نیز میان فردید و کربن وجود دارد. بنابراین دکتر داوری نیز در آن بستر بر هویت ایرانی اسلامی  می اندیشد، اما به آن معنایی که می شود نصر، شایگان، رنه گنون و ... را سنت گرا دانست، آقای دکتر داوری را نمی توان سنت گرا تلقی کرد.

دکتر بلیغ در خصوص ایده دکتر داوری در جمع میان اسلام و ایران گفت: «مسئله اصلی دکتر داوری در مقوله هویت، در دوره قبل از انقلاب توجه به بن مایه های تاریخی و تمدنی است که هویت مارا می سازد. البته می شود گفت که از گذشته ایران برخلاف بسیاری کشور های دیگر پتانسیل مواجهه با فرهنگ های دیگر را داشته و تلاش کرده در این مواجهه هویت خود را با تکیه بر سنت از نو بازسازی کند. مانند مواجهه ای که با یونان در دوره سلوکیان و یا با مغول داشته، و یا حتی در دوره شکوفایی تمدن اسلامی در قرن سه و چهار، مواجهه ای که با اعراب داشته است. البته مواجهه با اسلام وضع متفاوتی پیدا کرد. عناصری در هویت ایرانی بود که آن را قرائت خاصی از اسلام یافت. به صورت خاص تدریجاً ایران با تشیع سازگاری یافت و آن را پذیرفت و زمینة این پذیرش، معانی بنیادینی است که ایرانیان صورتی اصیل از آن را در تشیع می دیدند. یکی از اساسی ترین آنها مفهوم ولایت است که قرابت ویژه ای با مفهوم فره ایزدی در سنت ایرانی داشت. تلاش های فردوسی در شعر و فارابی در فلسفه، تلاش هایی است که می خواهد هویت اسلامی-ایرانی را بنا کند. توجه دکتر داوری به فارابی به عنوان موسس فلسفه اسلامی که اولین بار توسط ایشان طرح می شود، نقطه آغاز توجه به هویت ایرانی اسلامی است.»

امید های دکتر داوری با وقوع انقلاب اسلامی

وی در خصوص موضع فکری دکتر داوری در دوران انقلاب اسلامی و تغییرات آن معتقد است: «با وقوع انقلاب آقای دکتر داوری امید های بیشتری پیدا می کنند که ما بتوانیم راه دیگری غیر از آنچه که غرب پیموده است را پی بگیریم و مسیر خود را در تاریخ باز کنیم اما می شود گفت که شاید انتظاراتی که ایشان در اوایل انقلاب داشت و در آثار اولیه سال های نخست انقلاب بر آن تاکید می شود آنچنان که باید محقق نشد، اما در طول مسیر اتفاقی که برای دکتر داوری می افتد آن است که در اوایل انقلاب، عمدتا نقد وی معطوف به روشنفکران است، چرا که مسئله غرب زدگی در فضای پیش از انقلاب بیشتر ناشی از درک غلط روشنفکران بوده و ظهور انقلاب آن هم با یک ماهیت اسلامی، امید هارا به نیرو های مسلمان بیشتر کرده، موجب می شود که وی تذکراتی را متوجه نیروهای مذهبی کند. یکی از تذکرات دکتر داوری که آن را با عنوان ضرورت های تاریخی مطرح می کنند، برای توجه به فلسفه و علوم انسانی مدرن است. البته توجه از حیث نقادی آنها و نه پذیرش آنها  چراکه هیچ گاه دکتر داوری حرف از پذیرش علوم انسانی مدرن نزده اند بلکه نظر ایشان آن است که علوم انسانی مدرن را اول باید فهمید و بعد با نقادی، به علوم انسانی برسیم که از آن ماست که این با مفهوم خرد سیاسی ایشان سازگاری دارد به یک معنا – فارغ از تفاوت هایی که می تواند در بنیان‏های معرفت شناختی مطرح باشد- با آنچه وبر از آن تحت عنوان علوم فرهنگی یا تاریخی یاد می کند نیز  قرابت دارد.»

بلیغ افزود: «هدف نیز آن است علمی داشته باشیم که توضیح دهنده وضع فرهنگی ما باشد، علم انسانی داشته باشیم که انسان ایرانی را روایت دهد. اما هرچه پیش آمدیم علاوه بر نیرو های روشنفکری، نیروهای مسلمان نیز در معرض نقد ایشان قرار گرفته و معتقدند کاری که باید انجام می شد، نشده است. آنچیزی که با کلیدواژه اصلی ایشان در بحث هویت از آن یاد می کنند آن است که ما یک وضعیت از گذشته رانده و از آینده مانده داریم، بی خانمانیم و یا بی عالم هستیم و اینرا می شود نحوی از بحران هویت دانست، البته می شود وارد بحث تفصیلی تری شد که این بحران است یا معضله، کشوری که نزدیک به دویست سال وقایع سختی را پشت سر می گذارد و کماکان پابرجاست، نشان دهنده آن است که کماکان هسته سختی وجود دارد که مقاومت می کند. خب با وقوع انقلاب اسلامی بالاخره امکان های ویژه ای بروز و ظهور می کند که البته به تناسب آن امکان ها محدودیت هایی نیز پدید می آی، یعنی مسیر هایی را دیگر نمی توانیم طی کنیم، بنابراین با وقوع انقلاب اسلامی ما جهتگیری تازه ای را پیدا کرده ایم که باعث شده از طرفی ما نتوانیم برگردیم، یعنی آن تعبیر دکتر داوری که می گویند از گذشته رانده و در آینده مانده، یعنی به نوعی معلق میان گذشته و آینده ایم، این موضوع را در جریان های سیاسی نیز می توان مشاهده کرد، یعنی آقای دکتر داوری مقاله ای در تحلیل عملکرد دو جریان سیاسی نوشته بودند که یکی به دنبال مقاومت در مقابل غرب و دیگر به دنبال مذاکره است، سخن ایشان در آنجا این بود که هر دوی این رویکرد ها، دو صورت منسوخ از گذشته هستند وما داریم آنرا به آینده تحمیل می کنیم. یعنی از طرفی اصول گرایان، سخنی در خصوص آینده ندارند و به دنبال استمرار گذشته هستند، از همین رو صورت محافظه کاری به خود می گیرند و از طرف دیگر اصلاح طلبان، گذشته غرب را به عنوان آینده ما جا می زنند و سخن دکتر داوری آن است که اصولا راهی که یک بار قومی پیموده در تاریخ قابل تقلید نیست، به همین دلیل است که ایشان تاکید می کنند به علوم انسانی به مثابه علوم فرهنگی و تاریخی، یعنی علومی که مال ما هستند و اتفاقات مارا روایت می کنند. یعنی ما به واسطه آمیختگی مان با غرب راه گریزی از آن نداریم و از طرف دیگر نمی توانیم گذشته آنرا تکرار کنیم، بلکه باید به واسطه این آمیختگی و شناخت از غرب، آن را در هاضمه خود تبدیل کرده و راه تازه ای برای آینده خود شروع کنیم»

وی گفت: «این راه تازه در تاریخ ممکن است متأثر از هویت ایرانی اسلامی ما، یعنی آنچیزی که مارا به مثابه یک هویت جمعی ساخته است، در مواجهه با جهان غرب که در صد و پنجاه سال گذشته جدال داشته ایم باشد. به همین دلیل از نظر ایشان ما نمی توانیم مدرنیته را دور بزنیم، بلکه راه ما از میانه مدرنیته عبور می کند و این عبور مشروط بر آن است که بتوانیم یک طرح از آینده، آن هم به تعبیر هایدگر یعنی آینده به مثابه أمر محتوم و نا متعین، أمر نه دیگر و نه هنوز، که نه گذشته و نه آمده است، داشته باشیم. اشتباه غرب گرایان در ایران آن است که تصویر محقق غرب را به مثابه آینده جعل می کنند، این مردم را ترغیب می کند که آن را به دست بیاورند اما چون به صورت سودا، آرزو و هوس است موجب اراده نمی شود، بلکه آن چیزی که اراده را محقق می کند طرح رویایی از آینده است که اصطلاحا دورنمایی را نشان می دهد، اما فیکس نشده و هر اندازه که پیش می رویم بیشتر نمایان می شود.»

دکتر بلیغ در خصوص مسئله تغییر اندیشه دکتر داوری گفت: «در آخر باید بگویم که ایشان مصاحبه ای دارند در کتاب عقل و زمانه که در پاسخ به نقدهایی که مدعی انصراف ایشان از نظرات پیشینشان هستند می گویند: من تغییر نکرده ام، بلکه زمانه تغییر کرده و من از امکان های این وضع کنونی سخن می گویم که متفاوت از امکان های اول انقلاب و سال های آغازین است، به همین دلیل می شود اینگونه قضاوت کرد که وی دچار تغییر نشده است بلکه  زمانه وی تغییر کرده است.»

 

[1] داوری اردکانی، رضا، درباره غرب: ص ۶۱

[2] همان، ص ۶۰

[3] داوری اردکانی، رضا: میزگرد بحران هویت؛ نامه فرهنگ، سال سوم، شماره ۱

[4] رضا داوری اردکانی، درباره غرب، ص ۱۰۳

[5] برای درک بهتر این ایده می توانید رجوع کنید به: https://b2n.ir/x04990

[6] گفتگو با نشریه کرگدن، شماره ۲۹، آذر ۱۳۹۵

[7] دکترای فلسفه علم و تکنولوژی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha