گروه راهبرد «سدید»؛ نابرابری به عنوان یکی از نتایج طبیعی مالکیت نامحدود بر منابع محدود شناخته شده است. اما چرا با وجود اینکه عموما معایب نابرابری برای همه روشن است، مبارزه با مالکیت نامحدود با موانع جدی نظری و عملی مواجه است؟ شاید پاسخ این است که ثروت و دارایی ما کم کم به بخشی از وجود ما تبدیل میشوند که بر ما فرمانروایی میکنند. در این صورت دیگر ما مالک دارایی خود نیستیم بلکه ثروت ما اختیار ما را به دست خود گرفته است و با هر آنچه علیه خودش باشد مقابله خواهد کرد.
در سال ۱۸۵۹، ۴۵۰ مسافر کشتی سلطنتی که از معادن طلای استرالیا به لیورپول بازمیگشتند، بر اثر غرق شدن کشتی بخار در سواحل شمالی ولز غرق شدند. نکتهای که این حادثه دریایی را در مقایسه با دیگر حوادث دریایی عجیبتر میکند این است که بسیاری از مسافران غرق شده اگر کیفهای پر از طلایی که به همراه داشتند را از خود جدا میکردند و خود را سبک میکردند به راحتی میتوانستند نجات یابند. شاید انسانها وسواس شدید و گاهی غیرمنطقی نسبت به داراییهای خود دارند. هر سال، تعداد زیادی از صاحبان خودرو به دلیل اینکه میخواهند جلوی سرقت وسایل نقلیه خود را بگیرند کشته یا به شدت مجروح میشوند. گویی شیطانی در ذهن ما وجود دارد که ما را وادار میکند با چیزهایی که داریم خودمان را نابود کنیم و برای کسب و حفاظت از ثروت مادی، سبک زندگی پرمخاطرهای را انتخاب کنیم. به همین دلیل است که من فکر میکنم ما در حقیقت تسخیر شده ایم.
البته که این یک واقعیت است که ثروتمند بودن و پول، انگیزه کافی برای تحرک به انسان میبخشد و ثروتمند بودن بسیار بهتر از فقیر بودن است همانطور که آقای وست معتقد است آنجا که در یکی از کتابهای خود مینویسد: «من هم ثروتمند بودن را تجربه کرده ام هم فقر را، باور کنید ثروتمند بودن موقعیت بسیار بهتری است»، اما زمانی فرا میرسد که ما در زندگی به یک حالت مطلوب و استانداردی رسیده ایم و با فقر فاصله زیادی داریم، با این حال همچنان به تلاش برای کسب ثروت و دارایی بیشتر ادامه میدهیم - چرا؟
این اخلاقی طبیعی است که ما به صورت طبیعی علاقه داریم تا ثروت و دارایی خود را به نمایش بگذاریم مثلا در سال ۱۸۹۹، تورشتاین وبلن اقتصاددان، بر اساس تحقیقاتش مشاهده کرد که استفاده از قاشقهای نقرهای نشانه موقعیت اجتماعی نخبگان است. او اصطلاح «مصرف آشکار» که به معنای خرید کالا یا خدمات با هدف خاص نمایش ثروت است را برای توصیف تمایل مردم به خرید کالاهای گرانتر و تجملاتی نسبت به کالاهای ارزانتر و در عین حال از لحاظ عملکردی مشابه به کار برد، مصرف آشکار هدفش نشان دادن وضعیت و موقعیت خاص فرد است. این خودنمایی و سبک مصرف به یک دلیل شاید ریشه در زیست شناسی تکاملی انسان دارد.
اثر وقف در جوامعی مانند قبیله هادزا در تانزانیا ضعیف است. این قبیله یکی از آخرین قبائل شکارچی هستند که در میان آنها مالکیت داراییها به صورت اشتراکی است و آنها با سیاست "تقسیم بر اساس نیاز" عمل میکنند. یعنی من تا هنگامی مالک چیزی هستم که نیازش دارم و پس از رفع نیاز آن را به دیگری میدهم و مالکیتی بر آن ندارم
در طبیعت نیز خودنمایی تاثیر مهمی در انتخاب جفت برای تولید مثل دارد و به رخ کشیدن امتیازات یکی از راههای مهم در جفت گیری بین حیوانات است. در واقع برخی از ویژگیهای خاص در حیوانات نر وجود دارد که علی رغم ایجاد شرایط سخت برای ادامه زندگی، اما چون نشان دهنده ژن برتر و قویتر بودن جانور است به او در بقای نسل و یافتن جفت کمک ویژهای میکند مانند پرهای بلند دم طاووس که با همه سنگینی و دست و پا گیر بودنش نشانه این است که این جانور توانایی ژنتیکی بالایی در حفاظت از خود با این شرایط سخت دارد و همین مورد یک موقعیت برتر به او میبخشد.
در انسانها نیز این گرایشهای تکامل یافته اکنون در غالب ثروت خود را نشان میدهد. امروزه زنان و مردان میتوانند مزایای خاص خود را به وسیله نمایش دارایی و ثروتشان به بقیه نشان دهند و کسب موقعیت و جایگاه اجتماعی کنند.
افراد ثروتمند در میان ما بیشتر عمر میکنند، فرزندان بیشتری دارند و آمادگیشان برای مقابله با ناملایماتی که در زندگی پیش میآید بیشتر از ما است. ما جذب ثروت آنها میشویم. در هنگام رانندگی احترامی برای یک ماشین ارزان قیمت قائل نیستیم، اما اگر یک ماشین لوکس تخلفی کند احتمال کمتری دارد تا با واکنش عصبی ما مواجه شود. عموما مردم با افرادی که لباسهای گران قیمت و برند میپوشند و تیپهای لاکچری دارند بهتر تعامل میکنند و رفتاری محترمانهتر با آنان خواهند داشت و قاعدتا افراد ثروتمند در انتخاب همسر موفقیت بیشتری خواهند داشت، چون قدرت جذب بیشتری دارند. با وجود همه این امتیازات به قول آدام اسمیت پدر اقتصاد مدرن: انسان ثروتمند به این دلیل به ثروتش افتخار میکند که آن را علت اصلی جلب توجه کائنات و جهان به خود میداند. ثروت مادی نه تنها زندگی راحت تری را برای ما ایجاد میکند، بلکه ما به واسطه تحسین دیگران نیز احساس رضایت میکنیم. ثروت احساس خوبی برای ما به ارمغان میآورد. خریدهای لوکس مراکز درک لذت را در مغز ما فعال میکند. اگر تصور کنید نوشیدنی که مصرف میکنید گران قیمت است، نه تنها ازطعم آن لذت خواهید برد، بلکه سیستم ارزشگذاری مغز شما که مرتبط با تجربه لذت است فعال شده و احساس لذت مضاعفی به شما میدهد، در شرایطی که خوردن همان نوشیدنی زمانی که به شما بگویند قیمت ارزانی دارد، لذت زیادی به شما نمیدهد.
مهمتر از همه همان حرفی است که ۱۰۰ سال پس از اسمیت، ویلیام جیمز گفت: ما همان چیزی هستیم که مالکش هستیم. علاوه بر جسم و روح بخشی از هویت ما را دارایی ما میسازد. این ایده بعدها در سال ۱۹۸۸ توسط راسل بلک استاد بازاریابی توسعه یافت و با مفهوم "خود توسعه یافته" مجددا مطرح شد. راسل معتقد بود که ما از دوران کودکی از مالکیت و دارایی به عنوان وسیلهای برای شکل دادن به هویت و ایجاد موقعیت استفاده میکنیم. شاید به همین دلیل است که «من!» یکی از کلمات رایجی است که کودکان نوپا استفاده میکنند و بیش از ۸۰ درصد درگیریها در مهد کودکها و زمینهای بازی بر سر داشتن و مالکیت اسباب بازی است.
با افزایش سن (و البته با کمک وکیلهای حرفه ای)، ما راههای دیگری جز دعوا، برای حل و فصل اختلافات مربوط به مالکیت پیدا میکنیم، اما ارتباط عاطفی با دارایی ما به عنوان بسط هویتمان، با ما باقی میماند. برای مثال، یکی از قویترین پدیدههای روانشناختی در اقتصاد رفتاری، "اثر وقف" است که اولین بار در سال ۱۹۹۱ توسط ریچارد تالر، دانیل کانمن و جک کنتچ گزارش شد. نمونههای مختلفی از این اثر وجود دارد، اما احتمالاً قانعکنندهترین آنها مشاهده این است که ما برای کالاهایی با ارزش یکسان (مثلاً لیوانهای قهوه) ارزش یکسانی قائل هستیم تا زمانی که یکی از آنها را مالک شویم. بعد از مالکیت ما فکر میکنیم لیوان قهوهای که خریده ایم ارزش بیشتری نسبت به پولی که برای خریدش پرداخت کرده ایم دارد. آنچه جالب است این نکته است که این تأثیر در فرهنگهایی که فردگرایی و استقلال "خود" بیشتری را ترویج میکنند در مقایسه با فرهنگهایی که مفاهیم تعاملی و دیگرطلبانه بیشتری از "خود" را ترویج میکنند، بارزتر است. در اینجا این مشاهده دقیقا با مفهوم خود توسعه یافته مطابقت دارد، زیرا ما با آنچه منحصراً مالک آن هستیم در حال تعریف خود هستیم پس ارزش آن را مانند بخشی از خود و بیشتر از آنچه در واقعیت هست میپنداریم.
ذات گرایی وقتی در داراییهایی که مالک آنها هستیم متبلور میشود ریشه اصلی اختلافات بر سر مالکیت و تقسیم داراییها میشود. زیرا هر شخصی مایملک خود را بخشی از هویت و ذات خود تصور میکند که ارزشی معادل خود وجودی اش دارد لذا تغییر و تبدیل و از دست دادن آن برایش غیر قابل پذیرش خواهد بود
به طور معمول و طبیعی اثر وقف در کودکان تا سنین ۶ -۷ سالگی ظاهر نمیشود، اما آزمایشهای ما در سال ۲۰۱۶ ثابت کرده است که اگر کودکان نوپا را متوجه چنین مسئلهای کنیم و ذهنشان را درگیر کرده و به نوعی با نفوذ در ذهنشان این مفهوم را به آنها القا کنیم آنها هم به آن تمایل پیدا میکنند.
اما نکته جالب این است که اثر وقف در جوامعی مانند قبیله هادزا در تانزانیا ضعیف است. این قبیله یکی از آخرین قبائل شکارچی هستند که در میان آنها مالکیت داراییها به صورت اشتراکی است و آنها با سیاست "تقسیم بر اساس نیاز" عمل میکنند. یعنی من تا هنگامی مالک چیزی هستم که نیازش دارم و پس از رفع نیاز آن را به دیگری میدهم و مالکیتی بر آن ندارم.
بلک در ادامه تحقیقات خود به این نتیجه رسید که چیزهایی که ماهیت و جوهری غیر مادی و اصیل و ناملموس دارند بیش از داراییهای مادی، خودمان را نشان میدهند. این ذات گرایی وقتی در داراییهایی که مالک آنها هستیم متبلور میشود ریشه اصلی اختلافات بر سر مالکیت و تقسیم داراییها میشود. زیرا هر شخصی مایملک خود را بخشی از هویت و ذات خود تصور میکند که ارزشی معادل خود وجودی اش دارد لذا تغییر و تبدیل و از دست دادن آن برایش غیر قابل پذیرش خواهد بود. به این ترتیب، داراییها نه تنها به دیگران نشان میدهند که چه کسی هستیم، بلکه به ما یادآوری میکنند که برای خودمان چه کسی هستیم و نیاز ما به اصالت در دنیای رو به گسترش دیجیتالی را به صورت فزایندهای تامین میکند.
/انتهای پیام/