روایت «میزنا آواید»، یک مادر فلسطینی از آنچه بر ساکنان این سرزمین می‌گذرد؛
صبح روز سه شنبه ماه گذشته، چند روز پس از شدت گرفتن قیام فلسطینی‌ها در محله شیخ جراح، دخترم با من تماس گرفت. مدیر مدرسه، که یک فلسطینی است، از ورود فرزندم و چند دانش آموز دیگر به مدرسه جلوگیری کرده بود، زیرا آن‌ها لباس مشکی پوشیده بودند و شانه‌های خود را با چفیه فلسطینی پوشانده بودند. مدیر به او گفته بود: «به خانه برو یا با پدر و مادرت تماس بگیر تا لباس دیگری برایت بیاورند!»
گروه راهبرد «سدید»؛ وجود نابرابری و نژادپرستی در سرزمین‌های اشغالی موضوعی است که بسیاری از فعالان اجتماعی و آزادیخواهان در جهان نسبت به آن معترض هستند. اما بدون اذعان صریح به نابرابری عمیقی که بین فلسطینی‌ها و یهودیان در سرزمین‌های اشغالی وجود دارد، هیچ اصلاح جدی و هیچ چاره‌ای وجود ندارد. ما می‌توانیم با کشف چارچوب‌های ایدئولوژیکی که این نابرابری‌ها و تبعیض‌های سیستماتیک را تقویت می‌کنند، در جهت مبارزه با آن‌ها تلاش کنیم. نانسی فریزر این تلاش‌ها را «درمان‌های تحول‌آفرین» می‌نامد. تفکر انتقادی در مورد سیستم آموزشی در سرزمین‌های اشغالی در نهایت می‌تواند منجر به شکست سیاست‌های نژادپرستانه این رژیم باشد. در این یادداشت میزنا آواید به شاره (Muzna Awayed-Bishara)، به عنوان یک مادر فلسطینی با مروری بر آنچه بر ساکنان این سرزمین می‌گذرد تلاش می‌کند تا از طریق تحول در نظام فرهنگی و با مدل مقاومت مدنی برای حفاظت از هویت فلسطینی و احقاق حقوق آن‌ها راه‌کارهای عملیاتی ارائه دهد. این یادداشت برای اولین بار در پایگاه اینترنتی Boston Review منتشر شده است.

صبح روز سه شنبه ماه گذشته، چند روز پس از شدت گرفتن قیام فلسطینی‌ها در محله شیخ جراح، دخترم با من تماس گرفت. مدیر مدرسه، که یک فلسطینی است، از ورود فرزندم و چند دانش آموز دیگر به مدرسه جلوگیری کرده بود، زیرا آن‌ها لباس مشکی پوشیده بودند و شانه‌های خود را با چفیه فلسطینی پوشانده بودند. مدیر به او گفته بود: «به خانه برو یا با پدر و مادرت تماس بگیر تا لباس دیگری برایت بیاورند!». شاید تعجب کنید، اما فرزندان ما فقط لباسی به عنوان همبستگی با فلسطینی‌های غزه پوشیده بودند. ممکن است عجیب به نظر برسد که اقدامات آن‌ها یک مدیر مدرسه فلسطینی در سرزمین‌های اشغالی را نگران کند، اما این حادثه نشان دهنده پارادوکس‌های زندگی فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی است.

رژیم صهونیستی همیشه در نظام آموزشی خود دو سیستم مجزا داشته و بر اساس رویه‌های غیر مرسوم و تبعیض آمیز به اداره فضای آموزشی پرداخته است. یکی از این سیستم‌ها مربوط به اکثریت یهودی، عبری بوده و دیگری سیستمی بوده که عرب‌های مسلمان تحت آن اداره می‌شوند. شاید در نگاه از بیرون تنظیم یک سیستم دوگانه تمهیداتی برای به رسمیت شناختن تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی به نظر برسد، اما واقعیت چیز دیگری است. زیرا این دوگانه سازی بیشتر تبعیض آمیز بوده و بیشتر در جهت تثبیت فرهنگ یهودی-عبری عمل می‌کند. مثلا خیلی جالب است که دانشجویان یهودی به صورت رسمی و بر اساس سنت‌های خود اشعار معروف مربوط به جنبش صهیونیسم را در جشن‌های تاسیس اسرائیل می‌خوانند و برای این کار ممنوعیتی وجود ندارد، اما دانشجویان عرب و مسلمان هرگز اجازه خواندن متون کلاسیک ادبیات عرب که در همه دانشگاه‌های کشور‌های عربی تدریس می‌شود را ندارند. به همین ترتیب در متون آموزشی نیز حرفی از تاریخ فلسطین وجود ندارد بلکه در عوض فلسطینی‌های مسلمان باید مطالبی پیرامون تاریخ و یهود و ارزش‌های یهودی بخوانند. گرچه فلسطینی‌ها مجاز هستند تا در کلاس‌های درس از زبان عربی استفاده کنند و مجبور به استفاده از زبان عبری نیستند، اما بیشتر ساعات آموزشی آن‌ها در مدارس صرف مطالعه تاریخ و ادبیات یهودی-عبری می‌شود. این کینه نسبت به فرهنگ عربی به حدی است که سیاست گذاران آموزشی رژیم، تمام آثار و اشعار محمود درویش یکی از بزرگ‌ترین شعرای عرب را از همه متون آموزشی حذف کرده و مطالعه آثار او را در هر دو سیستم آموزشی ممنوع اعلام کرده اند. در همین خصوص لیبرمن وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اشعار درویش را در حکم «سوخت حملات ضد صهیونیستی» معرفی کرده بود.
رژیم صهیونیستی همیشه در نظام آموزشی خود دو سیستم مجزا داشته و بر اساس رویه‌های غیر مرسوم و تبعیض آمیز به اداره فضای آموزشی پرداخته است. یکی  از این سیستم‌ها مربوط به اکثریت یهودی، عبری بوده و دیگری سیستمی بوده که عرب‌های مسلمان تحت آن اداره می‌شوند

رژیم اشغالگر همواره هویت ملی و فرهنگ فلسطین را تهدیدی برای ماهیت صهیونیسم تلقی کرده است به همین دلیل سیستم آموزشی را به صورتی طراحی کرده است که نقش دوگانه‌ای در فرهنگ سازی داشته باشد. یعنی هم دستگاهی برای هویت سازی صهیونیسم باشد و هم از فلسطینی‌ها هویت زدایی کند و فرهنگ فلسطینی را کم رنگ کرده تا به مرور زمان محو شود. این کار برای این انجام می‌شود که در بستر زمان روایت‌های صیهونیستی از تاریخ و فرهنگ سرزمین قدس جایگزین هویت ملی فلسطینی‌ها شود. مجریان این سیاست‌ها برای رسیدن به اهداف گفته شده کاملا حساب شده عمل می‌کنند به همین دلیل است که حتی پوشیدن لباس مشکی و چفیه در مدرسه، چون نشانه همبستگی و حمایت از فلسطینی‌ها می‌باشد به معنای سرپیچی از اصول اصلی سیستم آموزشی شناخته شده و تحمل نمی‌شود.

در حقیقت مدیر مدرسه درست فهمیده بود. ژست نمادین دختر من و دوستانش در آن روز واقعا اقدامی از جنس مقاومت بود. آن روز با اصرار دانش آموزان بچه‌ها با همان لباس وارد کلاس‌ها شدند و مدیر آموزشگاه مجبور شد با این مسئله کنار بیاید، اما این انعطاف تا زمانی بود که هیچ حرفی از اتفاقاتی که بیرون از مدرسه افتاده بود زده نشود. به محض اینکه بچه‌ها در کلاس درباره وقایع غزه شروع به مباحثه کردند به سرعت کادر مدرسه و معلمان با ادامه بحث مخالفت کردند و این مباحث سیاسی را مخالف دستورالعمل‌های آموزشی دانسته و به صراحت گفتند ما اجازه نداریم درباره مسائل سیاسی اظهار نظر کنیم.

روز بعد از ماجرای دخترم در مدرسه، پسرم از حیفا با من تماس گرفت و با اضطراب و نگرانی از حمله دانشجویان افراطی صهیونیست به فلسطینی‌ها در دانشگاهی که مشغول درس خواندن است خبر داد. من با اینکه در طول سال‌های طولانی با تجربه مستمر نژادپرستی صهیونیست‌ها پوستم کلفت شده ام و این ماجرا‌ها و خشونت‌ها برایم نگران کننده نیست، اما این بار، چون فرزندانم موضوع خشونت بودند دلهره خاصی به سراغم آمده بود به همین دلیل به سرعت سوار ماشین شدم و به سمت حیفا به راه افتادم. در مسیر با همسرم هیچ صحبتی نکردیم و هر دو به ترانه‌ای که از رادیوی محلی با صدای جولیا پطرس در حال پخش شدن بود گوش می‌دادیم. به محض رسیدن به دانشگاه پسرم با چهره‌ای نگران به ما ملحق شد و باهم به سمت خانه حرکت کردیم.

این یک حقیقت است که در سرزمین‌های اشغالی، یک پدر و مادر فلسطینی با یک تضاد عجیبی مواجه هستند از یک طرف باید از فرزندانشان در برابر تهدید‌های صیهونیست‌ها محافظت کنند و از طرف دیگر باید تلاششان را بکنند تا آن‌ها را به نوعی تربیت کنند که در جامعه به هویت و ملیت فلسطینی خود افتخار کنند. این نگرانی‌ها در زندگی روزمره یک پدر و مادر فلسطینی بسیار رایج و شایع است.

ما عربی را به عنوان زبان مادری خود صحبت می‌کنیم، اما فعالیت‌های روزانه خود - تحصیل، کار، خدمات پزشکی و خرید - را به زبان رسمی یعنی، عبری انجام می‌دهیم. درست است که ما با تاریخ واقعی و فرهنگ فلسطینی خودمان همذات پنداری می‌کنیم، اما مجبوریم تاریخی را که وزارت آموزش و پرورش رژیم صهیونیستی به ما تحمیل می‌کند و تجربه ما به عنوان فلسطینی در آن بی اعتبار شمرده می‌شود، یاد بگیریم و به فرزندانمان نیز همان را بیاموزیم. در این میان ما همه تلاشمان را می‌کنیم تا خود را از چرخه‌های قربانی شدن در این سیستم نژادپرستی و تبعیض آلود رها کنیم، به همین خاطر پیرامون مسائلمان صحبت و گفتگو می‌کنیم و صدای خودمان را به دیگران و به مجموعه‌های خارج از سرزمین‌های اشغالی می‌رسانیم، اما متاسفانه آن‌ها وجود ما را به عنوان «مشکل» توصیف می‌کنند و به همین دلیل به عنوان یک تهدید به ما نگاه می‌کنند. مدام از ما خواسته می‌شود که وجود خود را در این مکان توجیه کنیم، گویی ما در این سرزمین به دنیا نیامده ایم. مهمتر از همه، دولت از ما انتظار دارد که شهروندان خوب و قانونمندی باشیم، در حالی که به طور رسمی و عملی به عنوان شهروندان درجه دوم در کشوری که خود را به عنوان یک کشور تعریف می‌کند، با ما رفتار می‌کنند. در حقیقت ما درون یک ملت-دولت قوم یهود زندگی می‌کنیم نه درون یک دولت ملت مبتنی بر مرز‌های سرزمینی و هویت تاریخی مشترک. باید به این نکته اشاره کنم، من قبول دارم که احساس من به عنوان یک پدر و مادر فلسطینی، نمی‌تواند باعث شود تا رنج دیگران را به رسمیت نشناسم، زیرا ساکنان یهودی این سرزمین نیز دارای حق و حقوقی هستند درست مانند ما که ساکنین این سرزمین هستیم. برعکس، من معتقدم که از طریق حس مشترکی که داریم، باید بتوانیم فضایی تأثیرگذار را برای فرصت‌های جدید و آینده‌ای بهتر و منصفانه‌تر ایجاد کنیم. زندگی در جامعه‌ای اشباع شده از تعارض، پیامد‌های عاطفی، اجتماعی و حتی وجودی کوتاه مدت و بلندمدت برای همه ما دارد که هیچ اهمیتی برای رژیم صهیونیستی ندارد. در واقع ما شهروندان معمولی مسلمان و یهودی هیچ اهمیتی برای هیئت حاکمه نداریم. همه شهروندان باید تلاش کنند تا انسانیت و ارزش‌های انسانی جدای از نژاد و مذهب بر همه چیز حاکم شود، وگرنه - همانطور که مارتین لوتر کینگ زمانی در مورد اختلافات نژادی در ایالات متحده هشدار داد – همگی مانند یک مشت احمق با هم نابود خواهیم شد.
این کینه نسبت به فرهنگ عربی به حدی است که سیاست گذاران آموزشی رژیم، تمام آثار و اشعار محمود درویش یکی از بزرگ‌ترین شعرای عرب را از همه متون آموزشی حذف کرده و مطالعه آثار او را در هر دو سیستم آموزشی ممنوع اعلام کرده اند

اما بدون اذعان صریح به نابرابری عمیقی که بین فلسطینی‌ها و یهودیان در سرزمین‌های اشغالی وجود دارد، هیچ اصلاح جدی و هیچ چاره‌ای وجود ندارد. ما می‌توانیم با کشف چارچوب‌های ایدئولوژیکی که این نابرابری‌ها و تبعیض‌های سیستماتیک را تقویت می‌کنند، در جهت مبارزه با آن‌ها تلاش کنیم. نانسی فریزر این تلاش‌ها را «درمان‌های تحول آفرین» می‌نامد. من اعتقاد دارم که تفکر انتقادی در مورد سیستم آموزشی در سرزمین‌های اشغالی در نهایت می‌تواند منجر به شکست سیاست‌های نژاد پرستانه این رژیم باشد؛ و به عنوان یک مقاومت مدنی به این پروژه نگاه می‌کنم و به نتیجه رسیدن آن امید دارم.

در این مسیر، تجربه من به عنوان یک معلم و کسی که تجربه تحصیل در همین نظام آموزشی را داشته ام کمک بسیاری به درک بهتر مشکل و ریشه‌های آن می‌کند. من در ناصره در یک خانواده متوسط فلسطینی به دنیا آمدم. پدر و مادرم هر دو قبل از روز نکبت فلسطین در سال ۱۹۴۸ به دنیا آمدند - پدرم در ناصره و مادرم در حیفا. آن‌ها همیشه معتقد بودند که با وجود مشکلات، گفتگو و همکاری بهترین منابعی است که ما برای حفظ هویتمان در اختیار داریم. آن‌ها برای حفظ هویت فلسطینی تلاش‌های زیادی کردند. ما ادبیات فلسطین را خواندیم و داستان‌های جامعه و سیاست خودمان را شنیدیم. ما به موسیقی عربی شرقی گوش دادیم، غذا‌های فلسطینی خوردیم و رسانه‌های عربی را دنبال کردیم؛ و مهمتر از همه، ما به عربی فلسطینی صحبت می‌کردیم.

زمانی که به عنوان معلم انگلیسی در دبیرستان‌های فلسطینی واقع در جلیل علیا کار می‌کردم، مجبور بودم از کتاب‌های درسی و ادبیات مجاز وزارت آموزش رژیم، استفاده کنم. اما از طریق همین متون، من شروع به زیر سوال بردن بازنمایی فرهنگی در گفتمان‌های آموزشی و ارتباط آن با بازتولید اجتماعی قدرت و سلطه کردم. همین تجربه، جرقه کار علمی من را در مورد راه‌هایی برای مبارزه با بازتولید ایدئولوژیک در گفتمان‌های آموزشی و تسهیل دگرگونی اجتماعی زد. من معتقدم که شیوه‌های آموزشی ما باید ابتدا توانایی دانش‌آموزان و مربیان را برای مشارکت در گفتگوی انتقادی تقویت کند. همچنین با الهام از پائولو فریره، دیالوگ را یک نیاز وجودی می‌دانم که راهی برای دانستن و نه صرفاً یادگیری فراهم می‌کند. ماموریت اخلاقی نهایی ما به عنوان مربیان، که در جوامعی زندگی می‌کنیم که شاهد درگیری‌های طولانی مدت هستیم، تبدیل گفتگو به فلسفه زندگی است. وقتی دانش‌آموزان درگیر گفتگو می‌شوند، تأمل و عمل انتقادی نه تنها در مورد مسائل فوری زندگی خود، بلکه در مورد نیاز‌ها و رنج‌های مهم خود و دیگران امری عادی می‌شود. توانمندسازی دانش‌آموزان- اعم از مسلمانان و یهودیان - برای بررسی انتقادی اینکه چگونه ما و آن‌ها با هم تفاوت داریم، در چه چیزی اشتراک داریم و چگونه همه ما باید مسئولیت تأثیرگذاری بر تغییرات اجتماعی را بپذیریم، اساس یک آموزش انتقادی تحول آفرین را تشکیل می‌دهد. دانش‌آموزان به‌جای اینکه با «دیگری» به‌عنوان یک «مشکل» رفتار کنند یعنی آنطور که رژیم می‌خواهد، باید یاد بگیرند که چگونه دیگری را به‌عنوان «متفاوت» و مهم‌تر از همه، به‌عنوان «برابر» بپذیرند. با این کار ما می‌توانیم دانش آموزانی تربیت کنیم که در طولانی مدت عاملان اصلی تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی خواهند شد.

مشکل اصلی ما امروز این است که پیروان ادیان در فلسطین تحت تاثیر روایت رسمی رژیم سیاسی دچار تشتت شده اند. ما باید تلاش کنیم تا روایت‌های پیروان ادیان و ساکنان اصلی سرزمین فلسطین را در کنار یکدیگر بشنویم و با آن آشنا شویم. در طول تاریخ، بر اساس گزارش‌های محمد ابوزهرا، جوامع مذهبی (یهودیان، مسیحیان، مسلمانان) برای به دست آوردن کنترل بر سرزمین‌های عرب با یکدیگر رقابت می‌کردند. البته این رقابت مفهومی غیر از آنچه امروز ما درک می‌کنیم داشته است. اتفاقی که می‌افتاده است طبق گزارش‌های تاریخی متناسب با مفهوم «جدال» بوده است، هنر مجادله، بود که باعث شد این جوامع توانستند اختلافات خود را حل و فصل کنند و پیروان ادیان و مذاهب مختلف در صلح با یکدیگر و در کنار هم در محله‌های متعدد زندگی کنند. همانطور که فاطمه مرنیسی، نویسنده فمینیست مراکشی، معتقد است «در جایی که از جدل استفاده می‌شود، زور و خشونت امری غیرضروری است.» دقیقا به همین دلیل و با اتکا به این تجربه موفق تاریخی است که من معتقدم در هسته یک آموزش انتقادی تحول آفرین، هم گفتگو به‌عنوان یک اصل فلسفی و هم جدال به‌عنوان یک تکنیک آموزشی وجود دارد.
رژیم اشغالگر همواره هویت ملی و فرهنگ فلسطین را تهدیدی برای ماهیت صهیونیسم تلقی کرده است به همین دلیل سیستم آموزشی را به صورتی طراحی کرده است که نقش دوگانه‌ای در فرهنگ سازی داشته باشد. یعنی هم دستگاهی برای هویت سازی صهیونیسم باشد و هم از فلسطینی‌ها هویت زدایی کند و فرهنگ فلسطینی را کم رنگ کرده تا به مرور زمان محو شود

برای درک بهتر ماجرا روایت زندگی خودم را در اینجا بازگو می‌کنم. از آنجایی که من با روایت «روز نکبت» در خانه و جامعه خود بزرگ شده بودم، همیشه احساس مسئولیت می‌کردم که آن را به فرزندانم نیز منتقل کنم، همانطور که والدینم حقیقت آن ماجرا را با من و خواهر و برادرم در میان گذاشتند. این واقعه و روایت آن برای هویت ما بسیار مهم بود، و من می‌ترسیدم که بدون این روایت، فرزندانم بدون احساس تعلق و ارزش به فرهنگ و ملیتشان بزرگ شوند. با این حال، با علم به اینکه رژیم اشغالگر هویت فلسطینی را در فضا‌های عمومی سرکوب می‌کرد، من مانند سایر فلسطینیان در این شرایط، این انتقال فرهنگی را در خلوت انجام می‌دادیم. البته باید بگویم که این ترس بی اساس نیست. نهاد‌های اسرائیلی در طول سالیان متمادی پس از اشغال، سعی کرده اند از طریق سیستم نظارتی پیچیده‌ای که در مدارس فلسطینی القا شده بود، هویت فلسطینی را مخدوش کرده و محو کنند. رژیم این نظارت را به طور مستقیم در طول حکومت نظامی که بین سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۶ بر جامعه فلسطینی تحمیل کرد، که طی آن عضویت در هر جنبش، سازمان سیاسی و حتی دسترسی فلسطینی‌ها به وسایل مورد نیاز زندگی روزمره شان با محدودیت‌های جدی مواجه بود، ادامه داد. بقایای این دوره تا به امروز بر روابط بین جامعه فلسطین و نهاد‌های دولتی حاکم است. در واقع، سیاست حکومت نظامی در قالب یک رژیم گفتمانی عمل می‌کند و آنچه فلسطینیان می‌توانند درباره هویت و تجربه خود بیان کنند، محدود می‌کند. سوال امروز من این است که چرا به این محدودیت تن داده ایم و چرا روایت خودمان را در پستوی خانه هایمان به فرزندانمان منتقل کرده ایم؟ آیا این نوع انتقال مخفیانه و بدون بروز اجتماعی کار درستی بوده است؟ به نظر من، این کار بیشتر کمک کرده است تا روایت واقعی به واسطه اقدامات پنهانی ما کم کم ضعیف شود. حالا باید به این فکر کنیم که چه مسئولیتی، به عنوان یک دانشگاهی و معلم، در رساندن صدای هویتمان به جامعه و مبارزه برای حق آموزش آزادانه و بدون محدودیت به فرزندانمان که چه کسی هستیم و از کجا آمده ایم، بر دوش من است؟ و چه مسئولیتی برای فعال کردن چنین صدا‌هایی بر دوش دانشگاهیان و مربیان یهودی است؟ چه کسانی بیشترین قدرت را در موسسات دانشگاهی و تصمیم گیری رژیم دارند؟ آیا می‌توانیم صادقانه از میل خود برای ایجاد «صلح» و «همزیستی» صحبت کنیم، در حالی که می‌دانیم تنها یک روایت مشروعیت می‌یابد و روایت دیگر نفی می‌شود؟ من می‌دانم که پاسخ دادن به این سؤالات برای هیچ یک از طرفین آسان نیست. همه ما، یهودیان و فلسطینی‌های ساکن در این سرزمین، تحت تأثیر ترس هستیم. ما می‌ترسیم که تصدیق روایت دیگری روایت خودمان را باطل کند. ما می‌ترسیم که از مناطق امن خود خارج شویم، زیرا حل و فصل مناقشات مستلزم فداکاری کامل و تلاش‌های گسترده است. ما از بهای سنگینی که ممکن است مجبور باشیم برای سخن گفتن علیه نهاد‌های رژیم صهیونستی بپردازیم می‌ترسیم، خصوصا وقتی می‌دانیم که رژیم نه فقط فلسطینیان مسلمان که حتی به یهودیانی که در راه مبارزه برای عدالت اجتماعی و برابری فعالیت می‌کنند رحم نمی‌کند و آن‌ها را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. شاید به همین دلایل است که ما از تحول اجتماعی می‌ترسیم.
تفکر انتقادی در مورد سیستم آموزشی در سرزمین‌های اشغالی در نهایت می‌تواند منجر به شکست سیاست‌های نژاد پرستانه این رژیم بشود. در واقع من به عنوان یک مقاومت مدنی به این پروژه نگاه می‌کنم

به نظر من اما، می‌توانیم با آموزش و از طریق تلاش برای شکستن قید این ترس‌ها، تفکر انتقادی تحول آفرین را بین نسل‌های جدید، ترویج کنیم. برای مثال، معلم‌های فلسطینی مسلمان می‌توانند قدم‌های اول این تحول را شروع کنند و به دانش آموزاش اجازه دهند تا آزادانه درباره تاریخ و هویت خود به عنوان فلسطینی بپرسند و یاد بگیرند. معلمان یهودی نیز باید به دانش آموزان کمک کنند تا یک طرفه بودن روایت‌هایی را که در مدرسه و تحت سیستم رسمی یاد می‌گیرند، زیر سوال ببرند. درگیر شدن در این گفتگو‌ها به مرور زمان، روشی را که کتاب‌های رسمی و برنامه‌های آموزشی مدارس به دنبال جا انداختن آن هستند به چالش خواهد کشید.

من ادعا نمی‌کنم که می‌دانم این استراتژی‌ها چگونه عمل خواهند کرد و آیا موفقیت آمیز خواهد بود یا خیر. اما مطمئن هستم که غلبه بر ترس‌هایمان به ما این امکان را می‌دهد که چارچوب‌های بنیادینی که بی‌عدالتی‌های اجتماعی را ایجاد می‌کنند، ببینیم و برای مبارزه با آن‌ها بینش دقیق تری داشته باشیم. برای انجام این کار، ما به معلمانی نیاز داریم که متعهد به تغییر خود و مدارسشان - دانش آموزان و والدین، و همچنین جامعه - باشند. یعنی از جماعتی که مجری چشم و گوش بسته سیاست‌های ایدئولوژیک رژیم هستند به بازیگران فعال تحول اجتماعی تبدیل شوند. معلمان تحول آفرین باید نقش خود به عنوان آگاهی بخش به دیگران را درست درک کرده و در این زمینه مسئولیت تاریخی خود را با تعهد و جدیت انجام دهند.

من در تمام زندگی ام به فلسطینی بودنم افتخار کرده ام. اما این روز‌ها خطر فلسطینی بودن در سرزمین‌های اشغالی آنقدر محسوس است که نمی‌توانیم برابر آن سکوت کنیم. من نمی‌دانم چگونه می‌توان به برابری برای فلسطینی‌ها دست یافت، اما می‌دانم که ما می‌توانیم و باید در این سرزمین زندگی کنیم. اولین قدم مهم، اتخاذ آموزش‌های تحول آفرین در سیستم آموزشی است. این سیاست‌ها باید توسط تک تک ما فلسطینی‌ها اجرا شوند تا در نهایت بتوانیم جلوی سیاست‌های نژادپرستانه رژیم صهیونیستی ایستاده و گامی در جهت احقاق حقوق خودمان برداریم.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha