گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مسئله زندگی انسان در گیتی شهر دارای ابعاد و زوایای گوناگونی است که در بخشهای پیشین تا حدودی به آن اشاره شد. مسئله تحول در معنای زمان و مکان، هویت زدایی از محلات، وضعیت هویت دینی در گیتی شهر، ظرفیتها و چالشهای پیش پای دین و... از جمله مسائلی بود که ذکر آن گذشت. اکنون و در گفتگو با دکتر علیرضا بلیغ، جامعه شناس و پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ، به دنبال آن هستیم تا ضمن بررسی مباحث پیشین، به مسئله گیتی شهر و ادراک و آگاهی انسان ورود کرده و در خصوص انگاره انسان آزاد در وضعیت جهانی شده بیشتر بدانیم.
آقای بلیغ یکی از مسائل جدی که در انگارههای پست مدرن، در خصوص مفهوم جهانی شدن طرح میگردد، مسئله افزایش یافتن اراده و اختیار انسان است که نسبتی نیز با افزایش اطلاعات و عصر رسانه پیدا میکند. به عبارت دیگر انسان سنتی که در بند محیط طبیعی و اجتماع اطراف خود به سر میبرده، در وضعیت جهانی شده میتواند زندگی کاملا متناسب با درک خویش از جهان را ایجاد کرده و زیست اجتماعی خاص خود را بنیان بگذارد. به نظر شما این انگاره از مسئله زندگی انسان در گیتی شهر، تا چه میزان با واقعیتهای موجود دارای همخوانی است؟
بلیغ: این مسئله را اگر از منظر مقاله انفجار اطلاعات شهید آوینی نگاه کنید، به وجود آمدن گردشی آزاد از اطلاعات، به شما نیز این فرصت را میدهد تا آنچه که در اختیار دارید، را عرضه کنید، اما اگر در حال حاضر شهید آوینی حضور داشت، قضاوتش در خصوص اینکه چرخه آزادی از اطلاعات وجود دارد تغییر میکرد، چراکه همین چرخه آزاد نیز دستگیر برخی از مهندسیها و طراحیهایی است که صورت میگیرد. مسئله دراین مهندسی صرفا فیلترینگ نیست، نظیر کاری که با حاج قاسم در اینستاگرام کردند، بلکه مسئله بیگ دیتاها مطرح است که بر اساس آن ذائقه جامعه را استخراج کرده و برای آینده آن طراحی انجام میدهند.
من به شما توصیه میکنم کارهای بیونگ چول هان را مطالعه کنید، یک کتاب دارد با عنوان «روان سیاست»، در این کتاب بحث فوکو در خصوص «زیست سیاست» را ادامه داده و به این موضوع ورود کرده که در برهه فوکو، او از جامعه انضباطی حرف میزند، انضباطی که تنها مشمول بدن انسان است، چراکه در جامعه سرمایه داری صنعتی شما تنها مواجه هستید با مسئله افزایش تولید و برای رسیدن به این هدف، نیاز به انضباط بدنی وجود دارد، بدن باید آماده باشد برای فعالیت در آن شکل از کار. در آن ایده سراسربین که فوکو از جرمی بنتام قرض میگیرد، روان و ذهن انسان کماکان در اختیار خودش است، به عبارت دیگر ممکن است بدن شما تن بدهد به همه انضباطهایی که نهادهای مدرن بر آن تحمیل میکنند، اما روان شما هنوز آزاد است و لذا ایده آزادی را هنوز میتوانید در ذهن خود پرورش دهید.
اما ایده چول هان آن است که در روان سیاست به واسطه وجود اینترنت و شبکههای اجتماعی، روان شما نیز تحت سیطره سرمایه داری قرار میگیرد. صاحبان سرمایه و تکنولوژی مجموعهای از بیگ دیتاها را دریافت کرده و متناسب با آن طراحی صورت میدهند. شما به ظاهر در این فضا یک حضور شخصی را تجربه میکنید، به ظاهر احساس آزادی میکنید، اما در همان لحظه که شما احساس میکنید آزادی را تجربه میکنید، سرمایه داری روان شما را تحلیل میکند تا به آن شکل دهد؛ بنابراین لازم است تا گذشته از ظواهر پدیدههای جهانی شدن که دلالت بر گسترش آگاهی و اختیار که دو مفهوم ملازم هم هستند دارند، نگاهی نیز به اعماق این مسائل داشته باشیم.
با این حساب نوعی جبر سیستماتیک بر انسان تحمیل نمیشود که دیگر هیچ راه خروجی از آن قابل تصور نیست؟
بلیغ: البته همچنان میتوان ساحتهایی از وجود انسان را طرح ساخت که در آن اختیار معنا داشته باشد. یک ضرب المثل ژاپنیها دارند که میگوید انساها دارای سه لای شخصیتی هستند، یک لایه که عموم مردم و جامعه میشناسند، یک لایه که خانواده وی میشناسند و یک لایه که تنها خود اوست که به آن علم دارد. حالا این سخن را اگر بخواهیم ادامه دهیم باز یک نقطهای وجود دارد که البته حرف زدن از آن کار دشواری است، ولی خارج از دسترس سرمایه داری و مدرنیته است، شاید اصطلاحا آن را بتوانیم روح انسان نام بگذاریم، نه روان وی که در روان شناسی و یا در تعریف درستتر در رفتار شناسی از آن حرف زده میشود، روان قابل تحلیل است، اما روح هنوز نقطهای است که انسان میتواند در آنجا آزاد باشد. چراکه دست یافتن به آن شاید قدری سخت باشد، و اگر روح نبود ما باید اکنون در این قفس آهنین جامعه میپوسیدیم و میمردیم، در این وضعیت اساسا هیچ امیدی نمیتوانست وجود داشته باشد نسبت به آینده موعود.
یکی از ویژگیهای انسان شناسی دین اسلام، تأکید بر وجود بعد دیگر برای انسان به نام روح است که اتفاقا بخش اصلی حقیقت او بوده و لذا اسلام تمرکز خود را بر روی پرورش آن نهاده است. با چنین تفسیری به نظر میرسد توجه به بعد غیبی انسان میتواند ظرفیتی برای اسلام در عرصه جهانی شدن به حساب آید. در مجموع آیا باید جهانی شدن به معنای غربی آن را سرنوشت حتمی انسان دانست و یا از این دست ظرفیتها که ذکر شد برای وجود دارد که میتواند به واسطه آن سرنوشت جهانی شدن را دگرگون سازد؟
بلیغ: در پاسخ شما میتوان گفت که اسلام و به صورت خاص تشیع، طرحی از یک تاریخ جهانی دارد همان گونه که مدرنیته دارد، همان گونه که همه ادیان ابراهیمی طرحی از تاریخ جهانی دارند، یهودیت با اقتضائات و مختصات خاص خودش چنین طرحی برای تاریخ جهانی دارد، در یهودیت تبشیر وجود ندارد، یهودی بودن ویژگی کاملا قومی است و شما برای پیرو این عقیده بودن، باید والدین یهودی داشته باشید، ولی مسئله آن است که در همان نگره قومی یهود، روایتی جهانی وجود دارد که بقیه ادیان و اقوام در نسبت با یهود جایگاهی پیدا میکنند، به عبارت دیگر برای بقیه تعیین و تکلیفی صورت میگیرد. مسیحت که شکل تبشیری نیز دارد و به یک معنا مظهریت بیشتری نسبت به اسماء لطف الهی دارد نیز همین گونه است، اما در این میان تشیع و اسلام که مظهر اسم جامع است نیز طرحی جهانی داشته و همه اقوام و عقاید در نسبت با او جایگاهی پیدا میکند.
شما وقتی چنین طرحی داشته باشید آینده نیز دارید. اقای دکتر داوری در خصوص پست مدرنیسم نکتهای را متذکر میشدند که به نظر در خصوص جهانی شدن نیز میتوان آن را به کار بست، میفرمودند پست مدرنیسم برای ما طریقیت دارد و نه موضوعیت. در پست مدرنیسم یک تردید و پرسش نسبت به مدرنیته وجود دارد، مدرنیته مورد سوال تو قرار میگیرد، گویی که تعینی یافته است. چه زمان یک أمر تعین مییابد؟ زمانی که تمام امکانهای خویش را بالفعل کرده و نزدیک شده باشد به نقطه پایان امکانهای خودش، به عبارت دیگر تمامیت یافته است. هنگامی که أمری تمامیت یافته باشد میتوان از آن پرسید، مدرنیته چیست پرسشی است که در قرن هجدهم توان طرح را ندارد، منظور من از این طرح بحث در خصوص جهانی شدن آن است که جهانی شدن نیز میتواند برای ما طریقیت داشته باشد. علی الخصوص که ما داعیه تاریخ جهانی داریم. مراد من از جهانی شدن در اینجا یکپارچه کردنی است که غرب به دنبال آن است، البته که غرب میخواهد این یکپارچگی را در ذیل تاریخ و فرهنگ خود رقم بزند.
یعنی این روایت جهانی که در تشیع وجود دارد خود ظرفیتی است در مسیر جهانی شدن برای هویت دینی؟
بلیغ: این یک ظرفیت است، اما سخن دیگری نیز وجود دارد. از نظر ما کمال حق و حق کامل در تشیع وجود دارد، اما این ایده بدون تفسیر صحیح ضد تمدن و ضد جهانی شدن میشود، لذا در اینجا نسبت دیگر اقوام و فرهنگها که حاوی حقی نیز هستند که بی ربط با حقیقت ما نیست مسئله مهمی است که میتوان نقطه برتری نسخه جهانی بودن اسلام در قیاس با جهانی بودن غرب باشد. برای نمونه درکی از عدالت در آمریکای لاتین وجود دارد و ما از آن استقبال میکنیم، این سخن بدین معناست که اگر آن آدم حاضر در آمریکای لاتین به کل این تاریخ و آنچه ما در تشیع از سر گذرانده ایم و با آن بزرگ شده ایم و زندگی کرده ایم، باور نداشته باشد و یا حد اقل در مرحله اول تعلقی نداشته باشد، اما باز هم میتواند با کاروان جهانی شیعه همراه شود.
طرحی که امام در انقلاب پیش کشیده موید این موضوع است. امام نمیفرمایند انقلاب شیعیان اثنی عشری، بلکه میگوید انقلاب مستضعفین، این کلمه بسیار عام است. ولی مسئله آن است که یک نقطه کانونی در انقلاب مستضعفین وجود دارد که ریشه در بن و بنیاد تشیع داشته و تشیع بدون آن اصالت خود را از دست میدهد. مسئله عدالت، مبارزه با ظلم و ... نقاطی است که ریشه در بن تشیع دارد، لذا اگر کسی در این نقطه با تشیع همراه بود، ولو آنکه هیچ چیز از آن تاریخ را نداند، میتواند در دل پروژه جهانی تشیع حاضر شود. برای همراهی با طرح تشیع از تاریخ جهانی، نیاز به همراهی با تمام آن تاریخ تشیع نیست.
و این مطلب همان نقطه برجستگی طرح تشیع از تاریخ جهانی به نسبت غرب است؟
بلیغ: بله کاملا درست است، لذا جهانی شدن به معنای یکپارچگی که میان جوامع امروزه در حال رخ دادن است، به شرط آنکه بتوانید تمایز و تفاوت را درک کنید بین جهانی شدنی که غرب از آن سخن میگوید با جهانی شدنی که شما به دنبال آن هستید یک ظرفیت عظیم خواهد بود که میتوان پیام عام و جهان شمول شما را به گوش بقیه برساند. دکتر کچویان بحثی دارند در کتاب «نظریههای جهانی شدن و دین» که پس از بحث و بررسی مجموعه نظریات موجود در این حوزه، متذکر میشوند که برخی جهانی شدن به معنای غربی را با نظریه مهدویت در تشیع خلط میکنند. به عبارت دیگر برخی تصور میکنند قیام حضرت مهدی نیز به دنبال یک دست سازی تمام فرهنگها کثرتهای اجتماعی است.
بنده نیز به این موضوع فکر کرده ام که یک مقارنتی میان به وجود آمدن مدرنیته و یکپارچه نمودن جهان با قیام حضرت در آخرالزمان وجود دارد. یعنی یک امکانهایی مدرنیته در پیش پای قیام حضرت میگذارد و آن دعوتی که حضرت میکند به میزانی دعوت بسیط و عامی است که در عین حال از بن و بنیاد تشیع برخواسته، پس همه گیر میشود. این در حالی است که دعوت غرب برای جهانی شدن از اساس در دل آن تفوق شیوه زیست غربی و یک دست سازی دیگر فرهنگها نهفته شده است.
از چه روی میگویید جهانی شدن ظرفیتی برای گسترش تشیع فراهم میآورد؟ این موضوع را لطفا بیشتر باز کنید.
بلیغ: یکی از ظرفیتهای جهانی شدن برای تشیع را پیشتر توضیح دادم، یعنی بحث کوچک شدن جهان و یک دست سازی جهان به این معنا که یک اتفاق میتواند به سرعت در کل جهان پخش شود و ...، اما گذشته از مطلب فوق موارد دیگری را نیز میتوان افزود.
برای نمونه در این شکل از جهانی شدن تجدد بحرانی به وجود میآید که دست آخر در مدرنیته تجربه میشود. این بحران همان نیست انگاری ساحت غیب است. این همان چیزی است که تجدد با جهانی شدن خود آن را بسط میدهد، به عبارت دیگر همه با وجود خود این فقدان معنا را حس میکنند. در چنین لحظهای گوشها آماده شنیدن دعوت حضرت حجت میشود. حتی شما لحظههای بعثت انبیاء را نیز وقتی مرور میکنید، همگی چنین شکلی دارند، به عبارت دیگر تنگنایی به وجود میآید که به واسطه آن گوشها و جانها مهیای شنیدن چنین دعوتی است. در لحظه بعثت تمام انبیاء جانهای به تنگ آمدهای وجود دارد که به استقبال آن میروند. این موضوع خود را بیشتر در این مسئله به نمایش میگذارد که در مراحل ابتدایی دعوت انبیاء حد اقل استدلالی در کار نیست که بیایند بشینند و صغری و کبری بچینند که خدایی وجود دارد، پیامبران میآیند و گویند «قولو لا اله الا الله، تفلحو» و البته فرهی نیز با خود دارند، به عبارت دیگر موید به تأیید الهی است و لذا اقبال به وی و کلام ایشان صورت میگیرد. البته که در این مرحله دیگر آن دعوت متعلق به نبی نیست، بلکه نبی زبان خداست که در آن لحظه به نطق آمده است.
نسبتی هم که بین گیتی شهر با بحث فعلی وجود دارد همان غربتی است که در گیتی شهر به وجود آمده است. این غربت همان غربت معناست. ملالی است که به واسطه تهی شدن شهر از معنا برای انسان پیش میآید. وقتی مدرنیته جهانی میشود همه به نحوی این ملال را تجربه میکنند. البته برخی ممکن است که خاص بوده، عارف اهل سلوکی باشد و به قول معروف «بیرون کشد از این ورطه رخت خویش». ولی عموم مردم گویی تجربه میکنند چنین ملالی را.
سخن شما گویی بیشتر به طرحی که انجمن حجتیه از مسئله مهدویت دارند شباهت دارد، در قرائت شما چنین تصویر میشود که گویی این غربت حتمی و اتفاقا شما بگذار تا غربت معنا با جهانی شدن همه گیر شود و سپس از دل این همه گیری دین ناگهان ظهور کرده و از پس پرده غیب برون آمده تا همه را نجات دهد. در حالی که طرح امام خمینی از مسئله مهدویت بیشتر کنش برانگیز است.
بلیغ: به نظر اینگونه نیست، شما دو مبحث را با یکدیگر خلط کرده اید، مبحث نخست که من از آن سخن گفتم آن است که چیزی به نظر در مدرنیته غایب است که این غیبت آن به نظر جهانی است، با جهانی شدن مدرنیته بستری فراهم میشود برای پرسش از این عنصر غایب، لذا شما در وضعیت جهانی شده میتوانی به چیزی دعوت کنی که همه مشتاق و تشنه آن هستند. البته پذیرفته شدن دعوت نیز به شرط آن است که آن بحران معنا همه را تحت فشار قرار داده و دنبال نقطه رهایی بگردند، البته خیلی موقعها نیز ممکن است در چنین بحران هایی، کسانی باشند که آن را درک کرده و از آن سوء استفاده نیز بکنند. چه بسی در خصوص گوساله سامری و پیامبران دروغین نیز میتواند همین مسئله را گفت، یعنی ادراک خلأ میکنند، اما خلأ را با حقیقت نما پر میکنند.
در این مسئله که آخرالزمان عصر مهجوریت و غربت دین است شکی وجود ندارد، به همین تاریخ تشیع شما نگاه کنید، بعد از امام حسین چه اتفاقی میافتد؟ امام سجاد تنها در حد دعا میتواند با جامعه حرف بزند. بعدها در امام باقر و امام صادق کمی فضا باز میشود برای کار علمی، به گونهای که حضرت به هارون مکی میگوید اگر چند نفر مثل این غلام میداشتم قیام میکردم، یعنی از دل این همه شاگرد چند نفر اینگونه پیدا نمیشده اند و هر چه باز به جلو میآییم فضا در تنگنای بیشتری قرار میگیرد که دیگر امام زمان غیبت میکنند. اکنون نباید به فضای پس از انقلاب نگاه کنید که خود آن حاصل گشایشی است، اما به راحتی نمیتوان اسم این سیر را سیر به کمال بگذارید، بلکه از یک زاویهای انحطاط است، یک غربت است وگرنه امام نباید که غایب میشد، اما البته میتوان گفت که رشته تاریخی که استمرار پیدا میکند و به جلو میآید رو به کمال است. کما آنکه بسیاری از معارفی که در زمان امام هادی به شیعیان گفته شده در زمان امیرالمومنین نمیتوانست گفته شود. بله این سخن درست است که رشته میان معصوم و اصحاب رو به قدرت است، اما نمیتوان تنگنای آخر الزمان را نادیده گرفت.
آخر الزمان هم که تنها مقطع ظهور حضرت نیست، به اعتباری پیامبر ما پیامبر آخر الزمان است، لذا به نظر حضور در زمانه انقلاب اسلامی لطفی است که خداوند به ما کرده است و همین الان نیز بعد از چهل سال میبینیم که چه تنگناهایی است بر سر راه ما وجود دارد.
پس مسئله اول تنگنا ها، سختیها و غربتهایی است که وجود دارد، مسئله دوم بحث تکلیف ماست که به نظر آیه قرآن آن را مشخص نموده است «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى و َفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا» [۱]و، اما نیز به همین ایه عمل نمود، اما عاقبت کار برای خود امام نیز نا مشخص بود، به عبارت دیگر ما مکلف به تلاش، تبلیغ و مقدمه سازی برای تحقق طرح تشیع از آخرالزمان هستیم، اما باید بدانیم که تحقق نتیجه مشخص نیست چراکه ما در عصر غربت به سر میبریم.
[۱]سبأ، ۴۶
/انتهای پیام/