گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ اغلب روزها همه ما شاهد عصبانیتها و از کوره دررفتنهایی هستیم که بیشتر نشانه است بر کاهش آستانه تحمل مردم و فارغ از مسائل اصلی جامعه امروز، حتی بیاهمیتترین موضوعات نیز به بگوومگوها، کشمکشها، جدالها و دعواهای شدید منجر میشود. ارتباط کاهش آستانه تحمل با اتفاقات جامعه، بیکاری، مشکلات اقتصادی، بیعدالتی، فقر، فاصله طبقاتی و شکاف بین درآمدها و مخارج خانواده، اضطراب و افسردگی و غلبه سیاسی بر اجتماع و فرهنگ میتواند از جمله دلایل خشونت در جامعه ایرانی باشد و در این میان فضای مجازی بهترین بستر برای بروز این خشم به شمار میرود. به همین منظور در گفتگو با حمیدرضا بوالی، روزنامهنگار و کارشناس ارشد علوم ارتباطات به جنبه اجتماعی و سیاسی و رسانهای از خشم اجتماعی جاری در جامعه پرداختیم.
در چند ماه اخیر شاهد یک خشمی از سوی کاربران در فضای مجازی هستیم که نسبت به مسائل مختلف واکنش سلبی نشان میدهند، دلایل ایجاد موج خشونت را در فضای مجازی که ظاهرا به یکباره فوران کرده چه میدانید و اینکه آیا این خشم واقعی است یا فیک است و صرفا با موج آفرینی برخی این مساله روی داده و یا این خشم از سوی مردم عادی است که فضایی برای برون ریزی مطالبات به جامانده و خشم حاصل از آن ندارند و لذا در همین فضا خشم خود را نمایش میدهند؟
بوالی: در باب این مساله که جامعه مجازی ایرانی خشمگین هستند اتفاق نظر وجود دارد و خشونت آمیز بودن واکنشها در این چندماه شدت یافته و هر کدام تبعات و مسائل پیرامون خودش را داشته از جمله حوادثی مثل آبادان یا فم تریپ و همه این موارد به یک جریان تبدیل شده در فضای مجازی و با خشونت همراه بوده است. این در واقع یک نشانه برای ارزیابی فضای مجازی است.
زمانی در فضای مجازی ۱۰ مساله تبدیل به جریان و موج میشود و از این تعداد، ۳ رویداد فضای خشونت آمیزی را فراهم میکند و در اینجا نمیتوانیم صرف واکنش خشونت بار نسبت به ۳ پدیده بگوییم جامعه مجازی خشن شده، چراکه این خشونت تا اندازهای طبیعی است و جزو فضای واقعی زندگی افراد است. اما زمانی با ۱۰ مساله در فضای مجازی مواجه میشوید که ۸ موضوع از این مقدار، با خشونت طلبی همراه است، اینجاست که باید احساس خطر کرده و در این باره صحبت کرد. اگر از منظر میان رشتهای بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم جز با کمک گرفتن از شاخههای علوم انسانی نمیشود این مساله را تحلیل کرد. در عین حال، این تحلیل پاسخ قطعی به چرایی خشونت بار شدن فضای مجازی نیست، اما چند نکته لازم است بیان شود.
اول اینکه بخشی از این خشونتها در واقع بازتاب فضای ملتهب و تنش آمیز زندگی واقعی شهروندان ایرانی است. به دلایل مختلف در این ۶-۵ ماه اخیر، وقایعی در فضای واقعی جامعه رخ داد که چندان امیدوارکننده نبود و فضای یاس آوری ایجاد کرد، موضوعاتی در حوزه معیشتی و فضای فرهنگی و... اگر این موضوعات را در کنار ۲ سال تحمل فضای روانی حاصل از شیوع کرونا و التهابات آن قرار دهیم، میتوان به این نتیجه رسید که در دوسه سال اخیر ایرانیها از لحاظ فضای روانی، آرامش نداشته اند. خود کرونا به جهت ماهیت فراگیری که داشت و زنده ماندن را منوط به ماندن در خانه و مسائل این چنینی کرده بود، شرایط سختی پدید آورده بود. مسائلی هم مثل رسیدن به موقع واکسن و آمار کشتهها و شایعه سازی درباره این مسائل هم، به صورت پیرامونی، این فضا را تنش بارتر کرده بود؛ بنابراین بخشی از پاسخ به سوال شما را باید در فضای واقعی جستجو کرد. در فضای واقعی که به دلایل مختلف از جمله ناکارآمدی بخشی از سیاستهای دولتی و حکومتی تبدیل به فضای پرفشار و ناآرامی برای ایرانیان شد و طبیعتا هر چقدر فضای واقعی که افراد در آن زیست میکنند پرتنش باشد این فضا حواله داده میشود به فضای مجازی و آنچه امروز با آن مواجه هستیم به وجود میآید. بخشی از مساله که راحتترین بخش حل مساله باشد در همینجا نهفته است. اینکه ما در خیابانها و بین مردم حاضر شویم و ببینیم در ادارات و دانشگاهها و مدارس و... چه خبر است.
بخش دیگر این فضا هم، ناکارآمدی و تنش زا صحبت کردن مقامات رسمی و نسنجیده رفتار کردن آنها در فضاهای عمومی بوده، ولی نمیتوانیم از نقش فضای مسموم رسانهای خارج از ایران هم غافل بمانیم. به دلایل مختلف، اعتماد به رسانههای عمومی کاهش پیدا کرده و بازار رسانههای فارسی زبان خارج از ایران داغ شده است. تصور میکنم اگر دچار فضای توهم توطئه هم نشویم، ولی به نظر میرسد یک دستور کار مشترک در تلویزیونهای فارسی زبان خارجی و رسانههای خارجی وجود داشته باشد که نانوشته است و ایجاد التهاب و دامن زدن به تنشهای داخلی جامعه ایران را مورد توجه قرار داده باشد. اینکه برخی میگویند فلان امام جمعه این حرف را زد و باعث خشم مردم شد یا فلان آیین نامه ابلاغ شده و صدای مردم را بلند کرد و در جامعه آشوب ایجاد کرده، بله، درست است و یک سهم بزرگی را برای نسنجیده رفتار کردن و ناپسند سخن گفتن مسئولان ایرانی باید در نظر بگیریم، اما در کنارش، اگر دامن زدن به التهابات داخلی توسط رسانههای خارجی را نبینیم باز هم از بخشی از ماجرا غافل بوده ایم. واقعیت این است که از هر دستاویز واقعی یا غیرواقعی در این دوره حساس تاریخ ایران استفاده شده برای اینکه این تنشها و فضاهای پرآشوب در داخل تقویت شوند و تا اندازه زیادی هم موفق بوده اند.
پس عامل اول تنش و آشوب در فضای واقعی است که بخشی توسط قوانین و صحبتها و عملکرد نادرست و غیرمنطقی مقامات مسئول به وجود امده و بخش دوم از این آشوبها هم، توسط رسانههایی که دستور کار مشترکی برای ایجاد این فضا داشتند، انجام گرفته است.
از فرصت تکثر استفادهنشده و با شیوههای مختلف آن را تبدیل به یک تهدید کردهایم. طبیعتاً وقتی این تصور در میان دستهبندیهای مختلف پیش میآید که حاکمیت پدر مادی و معنوی یک دستهبندی از این دستهبندیها است و باقی گروهها را به رسمیت نمیشناسد، همه علیه آن تحریک میشوند. آن دستهبندی تک مانده هم علیه دیگران تحریک میشود
سومین عاملی که در تحلیل فضای خشونت بار مجازی میتوان به آن اشاره کرد، عامل روان شناختی است. برداشت من این است که به دلایل مختلف، طیف بندی مردم ایران، متنوعتر شده است. یعنی ما اگر تا دهه ۸۰-۷۰ یا اوایل ۹۰ با سه طیف از شهروندان ایرانی مواجه بودیم که هر کدام قابل دسته بندی و حائز یکسری ویژگیها در جایگاهشان بودند، الان با جامعه به شدت متکثر و با ۱۰ یا ۱۲ نوع دسته بندی آنهم به دلایلی از جمله بحثهای فرهنگی مواجه ایم. طبیعتا تنش و درگیری بین سه طیف بسیار کمتر از درگیری میان ۱۰-۱۲ طیف خواهد بود؛ یعنی وقتی من جزو یکی از این طیفها هستم اینکه در برابرم دو طیف دیگر باشد یا ۱۰ طیف مهم است. در شرایط امروز جامعه ایران انواع دسته بندیها را در حوزه فرهنگ و اقتصاد و سیاست در مقابلمان داریم. ما دیگر با طبقه محروم و متوسط و ثروتمند مواجه نیستیم. ما با طبقه محروم ۱، و ۲ و ۳ روبرو هستیم؛ در طبقه متوسط هم همینطور و این درجه بندی باعث شده دیدگاههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی متفاوتی داشته باشیم. یعنی حداقل با ۷-۸ طبقه متوسط مواجه هستیم که هر یک سبک زندگی خاص خود و علایق سیاسی و فرهنگی و دلبستگیهای اجتماعی مختلفی دارند. در طبقه بالای جامعه هم همین اتفقا افتاده است. این طیف بندی، موقعیت تهدید و یا فرصت است. از یک نظر برای ساخت یک جامعه متکثر و متنوع این شرایطی که پیش آمده فرصت است و جامعه این قابلیت را باید داشته باشد که این دسته بندیهای مختلف را در درون خود هضم کند تا بتواند طبیعتا به تنوع و رشد فرهنگی و رشد اقتصادی و سیاسی دست یابد. یعنی زمینهای فراهم شود که گونههای مختلف با هم رقابت کنند و در نهایت این رقابت باعث رشد سیاسی مردم شود. اما در شرایط کنونی جامعه ما که ساختار تحمل چنین تکثری را ندارد و این تکثر منجر به خشونت میشود. یعنی از فرصت تکثر استفاده نشده و با شیوههای مختلف آن را تبدیل به یک تهدید کرده ایم. طبیعتا وقتی این تصور در میان دسته بندیهای مختلف پیش میآید که حاکمیت پدر مادی و معنوی یک دسته بندی از این دسته بندی ها است و باقی گروهها را به رسمیت نمیشناسد، همه علیه آن تحریک میشوند. آن دسته بندی تک مانده هم علیه دیگران تحریک میشود. همینطور این مساله را گسترش دهید به دسته بندیهای بیشتر اجتماعی و فرهنگی که وجود دارد. وقتی این تکثر در دایره ساختاری به رسمیت شناخته نمیشود اولین انتخاب این گروههای متکثر، خشونت است. یعنی به رسمیت نشناختن تکثر در جامعه ایران تاوانی جز خشونت ندارد. این خشونت امروز در فضای مجازی در حال مشاهده شدن است و دیر نیست که در فضای واقعی جامعه نیز این خشونت دیده شود. ما جامعه متکثری در دهههای گذشته نبودیم، اما امروز به دلایل مختلف از جمله توسعه ارتباطات میتوان به جامعه ایران، جامعه متکثر لقب داد؛ بنابراین وقتی شما این تکثر را به رسمیت نشناختید با وجود نقدی که به ساختار فرهنگی جامعه وارد است و آن اینکه هر چقدر سعی شود ساختار فرهنگی جامعه و مدیریت فرهنگی را یکدست و یکنواخت کنید و حتی افرادی را که یک زمانی در دایره خودیها قرار داشتند از این دایره خارج کنید و یک اقلیت محدود و به شدت درخود فرورفتهای را در تمام مناصب مدیریتی و فرهنگی منصوب کنید نتیجهای جز خشونت نخواهید دید. یعنی این نتیجه طبیعی خشونت برای یک جامعه متکثر است. جامعهای که تکثرش به رسمیت شناخته نشده و مجالی برای بروز و هویت یابی پیدا نکرده بلکه یک اقلیتی به شدت محدود که حتی جزو یکی از طیفهای مستقر در جامعه هم، به شمار نمیرود و مصدر همه امور فرهنگی و مدیریت و فرهنگی و بودجه کلان این حوزه در اختیار آنهاست و آنها سلیقه خود را به تمام دستگاههای فرهنگی دیکته میکنند، نتیجه چنین وضعیتی جز خشونت نیست. این خشونت امروز در فضای مجازی ابراز میشود، چون فضای مجازی فضایی آزاد است و ابزار خشونت در این محیط با مانع مواجه نمیشود. در فضای واقعی این موضوع دیده نشده، چون به نظرم هنوز زود است یعنی این خشونت آن عمق را نیافته که غلبه بر فضای واقعی را برای شهروندان راحت کند، اما به این مساله به زودی نزدیک خواهیم شد. این علاوه بر اینکه یک فرآیند فرهنگی و رسانهای است، یک فرآیند روان شناختی هم، هست.
تصور نمیکنم وضعیت سخت معیشتی بیشتر از عدم اجازه به هویتیابی گروههای مختلف در این خشونت فضای مجازی نقش داشته باشد. بسیاری الآن تحلیل میکنند که گرانی پیشآمده و مسائلی از این قبیل باعث خشونتها شده، درست است همه این موارد را باید در تحلیلهایمان موردتوجه قرار دهیم، اما آنچه بسیار مهمتر است و به آن بیتوجهی میشود، این یکسان انگاری فضای فرهنگی است و اجازه ندادن به هویتهای مختلف برای تولید یک محصول رسانهای و فرهنگی
در جمعبندی باید بگویم که تصور نمیکنم وضعیت سخت معیشتی بیشتر از عدم اجازه به هویت یابی گروههای مختلف در این خشونت فضای مجازی نقش داشته باشد. بسیاری الان تحلیل میکنند که گرانی پیش آمده و مسائلی از این قبیل باعث خشونتها شده، درست است همه این موارد را باید در تحلیلهایمان مورد توجه قرار دهیم، اما آنچه بسیار مهمتر است و به آن بی توجهی میشود، این یکسان انگاری فضای فرهنگی است و اجازه ندادن به هویتهای مختلف برای تولید یک محصول رسانهای و فرهنگی. این خشونت فضای مجازی محصول تمرکز و انحصار بودجه و سرمایه برای یک ذائقه محدود و اقلیت در فضای واقعی ایران است. همچنین این خشونت، ناشی از به رسمیت نشناختن ساختارهای فرهنگی و حکومتی و گروههای و فعالیتها و تلاشهای متفاوت افراد متفاوت در فضای واقعی ایران برای کسب هویت و بروز و ظهور در جامعه است. البته که رسانههای فارسی زبان خارج از کشور هم مقصر در این شرایط بوده اند. مال خود کردن این هویتهای مختلف در فضای ایران باعث بروز واکنش و حساسیت شده و در نهایت مجموع اینها فضایی را ایجاد کرده است. نهایت این عواملی که گفته شد میشود اینکه شهروند ایرانی تصور کند اینجا متعلق به او نیست. حکومت و فضای سرزمینی و... از آن او نیست و این گزاره بلافاصله پیامدش خشونت میشود. یعنی در جایی که متعلق به من نیست و مرا نمیپذیرد و به من واکنش نشان داده و سعی در حذف من دارد تنها ابزار دفاعی من اعمال خشونت است. تنها ابزاری که برای من باقی مانده تا هویت یابی کنم این است که برم زیر پیج فلان خواننده یا سلبریتی و... فحش بدهم و اعمال خشونت زبانی و کلامی کنم و وارد گفتگو نشوم.
شما اشاره به رسانههای خارجی کردید و سهمی که در ایجاد فضای تنش در جامعه دارند، سهم رسانههای رسمی در تشدید یا بازدارندگی مقوله خشم اجتماعی و خشونت در فضای مجازی چقدر است از این بای که گاهی میبینیم رسانههای داخلی منفعلانه رفتار میکنند...
بوالی: قطعا نقش دارند. ناکارآمدی رسانههای داخلی واقعا بر کسی پوشیده نیست. در بحث ما از دو جهت اینها به تشدید خشونت و بروز خشونت کمک کرده اند. نکته اول اینکه وقتی افراد در رسانه رسمی جایی برای هویت و اهداف و علایق و سبک زندگی و سرگرمیشان نداشته باشند، طبیعی است که به سمت رسانههای دیگری برای جایگزینی بروند و به گزاف است که انتظار داشته باشیم آنها به رسانههای داخلی اعتماد کنند و مصرف کننده اش باشند. افراد تمایل پیدا میکنند مصرف رسانهای شان را تغییر بدهند فلذا در دسترسترین گزینه برای آنها رسانههای فارسی زبان خارج از کشور است که هم زبان فارسی دارند و میتوانند ارتباط برقرار کنند. اولین انتخاب افراد، ماهواره و صفحات اینستاگرام و کانالهای تلگرامی است. وقتی شما به دامن این رسانهها رفتید عملا به دامن خشونت پناه برده اید. چون هر چقدر ناکارآمدی رسانههای داخلی مشخص است، اینکه رسانههای فارسی زبان خارجی نیز سعی در تنش زایی در جامعه ایرانی دارند هم مشخص است. تنش زایی اولویت این رسانهها در حال حاضر است. رسانههای داخلی هم به فضای اجتماعی میزنند و به سبب اینکه سبکهای مختلف زندگی را نمایندگی نمیکنند و آن تکثر را در آنها نمیبینیم لذا افراد را به سمت رسانههای خارجی سوق میدهند.
هرچقدر ناکارآمدی رسانههای داخلی مشخص است، اینکه رسانههای فارسیزبان خارجی نیز سعی در تنشزایی در جامعه ایرانی دارند هم مشخص است. تنشزایی اولویت این رسانهها در حال حاضر است
نکته دوم هم اینکه رسانههای داخلی ما این مکانیسم روانی در ذهن فرد را تشدید میکنند که من متعلق به این جامعه نیستم یعنی وقتی یک خانواده اخلاقی و سالم ایرانی و نزدیک به تمایلات اخلاقی معیار در جامعه ایرانی در ۱۵ شبکه صداوسیما اثری از خودش و وابستگیهای فکری و حسی و رفتاری اش نمیبیند طبیعتا احساس طردشدگی به او دست میدهد. مثلا ماجرایی اتفاق افتاد در یکی از شهرها که شهرداری برای تخریب خانه یک خانم مسنی اقدام کرده بود و طی این اقدام، آن خانم چانش را از دست داده بود. در آن ماجرا و به جهت پرداختی که در فضای مجازی بر ان انجام شد، این موضوع به یک مطالبه در جامعه تبدیل شد. در حالی که در فضای مجازی کم و کیف این ماجرا دست به دست میشد، در هیچ شبکه رسمی به آن پرداخته نشد یا در خبرگزاریها و روزنامههای رسمی به این دغدغه پاسخ ندادند. در چنین وضعیتی طبیعی است که فرد با مشاهده این شرایط احساس طردشدگی پیدا کند. یعنی این تصور "ما" و "آنها" دقیقا اینجا شکل میگیرد. زمانی بود که ما بودیم و بخشی از رسانهها و حکومت و شهروندان و همه کنار هم بودیم، اما امروز صحبت از ما و آنها میشود. یعنی وقتی الان یک شهروند ایرانی میخواهد خطاب قرار دهد ساختار را، با ضمیر غائب از مدیریت ایرانی صحبت میکند. این یعنی من چیزی هستم غیر از شما. اینجاست که وارد فرآیندهای جامعه شناسی هم میشویم. وقتی شما کسی را طرد کردید فرد در مرحله انزوا و بعد تنفر از جامعه قرار میگیرد و مراحل ضد اجتماعی شدن و ضد ساختار شدن را طی کرده و نهایتا به آن خشونتی که از آن صحبت کردیم میرسد. رسانههای رسمی کشور هم در ایجاد این فضا تقش داشته اند با ایجاد حس دیگری در مخاطب ایرانی و با نارکارآمدی شان که موجب جایگزینی رسانههای فارسی زبان خارجی خشونت طلب شدند.
در بحثی مثل فم تریپ ما شاهد بودیم که بااینکه یک دور نیز برگزار شده بود بدون هیچ گونه انتقادی، به یکباره در فضای مجازی به این مقوله هجمه برده شد، به نظر شما این مساله محصول فضای نخبگانی بود یا خشونتی بود که از طرف مردم عادی شکل گرفت؟
بوالی: وقتی که تصور ما و آنها در شهروند ایرانی ایجاد میشود البته نه در همه شهروندان، ولی در تعداد قابل توجهی این مساله شکل گرفته. وقتی این تصور هست، دیگر هر چه که متعلق به آنها باشد و کارکردی در جهت حفظ و رشد و کمک به آنها باشد با واکنشهای خشونت بار مواجه میشود. زیاد به این ارتباط ندارد که "آنها" چیست و چه ماهیتی دارد. به محض اینکه چنین تلقی در بخشی از جامعه ایجاد میشود که برنامه آوردن توریستها در ایران برگزار شده که من طرد یا حذف شده را از جامعه و رسانهها و ساختارهای فرهنگی کنار گذاشته اند و حتی سیاسی، من نقشی ندارم پس هرچه که به پایداری و بقای آنها کمک کند مطلوب من نیست و نمیخواهم باشد. دیگر کل ماجرا اصلا مهم نیست که چه بوده است. داخل پرانتز بگویم طبیعتا در این میان، کسانی هستند که این فضا را به وجود میآورند و تقویت و تشدید میکنند و قصدشان تسویه حساب سیاسی با حکومت است. یعنی قصه فم تریپ چنین ماجرایی بوده و کلید خوردن آن با این مضمون که مردم بیایید ببینید یک عده در شرایطی که شما مثلا سبک حجابتان را نمیتوانید داشته باشید، عدهای آمده اند و خورده اند و برده اند و گردش کرده اند و به خارج از ایران منتقل کرده اند که ایران بسیار خوب است و ایرانیها این شرایط را دوست دارند! این در واقع شیطنتهایی است که به قصد تسویه حسابها رخ میدهد و بارها شاهد این بوده ایم که موجی از فضای مجازی آمده و بسیاری هم قربانی شده اند. بسیاری هستند که روی این موج، سواری میکنند.
این نیاز روانی را در مخاطب ایرانی ایجاد میکنند که پاسخ بدهد و او را در شرایطی قرار میدهند که اگر مخاطب نخواهد واکنش نشان بدهد به او انگ بودن در طیف دیگر را میزنند. پس باید علیه شان خشونت به خرج بدهد و ابراز برائت کند از آنها وگرنه از همانها محسوب میشود. افراد هم وقتی میبینند که از آن طیف طرد شده و جایی در آنجا ندارند پس به سمت همین موجها میآیند. ممکن است، ماهیت چنین ماجرایی مثل فمتریپ به صورت طبیعی نباید واکنش ایجاد کند حتی در شرایط کنونی جامعه ایران و با وجود طردشدگیها و مشکلات معیشتی و...، اما چون شطینتهایی هست که سود سیاسی خودش را در افزایش تنش میبیند و دوست دارد این تنش به متن جامعه کشیده شود و وارد مرحله رفتن این خشونت از فضای مجازی به فضای واقعی شود، لذا این مساله تداوم مییابد. امروز این مساله در مورد فم تریپ دیده شد و فردا یک ماجرای دیگر خواهد بود. صورت اصلی همین است. مثلا میشود آبادان و متروپل و... البته دوستان دانشگاهی و جامعه شناس معمولا این دستهای پنهان را نمیبینند. در همان ماجرای متروپل، خبرنگاری اقدام به شایعه پراکنی درخصوص زنده بودن صاحب ساختمان کرده بود که در خارج از ایران بود کلا؛ بنابراین یک جرقهای لازم است که آن خشونت فراگیر شود. آن جرقه طبیعی نیست و مغرضانه میتواند روی دهد. فم تریپ هم از این قاعده مستنثی نیست. بار اول، جرقه آتش در این موضوع زده نشد. بار اولی که این دوره برگزار شد و خشونتی را هم در فضای مجازی ندیدیم، اما دفعه دوم با حساس کردن شاخکهای فضای مجازی توسط یک طیفی در این فضا که تلاش میکند همه شئون زندگی را حرام کند بر ایرانیها به وجود آمد. ولی در نظر داشته باشید توجه نکردن به هر دو عامل، تحلیلی مقرون به واقعیت نمیتواند ارائه کند. یعنی هم این تحلیل که اگر ما همه واکنشهای خشونت آمیز به فم تریپ را حاصل یک توطئه سیاسی از طرف مخالفان و ناراضیان از حکومت بدانیم و تصور کنیم همه افراد واکنش سلبی نشان داده به فم تریپ از باندهای مقابل بودند و فریب خورده یا مثلا از رباتها بودند، اشتباه است و هم اینکه بگوییم شما هر بلایی خواستید سر مردم آورده اید و طبیعی است که مردم این چنین واکنش نشان بدهند. به نظرم هر دوی این عوامل موثرند. هم بستری که ساختار فضای فرهنگی و اجتماعی و رسانهای ایران برای واکنش دادن به این مسائل ایجاد میکند و هم آن جرقهای که دستهای شیطنت آمیز ایجاد میکنند تا آتش آن دامن گیر همه بشود.
آنچه میگویید که نفی عقلانیتی که برای یک کاربر فضای مجازی باید قائل باشیم که نیست؟! چون مردم هم حساسیتهایی دارند و با توجه به شرایطی که در حال حاضر در جامعه هست، اینکه فقط ماجرا به سمت نخبگانی بازگردد که جرقه این مساله را میزنند فکر میکنم نظر کاملی نباشد، چون مسلما مردم نسبت به گذشته آگاهتر شدهاند...
بوالی: بله، مردم نسبت به قبل هم آگاهتر هستند و هم از سیستم دلخورتر هستند. درست میگویید، دایره فهم اطلاعاتی مردم گسترش یافته و با تجربههای اطلاعاتی متفاوت مواجه شده اند و به همین دلیل واکنشهایشان هم گسترش یافته و عقلانیتر هم شده و اینکه شاید اگر ۵ سال قبل جرقه برای موضوعی مثل فم تریپ زده میشد نمیگرفت هر چند شیطنتهایی هم میشد باز به نظرم مردم آن را همراهی نمیکردند، اما وقتی همان طردشدگی از سوی ساختار در سالهای اخیر شدت گرفته طبیعی است که هر چه که کمک کننده به ساختار باشد مورد هجمه و واکنش افراد قرار میگیرد. البته که نباید تصور شود یک فضای نخبگانی وجود دارد و فضای عوام به قول دوستان، که تحت تاثیر آن فضای نخبگانی است و پیرو جرقههای آنان واکنش نشان میدهند. این تحلیل درست نیست و معتقدم فضای نخبگانی و عوام الناسی که قبلا به نسبت میزان دسترسی به جامعه رسانهای و اطلاعاتی ایران قابل تمایز از هم بود به کل منهدم شده یعنی اساسا ما با چنین فضایی مواجه نیستیم و دسترسی یک روستایی ایرانی به تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و... که با اولین شهر بزرگ ۵ ساعت فاصله دارد کاملا با مایی که در پایتخت نشسته ایم مساوی است. به دلیل یکسان بودن این دسترسی، جامعه اطلاعاتی این دو قشر هم یکی شده یعنی زمانی بود که اتفاق سیاسی رخ میداد و فرضا مردم معمولی متوجه آن نمیشدند و برایشان مساله هم نبود مثلا در مجلس دعوا شده، ولی امروز اینطور نیست و مردم در جریان مسائل سیاسی روز هستند و در دور افتادهترین مناطق کشور این دسترسی وجود دارد. همین فم تریپ موضوع همگانی نبوده و قاعدتا افراد کمی را که در صنعت گردشگری کار میکنند یا افراد رسانهای و... را میباید درگیر میکرد و از آن خبر مییافتند، ولی الان اگر توزیع جغرافیایی زیر کامنتهای پست هدی رستمی را بررسی کنید میبینید در سراسر کشور نسبت به آن اعتراض شده است و این قابلیت تحلیل دارد و این یعنی در تمام ایران، این مساله دغدغه شان شده است. این فضا بسیار فاصله گرفته با فضایی که یکسری نخبگان و قشر خاصی از جامعه درگیر مسائل جامعه میشدند. الان به محض کوچکترین اتفاق در ساختار سیاسی و... کل فضای ایران درگیرش میشوند. از پیرمرد و پیرزنی که تصور میشود بی اعتنا به مسائل هستند تا کسی که حرفه او رصد این مسائل است.
آیا خشم مجازی درخصوص فم تریپ یا پدیدهای این چنینی که با واکنش گسترده در سطح فضای مجازی با آن مواجه هستیم، اثرات کوتاه مدت داشته و بعد از گذشت زمان حل میشود یا ممکن است متاثر از فضای خشم، به حاشیه برود؟
بوالی: به نظرم تاثیرات عمیق و بلندمدت دارد. ممکن است که بخشی از ساختار مقاومت کند و واکنش دفعی نشان بدهد. مثلا فرض کنید بخشی از ساختار قائل به این باشد که در برابر اعتراضات فم تریپ ۲، فم تریپ ۳ را برگزار کند. متاسفانه بخشی از ساختار و تصمیم گیر رسانهای و فرهنگی و اجتماعی در ایران هنوز به این بلوغ نرسیده و تصور میکند که باید کاری انجام بدهیم که روی این مخالفان کم بشود تا جرات نکنند حرفی بزنند و یا این مسیر محدود بشود نه آنهم با ابزارهای فرهنگی بلکه با تزریق بودجه یا سایر ابزارهایی که در کنترل دارند. اما تصور میکنم همین ساختار هم در نوبت بعدی تصمیم گیری با در نظر گرفتن هزینههای روانی این اتفاق، تصمیم گیری میکند یعنی باید اقدامی کند تا هم، شهروندان وهم، ساختار، از این ذهنیت ما و آنها خارج شوند و قصد روکم کنی نداشته باشند. اما موانعی هست. مثلا اینکه جامعه تصمیم گیر ایرانی به شدت در سالهای اخیر با اینکه به روی خودش نمیآورد، اما از فضای مجازی تاثیرپذیر است و این فضا را رصد میکند و رفتارهای بعدی خودش را بر مبنای این رصد تنظیم میکند. بخشی از این واکنش و رصد میتواند کودکانه و لجبازانه باشد. این مهم است که آنها هم تاثیر پذیرفته از همین فضای مجازی است و رفتارش را بر آن اساس، انجام میدهد. یعنی چه آن تصمیم گیر به نتیجه برسد که مجوز ساختار فم تریپ ۳ را بدهد و چه این پروژه را رها کند هر دو نشات گرفته از فضای مجازی است و این میشود خاصیت فعلی موقعیت فرهنگی جامعه ایران. فضای مجازی در تمام جهان هست و پرقدرت عمل میکند، ولی تصور میکنم بر حسب تجربه رسانهای ام که در کشورهای دیگر، آنقدر تاثیرپذیری از فضای مجازی در بین مسئولان تصمیم گیرنده وجود نداشته باشد. اما در ایران در حالی که نشان میدهند بی اعتنا به این قضایا هستند، اما واکنشها در فضای مجازی است که سمت و سو به تصمیم گیریها در حوزه فرهنگی و رسانهای میدهد. این موضوع تا اندازهای هم غیرطبیعی است و آسیب زا میتواند باشد. اینکه هر چیزی را بر مبنای آنچه در فضای مجازی میگذرد در نظر بگیرید مشکل ساز است، چون فضای مجازی همه جامعه ایران نیست. یعنی این اشتباه شناختی است که مساوی بگذارید بین جامعه ایران و جامعه مجازی. اگرچه خیلی نزدیک بهم هستند و بخش کوچکی از جامعه ایران وجود دارد که به موجهای فضای مجازی نپیوسته، ولی این فاصله هست و اگر بخواهید هر چیزی را بر مبنای آن فضا ترسیم کنید فضای واقعی جامعه را نخواهید دید. این مساله وقتی حاد میشود که موجهای فضای مجازی به وجود میآید. ما همه عضو فضای مجازی و کاربر آن هستیم که رقمی در حدود۴۰-۳۰ میلیون را شامل میشویم. فضای بزرگی است و اکثریت، اما این اکثریت در موجها همگی همراهی نمیکنند. اکثریت این اکثریت ساکت و نظاره گر است. اینکه ما متوجه شویم که موج فضای مجازی مساوی با فضای واقعی نیست برای ساختار امری ضروری است. هر چند فاصلهای نداریم، ولی هنوز این فاصله هست و پر نشده است. همین هم فضا را تنش زا میکند. اینکه تصور شود موجهایی که در فضای مجازی به وجود میآید دارد کلیت قضاوتهای مجازی را میگوید و آن را تعمیم بدهیم به کل فضای واقعی جامعه درست نیست. فضای طردشدگی هم، فضای اکثریت جامعه نیست، ولی فضای قابل توجهی است و قابل انکار نیست و جزو جامعه هستند. باید مطالعه شود افراد با چه انگیزهای به این موجها پیوسته اند. از روی عقلانیت بوده یا به صورت ناخودآگاه. نگاه کل گرا و غیرکارشناسی به موجها در فضای مجازی نهایتا منجر به تصمیم گیری درست نخواهد شد.
خشونت در فضای مجازی هنوز به صحن علنی جامعه ورود نکرده، فکر میکنید این ساختار فرهنگی و رسانهای چطور میتواند منجر به دامن زدن به خشونت در فضای حقیقی شود؟
بوالی: ادامه این روند در واقع قابل پیش بینی است. یعنی همین روند که گفتیم، ندیدن جامعه به شکل طیف بندی و یکسان انگاری از ساختار فرهنگی و رسانهای کشور نهایتا منجر به تقویت و تشدید حس طردشدگی و این حس "ما" و "آنها" شده و خروجی این حس، چیزی جز خراب کاری شهری و خشونت عینی شده نیست. اگر شما وابستگیهای این سرزمین را به واسطه رفتارها و عملکردهای رسانهای و چیدمان ساختارهای مدیریتی و فرهنگی و اجتماعی و... کاهش دهید، آسیب میبینید. هر چقدر مردم تصور کنند در این ساختار نامحرم دانسته میشوند و از رسانه دیگری دغدغه هایشان را بشنوند این احساس غریبگی با ساختار و سرزمین و حاکمیت در آنها تقویت شده و انتهای آن خشونت اجتماعی است. کاری که باید برای رفع این مساله انجام شود به رسمیت شناختن طیفهای مختلف فرهنگی و اجتماعی جامعه و برگرداندن اعتماد به رسانههای داخلی است. هر چند با روند فعلی که مشاهده میکنیم و بی توجهیهایی که در این زمینه وجود دارد، خطر از بین رفتن سرمایه اجتماعی بسیار جدی است. سرمایهای که با انقلاب ۵۷ به وجود آمد و با جنگ تثبیت شد و بعد هم در مواقع مختلف تاریخ ایران، برادری اش را ثابت کرد و حالا همان جمعیت احساس میکند که غریبه است. آنقدر دایره حذفیات امروز زیاد شده که به خودیها هم رسیده. به افرادی که سرمایه همین نظام بوده اند و این موضوع خطرناک است. اینکه اینها به تصوری برسند که نامحرم هستند. حالا فردی را تصور کنید که تمایلات دینی اش کمتر باشد یا کسی که مسالهای از جمهوری اسلامی در ذهن داشته باشد در مواجهه با ساختار حاکم. چیزی که ما میبینم این است که مفاهیم غریبه پنداری و ما و آنها و دیگری انگاشته شده به وفادارترین افراد به ساختار رسیده و اینجاست که نقطه هشدار و ایستی وجود دارد برای افرادی که در ساختار و سطوح مدیریتی هستند. الان وقت آن است که یک بازنگری به روندهای سابق انجام شود. ممکن است یکسال بعد راه بازگشتی وجود نداشته باشد و خشونت فراگیر شده و دیگر چارهای جز کنار رفتن وجود نداشته باشد.
/انتهای پیام/