گروه راهبرد «سدید»؛ علیرغم گذشت بیش از چهار دهه از روی کار آمدن نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، به نظر میرسد مشارکت سیاسی هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت چندان به حد ایده آل خود نرسیده و حتی شاید بتوان گفت که تا حد مطلوب هم فاصله دارد. البته عوامل مختلفی بر عدم تحقق مشارکت سیاسی نهادمند و مطلوب تاثیرگذار بوده اند که از جمله آنها میتوان به اتفاقاتی نظیر جنگ تحمیلی، مشکلات اقتصادی، نفوذ بیگانگان و عدم جامعه پذیری سیاسی مردم در سطح مطلوب اشاره کرد. برای آن که نگاه دقیق تری به موضوع مشارکت سیاسی داشته باشیم و با گذر از سطح موضوع، به عمق آن نزدیک شویم، به سراغ دکتر غلامرضا خواجه سروی، عضو هیئات علمی دانشگاه علامه طباطبایی رفتیم. خواجه سروی معتقد است که مهمترین چالشی که در حوزه مشارکت سیاسی در ایران با آن مواجه هستیم این است که دموکراسی در ایران هنوز به یک سنت تبدیل نشده است.
نگاه تاریخی به مشارکت سیاسی جامعه ایران باید با توجه به چه پارامترهایی باشد و اگر قرار باشد که موضوع مشارکت سیاسی و نظام مسائل مرتبط با آن را در افقی تاریخی مورد مطالعه قرار دهیم، باید به چه نکاتی توجه کنیم؟
خواجه سروی: مسائل سیاسی از مهمترین مسائل جامعه هستند و مشارکت سیاسی هم باید در نسبت با مسائل نظام سیاسی به ویژه مسائل سیاسی روز دیده شود. توجه به قسمتهای فرهنگی و اجتماعی قضیه هم بسیار حائز اهمیت است.
بحث رهبری در قضیه مشارکت سیاسی بسیار مهم است؛ به این معنا که چه کسی دعوت کننده به مشارکت سیاسی است؟ این موضوع خود در نسبت با ارتباطات سیاسی تعریف میشود و همین ارتباطات است که رهبران سیاسی را با جامعه پیوند میدهد.
توجه به نهادها و تشکّلهای سیاسی جنبه مهم دیگر مشارکت سیاسی است و شناخت جریانهای سیاسی در این قضیه اهمیت زیادی دارد. همچنین نگاه قدرتهای خارجی یا عوامل دخیل که منشأ خارجی دارند، از دیگر مسائل مشارکت سیاسی در ایران محسوب میشوند. به نظر من اینها مجموعه عواملی است که اگر بخواهیم درک درستی از مشارکت سیاسی داشته باشیم باید اساس مطالعه خودمان را روی این عوامل قرار بدهیم.
آیا مشارکت سیاسی تنها در انتخابات خلاصه میشود یا میتوان برای آن مصادیق دیگری را نیز در نظر گرفت؟
خواجه سروی: مشارکت سیاسی میتواند به اشکال ذیل صورت گیرد؛
۱- فعالیت انتخاباتی شامل رأی دادن، فعالیت در مبارزات انتخاباتی، کوشش برای ترغیب دیگران که به کاندیدا یا حزب معینی رأی دهند.
۲- اعمال نفوذ بر مسؤولان، یعنی تماس با مقامات دولتی برای تحت تأثیر قرار دادن نگرش و رفتار آنان درباره موضوعی که بر تعداد زیادی از مردم اثر میگذارند و نهایتا تغییر سیاستهای کلان دولت.
٣- کنشهای سیاسی دیگر به منظور تأثیرگذاری بر جو عمومی که در آن سیاست گذاری صورت میگیرد.
۴- تماس فردی با مقامات برای بیان موضوعات فردی، جمعی و سازمانی و کوشش برای تأثیرگذاری بر تصمیمات دولت از طریق اعتراضات مدنی در جهت مطالبات و خواستههای مردمی که از پایههای اولیه مردم سالاری است.
۵- ایجاد احزاب و مؤسسات غیر دولتی برای ایجاد تغییرات در رویه حکومت از طریق کسب قدرت سیاسی
تحقق اشکال مختلف مشارکتی سیاسی نیازمند هم ابزار و هم آموزش مناسب است. آموزش باعث رشد و شکوفایی استعدادها و خلاقیتها و به طور کلی ایجاد روحیه مشارکت سیاسی میشود و ابزار نیز زمینه مشارکت را فراهم میآورد. ابزاری، چون احزاب، نهادها، انتخابات و... میتواند زمینه مشارکت سیاسی را فراهم آورد، اگرچه جلوههای مشارکت سیاسی را در زمینههای انتخاباتی، تقنینی، شورایی، نظارتی و... ذکر کردهاند که از طریق انتخابات، گروههای سیاسی، احزاب و جمعیتها، انجمنها و شوراها، مطبوعات و... صورت میگیرد، اما مهمترین جلوه مشارکت سیاسی که ملموس و قابل ارزیابی است، انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و شوراها است.
آیا قبل از انقلاب در دوره پهلوی یا عصر مشروطه اساسا موضوعی به نام مشارکت سیاسی وجود داشته؟ یا این موضوع به طور کلی بعد از پیروزی از انقلاب اسلامی و با حاکم شدن نهادهای مردم سالاری به وجود آمده است؟
خواجه سروی: قبل از انقلاب در دو مقطع دوران مشروطه، نوعی از مشارکت سیاسی وجود داشته است؛ منتهی با در نظر گرفتن توضیحی که در ادامه میدهم؛ مشارکت سیاسی در دوره مشروطه وجود داشته است و مشارکت سیاسی هدفمندی هم بوده است؛ هدف آن هم دستیابی به اهداف مردمی بوده که در این قضیه وجود داشته که سرجمع خودش را در مشروطهخواهی نشان داده است. این مشروطهخواهی هم خودش مراحلی دارد که در جای خود به طور مفصل قابل بحث است. اما به هرحال این مشارکت، مشارکت سیاسی ضدرژیم بوده است که همان چارچوبی که اول گفتم اینجا هم حاکم است؛ یعنی همین مشارکت سیاسی رهبر دارد، فراخوان دارد، هدفمند است، بسترهای فرهنگی و اجتماعی آن مشخص است و نقش عوامل دخیل را میشود در آن پیدا کرد.
در دوره پهلوی اول، اساساً ما مشارکت سیاسی نداریم؛ نداشتن مشارکت سیاسی به این معنا است که در آن چارچوبی که اشاره کردم، قابل ذکر نیست. در رابطه با دوره پهلوی دوم هم باید گفت که چیزی که ما به عنوان مشارکت سیاسی در دوره قبل از انقلاب میشناسیم، با مشارکت سیاسی بعد از انقلاب کاملا متفاوت است. در آن سالها مشارکتی که وجود داشته مشارکتی جدی بوده است که علیه نظم مستقر و در مقاطعی که انجام شده علیه رژیم بوده است. اساساً چیزی به نام مشارکت جدّی در قالب مردم سالاری و همراستای با نظام سیاسی مستقر در آن زمان وجود نداشته است.
در برخی مقاطع ذیل نظام سیاسی مستقر، جامعه تلاشهایی سیاسی داشته است؛ برای نمونه تلاش برای تاسیس برخی نهادها در دوره مشروطه و یا تلاش در راستای ملی شدن صنعت نفت را شاید به دشواری بتوان مشارکت علیه رژیم مستقر دانست؛ در رابطه با این موارد چه نظری دارید؟
خواجه سروی: در مقاطعی مانند دوران مشروطه، برای ایجاد نهادهای مردم سالار در آن زمان، مشارکت سیاسی بوجود آمده بوده است برای ملی شدن صنعت نفت و علیه تشکیل دولت ملی و این مسائل، مشارکت سیاسی اتفاق افتاده است، ولی نه در قالب مردم سالاری که بتوان اسم آن را مشارکت سیاسی گذاشت. ما بیشتر مواردی را میتوانیم به عنوان مشارکت سیاسی به حساب آوریم که در چارچوبهای رایج مردم سالاری قابل تحلیل باشند. مواردی که گفتید، در این چارچوب قرار نمیگیرند. این که خود مشارکت سیاسی به عنوان یک مسئله به یک ضرورت تبدیل شود و موضوعیت پیدا بکند وجود نداشته است؛ بلکه این دغدغهها مربوط به سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی میشود. سالهای قبل از انقلاب این چنین مشارکت سیاسی که در حال حاضر در ایران وجود دارد و به شکل الان برای نظام سیاسی موضوعیت دارد، وجود نداشته است.
روند مشارکت سیاسی پس از پیروزی انقلاب تا عصر حاضر چگونه بوده است و آیا میتوان برای آن سیر منسجمی درنظر گرفت؟ یا اینکه بسته به عوامل مختلف در هر مقطع شکل نوسانی داشته است؟
خواجه سروی: اولاً با وقوع انقلاب اسلامی در ایران تعریف مشارکت سیاسی به یک تعریف اعّمی تبدیل شده است. اعم به معنای این که اعم از حضور مردم پای صندوقهای رأی. بلکه تعریف مشترک سیاسی در ایران وسیعتر از گذشته شده است و هم حضور مردم پای صندوقهای رأی را در برگرفته و هم حضور در نمازهای جمعه و حضور در راهپیماییهای ملی که همه اینها به عنوان مصادیق مشارکت سیاسی خودش را نشان داده است.
عبارت حضور در صحنه، که در کشور ما یک واژه نهادینه شدهای است، تقریباً معادل مشارکت سیاسی قرار گرفته است. چند تا نکته اینجا وجود دارد، اولاً اینکه: این مشارکت سیاسی به شکل سامان دهی شده خودش از مصادیق سیاستهای نظام بوده است و از ابتدا تا حال حاضر هم وجود داشته و همچنان هم وجود دارد.
دوم اینکه، چون تحت تأثیر عوامل مختلف بوده است، میزان مشارکت سیاسی در دورههای مختلف متفاوت بوده است و یک روند سینوسی را طی کرده است. یعنی گاهی مشارکت سیاسی خیلی قوی و بالا بوده و از لحاظ ادبی میزان آن افزایش پیدا کرده و در دورههایی هم میزان آن کاهش پیدا کرده که البته این کاهش پیدا کردن و افزایش، به هرحال به حضور مردم در پای صندوقهای رأی مربوط میشود. یعنی یک بخشی از آن و یا یکی از مصادیق آن است.
مثلاً در راهپیمایی ۲۲ بهمن همیشه مشارکت مردم خیلی وسیع است یا راهپیمایی روز قدس. در اینها همیشه مشارکت بالا بودهاست، ولی حضور در پای صندوقهای رأی یک روند سینوسی را طی کرده است.
مشارکتی که در حال حاضر از سوی جامعه ایرانی وجود دارد تا چه حدی با مشارکت مطلوب فاصله دارد؟
خواجه سروی: فاصله مشارکت سیاسی که ما در حال حاضر با آن مواجه هستیم، تا وضعیت مطلوب زیاد است؛ هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمّی. کمّی به این صورت است که میزان مشارکت در انتخاباتها قاعدتاً باید خیلی بالاتر از این باشد که در دوره گذشته (به عنوان مثال) بود. پس عدد مشارکت خیلی مهم است و عدد مشارکت برای انتخابات مطلوب، باید بیش از این چیزی باشد که در حال حاضر است.
از لحاظ کیفی هم، مشارکت سیاسی هرچقدر آگاهانهتر باشد و مبتنی بر آگاهی باشد، مطلوبتر خواهد بود. در حال حاضر مشارکت سیاسی از موضوعاتی همانند مسائل قبیلهای و منشی و شیخوخیت و امثالهم تاثیر زیادی میپذیرد؛ چنین مشارکتی را نمیتوان مشارکت آگاهانه به حساب آورد. ما با مشارکت سیاسی مطلوب در ایران یک مقدار فاصله داریم و رسیدن به نقطه مطلوب هم یک روند زمانبری است و کمکم باید روی آن کار کرد و تاثیر گذاشت تا به تدریج وضعیت بهتر شود و این قبیل مسائل حل بشود.
تا چه اندازه میتوان برای تحلیل مشارکت سیاسی جامعه ایران از پارامترهایی که برای تحلیل مشارکت سیاسی سایر جوامع استفاده میشود، استفاده نمود؟ چالشهایی که بر سر راه این موضوع قرار دارند کدامند؟
خواجه سروی: چون مشارکت سیاسی به نحوی که مدنظر ماست، در دنیا حدود ۴۰۰ سال سابقه دارد، اولاً خیلی از چیزها را میشود از آنها استفاده کرد. حتی در شاخصهای تحقیقاتی هم میشود از آنها بهرهمند شد. بنابر این یک تجربه مهم و مفصلی در این زمینه وجود دارد که میشود از آن استفاده کرد؛ حالا با هر نظر و رویکردی که ما داشته باشیم، امکان بهرهبرداری از آن است. به نظرم شاید مهمترین چالشی که در این حوزه وجود داشته باشد، این است که دموکراسی در ایران هنوز به یک سنت تبدیل نشده است. دموکراسی و نهادهای آن باید به یک سنت و روال جاافتادهای در ایران تبدیل شود و این خیلی مسئله مهمی است که هنوز تبدیل نشده است و به آن توجهی هم نمیشود؛ از نظر من این، مسئله اصلی است. برای اینکه این اتفاق بیفتد، این امر باید در مدارس آموزش داده بشود و در دانشگاهها و جامعه عملاً آموزش داده بشود و به یک سنت و روند تبدیل شود. یعنی هر ایرانی این را ملکه ذهنی خودش بداند و جزو ملکه شخصیتی او باشد. یک چنین چیزی در جامعه ایران باید اتفاق بیفتد و نظام سیاسی باید روی این سرمایهگذاری بکند. این مسئله مهمی است.
منتهی پرداختن به این مسئله با توجه به چارچوبهای رایج در علوم سیاسی که عمدتا غیربومی هستند، نمیتواند راهگشا باشد؛ بلکه باید با نگاه به تعریف جدیدی انجام شوند که آن تعریف هم بومی باشد. یعنی باید این گونه نگاه شود که مشارکت سیاسی در ایران، معنای منحصر به فردی دارد و متفاوت است از مشارکت سیاسی در کشورهای دیگر. البته وجوه تشابهی هم ممکن است وجود داشته باشد که این امر بدیهی است. اما در انتخاب چارچوب تحلیلی و ارائه تعاریف باید دقت کرد.
برای پژوهش بیشتر درباره مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، شما چه سرفصلهایی را پیشنهاد میکنید که تاکنون به آنها چندان پرداخته نشده است و در عین حال اهمیت هم دارد؟
خواجه سروی: یکی از سرفصلهایی که خیلی اهمیت دارد، خود تبلیغ مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی است. به این معنا که باید در ارتباط با آن آگاه سازی شود و چیستی مسئله و نمودهای مختلف آن تشریح شوند. دیگری، موضوعیت مشارکت سیاسی و دلایل ضرورت و اهمیت آن است که این موضوع هم تا به حال چندان مورد مطالعه قرار نگرفته است. موضوع دیگر هم روندهایی است که مشارکت سیاسی در ایران از گذشته تاکنون طی کرده است. اینها به نظر من از جمله مهمترین موضوعاتی است که روی آنها میشود کار کرد.
/انتهای پیام/