بررسی روند مساله مشارکت در جامعه ایرانی در گفتگو با مصطفی مهرآیین؛
نظام سیاسی از کنشگری و روایت سازی اجتماعی خوشش نمی‌آید؛ وقتی به‌عنوان حاکمیت، خاستگاه مشارکت‌های اجتماعی در جامعه را می‌بندیم مجبور به ایجاد شوک‌هایی هستیم که به‌وسیله چاشنی‌هایی چون هیجان‌زدگی، تبلیغات و وعده برای توده‌ها همراه است.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ اگرچه دغدغه مشارکت در میان هریک از حکومت‌ها به عنوان رابطه مستقیم میان دولت و مردم وجود داشته، ولی نوع نگاه برخی جامعه شناسان به مساله مشارکت متفاوت بوده و آن‌ها تحت تاثیر جامعه شناسان فرانسوی، جوهره مشارکت را برگرفته از کنش اختیاری مردم دانسته اند و هرگونه دخل و تصرف به منظور کاهش تحرک و حتی پویایی مشارکت مردمی را نفی می‌کنند. به منظور درک بهتر موضوع اثرگذاری واقعی مشارکت در بستر جامعه به سراغ دکترمصطفی مهرآیین رفتیم. دکتر مهرآیین پیش از این موسسه خصوصی (رخداد تازه) را با هدف مطالعه و پژوهش در حوزه‌های فلسفه، جامعه‌شناسی، تاریخ تشکل داده بود و یکی از هدف گذاری‌های خود را دموکراتیک سازی دانش عنوان می‌کرد. وی معتقد است که مسیر مشارکت اجتماعی در جامعه ایرانی ذیل پروژه‌های کوتاه مدت همچون انتخابات‌ها تعریف شده و همین امر موجب گردید که مشارکت اجتماعی حقیقی از کشور رخت ببندد.

به عنوان اولین سوال، آیا آنچه در کشورما به عنوان مشارکت اجتماعی یا سیاسی تعریف شده، قابلیت تحقق اهداف غایی پیشرفت جامعه را خواهد داشت؟

من به سوال شما به صورت پایه و ریشه ای‌تر پاسخ می‌دهم. در جامعه‌ای همچون جامعه ایرانی، مشارکت به صورت پروژه‌ای تعریف شده یعنی توسط حاکمیت  یک سری پروژه‌ها همچون صندوق‌های رای، NGO‌ها و... تعریف شده و مشارکت اجتماعی قالب سازی می‌شود. قالب سازی یعنی اینکه یک سری قالب‌های آماده برای مردم تعریف گردیده و به آن‌ها می‌گویند حضور در قالب‌های حاکمیتی به معنای مشارکت اجتماعی مردم است که طبیعتا چنین امری بیشتر شبیه یک نمایش یا شوی مشارکت بوده و هیچ گاه از اهداف واقعی جامعه را برآورده نمی‌کند. امر مشارکت همواره به صورت طبیعی شکل گرفته و مصنوعی سازی آن با پروژه‌های متعدد این ساحت اصلی مشارکت را از مسیر خود منحرف می‌سازد.

ولی سیالیت جامعه در همین پروژه‌هایی که شما مطرح کردید موجب می‌شود تا میزان چسبندگی و باورپذیری افراد جامعه به حاکمیت در حوزه‌های مختلف افزایش پیدا کند. این مساله با سخنان پیشین شما کمی تناقض دارد؟

ابتدا اجازه بدهید کمی درباره رابطه حقیقی میان نظامات سیاسی و مردم توضیحاتی بدهم و پس از آن به چرایی این چسبندگی که شما اشاره کردید می‌پردازم. به طور کلی نظام سیاسی از کنشگری اجتماعی و روایت سازی اجتماعی خوشش نمی‌آید. برای همین بوده که در عصر مدرن پس از فوکو، هر صنف یا فردی مدیر قلمروی خویش بوده و قدرت به صورت افقی منتشر می‌شود تا فعالیت‌های اجتماعی شکل گیرند. میشل فوکو اندیشمند فرانسوی، قائل به این مساله بوده که مفهوم قدرت برخلاف آنچه در ساختار سیاسی وجود داشته سلسله مراتبی نیست، بلکه در شبکه‌ای از روابط در هم پیچیده جاری شده است. در این مفهوم جدید قدرت ریشه در لایه‌های مختلف تعاملات اجتماعی داشته و یک بردار خطی تفسیر نمی‌شود. در میکروفیزیک قدرت؛ میشل فوکو چهره قدرت را به همه ساحت زندگی اجتماعی تعمیم می‌دهد به نحوی که بر کوچکترین عنصر جامعه اثرگذار بوده، ولی نقطه مرکزی نخواهد داشت.

خب با این تفاسیر وقتی ما به عنوان حاکمیت، خاستگاه مشارکت‌های اجتماعی در جامعه را می‌بندیم مجبور به ایجاد شوک‌هایی همچون شوک صندوق ها، شوک رفراندوم‌ها و... خواهیم بود که بوسیله چاشنی‌هایی همچون هیجان زدگی، تبلیغات و وعده برای توده‌ها همراه می‌شود. دلیل این چسبندگی همان مساله شوک درمانی و ایجاد هیجان است که میرایی زمانی آن پس از مدتی فروکش می‌کند.

چندین بار به گریزان بودن ساختار حاکمیت نسبت به مشارکت اجتماعی حقیقی اشاره کردید. آیا مصادیقی برای این امر در جامعه کنونی ما وجود داشته است؟

فارغ از کشور ما، این مساله ریشه تاریخی دارد. از دیرباز به یاد داریم که پادشاهان وقتی متوجه تولد فرزندی به نام حضرت موسی شده بودند همه کودکان را کشتند تا مبادا فردی متولد شده و ساختار  نظم موجود حاکمیت آن‌ها را بر هم بزند. در کشور ما نیز همین طور است، شما به بستر‌های مشارکتی در کشور نگاهی بیندازید، اکثر امور خیریه‌ای ذیل نهاد‌های حاکمیتی فعالیت کرده و در واقع نظم و پروسه نظارتی آن نیز منطبق بر قوانین نهاد‌های بالادستی تعریف می‌شود. حتی در مساله سازمان‌های مردم که من همین موضوع را نیز یک نوع مشارکت مصنوعی می‌دانم، فقط اجازه ورود به برخی مسائل همچون محیط زیست وجود دارد. آیا ما سازمان مردم نهادی به صورت تخصصی و بدون دخالت حاکمیت در حوزه زنان داریم؟ خیر. آیا اجازه فعالیت سازمان‌های مردم نهاد با مشارکت عمومی مردم در حوزه آگاهی بخشی سیاسی و یا حتی تفکرات دینی داده می‌شود؟ خیر. به قدری قالب سازی کرده ایم که در واقع مفهوم واقعی مشارکت اجتماعی بنا بر نظریه فوکو و سایر اندیشمندان معنای ماهوی خود را از دست داده است. 

حال با توجه به شرایط فعلی کشور که به تعبیر شما مشارکت اجتماعی شکل پروژه‌ای به خود گرفته، برای تحقق مشارکت حقیقی مردم و همچنین مشارکت پذیری جامعه توسط حاکمیت چه پیشنهاداتی ارائه می‌کنید؟

مشارکت اجتماعی جامعه امری جاری و ساری بوده و اتفاقا برای تحقق این موضوع، حاکمیت نباید کاری انجام دهد. در واقع حل این موضوع با عدم دخالت حاکمیت و اجازه حرکت جامعه  در مسیر مشارکت و ارتباطات اجتماعی بوده است. مردم یک جامعه خود توانایی حل مشکلات خرده کلونی‌های جامعه خویش را دارا می‌باشند.   در این باره باز گریزی به تفکر حکومت مندی به تفسیر فوکو می‌زنم. ریشه فلسفی مفهوم پسامدرن حاکمیت در دستگاه فکری فوکو نشان می‌دهد که ریشه مشارکت واقعی و قدرت واقعی در درون سیستم‌ها خارج از حاکمیت حقوقی و نهاد دولت انگاشته می‌شود. در واقع حکومت مندی واقعی را باید در میان زنجیره اعمال افراد تجزیه و تحلیل کنیم و از طریق همین شبکه‌های ایجاد شده در اجتماع یا همان مشارکت اجتماعی، اعمال واقعی قدرت شکل می‌گیرند. اشتباهی که سال‌های سال ما با آن مواجه بوده ایم، این بوده که حتما باید برنامه ریزی در سطح حاکمیت شکل گیرد تا مشارکت اجتماعی رونق پیدا کند در حالی که ماهیت مشارکت اجتماعی خارج از ایجاد چارچوب توسط حکومت است. به قول امیل دورکیم (جامعه شناس فرانسوی) تقسیم کار اجتماعی خود به خود موجب حل مساله در درون خود کلونی‌ها و خرده اصناف می‌شود. اگر مساله یا معضلی در درون اصناف مختلف فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی رخ داده؛ بازیگران و نقش آفرینان خود اصناف وظیفه حل آن را با مشارکت همدیگر بر عهده دارند، نه اینکه حاکمیت برای هرکدام از آن‌ها نهاد‌های نظارتی تعریف کرده و یا دخالت خود را به همه سطوح موجود در جامعه بسط دهد.

شما در صحبت هایتان به این مساله اشاره کردید که حتی NGO‌ها نیز یک نوع مشارکت اجتماعی مصنوعی را شکل می‌دهند، ولی وجود این سازمان‌های مردم نهاد در سراسر جهان موجب افزایش مشارکت عمومی به خصوص در امور عام المنفعه شده است!

اصلا معنای NGO چیست؟ به تفسیر آمده است Non government organization، یعنی سازمان‌های غیر دولتی، خب خود این اصطلاح برا حاکمیتی دارد. یعنی یک ساختار حاکمیتی می‌گوید همه امور مشارکتی در دست من بوده، ولی برای ارتباط فردی و اجتماعی مردم یک سری سازمان‌ها ایجاد می‌کنم. فارغ از این مساله باید بگویم این نکته‌ای که شما گفتید درست نبوده، یعنی سازمان‌های مردم نهاد لزوما در همه کشور‌ها موثر نبوده اند. اصلا ماهیت و ذات این سازمان‌ها همراه با تعبیر اصطلاح مسئولیت اجتماعی از کشور‌های شرق آمده است. سازمان مردم نهاد بیشتر در هند، کره و چین قابلیت تفسیری داشته و مسئولیت اجتماعی نیز از ژاپن آمده است. یک زمانی شرکت‌های ژاپنی به دلیل ایجاد آلاینده‌های فراوان و ضایعات تصمیم گرفتند تا مساله‌ای به نام مسئولیت اجتماعی را در حوزه محیط زیست در فضای رسانه‌ای باب کنند تا یک نوع جبران آلایندگی‌های ایجاد شده باشد.

پس سایر کشور‌ها چه جایگزینی را برای مشارکت اجتماعی به جای NGO‌ها مطرح می‌کنند؟

آنچه در کشور‌های غربی نیز تحت عنوان سازمان‌های مردم نهاد به جهان معرفی شده بیشتر ابزار دست حکومت‌ها بوده و کاربرد واقعی مشارکت اجتماعی را نداشته، ولی در همین کشور‌ها ما شاهد رشد اصناف و اجتماعات بودیم. به تعبیر هابرمارس این سالن‌ها و اجتماعات می‌باشند که جزوی از فعالیت‌های عادی جامعه هستند. محافل ادبی، خیریه‌ای و اصنافی که بدون دخالت و یا مجوز حاکمیت‌ها توانسته اند با یک گردهمایی خردگرایانه مساله‌ای را حل کرده و در راستای مشارکت اجتماعی قدم بردارند. هابرمارس و حتی هانا آرنت معتقدند که مشارکت اجتماعی زمانی شکل می‌گیرد که افراد بدون اضطرار و اجبار بتوانند مسائل مورد علاقه مردم یا منافع عمومی را حل کرده یا بدان بپردازند و این امر زمانی امکان پذیر بوده که تضمینی برای این گردهمایی‌های آزادانه شکل گیرد. این همان مساله‌ای است که پیشتر درباره حاکمیت‌ها گفتم. اینکه حاکمیت‌ها اجازه دهند مسیر مشارکت اجتماعی به طور طبیعی شکل گرفته و جاری و ساری شود.

به نظر بنده برای ایجاد مشارکت اجتماعی واقعی باید از مسیر نگاه پروژه‌ای به مشارکت به نگاه پروسه‌ای و فرآیندی حرکت کنیم. هر زمان که مسیر پروسه‌ای در امر مشارکت محقق گردیده می‌توان گفت جامعه ما، مشارکت اجتماعی حقیقی را درک می‌کند و اتفاقا میزان همبستگی و پایستگی مردم با سیستم و ساختار موجود نیز به دلیل مطالبه گری و آزاداندیشی ایجاد شده افزایش می‌یابد.

شما در اندیشه خود به این مساله اشاره می‌کنید که مشارکت‌های اجتماعی شکل گرفته در کشورمان پروژه محور بوده، ولی پیروزی انقلاب اسلامی با مشارکت حداکثری مردم به وقوع پیوست. این مساله را چگونه تجزیه و تحلیل می‌کنید؟

به مثال خوبی اشاره کردید. ابتدا باید عرض کنم من نگفتم همواره در تاریخ ایران مشارکت اجتماعی وجود نداشته بلکه عرضم این بود که حداقل در سه دهه اخیر نحوه مواجهه حاکمیت و مردم، مواجهه نیازمحور یا پروژه محور در امر ایجاب کنشگری جامعه بوده است. اتفاقا در دوران انقلاب اسلامی ما شاهد شکل گیری یک نوع اجتماع یا مشارکت اجتماعی حقیقی بودیم. فوکو در کتاب (ایرانیان چه رویایی در سردارند) می‌گوید: من چیزی که در ایران می‌بینم قدرت افقی است از قلبی به قلب دیگری منتقل می‌شود. امام خمینی در فرانسه بود، ولی قدرت اون در میان مردم از شاه در ایران بیشتر بود و دلیلش همان قدرت اجتماعی شکل گرفته به معنای ایفاگر نقش‌های اجتماعی است. در آن برهه حتی سیاست نیز به عنوان امری جمعی در همه سطوح جامعه با مشارکت عامه محقق می‌شد. من بار‌ها اشاره کردم که فرآیند طبیعی مشارکت خود منجر به ایجاد پویایی جامعه و همبستگی بیشتر می‌شود و در دوران انقلاب اسلامی به این محق رسیدیم. ولی فراموش نکنیم که روح نخبگی از مشارکت اجتماعی خارج نبود بلکه در بطنش جاری و ساری گردید. وجود افرادی همچون مطهری، خمینی، شریعتی و... موجب شده تا سطوح مختلف مشارکت اجتماعی ابعاد نخبگی به خود گیرد. اصلا این هنر انقلاب‌ها بوده که به فکر ساختن جامعه با ابزار مردم همان جامعه باشند.

چرا این روند مشارکت اجتماعی حقیقی به تعبیر فوکو و یا دورکیم، در دهه‌های بعدی ادامه پیدا نکرد؟

متاسفانه پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی، ساختار حاکمیت پنداشته که برای قانون مندی نیازمند حذف کنشگری داوطلبانه و یا مشارکت واقعی مردم هستیم و با وضع قوانین مختلف سطح کنشگری مردم را به قدری کاهش داده که حتی یارای شنیدن مطالبات و اعتراضات مردمی نیز نبودند. شما نگاه کنید کدام اعتراض مدنی قابلیت اجرایی داشته تا مردم از حق مشارکت منفی خود استفاده کنند! طبق مجوز‌های موجود در وزارت کشور نیز به بسیاری از اعتراضات مدنی مجوزی ارائه نمی‌شود و همین فضای بسته ایجاد شده پس از دهه هفتاد موجب گردیده تا ما شاهد اعتراضات غیررسمی و غیرقانونی و حتی به تعبیر برخی ساختارشکنانه باشیم. در ماجرای افزایش قیمت بنزین شاهد بودیم همه افرادی که حس می‌کردند بخشی از سرمایه خود را با این افزایش قیمت از دست می‌دهند معترض شدند، ولی بستری برای این امر اعتراضی وجود نداشت بنابراین خودجوش و بدون مجوز در خیابان‌ها حضور پیدا کردند. حتی در ماجرای وضع این قانون افزایش قیمت بنزین نیز همین طور است، در افزایش قیمت بنزین آیا از مردم مشورتی گرفته شد؟ آیا اصلا عواقب آن برای اقشار پایین در نظر گرفته شد؟ خب طبیعتا وقتی در وضع قانونی که اثرش شامل همه مردم می‌شود آن‌ها را نامحرم بپنداریم شاهد مشارکت‌های منفی و ضد ساختاری خواهیم بود، چون دیگر یک پرده حجاب میان مردم و ساختار بوجود آمده است.

و، اما سخن آخر..

عصر مدرن کنونی، عصر اعتماد است. وقتی شما سوار هواپیمایی می‌شوید نسبت به عملکرد خلبان آن اعتماد دارید که سقوط نخواهد کرد و هزاران هزار مفروض دیگر در کنشگری اجتماعی ما فقط با اعتماد حاصل می‌شود. حال اگر این اعتماد در دنیای کنونی کمرنگ شده و از بین برود شاهد کاهش پیشرفت و توسعه اقتصادی در کشور خواهیم بود که اثرات مخربی را در آینده کشور خواهد داشت. رابطه مشارکت عمومی مردم و همچنین توسعه مندی در حوزه اقتصادی یک رابطه کاملا مستقیم بوده است. وقتی پرده حجاب میان مردم و ساختار بوجود بیاید دیگر نمی‌توان به چرخ دنده‌های اقتصادی کشور را با کمک مردم به حرکت در آورد. به عنوان مثال مردم اگر پول‌های خود را به دلیل بی اعتمادی در بانک‌ها نگذارند و یا در بورس سرمایه گذاری نکنند، طبیعتا بخشی از مسیر توسعه‌ای کشور با خلل جدی روبرو خواهد شد؛ بنابراین سیاست گذاری‌های اشتباه و همچنین بسته شدن محفل‌های مشارکت حقیقی مردم توسط تصمیم گیران، ضمن ایجاد یک اعتراض ضمنی در جامعه؛ اعتماد مستمر میان مردم و ساختار حاکمیت را با مشکل روبرو ساخته و همان طور که عرض کردم مسیر توسعه اقتصادی کشور کند می‌گردد.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha