گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ زینب نوری ممبینی: در مورد نقد کتب درسی بهتر و منطقیتر آن است که یک تقسیمبندی، بر اساس مقطعتحصیلی رشتهتحصیلی و حتی یک کتاب درسی خاص و... صورت گرفته و سپس به نقد آنها بپردازیم؛ از سوی دیگر مبنای خود نقد نیز میبایست مشخص باشد؛ که از چه منظر و مبنایی قرار است نقد صورت بگیرد. به طور مثال از یک دیدگاه فلسفه تعلیم و تربیتی خاصی، یا از منظر یک دیدگاه فلسفی، جامعه شناسی و یا حتی از منظر یک مفهوم و ارزش خاص. اما با وجود این موارد، به صورت کلی نیز میتوان نقدهایی را به محتوای کتبدرسی موجود وارد کرد. اگرچه بسیاری از کتب درسی ما، از نظر همین نقدهای وارد شده نیز در سالهای اخیر رو به بهبود رفتهاست؛ اما هنوز کاستیهای زیادی در آنها دیده میشود. برخی از این نقدهای کلی به محتوای کتب درسی عبارتند از:
- متمرکز بودن؛ محتوای کتبدرسی برای دانشآموزان سراسر کشور، با وجود تنوع فرهنگی، قومی و جغرافیایی
- دور بودن محتوای کتب، از زندگی واقعی دانشآموزان خصوصاً برای کتب در حوزه علومانسانی
- تاکید بر پرخوانی و حفظیاتی بودن دروس
- تنظیم محتوای کتب در رشتههای مختلف بدون توجه به فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور
- بیتوجهی به تنوع فرهنگی جامعه ایران و نادیده گرفتن؛ تنوع زیستی دانشآموزان و به تبع، کمرنگ بودن حق انتخاب دانشآموزان
- جنسیتزدگی و معرفی نادرست الگوهای خانواده در کتبدرسی
- وجود ابهام و چالش، در محتوای مرتبط با اقلیتهای مذهبی و قومی در کتبدرسی
- عدم توجه به زبانهای بومی و دوزبانگی دانشآموزان، در مقاطع ابتدایی در برخی مناطق کشور
- کم کردن حجم کتبدرسی، با وجود درج مفاهیم و موضوعات انبوه
- عدم وجود تناسب میان محتوا و تعداد ساعت آموزشی
- عدم توجه به ماهیت علوم
- عدم رعایت ارتباط عرضی، بین محتوای یک کتاب با کتابهای دیگر
در ادامه هرکدام از این موارد به تفکیک توضیح داده خواهند شد:
متمرکز بودن محتوای کتب درسی برای دانشآموزان سراسر کشور
نظام آموزشی در کشور ما، محتوای یکسانی را برای تمامی دانشآموزان در سراسر کشور، بدون توجه به امکانات آموزشی، فرهنگی، بومی و... هر منطقه و استان آموزش میدهد؛ این در صورتی است که بسیاری از دانشآموزانی که در مناطق بسیار محروم زندگی میکنند، هیچ گونه ارتباطی با محتوای موجود در کتب نمیگیرند؛ چرا که مفاهیم مطرح شده در کتابها را ممکن است یکبار هم، نشنیده باشند.
دور بودن محتوای کتب، از زندگی واقعی دانشآموزان خصوصاً در حوزهی علوم انسانی
محتوای کتبدرسی اگرچه در سالهای اخیر، جهش خوبی در جهت کاربردی بودن در زندگی روزمره دانشآموزان داشته است؛ ولی هنوز حجم قابل توجهی از محتوای آموزشی با زندگی و واقعیت موجود در اطراف شاگردان، ارتباطی ندارد و بسیاری از شاگردان بعد از فارغالتحصیلی اندوخته تجربی و مهارت خاصی که بتواند با اخذ دیپلم آنان را راهی جامعه و بازار کار کند؛ ندارند. به عبارتی محتوای دروس، بیشتر بر بخش نظری علوم تاکید میورزند و هنوز محتوای کتب ما نتوانسته بخش عملی و نظری علوم را بهم آمیخته و در زندگی متربیان به کار گیرد.
در سیستم آموزشی ما، هنوز تاکید بر پر کردن حافظه دانشآموزان است. حجم زیادی از محتوا بدون آنکه دانشآموزان بتوانند ارتباطی بین این محتوا در دروس مختلف و نیز ارتباطی بین این محتوای با زندگیهای شخصی خود برقرار کنند
تاکید بر پرخوانی و حفظیاتی بودن دروس
این نقد که میتواند ادامه نقد پیشین باشد در همان راستای تاکید بر بعد نظری محتوای دروس آن هم به صورت حفظیاتی و پرخوانی است؛ به عبارتی در سیستم آموزشی ما، هنوز تاکید بر پر کردن حافظه دانشآموزان است. حجم زیادی از محتوا بدون آنکه دانشآموزان بتوانند ارتباطی بین این محتوا در دروس مختلف و نیز ارتباطی بین این محتوا با زندگیهای شخصی خود برقرار کنند.
یکجانبه گرایی، در تنظیم محتوای کتب در رشتههای مختلف بهویژه علوم انسانی
محتوای کتب در رشتههای بهویژه انسانی در شاخههای مختلف به گونهای، تنظیم میشود که نمیتواند پاسخگوی سوالات دانشآموزان باشد. نظریات و دیدگاههایی که در توضیح و تبیین مفاهیم مختلف آورده میشوند. گاه نگاهی یکجانبه دارند؛ این در حالی است که، دانشآموزان ممکن است در بیرون از مدرسه با نظریات متفاوتی روبرو شوند؛ و، چون در کتب درسی با آنها مواجه نبودهاند؛ در نتیجه پاسخی هم برای آنها ندارند؛ در این حالت ممکن است؛ تحتتاثیر مطالب نادرست قرار گیرند. این موضوع به ویژه در کتابهایی، چون جامعه شناسی، تاریخ و... که تنوع دیدگاهها بالاتر است، پررنگتر است. این امر سبب میشود تا فرصت مطالعه آزاد و تحلیل درست و هم جانبه از دانشآموزان در محیط کنترل شده مدرسه، گرفته شود. دانشآموز فارغالتحصیل رشته انسانی اگر قرار است یک مفهوم معین را در جامعهشناسی یاد بگیرد میبایست از نظرگاههای مختلف آن را یاد بگیرد و خود دست به تحلیل و انتخاب بزند.
بیتوجهی به تنوع فرهنگی جامعه ایران و نادیده گرفتن تنوع زیستی دانشآموزان و به تبع، کمرنگ بودن حق انتخاب دانشآموزان
در حوزه علوم انسانی در اکثر دروس، محتوای به نحوی تنظیم شده است که تنها سبک خاصی از زندگی را ترویج میکند؛ حال آن که، مناطق مختلف ایران از نظر سبکهای زندگی و فرهنگهای هویتی متفاوت است. تنظیم محتوا بر این اساس، کاهش حق انتخاب برای متربیان را به دنبال دارد و سبب میشود تا دانشآموزان در دنیای متکثر امروزی تنها سبکی از زندگی را بشناسند که پاسخگوی اقتضائات زمانی حال حاضر نباشد.
جنسیت زدگی و تفکیکهای جنسیتی در کتب درسی
بررسی کتب درسی از منظر کلیشههای جنسیتی در سالهای اخیر پیشرفت خوبی داشته است؛ اما هنوز در برخی کتب برخی کلیشههای جنسیتی در حال تکرار هستند از جمله: شیوههای تشکیل خانواده، نادیده گرفتن نقش اجتماعی زنان، خلط مفهومی میان مفاهیم مرتبط با زن و مرد، تخصیص برخی رشتهها صرفا بر اساس جنسیت و...
وجود ابهام و چالش در محتوای مرتبط با اقلیتهای مذهبی و قومی در کتب درسی
محتوای کتب در پرداختن به معرفی قومیتهای ایران ضعیف است و این نقد با توجه به وجود قومیتها در کشور ما، هشداری جدی برای آموزشوپرورش است. زیرا غیر از اینکه سایر دانشآموزان از سرمایههای فرهنگی در کشور آگاه نمیشوند؛ خود دانشآموزان نیز نمیتوانند احساس پیوندی با هویت ملی داشتهباشند
محتوای کتب در پرداختن به معرفی قومیتهای ایران ضعیف است و این نقد با توجه به وجود قومیتها در کشورما، هشداری جدی برای آموزشوپرورش است. زیرا غیر از اینکه سایر دانشآموزان از سرمایههای فرهنگی در کشور آگاه نمیشوند؛ خود دانشآموزان نیز نمیتوانند احساس پیوندی با هویت ملی داشتهباشند، چرا که در محیطهای بومی خود، مدام با فرهنگ خود سرکار دارند و هویت ملی را تنها در کتب درسی خود میخوانند و این وسط محتوایی که بتواند پیوندی میان این دو برقرار نماید، وجود ندارد.
عدم توجه به زبانهای بومی و دو زبانگی دانشآموزان در مقاطع ابتدایی
در مقاطع ابتدایی خصوصاً پایه اول ابتدایی، دوزبانه بودن دانشآموزان مشکلات بسیاری را برای آنها و معلمانشان در امر آموزش ایجاد میکند و بسیاری از معلمان بومی را مجبور میکنند؛ با زبان بومی آموزش دهند. این در حالی است که همه کتب دانشآموزان به زبان رسمی نوشته شده است و زبانهای بومی در محتوای کتب بدون توجه میمانند.
فشردگی محتوا و موضوع با وجود حجم کم کتب
در سالهای اخیر، رویکرد برخی کارشناسان این بوده است که، حجم کتابهای درسی را پایین آورند؛ ولی هنوز بیشتر مفاهیم گذشته در کتب وجود دارند؛ به عبارتی مفاهیم و مطالب به قوت قبل باقی و فقط از بخش توضیحات آنها کاسته شده و این امر سبب میشود تا، معلم بار این توضیحات اضافی را به دوش بکشد و از سویی وقتی مطالب آنها در کتب وجود ندارد؛ مفاهیم به درستی برای دانشآموزان جا نمیافتد و آموزش داده نمیشود.
عدم تناسب محتوا و ساعت آموزشی
عدم تناسب محتوای آموزشی با ساعات درسی یکی از مشکلاتی است که بیشتر اوقات در نظام آموزشی ما وجود داشته است. بسیاری از کتب درسی محتوای بسیار زیادی را در قالب مفاهیم گوناگون مطرح ساخته و میبایست توسط دبیر و به طرق مختلف و غیر از صحبت کردن صرف، آموزش داده شوند؛ اما در فضای آموزشی ساعات متناسب با آنها تعریف نشدهاست و لذا بخش زیادی از این محتوای مغفول میماند؛ یا بالاجبار با روش سخنرانی بدون یادگیری عمیق اتفاق میافتد. مثلاً درسی مثل تفکر و سواد رسانهای، دارای حجم زیادی از مطالب است و بیشتر درسهای آن بر دیدن فیلم متکی است؛ ولی تنها دو ساعت آموزشی در هفته برای آن تعریف شده و این ساعت با توجه به حجم بالای مطالب کتاب و فیلم محور بودنآن بسیار کم میباشد.
عدم توجه به ماهیت علوم
در بسیاری از نظام آموزشی پیشرو در حال حاضر مرز بین علوم مختلف به صورتی ترسیم میشود که، در آنها علوم بسیار به هم نزدیک و در راستای هم تدریس و آموزش داده میشوند. بین رشتهای بودن علوم، علاوه بر نزدیکی علوم به هم، سبب ارتباط علوم با زندگی واقعی شاگردان میشود. در کتب درسی ما هنوز علوم مختلف به صورت متمایز و تخصصی از هم تدریس میشود و تقریباً هیچ علمی در راستای علم دیگر تدریس نمیشود
علوم مختلف در محتوای به نحوی آموزش داده میشوند؛ که توجه خاصی به ماهیت اصلی علوم نمیشود. مثلاً علوم تجربی و علوم انسانی بدون توجه به فلسفه علم و رویکردهای حاکم بر آنها آموزش داده میشوند.
عدم رعایت ارتباط عرضی بین محتوای یک کتاب با کتابهای دیگر
به عبارتی میتوان گفت این نقد، به بین رشتهای نبودن محتوای دروس مختلف در مقاطع و رشتههای مختلف اشاره دارد؛ در بسیاری از نظام آموزشی پیشرو در حال حاضر مرز بین علوم مختلف به صورتی ترسیم میشود که، در آنها علوم بسیار به هم نزدیک و در راستای هم تدریس و آموزش داده میشوند. بین رشتهای بودن علوم، علاوه بر نزدیکی علوم به هم، سبب ارتباط علوم با زندگی واقعی شاگردان میشود. در کتب درسی ما هنوز علوم مختلف به صورت متمایز و تخصصی از هم تدریس میشود و تقریباً هیچ علمی در راستای علم دیگر تدریس نمیشود. در محتوای دروس ما، علومتجربی با تمایز خاص و ویژه از علومانسانی تدریس میشود؛ حتی شاخههای علومتجربی و انسانی نیز به صورت جداگانه و متمایز از هم تدریس میشوند. عدم توجه به بینرشتهای بودن علوم سبب میشود تا متربیان یک سری محتوا تحت عنوان رشتههای، مختلف علمی را بدون ارتباط با همدیگر و به صورت طوطیوار حفظ نموده و نقش هیچکدام را در زندگی خود درک ننمایند و از سوی دیگر هیچگاه ارتباط بین علوم با همدیگر و اینکه اگر این علوم در عرض هم آموزش و تبیین شوند؛ چه درک بهتر و روشنتری از آنها پدید میآید، در ذهن متربیان صورت نخواهدگرفت. در نتیجه استفاده کاربردی که از تدریس این علوم به صورت بین رشتهای، عاید دانشآموزان میشود در این آموزشهای جداگانه و متمایز، وجود نخواهد داشت.
/انتهای پیام/