گروه جامعه و اقتصاد «سدید» عباس زهری؛ دکتر مجید معارف ،عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران، او از سال ۱۳۷۲ تاکنون به فعالیت در دو عرصه آموزش و پژوهش مشغول است و سمت هایی همچون: معاونت پژوهشى دانشکده الهیات دانشگاه تهران و سردبیرى مجله پژوهش دینى را بر عهده داشته است. فعالیتهای زیادى از ایشان در حوزه علوم حدیث، مقالات، همکارى با بنیاد دائره المعارف و تألیف مداخل، حوزه علوم قرآن و پژوهشهاى علمى وجود دارد. دکتر معارف در بخش نخست این گفتگو از مهمترین سرفصلهای حکومتداری امیرالمومنین در عرصه اجتماع، سیاست و ملاکهای انتخاب کارگزار میگوید و در این بخش، به مهمترین شیوههای حکومتداری ایشان میپردازد.
شما در بخش نخست صحبتهایتان به مهمترین ملاکهای انتخاب کارگزار از دیدگاه امام علی(ع) پرداختید. در بخش اجرائی ایشان شیوهها و رهنمودهای مهمی داشتند که شیوه حکومتداری ایشان را متمایز از دیگران کرده است. شیوهها و رهنمودهای امیرالمومنین (ع) برای بهبود وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم چطور بوده است؟
معارف: بنده معتقدم که امیرالمومنین هنگامی که به حکومت رسیدند، کارهایی را به فوریت انجام دادند و کارهایی را نیز در طی زمان انجام دادند. آنچه را که ایشان به فوریت انجام دادند، موضوع تقسیم بیتالمال بین آحاد مردم بود. از جمله سیاستهای اقتصادی در زمان پیامبر تقسیم بیتالمال به مساوات بود. اما پس از روی کار آمدن عمربن خطاب، او این سنت را برهم زد و نظامی تبعیض آمیز در تقسیم سرانه و درآمدهای فتوحات ایجاد کرد. امیرالمومنین سنت تقسیم بیتالمال به مساوات را زنده ساخت. ایشان در آغاز خلافت خود ضمن بیان خطبهای از اصلاح نظام پرداخت سخن گفتند. از بیتالمال با مردم سخن گفته و از آنها خواست بدون درنظر گرفتن نژاد و سابقه و اینکه نامشان در دفتر ارزاق هست یا نیست، برای دریافت مقرری خود اقدام کنند.
امام هدف خود از انجام این کار: بازگشت به سنت رسول خدا و برداشتن تبعیض اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت معرفی کرد. ایشان تنها به این بسنده نکرد بلکه تلاش کرد تا آنچه به عنوان مقرری در اختیار مردم قرار میگیرد، سیری صعودی داشته باشد تا همگان بتوانند از مشکلات معیشتی خود کاسته و از رفاه بیشتری برخوردار شوند. ایشان رویکرد مطالبهگری را از مردم میخواهد! میخواهد که افزایش درآمد خود را مطالبه کنند. اما علاوه بر عامه مردم، حضرت به تامین زندگی کارکنان حکومت نیز اهمیت میدادند تا با این وسیله از فساد و انحراف و تاثیرگذاری نامطلوب در اجتماع پیشگیری کنند. امیرالمومنین به مالک میفرماید: «روزی کارکنان را فراخدار که فراخی روزی نیروشان را زیاد میکند و بدینوسیله دست به مالی که در اختیار آنهاست نگشایند و حجتی باشد بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانت خیانت ورزیدند».
ایشان برخی تبعیضهای ناروا را از روز اول خلافت خود بر هم زدند. برای مثال، در زمان ابوبکر و عمر و عثمان، مقداری از غنایم و داراییهایی که به دست خلفا میرسید، در بیتالمال بلوکه میشد و از محل آن به مردم حقوق داده میشد. امیرمومنان، وقتی که به خلافت رسید، مطابق سنت پیامبر بیتالمال را بین افراد مدینه بالسویه تقسیم کردند. وقتی که مورد اعتراض قرار گرفتند، فرمودند:« اگر این اموال، داراییهای شخصی من بود، بهطور مساوی بین مردم تقسیم میکردم! حال آنکه این اموال داریی خداست.» این موارد جزو اقدامهای ضربالاجلی ایشان در جهت بهبود وضعیت معیشت مردم بود. مثلا زمانی که ایشان جنگ جمل را به پایان رساند، بیتالمال بصره را بین افراد سپاه به مساوی تقسیم کردند و به هرکدام پانصد درهم (یا دینار) رسید. اتفاقا برای خود نیز با وجود اینکه خلیفه بودند، همین مبلغ را برداشتند.
وقتی از تقسیم بیتالمال فارغ شدند، فردی شتابان خود را به حضرت رساند و گفت یا امیرمومنان، من نیت کرده بودم که به شما ملحق شوم و در رکاب شما باشم، اما سعادت نداشتم و حالا که رسیدم جنگ تمام شده است. حضرت فرمودند؛ همین که نیت کردی با ما باشی، پس در کار ما شریکی! پانصد درهم شخصی خود را به او دادند و فرمودند این هم سهم تو از بیتالمال.
قبل از امیرالمومنین، مقدار زیادی از آنچه به عنوان مالیات از مردم اخذ میشد بین نزدیکان خلیفه تقسیم میشد و به صورت نامناسب خرج میشد. چون حضرت زمام امور را به دست گرفت از همان آغاز کار بر پاسداری از بیتالمال تاکید کرد. ایشان قوانین منعطفی در زمینه مالیات وضع کردند. ایشان به مالک نیز توصیه میکنند که اگر مردم از سنگینی مالیات شکایت کردند، بار آنان را سبک کن
همه اینها بخشی از برنامه اصلاح ساختار اقتصادی حضرت برای جامعه آن روز بود؟
معارف: امیرالمومنین برنامههای دیگری نیز با عنوان اصلاح ساختار اقتصادی داشتند. همینطور امیرالمومنین ساختار مالیاتی را نیز اصلاح کردند. قبل از امیرالمومنین، مقدار زیادی از آنچه به عنوان مالیات از مردم اخذ میشد بین نزدیکان خلیفه تقسیم میشد و به صورت نامناسب خرج میشد. چون حضرت زمام امور را به دست گرفت از همان آغاز کار بر پاسداری از بیتالمال تاکید کرد. ایشان قوانین منعطفی در زمینه مالیات وضع کردند. ایشان به مالک نیز توصیه میکنند که اگر مردم از سنگینی مالیات شکایت کردند، بار آنان را سبک کن. همانطور که حضرت ساختار سیاسی و اقتصادی را اصلاح کرد که در سوال قبلی بخشی از آن گفته شد. حتی ایشان ساختار قضایی را نیز اصلاح کردند. مثلا در اصلاحات اقتصادی، حضرت معتقد بودند باید بررسیهای دقیقی شود که در دوره خلفای قبلی چه اموالی به ناحق به برخی که استحقاق آن را نداشتند، بخشیده شده است. همانطور که در نهجالبلاغه میفرماید؛ من همه اموالی که عثمان بخشیده را به بیتالمال برمیگردانم، حتی اگر به عنوان مهریه به خانمها داده شده باشد یا وسیله آزادی بردهها یا کنیزهایی شده باشد. این شدت تصمیم گیری امیرالمومنین(ع) را میرساند.
سعید بن عاص فرمانروای کوفه در مجلسی که سران و اشراف کوفه در آن گرد آمده بودند، گفت: عراق بوستان اختصاصی قریش و بنیامیه است. مالک اشتر از این سخن برآشفت و همین ماجرا زمینهای برای قیام مالک و گروه فراوانی بود که همراه او برای سرنگونی خلیفه همراهی میکردند. چنین سلوکی در عملکرد اقتصادی کارگزاران عثمان بسیار شایع بود
اگر به دوره خلافت عثمان نگاهی گذرا بیندازیم، به وضوح درمییابیم که از ساختاری فاسد در حوزه اقتصاد برخوردار بود و اگر کارگزاران میخواستند، به راحتی میتوانستند در بیتالمال دست انداخته و خود و خویشاوندان شان را بر همگان مقدم سازند. به واقع بذل و بخشش و استفادههای ناروا از بیتالمال و بی قانونی در برداشت از بیتالمال به صورت یک فرهنگ در آمده بود. نقل است که سعید بن عاص فرمانروای کوفه در مجلسی که سران و اشراف کوفه در آن گرد آمده بودند، گفت: عراق بوستان اختصاصی قریش و بنی امیه است. مالک اشتر از این سخن برآشفت و همین ماجرا زمینهای برای قیام مالک و گروه فراوانی بود که همراه او برای سرنگونی خلیفه همراهی میکردند. چنین سلوکی در عملکرد اقتصادی کارگزاران عثمان بسیار شایع بود. در این زمینه من تحقیقی دارم با عنوان نقش اصلاح ساختارهای مدیریت در عملکرد مطلوب کارگزاران از منظر نهجالبلاغه که در چهار مورد دسته بندی میشود. اصلاح نگرش به مدیریت، اصلاحات در به کارگیری نیروی انسانی، اصلاح ساختار نظام اقتصادی و اصلاح ساختار نظام قضایی.
وقتی ما تاریخ اسلام را ملاحظه میکنیم، در مییابیم که خوارج دوازده هزار نفر بودند و تصمیم جنگ با امیرالمومنین (ع) را داشتند، اما در سایه روشنگری حضرت و افرادی مانند ابن عباس این عدد به سه هزار نفر رسید. منظورم این است که امیرالمومنین واقعا اهل جنگ نبود
آیا این اصلاحات منجر به قطع شدن دست عدهای از قدرتطلبان از قدرت و در نتیجه وقوع درگیریهایی با حضرت شد؟ بهطور کلی، چه عاملی باعث میشود حکومت امیرالمومنین در حدود پنج سال، دچار سه جنگ داخلی شود؟
معارف: در زمان حکومت حضرت، سه جنگ مسلمانان با مسلمانان اتفاق میافتد که البته باعث تاسف است. اینگونه به نظر میآید که امیرالمومنین(ع) نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از این جنگها کردند. ماهها وقت صرف اتمام حجت و روشنگری کردند و اتفاقا این روشنگریها در جاهایی جواب داده است، گرچه در جاهای دیگری کمتر جواب داده است. برای مثال درباره جنگ نهروان که جنگ با خوارج باشد، وقتی ما تاریخ اسلام را ملاحظه میکنیم، درمییابیم که خوارج دوازده هزار نفر بودند و تصمیم جنگ با امیرالمومنین(ع) را داشتند، اما در سایه روشنگری حضرت و افرادی مانند ابنعباس این عدد به سه هزار نفر رسید. منظورم این است که امیرالمومنین واقعا اهل جنگ نبود. یا مثلا جنگ صفین با معاویه که یکی دو سال به طول انجامیده است و گاهی بین جنگ به بهانه ماههای حرام، سه ماه جنگ را متوقف کردهاند و اتفاقا در همین ماهها حضرت با نامه و مکاتبه عدهای را برمیگرداندند. اما با تمام اینها جنگ اتفاق افتاد. سه جنگ با سه انگیزه مختلف اتفاق افتاده است. هنگامی که امیرالمومنین پس از کشته شدن عثمان به خلافت میرسند، برخی مانند طلحه و زبیر از ایشان انتظاراتی داشتند. عقیده داشتند که، چون از مفاخر و افراد معروف اسلام هستند باید به فرمانرواییهایی برسند، چه بسا خواب خلافت بصره و کوفه را میدیدند. امیرالمومنین (ع)، چون آن تقوای لازمه را در آنان مشاهده نکرد یا به هر دلیل دیگری، توقعات آنان را برآوره نکرد. ایشان که از قبل وعده حکومت و پست به کسی نداده بود که حالا بخواهد جبران کند.
در نحوه توضیع بیتالمال نیز چنان که گفته شد، روال خلفای قبل را برهم زد و به سنت پیامبر بازگشت. پس اولا موضعگیری اقتصادی امام و دوما موضعگیری سیاسی ایشان در وضع حکام ولایات با خلفای قبل متفاوت بود. این دو عامل باعث شد عدهای از سیره حکومت امیرالمومنین ناراضی بشوند
تفاوت خلافت امام علی(ع) و دیگر خلفا باعث بروز این جنگها شده بود؟
معارف: در نحوه توضیع بیتالمال نیز چنان که گفته شد، روال خلفای قبل را برهم زد و به سنت پیامبر بازگشت. پس اولا موضعگیری اقتصادی امام و دوما موضعگیری سیاسی ایشان در وضع حکام ولایات با خلفای قبل متفاوت بود. این دو عامل باعث شد عدهای از سیره حکومت امیرالمومنین ناراضی بشوند. این ناراضیان از امیرالمومنین اجازه گرفتند که به عمره بروند. حضرت به ایشان فرمود قصد شما فقط عمره است یا در فکرهای دیگری هستید؟ گفتند قصد ما سفر عمره است و حضرت اجازه ایشان را داد. بعد از اینکه آنها رفتند، حضرت فرمود آنها قصد عمره نداشتند، بلکه به فکر حیله و مکر هستند! همینجا سوالی پیش میآید که اگر امیرالمومنین میداند آنها به فکر حیله و مکر هستند، پس چرا جلوی آنها را نمیگیرد؟ دقت کنید، اینجا فرق امیرالمومنین با یک حاکم بشری که سیاستش از نوع کنترل و دستگیری مخالفان است، مشخص میشود. امیرالمومنین آیینه قرآن است، قرآن میگوید باید به انسانها مجال داد که در آزمونهای الهی شرکت کنند و محک بخورند. امثال طلحه و زبیر در آزمونی که برای شان ایجاد شد، رد شدند و سوابقشان نیز از بین رفت.
آنها به مکه رفتند و عایشه را نیز همراه خود کردند، چون عایشه از مکه داشت به سمت مدینه حرکت میکرد که خبر قتل عثمان و خلافت علی(ع) را شنید و از وسط راه بازگشت. این سه نفر عدهای را در مکه جمع کردند و از مکه راهی بصره شدند. حاکم بصره در آنجا به استقبال شان آمد و متوجه نیت آنها شد و با آنها توافق کرد که در خارج از بصره بمانند و نامهای برای امیرالمومنین بنویسند تا حضرت تکلیف را روشن کند. علیرغم اینکه با حاکم بصره به توافق میرسند، شبانه به بصره حمله میکنند، عثمان بن حنیف انصاری را کتک میزنند، ریش او را تراشیده در شهر میگردانند و بیتالمال بصره را چپاول میکنند. خب این دیگر شورش و طغیان در برابر خلیفه است. امیرالمومنین(ع) از مدینه به سمت بصره حرکت میکنند تا این کانون فتنه را در هم بکوبند. وقتی حضرت با آنان مواجه میشوند اتمام حجت میکنند و حتی به یاران خود میگویند که شما بر حق اید، اما آغاز به جنگ نکنید مگر اینکه آنان شروع کنند. چون شما بر حق اید و حجت دارید، اگر آنها به شما حمله کنند حجت دوم از راه میرسد. حجت اول شما این است که با من هستید و بر حق اید و اگر آنها آغازگر جنگ باشند شما حجت دومی دارید و از خود دفاع میکنید. این ماجرای جنگ جمل به اختصار بود که متاسفانه به کشته شدن هزاران مسلمان انجامید. به این جنگ، جنگ با ناکثین میگویند.
اما جنگ با جبهه شام، که به جنگ با قاسطین معروف است و جریان آن مشخص است. امیرالمومنین وقتی به خلافت میرسد درباره انتخاب استانداران مختار است. امیرالمومنین بر اساس اختیارات خود یکی از اصحاب خود به نام جریر را به شام میفرستند. بسیار محترمانه به معاویه نامهای دادند که مضمون این اینطور بود که تو از مردم شام برای من بیعت بگیر و خودت از امارت کناره برو تا من امیر تعیین کنم. معاویه تعلل کرد و تا چند ماه جریر بن عبدالله را پیش خود نگهداشت تا امتحان کند که اگر بخواهد مقابل امیرالمومنین قیام کند امکان بسیج نیرو دارد یا نه. سپس بعد از چندماه با همفکری امثال عمروعاص تصمیم خود را گرفت. بهانه معاویه برای تقابل با امیرالمومنین که به واسطه آن توانست مردم را علیه ایشان بسیج کند، چیزی به نام خونخواهی عثمان بود. سپس به سمت صفین راه میافتد، امیرالمومنین نیز از کوفه به سمت صفین حرکت میکنند. پس از ماهها صبر و انتظار جنگی واقع شد که به حکمیت انجامید و نتیجه حکمیت در تاریخ ثبت است. همین جنگ، نطفه جنگ سومی را نیز منعقد کرد، چون در دل جنگ صفین عدهای پیدا شدند که بعدها به نام خوارج معروف شدند.
بهانه معاویه برای تقابل با امیرالمومنین که به واسطه آن توانست مردم را علیه ایشان بسیج کند، چیزی به نام خونخواهی عثمان بود. سپس به سمت صفین راه میافتد، امیرالمومنین نیز از کوفه به سمت صفین حرکت میکنند. پس از ماهها صبر و انتظار جنگی واقع شد که به حکمیت انجامید و نتیجه حکمیت در تاریخ ثبت است. همین جنگ، نطفه جنگ سومی را نیز منعقد کرد، چون در دل جنگ صفین عدهای پیدا شدند که بعدها به نام خوارج معروف شدند
خوارج در گرماگرم جنگ صفین ابتدا به امیرالمومنین فشار آوردند که ادامه جنگ با معاویه مشروعیت ندارد، چون معاویه ما را به حکم قرآن خوانده است؛ و هرچه امیرالمومنین تذکر دادند که این کار حیلهای بیش نیست نپذیرفتند و جنگ را متوقف کردند. خوارج ابتدا در برابر امیرالمومنین ایستادند و ایشان را از ادامه جنگ بازداشتند، سپس بعد از قضایای حکمیت و نتیجه آن که حیله عمرو عاص در خلع علی(ع) و تثبیت امارت معاویه بود، دیدند کلاه بزرگی سرشان رفته است. این بار به امیرالمومنین اعتراض کردند که تو چرا حرف ما را گوش دادی و زیر بار حکمیت رفتی؟ اینجا شما آدمهای کج سلیقه را ببینید، یک زمانی کسی میگوید من اشتباهی کردم و پشیمانم، اما خوارج میگفتند ما با این اشتباه کافر شدیم. این نیز ایرادی ندارد خب بروید توبه کنید، ولی آنها به امیرالمومنین میگفتند تو نیز که به حرف ما گوش دادی کافر شدهای و باید توبه کنی، این دیگر چه حرف زوریست؟ امیرالمومنین(ع) در جوابشان میگوید حالا که ریش من در اسلام سفید شده و با پیامبر(ص) سابقه مجاهدت دارم به کفر خودم شهادت دهم؟
متاسفانه اینها خیلی متعصب بودند و در باطل خود خیلی رسوخ پیدا کرده بودند. فلذا از امام (ع) انشعاب کردند. این نیز موضوع بزرگی نبود، زیرا امیرالمومنین به صرف انحراف فکری و انشعاب آنان از سپاه علی(ع) حقوق شان را از بیتالمال قطع نکرد و آنها را محدود یا زندانی نکرد. تا اینکه آنها موی دماغ امنیت شیعیان شدند. شروع کردند به دستگیر کردن اصحاب امیرالمومنین و تفتیش عقاید و اگر کسی را مخالف خود میدیدند او را میکشتند. حتی به زن حامله نیز رحم نکردند. تا جایی که امیرالمومنین پس از صفین اول، عازم جنگ دومی با معاویه بود که عدهای از اصحاب امام گفتند خوارج در منطقهای اردو زده اند و ما اگر به سمت شام برویم درباره امنیت خانوادههای خود اطمینان نداریم. حضرت به سمت خوارج که دوازده هزار نفر بودند عازم شدند. تا چند روز هم خود حضرت و هم ابن عباس به صحبت و گفتگو و نصیحت خوارج میپرداختند تا توانستند نُه هزار نفر از این جمع را بازگردانند. نهایتا سه هزار نفر که خیلی سرسخت بودند همچنان ایستادگی کردند و واقعا هم چارهای جز جنگ و دفع آنان نبود. حضرت پیشبینی کردند که از خوارج جز ده نفر زنده نمیماند و از یاران علی(ع) جز ده نفر کشته نمیشود، در واقع این قاطعترین پیروزی امیرالمومنین(ع) بود.
/انتهای پیام/