گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ همواره این دعوای تاریخی وجود داشته که آیا اساساً مردم ایران، جمعگرا هستند و پیرامون مسائل عمومی، دور هم جمع میشوند یا فردگرا هستند و مسائلی که منفعت فردی در آن وجود دارد، آنها را گرد هم میآورد. اما در میان این شرایط، مصادیق بسیاری وجود دارد که جامعه ایرانی پیرامون یک موضوع بسیج شده است. بااینوجود به نظر میرسد بسیج شدگی جامعه ایرانی - که نمونههای آن نیز کم نیست - در شرایط اضطرار رخ میدهد یا اینکه بسیج شدگی در شرایط غیربحرانی، چندان مورد تحلیل ما نبوده است. حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرمان تشکیل بسیج را داریم، اما گویا این وظیفه، به نحو شایستهای صورتبندی و اجرا نشده و امروز نمیتوانیم ادعا کنیم که سازمان بسیج مستضعفین، وظیفه بسیج شدگی همه جامعه را به عهده گرفته است. علل و زمینههای «بسیج شدگی در جامعه ایرانی»، بهانهای شد تا به سراغ دکتر داود پرچمی - جامعهشناس و استاد دانشگاه شهید بهشتی - برویم. در این گفتوگو، وی تلاش کرده تا تصویری از زمینههای مشارکت اجتماعی ایرانیها ارائه کند و همچنین تبیینی از مفهوم بسیج و بسیجی ایرانی عرضه نماید. هم اینک بخش اول این گفتگو پیش روی شما قرار دارد.
مردم پای کارند، شرایط باید مناسب باشد
برای شروع بحث، لطفاً کمی درباره ویژگی «بسیج شدگی» جامعه ایرانی توضیح بدهید. اغلب افراد معتقدند که جامعه ایرانی اساساً جامعهای بسیج شونده نیست، مگر در شرایطی که منافع آنها ایجاب کند. نظر شما چیست؟
پرچمی: بنده اینگونه فکر نمیکنم. بسیجشدن یک ویژگی اجتماعی است که در هر جامعه شرایط آن به وجود آید مردم بسیج خواهد شد. در گذشته هر جا که مردم خود را، منافع خود را و یا ارزشهای خود را در تهدید دیدهاند ظرفیت و آمادگی خود برای بسیج را نشان دادهاند. شواهد آن را میتوان در جریان مشروطیت و پس از آن در فرایند انقلاب اسلامی قبل و بعد از انقلاب مشاهده کرد. بعد از انقلاب حاکمیت، مردم را در عرصههای مختلف مشارکت میداده و با آن مردم حشرونشر داشته است، مردم نیز اصلاحگرهای اصلی جامعه بودند، خود را مؤثر میدیدند، هر کجا کشور با چالش مواجه میشده، مردم وارد صحنه میشدند و مسئله را حل میکردند. اما الان این حالت ضعیف شده است. شاید سؤال شود که آیا مردم آمادگی بسیجشدن را دارند یا خیر؟ به نظر من، تحت شرایطی و در موضوعاتی دارند؛ مثلاً پس از وقایع سال ۸۸ و تداوم آن، مردم به طور خودش به صحنه آمدند و نهم دی را رقم زدند، این در شرایطی بود که نهادهای رسمی به دلائل مختلف در جمعکردن مسئله با محدودیتها و مشکلاتی روبرو بودند. با همه مشکلاتی که در کشور هست، وقتی اعلام میشود رهبر انقلاب در نمازجمعه حضور مییابند، جمعیت میلیونی در نمازجمعه شرکت میکنند. پس مردم هر جا خود را در حفظ منافع و ارزشهای خود مؤثر بدانند به صحنه آمده و بسیج میشوند. اینها معرف این است که اگر مردم به معنای واقعی کلمه پذیرفته شوند که - این هم ابعاد مختلفی دارد - باز هم پایکار نظام و کشور هستند. نباید به این موضوع فقط به شکل سیاسی نگاه کرد؛ بلکه بُعد اجتماعی آن از بُعد سیاسیاش مهمتر و قویتر است. بُعد سیاسی ماجرا این است که در نهایت یک حکومت میرود و یک حکومت دیگر میآید و هر چند در این شرایط این بدترین اتفاق و پرهزینهترین راهی است که کشور میتواند تجربه کند. اما در شرایط کنونی، این نظام اجتماعی است که در خطر است نه نظام سیاسی؛ چون نظام سیاسی استوار و پابرجا است. نظام اجتماعی است که در برخی زمینهها با مشکلات مهمی روبرو است. کاهش اعتماد، کاهش همبستگی، تفاوت و شکافهای گوناگون اجتماعی بهویژه شکاف فرهنگی و طبقاتی، سیاسی و از این دست موضوعات مسائل مهم کشور است.
در شرایط کنونی، این نظام اجتماعی است که در خطر است نه نظام سیاسی؛ چون نظام سیاسی استوار و پابرجا است. نظام اجتماعی است که در برخی زمینهها با مشکلات مهمی روبرو است. کاهش اعتماد، کاهش همبستگی، تفاوت و شکافهای گوناگون اجتماعی بهویژه شکاف فرهنگی و طبقاتی، سیاسی و از این دست موضوعات مسائل مهم کشور است.
عدم همسویی و هماهنگی و انسجام اجزای گوناگون نظام اجتماعی با هم از یک سو و عدم همخوانی مطالبات بخشی از مردم و مطلوبات نظام سیاسی در برخی از زمینهها شرایطی به وجود آورده که ظرفیت بسیجشدن مردم برای تحقق اهداف نظام و کشور را کاسته است.
سپاه نباید متولی تمام بسیج باشد
از اول قرار بوده بسیج شدگی جامعه در یک بستر مشخص امتداد یابد؛ اما آیا اینگونه شد؟ نسبت امروز سازمان بسیج با جامعه چگونه شده است؟
پرچمی: به نظر من باید سازماندهی بسیج تغییر کند. چه کسی گفته است همه ابعاد بسیج باید تحتنظر یک سازمان نظامی باشد؟ این اشتباه است. الان در اذهان فقط آن بعد امنیتی و نظامی بسیج جلوه دارد. حتی بعد بسیج سازندگی که گروههای جهادی است، وابسته به یک سازمان نظامی است؛ لذا این بعد امنیتی و نظامی بسیج، بازخورد ذهنی خاصی در جامعه به وجود آورده و با وضعیت مطلوب فاصله ایجاد کرده است.
بنده بهعنوان فردی از اولین اعضاء بسیج اساتید در کشور و در دورهای مسئولیت بسیج اساتید دانشگاه را به عهده داشتم، این سؤال برایم مطرح است که آیا بسیج اساتید درست شد تا یک عده در کشور مسئول شوند؟ به نظر من کسی حق ندارد از طریق بسیج امتیازی بگیرد. بسیج باید صافی زلال بخش سیستم باشیم؛ اگر ما هم وارد سیستم شویم، دیگر خودمان نمیتوانیم کاری انجام دهیم و همواره کمبودها و نقایص را توجیه میکنیم؛ لذا بسیج باید نیروی مطالبهگر و هدایت گر سیستم باشد؛ از همین رو باید الگوی فعلی سازماندهی تغییر کند. البته بُعد نظامی و امنیتی بسیج برای حفاظت از نظام و ارزشهای انقلاب ضرورت دارد و باید باشد و باید این وظیفه با سازمانهای نظامی سپاه باشد، اما بُعد علمی آن نمیتواند با سپاه باشد. چون سپاه یک سازمان علمی نیست. یا هر سازمان دیگری. بعید میدانم بسیج اقشار در زمینههای کارکردی خود اقشار خیلی موفق باشد. بیشتر در جذب اقشار بهعنوان عضوی عمومی که کارکرد امنیتی دارد موفق بوده است.
سازماندهی بسیج تغییر کند. چه کسی گفته است همه ابعاد بسیج باید تحتنظر یک سازمان نظامی باشد؟ این اشتباه است. الان در اذهان فقط آن بعد امنیتی و نظامی بسیج جلوه دارد. حتی بعد بسیج سازندگی که گروههای جهادی است، وابسته به یک سازمان نظامی است؛ لذا این بعد امنیتی و نظامی بسیج، بازخورد ذهنی خاصی در جامعه به وجود آورده و با وضعیت مطلوب فاصله ایجاد کرده است.
اگر سپاه متولی همه امور باشد، سه اتفاق میافتد؛ اولاً این اقدامی مذموم است و تهمتهایی را متوجه سپاه میکنند. از سوی دیگر، هیچ سازمانی نمیتواند تمام کارکردهای دیگر سازمانهای کشور را عهدهدار شود. سوم اینکه خود سازمانها به وظایف خود بهدرستی عمل نمیکنند. برای مثال اگر سپاه نباشد، تمام روستاهای شرق کشور تخلیه میشود؛ چون هیچ سازمانی به جز سپاه نیست که بتواند هر روز به این روستاها با تانکر آب برساند. اما سپاه نمیتواند شغل ایجاد کند و رونق اقتصادی به وجود بیاورد. از سوی دیگر قرار هم نیست همه سازمانها، کارهای خود را زمین بگذارند و بگویند سپاه انجام دهد.
به نظر بنده در مسئله سازماندهی، بسیج باید کاملاً متناسب با کارکردهایش به خود سازمانها و مؤسسات واگذار شود. اینکه ما جایی مثل «بسیج اقشار» را درست کردیم تا همه چیز را درست کند، یک نوع نگاه تقلیلگرایانه است. الان گزارش میشود که افراد کمی به بسیج مراجعه میکنند. چرا؟ دلائل زیادی دارد. یکی از دلائل آن مربوط به این است که ما وارد قدرت شدیم و بر سر مواضعی نشستهایم که منافعمان آنجاست. فکر میکنیم همهکاره هستیم و هر آنچه ما میگوییم همان درست است و به همین دلیل هم مردم پایکار نمیآیند.
لزوم تغییر سازماندهی بسیج
آیا شما معتقدید که شرایط بسیج، تغییر بنیادین داشته است؟ یعنی ماهیت مسئله بسیج به نسبت ابتدای انقلاب دچار تغییر ماهوی شده است؟
پرچمی: به نظر بنده، اساساً بسیج برای مواقع بحران است. الان بسیاری از مشکلات سالهایی اول انقلاب رفع شده است. وقتی مردم احساس کنند شرایط عادی است تمایل آنها برای بسیجشدن کم میشود. اینجا مراد من از بسیجشدن صفت و حالتی برای جامعه است و سازمان بسیج موردنظر نیست. چون شرایط ارزشی جامعه تغییر کرده تمایل برای بسیجشدن هم کاسته شده است. نظام فرهنگی ما در تصویرکردن وضعیت واقعی کشور برای مردم ناتوان است. و در بسیاری موارد ابا دارد که به مردم مشکلات را بگوید. شرایط را عادی جلوه میدهیم. درحالی که در واقعیت در یک جنگ تمامعیار بدتر از جنگ صرفاً نظامی قرار داریم. این باعث میشود تمایل مردم برای اینکه بخشی از تواناییهای خود را در اختیار رهبران جامعه قرار دهند کم میشود. اکنون بعضی افراد برای دریافت برخی خدمات و تسهیلات و موقعیتها به بسیج مراجعه میکنند. این هم بهخاطر این است که ما بد عمل میکنیم و هر وقت سیاهیلشکر میخواهیم از افراد دعوت میکنیم. از همین جهت معتقدم این مدل سازماندهی دیگر جواب نمیدهد.
فکر میکنم بسیج باید یک سازمان مستقلی باشد؛ دوباره تأکید میکنم که این به معنای نادیدهانگاشتن و کماهمیت بودن بُعد امنیتی و نظامی بسیج نیست، اما این تنها بُعد هم نیست. اگر الان جنگ شود من باز هم تفنگ به دست میگیرم؛ اما در حال حاضر منِ استاد دانشگاه بهتر است که بهجای تفنگ در دستگرفتن، تمرکزم این باشد که طرحی را آماده کنم که در کشور چگونه باید در مقابل شایعه ایستاد و با آن مقابله کرد.
یک گام به عقبتر بیایم؛ شما به چه چیزی بسیج میگویید؟
پرچمی: موبیلیزیشن (Mobilization) یک صفتی برای جامعه و یک حالت و وضعیت اجتماعی است. ما میگوییم بحران، یک وضعیت است. بسیج نیز یک وضعیت است. موبیلیزیشن نیز یعنی در یک شرایط خاصی - نه در طول زمان – برخی از اعضای جامعه و گروهها این آمادگی را دارند که داوطلبانه بخشی از تواناییهای خود را - که من نام آن را سرمایههای خودشان گذاشتهام - برای تحقق اهداف و حفظ ارزشهای جمع در اختیار رهبران قرار دهند. این یعنی بسیج؛ لذا اصل بسیجشدن یعنی اینکه من آمادگی این را داشته باشم که کاری بیش از وظایف خودم انجام دهم. مثلاً اگر معلم هستم هفتهای چند ساعت بهخاطر ارزشها، اعتقادات و اهدافم کاری را انجام دهم. به فرزندان نیازمندان تدریس کنم. یا اگر وکیل هستم، یک پروژه حقوقی انجام بدهم، مثلاً در مورد محکومیت شهادت شهید «سلیمانی» یک پرونده شکایت تنظیم کرده و از نظام بینالملل خونخواهی کنم. به یک نیازمند مشورت حقوقی دهم. در محیط کاریام بدون چشم داشت فعالیت فوقالعاده داشته باشم. بیش دیگران کار کنم و کمتر از دیگران مطالبه داشته باشم. این ظرفیتهایی است که باید از آن استفاده کرد؛ اما ما از بسیجیان کارکردهای خاص خودشان را مطالبه نمیکنیم. بسیج گاهی که احتیاج به مانور اجتماعی جمعیت دارد و باید عِده و عُده نشان دهد، آن زمان با ما کار دارد؛ اما در بقیه اوقات سراغ ما نمیآید، چون نمیتواند همه را سازماندهی کند؛ مخصوصاً سازمانی که تحت امر یک سازمان نظامی است نمیتواند، چون برچسبهایی به او میخورد.
از همین رو فکر میکنم بسیج باید یک سازمان مستقلی باشد؛ دوباره تأکید میکنم که این به معنای نادیدهانگاشتن و کماهمیت بودن بُعد امنیتی و نظامی بسیج نیست، اما این تنها بُعد هم نیست. اگر الان جنگ شود من باز هم تفنگ به دست میگیرم؛ اما در حال حاضر منِ استاد دانشگاه بهتر است که بهجای تفنگ در دستگرفتن، تمرکزم این باشد که طرحی را آماده کنم که در کشور چگونه باید در مقابل شایعه ایستاد و با آن مقابله کرد. چگونه میشود مقاومت مردم در برابر هجمه فرهنگی دشمن را بالا برد. چگونه میشود انسجام اجتماعی دشمن را کاست. همبستگی اجتماعی آنها را کم کرد.
بسیج باید «موشک اجتماعی» بسازد
لذا اصل بسیجشدن یعنی اینکه من آمادگی این را داشته باشم که کاری بیش از وظایف خودم انجام دهم.
الان کشور به موشک اجتماعی احتیاج دارد. موشک اجتماعی یعنی یک چیزی به جامعه تزریق شود تا جامعه دشمن از هم بپاشد و از انسجامش بکاهد؛ لذا کشور به آفند و پدافند اجتماعی، آفند و پدافند فرهنگی احتیاج دارد تا هر وقت دشمن حمله اجتماعی کرد، این حمله اثرگذاری نداشته باشد. در مورد مسائل فرهنگی و اقتصادی و... نیز همینگونه است. در حال حاضر در خصوص مشکلات اقتصادی کشور، مردم واقعاً چقدر در حل آن نقش دارند؟ نقشی ندارند؛ چون کانالهای قدرت و ثروت اصلاً اجازه نمیدهد تفکر بسیجی حضور داشته باشد.
من فکر میکنم بسیج باید به این سمت برود که سازماندهی مستقلی پیدا کند و این هم به این معنا نیست که «وزارت بسیج» راه بیندازیم؛ بلکه باید سرپنجههای بسیج در سازمانهای دیگر باشد. مثلاً در هر سازمانی مثل آموزش و پرورش، آموزش عالی و... یک معاون بسیج داشته باشیم و سپس تعریف کنیم که این معاونت، هدایتگر کنشگران در جهت اهداف همان سازمان باشد. بهعنوان مثال، بسیج اساتید در جهت توسعه علمی کشور بسیج شود.
ما وقتی به سراغ مسئولان سپاه میرویم، عنوان میکنند که شما باید کار فرهنگی کنید. کار فرهنگی منِ استاد دانشگاه این است که تولید علم کنم و بهعنوان یک استاد بسیجی دانشگاه باید بتوانم مسائل این نظام را در حوزه تخصصی خودم حل کنم. رشته من جامعهشناسی است، پس باید ببینم کجا همبستگی اجتماعی، سرمایه اجتماعی و امثالهم کاهش پیدا میکند، چگونه کاهش پیدا میکند چگونه میشود شکافهای متعدد اجتماعی را کم کرد و برای حل آن چهکار باید انجام دهیم؟ و اگر یک کار و طرح خوبی در این زمینه دادم، بسیجی هستم. کارم موردتوجه قرار گیرد.
لازم نیست سازمان بسیج، وزیر علوم را کنترل کند؛ بلکه وزیر علوم زمانی که به مجلس برنامه میدهد، باید یکی از موارد این باشد که بسیج اساتید این وزارتخانه قرار است که چه تحول علمی را ایجاد کند و چه پیشرفت علمی را به وجود خواهد آورد. این جزء برنامههای وزیر باید باشد، نه اینکه کسی از بیرون وزارت علوم بخواهد آن را کنترل کند. در واقع هر سازمانی خودش وظیفه سازماندهی کنشگران خودش را داشته باشد. اینگونه این ساختار درونی میشود.
در یک مطالعه قدمی درباره بسیج در جهان خواندم که کشور سوئد از قویترین بسیج دنیا برخوردار است! ارزشمندترین فرد جامعهشان مسئول بسیج است. یعنی مسئول بسیج روستا و دهکده، یک کشیش است که وقتی زنگ کلیسایشان را میزند، برای مردم تداعی مثبتی دارد. چنانکه همین شخص است که زنگ اعلان بحران را به صدا در میآورد. در واقع زمانی که زنگ کلیسا را خارج از زمان همیشگی به صدا در میآورد، مردم متوجه بحران میشوند.
شاید این نکته مطرح شود که ما سازمان بسیج، بسیج اساتید، بسیج علمی، بسیج هنرمندان و دیگر اقشار را به همین منظور ایجاد کردیم.
پرچمی: خروجی آن کجاست؟ خروجی بسیج اقشار باید در تحقق اهداف آن سازمان دیده شود. هر یک از سازمانها باید بتوانند مردم را در موضع کاری خود پای بیاورند و از تواناییهای آنان استفاده کنند. این ضرورت یعنی مردم در صفات مختلف متشکل شوند. گره کار در بسیاری از موارد مردم متشکل است. یکی از کارکردهای بسیجهای اختصاصی یا اقشار متشکل کردن مردم در حوزه کاری خودش است.
آدم معتقد به بسیج برای ارزشهای عام را بهدرستی تربیت نمیکنیم. از متشکل شدن مستقل مردم در قالبهای مختلف نگرانیم.
بسیجی آن کسی است که بیشتر از همه کار میکند و کمتر از همه میخواهد.
خب باتوجهبه سابقه شما، علت این بینتیجه بودن چیست؟
پرچمی: صرفنظر از برخی عوامل که اساساً شرایط برای بسیجشدن تضعیف کرده و میکند، سازمانها هرکدام وظایف و کارکردی دارند و نمیشود در یک سازمان غیرتخصصی، همه اینها را دنبال کرد. یک سازمان بسیج کشش این همه کارکرد را ندارد و وقتی منِ استاد دانشگاه از موشک اجتماعی سخن بگویم، متوجه سخن من نمیشود. شما فکر میکنید این ماهوارهها و موشکها چگونه ساخته شده است؟ آن طور که من شنیدهام ماهواره در این کشور محصول ۵۰ -۴۰ پروژه پایاننامه و رساله است که در دانشگاه بچههای بسیجی روی آن کار کردند و موفق به ساخت ماهواره شدند. در مسئله اجتماعی نیز باید این اتفاق رخ دهد. به همین دلیل بسیج باید در وزارت علوم جایگاه داشته باشد نه اینکه همه چیز بهزور قانون باشد. الان بهزور قانون، رئیس بسیج اساتید دانشگاه، عضو هیئت جذب میشود؛ یعنی با کنترلهای بیرونی میخواهیم بسیج را وارد کنیم. این روش نتیجه مطلوب را ندارد.
نکاتی که تا الان گفته شد برای سازماندهی و بخشی هم در خصوص روابط است. اگر نوع روابط بسیجیان با مردم و با دیگر اعضای گروه، تخصصی و سازماندهی آن درست شد، افرادی که در آن سازمان هستند حرف همدیگر را میفهمند؛ لذا روابط را باید تنظیم کرد. از نظر من، بسیجی آن کسی است که بیشتر از همه کار میکند و کمتر از همه میخواهد. اگر من به همکارانم در گرفتاریها کمک کردم و تعاملاتم با آنها از سر رافت و مهربانی بود؛ این بسیجی است. اگر روابط از بالابهپایین نشد، این در سطح خرد تأثیرگذار است و میتواند جاذبه ایجاد کند.
امروز توان معنابخشی نظام فرهنگی و اجتماعی کشور، متأثر از برخی نقصانها و کمبودهایی که در کشور است کاسته شده است؛ اصلاً فرد معتقد به بسیج و پیرو بسیج را بهدرستی و بهاندازه کافی تربیت نمیکند. نمیتواند ارزشهای خود را درونی کند، نمیتواند کاستیها و کمبودها را اصلاح و توجیه کند.
مسئله دیگر در خصوص مسئله رابطه بسیج - کلیت بسیج و نه فقط سازمان بسیج مستضعفین - این است که همانطور که در وزارت علوم، «بسیج» یک معاونت میخواهد، ما در سپاه هم یک معاونت میخواهیم که آن بعد نظامی را سازماندهی و اداره کند. در کشاورزی، آموزش و پرورش و... هم باید معاونت بسیج وجود داشته باشد تا مثل خون در همهجا جاری باشد. امروز توان معنابخشی نظام فرهنگی و اجتماعی کشور، متأثر از برخی نقصانها و کمبودهایی که در کشور است کاسته شده است؛ اصلاً فرد معتقد به بسیج و پیرو بسیج را بهدرستی و بهاندازه کافی تربیت نمیکند. نمیتواند ارزشهای خود را درونی کند، نمیتواند کاستیها و کمبودها را اصلاح و توجیه کند. الان بالغ بر ۵۰ دستگاه فرهنگی در کشور وجود دارد. خروجی آنها چیست؟ در حال حاضر، هرچه جلوتر میرویم، این حالت داوطلبی در بسیج بهعنوان یک عنصر لازم برای بسیجشدن باقی نمیماند. با این وصف بسیاری از مردم فقط در موقع بحران پای کار میآیند. از مسائل مهمی که همچون سرطان مشروعیت نظام را میخورد موضوع فساد است. برای تقابل با آن دسته قدرتمندان ثروتمند که فساد میکنند فقط از طریق بسیج عمومی مردم میتوان موفق شد. این امری است که مشروعیت و در نتیجه توان معنابخشی در جامعه را افزایش میدهد.
به بحث قبلی برمیگردم؛ ما الان در جامعه با یک سری مشکلات مواجه هستیم. مسئله مشروعیت کلیت نظام مطرح است که نسبت به گذشته البته کمتر شده است. ما در دورهای برای سپاه یک تحقیقی انجام میدادیم که بر مبنای آن گرایش مردم به رهبر انقلاب را بسنجیم. حفاظت اطلاعات در ابتدا نسبت به این نظرسنجی ابراز نگرانی کرد، اما در جلسهای که با حضور مرحوم سردار حجازی و حفاظت اطلاعات برگزار شد، من عنوان کردم که اگر شما کلیهات ناراحت بود و به پزشک مراجعه کردی، به او میگویی که کلیهات را معاینه نکند؟ یا اینکه میگویی معاینه کند تا بفهمد چه مشکلی داری؟ شما نگران هستید که گرایش پایین باشد. اما من نگران نیستم؛ چرا که گرایش بالا خواهد بود و اگر گرایش پایین باشد، باید برای آن راهحل پیدا کنیم، نه اینکه صورتمسئله را پاک کنیم. نهایتاً شهید بزرگوار حجازی اجازه دادند و با مسئولیت ایشان این نظرسنجی صورت گرفت و اتفاقاً نتیجه هم مثبت شد. این نکته را ازاینجهت بیان کردم که بگویم وقتی تردید وجود دارد، میتوان وضعیت را مورد سنجش و بررسی قرار داد.
شرایط امروز اجتماعی و اقتصادی کشور، طبیعتاً تأثیر خودش را در مسائل مختلف میگذارد. البته به نظرم گاهی شرایط، تبدیل به یک بهانه نیز میشود، هرجا شرایط مناسب بوده است جامعه ایرانی برای عبور از بحرانها مختلف فرایند بسیج شدگی را دنبال کرده است. جدیدترین نمونه بسیج شدگی نیز در ایام کرونا رخ داد. اما ظاهراً شما معتقد هستید که شرایط خوبی از نظر بسیج شوندگی نداریم.
پرچمی: این ویژگی هر جامعه سالم است و فقط مختص ما نیست. هر جامعهای که از سلامت برخوردار باشد، این ظرفیت بالقوه در او وجود دارد که در مواقع بحرانی بسیج شود؛ مگر اینکه موانعی برای بسیجشدن وجود داشته باشد. در شرایط کرونا چند اتفاق مهم روی داد اول اینکه جامعه خود را در تهدید دید. دوم اینکه سیستم شرایط مشارکت مردم را فراهم کرد، موانع را برداشت، سوم اینکه مردم خود را در تغییر شرایط مؤثر و توانمند دیدند. تحت این شرایط همیشه امکان بسیجشدن وجود دارد.
نکته همین است. یکی از بهانههایی که امروزه عنوان میشود، این است که جامعه مدرن شده ما میلی به بسیج شدگی ندارد.
پرچمی: بسیجشدن ویژگی جامعه سنتی نیست. جامعه وقتی با بحران مواجه شود، مورد تهدید واقع شود، ارزشهای عام آن نادیده گرفته شود، تأثیرگذاری خود را باور کند، قابلیت بسیجشدن پیدا میکند. این حالت در انتخابات هم دیده میشود. هرجا مردم خود را در تعیین و تغییر نتیجه انتخابات مؤثر میبینند نرخ مشارکت افزایش مییابد و نتیجه انتخابات هم متأثر میشود.
آنچه تصور میشود در جامعه مدرن بسیج نمیشود. در حالت معمول و شرایط عادی جامعه است. در این حالت سازمانها وظایف خود را انجام میدهند. اضافه و تأکید کنم که ما در شرایط عادی نیستیم. پس باید سازماندهی لازم برای بسیجشدن در اجزای مختلف کشور وجود داشته باشد.
اگر ممکن است قدری در این باره توضیح دهید.
ما همیشه فکر میکنیم، چون در سازمانهای مختلف با سوء کارکرد مواجه هستیم، یک عده آدم ازخودگذشته میخواهیم که این سوء کارکرد را بپوشاند. اینجاست که بحث مدرن و سنتی پیش میآید. اگر شما سازماندهی مدرن دارید، اینها باید کار کنند. قرار نیست یک سری آدمهای ازخودگذشته بیایند کارنکردن آنها را جبران کنند.
پرچمی: من بسیج را تعریف کردم. آیا این ویژگی جامعه سنتی است؟ مگر در جامعه مدرن تهدید اهداف نداریم؟ شرایط غیرمترقبه مانند بلایای طبیعی نداریم؟ مگر در جامعه مدرن ما ارزش نداریم؟ آیا اهداف و ارزشها در جامعه مدرن ممکن نیست که مورد تهدید واقع شوند؟ اگر ارزشها و اهداف جمعی و کلان در هر جایی مورد تهدید واقع شود بسیج برای آن ایجاد میشود و جامعه ظرفیت بسیجشدن را پیدا میکند. مگر اینکه موانعی وجود داشته باشد؛ بنابراین از نظر من، بسیجشدن ویژگی جامعه سنتی نیست. اشاره کردم مگر کشور سوئد جامعه سنتی است؟ در همان مطالعه قدیمی دیدم که کشور کانادا بسیج امربهمعروف و نهیازمنکر دارد و اسمش نیز همین است! آیا جامعه آنجا سنتی است؟ الان خود رژیم صهیونیستی بسیج دارد و تنها کشوری است که در دنیا بسیج تهاجمی دارد. بسیج در همهجا تدافعی است.
ما همیشه فکر میکنیم، چون در سازمانهای مختلف با سوء کارکرد مواجه هستیم، یک عده آدم ازخودگذشته میخواهیم که این سوء کارکرد را بپوشاند. اینجاست که بحث مدرن و سنتی پیش میآید. اگر شما سازماندهی مدرن دارید، اینها باید کار کنند. قرار نیست یک سری آدمهای ازخودگذشته بیایند کارنکردن آنها را جبران کنند. این حرف پذیرفته نیست که بگوییم؛ چون اینها کار نمیکنند، بسیجیها بروند کار کنند. این قاعده برای شرایط عادی جامعه است. ارتباطی به مدرن و سنتی بودن ندارد.
این درست است که در این سازماندهی و آن روابط، برخی متغیرهای کلان هم وجود دارد که این متغیرها در دست بسیج هم نیست. اتفاقاً بسیجیها در هر حوزهای میتوانند شروع به کارکردن کنند برای اینکه آن موانع برطرف شود. برای مثال الان برای حل مسئله قهر اجتماعی برخی هنرمندان، باید بسیج وزارت فرهنگ، این هنرمندان را از قهر اجتماعی خارج کند. این حرف هم به این معنا نیست که سازماندهی لازم را نداشته باشیم. اتفاقاً آن سازماندهی قرار است امور عادی و جاری را حل کند و بسیجیها آنهایی هستند که در خط مقدم قرار دارند و خطشکن هستند و آن کرانههای دور را میبینند. بهعنوان نمونه، در همین فضای هنر شاهد هستیم که عدهای از هنرمندان در قهر اجتماعی با نظام سیاسی به سر میبرند و سرمایه فرهنگی برای نظام تولید نمیکند. من سطح حاد قضیه را میگویم تا درد را انتقال دهم. یکی از کارهای مهم بسیج و حتی شخص وزیر فرهنگ و ارشاد باید این باشد که این هنرمندان را از قهر اجتماعی خارج کند و آشتی برقرار کند. وزیر بسیجی موفق آن کسی است که نیروی اجتماعی بالقوهای را که خوابیده و کاری نمیکند را در جهت اهداف نظام بالفعل کند.
شما از بسیجیها صحبت میکنید. این بسیجیها چه کسانی هستند؟ این سؤال ازاینجهت مهم است که گویا هر چه زمان گذشت، ما شاهد تغییر در دایره افراد هستیم.
پرچمی: علت اصلی تغییر این دایره، منیت و قدرت است؛ بهگونهای که اگر فرد جدیدی وارد این دایره شود، این احساس شکل میگیرد که ممکن است این جایگاه برای او خطر داشته باشد. رهبر انقلاب طی سالهای مختلف، فهرستی از شاخصها و ویژگیهای بسیجی را عنوان کردهاند. الان ما باید بسنجیم اینهایی که در بسیج هستند، بر اساس این شاخصها چه نمرهای از بسیج به دست میآورند؟ بهعبارتدیگر، باید بهانه را از دست افراد گرفت. چگونه؟ باید چتر بسیج را بزرگ کرد و افراد کمحجاب و کماعتقاد را هم وارد بسیج کرد. اتفاقاً بسیج جای افراد با اعتقادات ضعیف است. مسئول بسیج باید اعلام کند که هر کس اعتقادش ضعیف است هم باید وارد بسیج شود. اگر این افراد را از بسیج بیرون کنیم که به جاهای نامربوط میروند؛ بنابراین باید چتر را بزرگ کنیم؛ یعنی قواعد ورود افراد به بسیج را تغییر بدهیم. مگر قرار است در بسیج، پیامبران را دور هم جمع کنیم؟! وقتی این چتر، کوچک و ضابطهها سختگیرانه شد، نفاق رشد میکند.
هر ایرانی که قانون اساسی کشور را قبول دارد و مطابق آن عمل میکند و آمادگی دارد بیش از وظایف معمول خودبخشی از توانایی و سرمایههای خود را داوطلبانه برای تحقق اهداف کشور بکار گیرد یک بسیجی بالقوه است. و در صورتی که این آمادگی را بالفعل کند یک بسیجی است. این تعریف میتواند همه مردم ایران را از هر گروه و قوم و دین و مذهب در بر گیرد. این تعریف همان چتر بزرگی است که بسیج نیاز دارد.
/ انتهای بخش اول / ادامه دارد...