گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «چارلز دربر» [1] استاد جامعهشناسی آمریکایی در کالج «بوستون» است. حوزه پژوهشی وی کار بر روی بحرانهای سرمایهداری، جهانیشدن، قدرت شرکتها، نئوفاشیسم، میلیتاریسم آمریکایی، فرهنگ هژمونی، بحرانهای زیستمحیطی و جنبشهای صلح جدید و عدالت جهانی متمرکز است. از نظر «دربر»، قدرت اقتصادی و فرهنگی عظیم شرکتهای جهانی که به طور روزافزونی با قدرت هژمونیک دولت آمریکا و سرمایهداری جهانی گره خورده است، بحرانی چندوجهی را ایجاد کرده که به گفته وی، مهمترین مسئله اجتماعی قرن بیست و یکم است. وبسایت آمریکایی «Truthout» با وی درباره جدیدترین کتابش تحت عنوان «سرمایهداری مرگبار: چگونه پولهای کلان، منابع مالی انقراض بشر را تأمین میکند و در مقابل این امر چه باید کرد؟» [2] به گفتوگو نشسته است.
سرمایهداری نابودگر
سرمایهداری ما را میکشد. این پیام صریح کتاب جدیدی است که در مورد سرمایهداری توسط «چارلز دربر» [3] و «سورن مودلیار» [4] نوشته شده است: «سرمایهداری مرگبار، چگونه پولهای کلان منابع مالی انقراض بشر را تأمین میکند و در مقابل این امر چه باید کرد؟» [5] نویسندگان در این کتاب پیوندی انتقادی و مهم بین سرمایهداری، نظامیگری و تخریب محیطزیست ترسیم میکنند تا نشان دهند که چگونه برای تغییر مسیر مرگبار بشریت، چارهای جز تغییرات بنیادی نیست. «دربر» و «مودلیار» خواستار «الغای جدیدی» هستند که الهام خود را از جنبش «لغو بردهداری» و درک عمیقی از چگونگی درهم تنیده شدن مهمترین مشکلات ما میگیرد. «دربر» - استاد جامعهشناسی در کالج «بوستون» - ۲۶ کتاب در مورد سیاست، دموکراسی، فاشیسم، شرکتها، جنگ، سرمایهداری، تغییرات آبوهوایی، جنگهای فرهنگی و تغییرات اجتماعی نوشته است. «دربر» در مصاحبه اختصاصی با «Truthout» به این موضوع میپردازد که چگونه اسطوره استثناگرایی آمریکایی، راهحل تهدیدهای وجودی را که امروز با آن مواجه هستیم، تضعیف میکند. چرا «سرمایهداری سبز» ترکیبی متضاد و متناقض است و چرا ما نیازمند مقابله با «مثلث انقراض» هستیم.
شما در کتاب جدیدتان به نام «سرمایهداری مرگبار» از «مثلث انقراضی» سخن میگویید که سرمایهداری، نابودی محیطزیست و جنگ را به هم پیوند داده و وضعیتی اضطراری را ترسیم میکند که بشریت بهعنوان یک «کل»، قبلاً هرگز با آن مواجه نشده است. این موارد چگونه به هم مرتبط هستند؟
چارلز دربر: آمریکاییها در حال عادیسازی چیزی هستند که واقعاً بزرگترین وضعیت اضطراری است که بشریت تاکنون با آن مواجه شده است؛ وضعیتی که همه گونههای حیات را تهدید میکند. من در کتاب قبلی خودم در سال ۲۰۱۰ میلادی، تحت عنوان «طمع به محیطزیست» [6]، استدلال کردم که اوباما - رئیسجمهور وقت آمریکا - باید وضعیت اضطراری ملی را برای توقف انقراض قریبالوقوع محیطزیست و بیدار کردن آمریکاییها اعلام کند. اوباما وضعیت اضطراری را اعلام نکرد و میلیونها آمریکایی از خواب بیدار نشدند.
سرمایهداری، نابودی محیطزیست و جنگ، پیوند عمیقی با هم دارند و این سه تحت عنوان «مثلث انقراض»، حیات بشری را تهدید میکند.
کتاب «سرمایهداری مرگبار» نشان میدهد که تهدید وجودی برای نسل بشر، سریعتر از آنچه تصور میکردم رشد کرده است. این فقط به دلیل اوجگرفتن بحران آبوهوایی نیست؛ بلکه به دلیل خطر فزاینده جنگ هستهای ناشی از نظم جهانی تحت رهبری آمریکا است که به طور فزایندهای نظامی و بیثبات شده است. شاهد این ادعای من، نهتنها جنگ اوکراین پس از گسترش ناتو به مرزهای روسیه توسط آمریکا، بلکه جنگ سرد جدید واشنگتن با چین و جنگهای در حال گسترش امروز در خاورمیانه است.
هرچه مردم به سرمایهداری تمایل و اشتیاق بیشتری نشان دهند، بیشتر بهخاطر آن میمیرند. «مثلث انقراض»، آنچه را که بسیاری از چپها به آن مشکوک بودند، اما هرگز به طور کامل درک نکردند، آشکار میکند. سرمایهداری آمریکا به پنج دلیل اصلی به تغییرات اقلیمی و نظامیگری دامن میزند: ۱- ترجیح سود بر سایر اهداف و تلاش برای به حداکثر رساندن آن به قیمت سایر اهداف. ۲- تعهد به رشد اقتصادی بدون محدودیت. ۳- گسترش کنترل بازار و منابع داخلی و بینالمللی. ۴- تولید کالا برای فروش در بازار به جای کالای عمومی. ۵- تمرکز قدرت سیاسی در میان نخبگان شرکتها و بهویژه مجتمع نظامی - صنعتی و مجتمع کربنی - صنعتی.
همه این نیروها باعث میشوند که نخبگان، سرمایهداری و بازار ریسکهای وجودی و حیاتی را نادیده بگیرند و آنها را بهعنوان آنچه اقتصاددانان «اثرات جانبی» [7] مینامند، در نظر بگیرند که شامل هزینههای نهایی برونسپاری شده از تولیدکنندگان و پرداخت شده توسط عموم مردم است.
اینکه چگونه تهدیدات اقلیمی و نظامی به یکدیگر دامن میزنند، موضوعی است که نادیده گرفته شده است. جالب اینجاست که خود «پنتاگون» سالانه گزارش میدهد که تغییرات آبوهوایی بزرگترین تهدید امنیت ملی است و فجایع زیستمحیطی و بالا آمدن سطح دریا، مردم را از خانههای در معرض خطر خود به سمت سرزمینهای قابلسکونت سوق میدهد. چنین مهاجرتهایی همراه با تشدید سیلها، خشکسالیها و افزایش شدید دما - رقابتی خشونتآمیز را در میان مردم ناامید برای تصاحب زمین و منابع ایجاد میکند. علاوه بر این، جنگهای بسیاری توسط ایالات متحده برای تأمین نفت بیشتر صورت گرفته است؛ بنابراین حمایت از حق ایالات متحده برای ایجاد تغییرات آبوهوایی به جنگهای «ابدی» دامن میزند.
«پنتاگون» همچنین به ما نمیگوید که بزرگترین عامل رسمی تولید و انتشار کربن در جهان است. در حالی که تغییرات آبوهوایی باعث جنگ میشود، نظامیگری به تغییرات آبوهوایی منجر میشود. این فقط در مورد تخریب آشکار زیستمحیطی ناشی از جنگ نیست. ارتش مدرن، یک تولیدکننده بزرگ کربن است. هر روز در پروازهای آموزشی و نظامی زمان جنگ، سوخترسانی به ناوهای بزرگ دریایی، زیردریاییها و تانکها، تولید هواپیما و مهمات و اداره بیش از هزار پایگاه نظامی، کربن زیادی سوزانده میشود.
همه چیز از جنگ آغاز شد
اکثر ما میدانیم که صنعت سوختهای فسیلی در عین تخریب محیطزیست، مقادیر عظیمی پول تولید میکند؛ اما شما نشان میدهید که چگونه توسعه صنعت سوختهای فسیلی از ظهور سرمایهداری مدرن جداییناپذیر است.
استثناگرایی آمریکا و باور به این که این ملت، رسالتی تاریخی برای رهبری جهان دارد به روحیات امپریالیستی و استعماری دولتهای آمریکا در قرن بیستم منجر شد.
چارلز دربر: لازم نبود اینطور باشد، اما سوختهای فسیلی در توسعه سرمایهداری نقشی اساسی داشتند. سرمایهداری صنعتی اولیه میتوانست بدون سوختهای فسیلی توسعه یابد. کارخانههای بریتانیایی قرن نوزدهم ابتدا از موتورهای بخار آب استفاده میکردند، اما به سمت استفاده از زغالسنگ و نفت رفتند. این موضوع بیشتر از آن که به امور تکنولوژیک مربوط باشد به عوامل اجتماعی و سیاسی مربوط بود. مالکان نگران بودند که آب بهعنوان بخشی از ثروت عمومی در نظر گرفته شود و تحت کنترل یا تصاحب دولتی قرار گیرد و سود آنها را تهدید کند. زغالسنگ و نفت کمتر بهعنوان بخشی از ثروت عمومی تلقی میشدند؛ زیرا از نظر تاریخی بهاندازه آب برای استفاده و رفاه عمومی اهمیت نداشتند. تغییر از زغالسنگ به نفت نیز ناشی از منافع اجتماعی و سیاسی و نه مزایای فنی بود. معدنچیان زغالسنگ در مراحل اولیه سرکش بودند و توسط انجمنهایی که در شرایط نامطلوب و خطرناکی کار میکردند، بسیج میشدند. ترس از اتحادیهها به تغییر سرمایهداری صنعتی در اواخر قرن نوزدهم و بیستم به سمت نفت محوری کمک کرد.
نفت به دلیل جنگها - بهویژه جنگ جهانی اول و دوم - به منبع انرژی اصلی سرمایهداری قرن بیستم ایالات متحده تبدیل شد. جنگ تانکها و اهمیت هواپیماهای جدید در جنگ جهانی اول یک کاتالیزور اصلی برای تغییر قرن بیستم به سمت نفت بود. جنگ جهانی دوم نیز مهر تأییدی بر استفاده از نفت زد. برای تأمین انرژی هواپیماها و تولید سلاح برای پیروزی در این آتشافروزی عظیم به مقادیر زیادی نفت نیاز بود و منافع ایالات متحده در تأمین و فروش نفت در آسیا عامل اصلی دامنزدن به علاقه آمریکا به جنگ در اقیانوس آرام بود.
دانشمندان هم آمریکایی فکر میکنند
«بولتن دانشمندان اتمی[8] جهان»، لحظه رسیدن روز قیامت را ۹۰ ثانیه به نیمهشب تنظیم کرده است که نزدیکترین ساعتی است که تابهحال مطرح بوده است. چرا خطر فاجعه هستهای تا این حد افزایش یافته است؟
چارلز دربر: «بولتن دانشمندان اتمی جهان» بیانیهای صادر کرد و گفت این تغییر «تا حد زیادی اما نه فقط» به دلیل تهاجم روسیه به اوکراین است. آنها همچنین روز رستاخیز هستهای را با روز رستاخیز زیستمحیطی مرتبط کرده و خاطرنشان میکنند که تغییرات آبوهوایی و سایر تهدیدات مرتبط با محیطزیست - مانند «کووید ۱۹» - در تنظیم مجدد ساعت نقش داشتهاند. آنها پرده را کنار زدهاند تا بخشی از «مثلث انقراض» را آشکار کنند.
ساعت روز قیامت نماد مهمی است که در سراسر جهان بهعنوان یک شاخص حیاتی از احتمال انقراض قریبالوقوع نسل بشر شناخته شده است. این بولتن پس از ساخت بمب هستهای توسط آمریکا در شیکاگو تأسیس شد؛ موضوعی که در فیلم «اوپنهایمر» نیز مطرح شد.
«سرمایهداری سبز» یک ترکیب متناقض است؛ چرا که باور سرمایهداری به بیشینهسازی سود به نابودی جهان منجر میشود نه حفظ محیطزیست.
دانشمندان این بولتن، علیرغم سهم عمدهای که در آگاهکردن جوامع نبست به خطر جنگ هستهای دارند، محدودیتهای خاص خود را نیز دارند. آنها اقتصاددانان سیاسی یا نظریهپردازان اجتماعی نیستند و ریشههای آمریکایی، تفکر آنها را شکل داده است. این امر ممکن است توضیح دهد که چرا آنها «مثلث انقراض» را به طور کامل به تصویر نکشیدهاند و بر نقش منحصربهفرد آمریکا در دامنزدن به مسابقه انقراض بشر تمرکز نکردهاند.
این فراتر از عدم توجه نسبی آنها به نقش تاریخی ایالات متحده و ناتو در پیشبرد جنگ اوکراین است. آنها انتقاد شدیدی از نقش هژمونی آمریکا در ایجاد مخاطرات وجودی و حیاتی برای انقراض بشریت در طول دوران هستهای شدن ارائه نکردهاند. آنها همچنین نقش ایالات متحده بهعنوان کاتالیزور جنگهای خاورمیانه برای نفت و گرمکردن جنگ سرد جدید با روسیه و چین و همچنین ایفای نقش در بحران نظامی فعلی بین اسرائیل - حماس و ایران - آمریکا که همگی خطرات انقراض را تشدید میکند، برجسته نکردهاند.
«بولتن دانشمندان اتمی» جهان همچنین بر این که چگونه اقتصادهای سرمایهداری و به خصوص سرمایهداری نظامی آمریکا، نیروهای انقراض ساختاری هستند، نپرداخته است. ما امیدواریم که دانشمندان بولتن، کتاب «سرمایهداری مرگبار» را بخوانند. اگر دانشمندان هستهای در مورد نیاز به دگرگونی سرمایهداری نظامی شده ایالات متحده بحث کنند، این موضوع بیشتر «مثلث انقراض» را آشکار میکند و به بسیج دانشمندان و مردم کمک میکند.
دکترین برتریطلبی تاریخی آمریکا
درحالیکه شما بیشتر بر تأثیر فاجعهبار سرمایهداری تمرکز کردهاید، عناصر فرهنگ آمریکایی را در کتاب «سرمایهداری مرگبار» نیز در نظر میگیرید. بهویژه شما درباره اسطوره استثناگرایی آمریکایی بحث میکنید. این ایده چگونه تا این حد در فرهنگ آمریکایی ریشه دوانده است و چگونه راهحلهای مشکلات وخیم امروزی را تضعیف میکند؟
چارلز دربر: این ایده که ایالات متحده تنها کشوری است که برای مدیریت امور جهانی و حفظ آزادی و دموکراسی مجهز است، به بنیان ملتها باز میگردد. «پیوریتنها» [9] سکونت خود را در آمریکا بهعنوان شهری پرنور و برکت بر روی تپه تعریف کردند. «جورج واشنگتن» [10] اظهار داشت که سرنوشت ایالات متحده، تبدیلشدن به یک امپراتوری بزرگ است. «دکترین مونرو» [11] تأیید کرد که امپراتوری در خود قاره آمریکا آغاز خواهد شد. اندکی پس از آن، ایالات متحده دکترین «سرنوشت محتوم» [12] را پذیرفت. این دکترین بهعنوان اغواکنندهترین دکترین نظامی و اخلاقی استثناگرایی آمریکا، گسترش نظامی به اقیانوس آرام - از جمله استعمار و قتلعام ملت فیلیپین - را مشروعیت بخشید.
ایدهآلسازی «تئودور روزولت» [13] - رئیسجمهور وقت آمریکا - از خود بهعنوان یک «سوار خشن»، بخشی از حرکت جدید ایالات متحده در قرن بیستم به سمت امپراتوری جهانی بود. ایدهآلسازی «روزولت» از جنگ که به رابطه نزدیک او با سرمایهداران غارتگر منافع مالی و نفتی یعنی «مورگان» و «راکفلر» گره خورده بود، به انگیزه طولانیمدت برای استفاده از سوخت فسیلی جهان تحت رهبری آمریکا و با بهانه سرمایهداری نظامی شده، کمک کرد.
امپراتوریها به چیزی نیاز دارند که من آن را «اخلاق غیراخلاقی» [14] نامیدهام و آن هم استفاده از آرمانهای اخلاقی والا برای مشروعیتبخشیدن به رفتار شیطانی است. استثناگرایی ایالات متحده، ظهور امپراتوری جهانی نظامی مبتنی بر سوخت فسیلی ایالات متحده را بهعنوان یک جنگ صلیبی برای دموکراسی پنهان کرد. ساختن اقتصاد جهانی حول نفت و تقویت سلطه ایالات متحده، قلب «مثلث انقراض» امروزی است که در پوششی اخلاقی، پوشانده شده است. بسیاری از مردم آمریکا به جای دیدن انقراض، دفاع دولتمردان آمریکا از آزادی را میبینند.
تکنولوژی همه چیز را درست میکند!
شما در کتاب خود نوشتهاید که «سرمایهداری سبز یک استعاره و ترکیب متناقض است». چرا؟
چارلز دربر: مدتهاست به آمریکاییها آموختهاند که فناوری راهحل همه چیز است. سرمایهداری سبز از این رویکرد اغواگرانه سوءاستفاده کرده و به آمریکاییها میگوید «نگران نباشید! تواناییهای تکنولوژیکی ما تغییرات آبوهوایی را حل خواهد کرد.» به جای اینکه به آمریکاییها کمک کند سرمایهداری را عامل اصلی تغییرات آبوهوایی بدانند، معادله را برعکس میکند و میگوید که سرمایهداری راهحل است؛ زیرا فقط سرمایهداری میتواند نوآوریهای تکنولوژیک - اعم از ماشینهای الکتریکی، جذب کربن، مهندسی زمین یا انرژی ارزان بادی و خورشیدی که سیاره را نجات میدهد - را ایجاد کند.
ساختن اقتصاد جهانی حول نفت و تسلیحات تحت سلطه آمریکا، قلب «مثلث انقراض» امروزی است که در پوشش مسائل اخلاقی عرضه میشود.
تکنولوژی مشخصاً در مقابله با تغییرات آبوهوایی مهم است؛ اما حتی اگر سرمایهداری بسیاری از فناوریهای سبز را ارائه دهد، از فاجعه آبوهوایی جلوگیری نمیکند. کتاب «سرمایهداری مرگبار» توضیح میدهد که چرا «سرمایهداری سبز» یک توهم خطرناک است. بدون تغییر در تمایلات سرمایهدارانه برای سود سیریناپذیر، رشد مصرفگرایی، توسعهطلبی و جنگ، این سیستم همچنان باری بینهایت را بر روی یک سیاره محدود قرار میدهد.
این آگاهی در حال ظهور است. مردم توجه دارند که خودروهای الکتریکی به «لیتیوم» کمیابی نیاز دارند که بتواند رقابت نظامی ایجاد کند؛ علاوه بر این، ساخت تمام بخشهای دیگر خودرو و جادههایی که به آنها وابسته هستند، همچنان کره زمین را نابود خواهد کرد. ترکیب متناقض «سرمایهداری سبز» از این واقعیت سرچشمه میگیرد که سرمایهداری برای جمعآوری ثروت و زندگی بزرگ در یک سیاره کوچک طراحی شده است؛ دستورالعمل کاملی برای مرگ محیطزیست.
ما ناامید نمیشویم
شما خواستار یک «الغای جدید» هستید که از اولین جنبش لغو بردهداری الهام گرفته است. در این مورد صحبت کنید.
چارلز دربر: کتاب ما با گفتگویی بین یک خبرنگار و یک فعال محیطزیست و صلح در سال ۲۰۶۰ به پایان میرسد و توضیح میدهد که چگونه فعالان در دهه ۲۰۲۰ «مسیر حساس و ظریفی» را برای بقای زندگی کشف کردند. آنها در مورد تغییر نظامهای بزرگی مانند سرمایهداری با تردیدهای زیادی مواجه بودند؛ اما آنها تا حدودی با نگاه به عقب راهی به جلو پیدا کردند. فعالان در سال ۲۰۲۰ میدانستند که قبل از جنگ داخلی، آمریکا به مردمی که خواستار لغو بردهداری بودند، گفته شده بود که هرگز نمیتوانند به بردهداری پایان دهند؛ این یک سیستم ابدی در تاریخ بشر و ایالات متحده بود. ما نشان میدهیم که فعالان دهه ۲۰۲۰ با الهام از جنبش لغو بردهداری امید خود را از دست نداند و راههای غیرمنتظره را برای به چالش کشیدن سیستمهای بزرگی که غیرقابلتغییر تلقی میشدند را پیدا کردند.
هیچ فرمول سادهای برای الغای سرمایهداری نابودگر وجود ندارد. طرفداران جنبش الغای بردهداری از یک گروه کوچک رشد کردند؛ زیرا راههایی برای ایجاد پیوند و همبستگی با بسیاری از جنبشها و عوامل تغییر یافتند. در این جنبش، سوسیالیستهای رادیکال و مخالفان میانهرو و کسانی که قبلاً برده شده بودند، گرد هم آمدند و دلیل مشترکی را برای مبارزه با بردهداری پیدا کردند. طرفداران الغا، اغلب ترکیبی از استراتژیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در کار فردی خود ادغام کردند. ما نشان میدهیم که چگونه طرفداران جنبش الغای سوختهای فسیلی، جنگ و سرمایهداری، خود را در شرایط مشابهی مثل اجداد خود که خواهان لغو بردهداری بودند میبینند و اغلب ناامید میشوند. اما ما تأکید میکنیم که چگونه یک جنبش الغای جدید در حال حاضر در حال پیداکردن درسهای الغای بردهداری قبلی برای جهانی کردن مقاومت و محافظت از مردم عادی و اقتصاد جدید کالاهای عمومی در برابر چیزی است که مطمئناً خطرناکترین سیستم انقراضی است که بشر تابهحال ایجاد کرده است.
[1] . Charles Derber
[2] . Dying for Capitalism: How Big Money Fuels Extinction and What We Can Do About It
[3] . Charles Derber
[4] . Suren Moodliar
[5] . Dying for Capitalism: How Big Money Fuels Extinction and What We Can Do About It
[6] . Greed to Green
[7] . Externalities
[8] . The Bulletin of Atomic Scientists
[9] . Puritans: پیوریتنها یا پاکدینان، گروهی از پروتستانهای انگلیسی در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی بودند که پشتیبان پالودن کلیسای انگلستان از هر گونه رسم کاتولیک رومی بودند و اعتقاد داشتند که کلیسای انگلستان تنها به طور جزئی اصلاح شده است. پیوریتنها در سده ۱۷ میلادی به پافشاری خود بر اخلاق و جدیت در دین معروف بودند. آنان برای ساخت الگوی زندگی خود برای همه جهان، در پی اصلاح کلیسا بودند. تلاش آنها برای تغییر میهن به دومین جنگ داخلی انگلستان دامن زد و به شکل گیری آمریکا انجامید. «پیوریتنیسم» با تأکید بر ویژگیهایی مانند«ثروت اندوزی»، «مشروعیت دادن به سرمایهداری و تجارت»، و «توصیه به صرفهجویی و انباشت سرمایه» در انطباق با نظام سرمایهداری قرون هفدهم و هجدهم تبدیل به یکی از عوامل ایجاد سرمایهداری در اروپا و به ویژه آمریکا شد.
[10] . George Washington
[11] . The Monroe Doctrine
[12] . Doctrine of Manifest Destiny: یک باور فرهنگی امپریالیستی آمریکایی مبنی بر اینکه مهاجران آمریکایی قرار است در سراسر آمریکای شمالی پخش بشوند بود که در قرن نوزدهم در ایالات متحده وجود داشت. سه مضمون اساسی در این دکترین وجود داشت: فضایل ویژه مردم آمریکا و نهادهای آن، مأموریت ایالات متحده برای بازسازی غرب و سرنوشتی غیرقابلمقاومت، برای انجام این وظیفه اساسی. در فرهنگ معاصر، بسیاری این دکترین را بهعنوان یک ایدئولوژی برای توجیه نسلکشی بومیان آمریکا و همچنین تمایلات امپریالیستی این کشور محکوم کردهاند.
[13] . Theodore Roosevelt
[14] . Immoral morality
/ انتهای پیام /