گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نوجوانی یکی از حساسترین و مهمترین مراحل زندگی انسان است. این دوره، نهتنها با تغییرات فیزیکی و بیولوژیکی همراه است، بلکه شامل تحولات اجتماعی، روانی و فرهنگی نیز میشود. در جوامع مختلف، تعریف و درک نوجوانی تحتتأثیر عوامل متعددی قرار دارد که میتواند به شکلگیری هویت و نقش اجتماعی نوجوانان کمک کند. در این مصاحبه ما با نرجس لاری - روانشناس و پژوهشگر حوزه کودکونوجوان - به بررسی مفهوم نوجوانی و چالشهای آن در جامعه معاصر پرداختهایم. مشروح این گفتوگو در برابر دیدگان شما قرار دارد.

نوجوانی صرفاً پل نیست
دوره نوجوانی در نظام تحولی انسان چه جایگاهی دارد؟ آیا میتوان نوجوانی را یک مرحله مستقل زندگی انسان شناخت یا باید آن را دورهای انتقالی از کودکی به جوانی تلقی کرد؟
در دوران نوجوانی، تغییرات گستردهای در مغز انسان - بهویژه در نواحی قشر پیشپیشانی - رخ میدهد که مسئول تغییرات بسیاری در حیطههای شناختی، اجتماعی، فیزیولوژیکی و هیجانی است.
لاری: نوجوانی از منظر علم روانشناسی تحولی، مرحلهای کلیدی در چرخه زندگی است. مرحلهای که نهتنها انسان از کودکی منفک میشود، بلکه بنیانگذار بسیاری از ابعاد هویتی، اجتماعی و ارزشی در دوران بزرگسالی نیز بهحساب میآید. این دوره از ساختار روانی و زیستی مستقلی برخوردار است. در دوران نوجوانی، تغییرات گستردهای در مغز انسان - بهویژه در نواحی قشر پیشپیشانی - رخ میدهد که مسئول تغییرات بسیاری در حیطههای شناختی، اجتماعی، فیزیولوژیکی و هیجانی است. همین تغییرات، زمینهساز ظهور استقلال فکری، معناجویی، درگیریهای هویتی و شکلگیری نظام ارزشی میشوند؛ بنابراین، نوجوانی یک ایستگاه مستقل در روند تحولی است؛ نه صرفاً پلی برای گذر از کودکی به بزرگسالی.
جایگاه این دوره در شکلگیری شخصیت و باورهای اجتماعی چگونه تعریف میشود؟
لاری: مرحله نوجوانی «میدان» ساخت و بازسازی شخصیت و باورهای اجتماعی است. در این دوره، فرد از الگوهای تقلیدی دوران کودکی عبور کرده (در کودکی ما نقشها را تقلید میکردیم) و در نهایت به تأمل انتقادی نسبت به خودش، دیگران و جامعه میرسد. همانطور که میدانید، «اریکسون» این مرحله را با چالش «هویت در برابر سردرگمی نقش» معرفی میکند. نوجوانان در این زمان، با پرسشهای بنیادینی روبهرو هستند که مهمترین آنها شامل «من کی هستم؟» است و نوجوان میخواهد جایگاه خود را در جهان پیرامون پیدا کند.
با گسترش دایره ارتباطات اجتماعی، نوجوان به بازتعریف جایگاه خود در گروه همسالان، خانواده و جامعه میپردازد. باورهای دینی، اخلاقی و سیاسی در این مرحله اغلب شکلگیری اولیه یا بازنگری جدی پیدا میکنند. تجربههای مشارکتی، گفتوگوی فرهنگی و کنشگریهای اجتماعی میتوانند نقش بسزایی در جهتدهی سالم به این باورها ایفا کنند. ایجاد محیط غنی ارتباطی و تجربهای، کاری است که ما برای جهتدهی به نوجوان انجام میدهیم.
نوجوانی چگونه و با چه مؤلفههایی از کودکی و جوانی متمایز میشود؟
لاری: نوجوانی بهواسطه مؤلفههای زیستی، شناختی، هیجانی و اجتماعیاش از کودکی و جوانی متمایز میشود. جزئیات زیادی در حال تغییرند و کتابهای بیشماری در این حیطه تألیف شده است، اما اگر بخواهم خلاصه بگویم، در بعد زیستی، آغاز بلوغ جنسی و ترشح هورمونهای مختلف، نقطه عطفی در تفاوت این دوره است. در بعد شناختی، نوجوانان قادر به تفکر انتزاعی، فرضیهسازی و تفکر درباره آینده میشوند؛ مهارتهایی که هنوز در کودکان پرورش نیافتهاند.
از منظر هیجانی، نوجوانان نوسانات احساسی بیشتری دارند و به دنبال استقلال روانی از والدین هستند. نوجوانی دوره آزمایش، خطا و جستوجوی معنای زندگی است. داخل پرانتز عرض کنم که در سالهای اخیر، به دلایل مختلف از جمله تأخیر در اشتغال و بهعهدهگرفتن مسئولیتهای زندگی خانوادگی، یک دوره تحولی جدید هم میان نوجوانی و بزرگسالی ایجاد شده که دوره بزرگسالی در حال ظهور «Emerging Adulthood» نامیده میشود و ویژگیهای مهم و متفاوتی از جمله بازنگری مجدد در هویت دارد که محل بحث ما نیست.
امکان تغییر، مهمترین ویژگی نوجوان
در ساحتهای روانشناختی، اجتماعی و هویتی، کدام ویژگیها، نوجوانی را به یک وضعیت خاص تبدیل میکند؟
لاری: در ساحت روانشناختی، نوجوان با رشد خودآگاهی، حساسیت نسبت به تصویر ذهنی از خود و احساس تعلق یا طرد از سوی دیگران دستوپنجه نرم میکند. در حوزه اجتماعی، وابستگی به گروه همسالان، تلاش برای کسب پذیرش و نقش آزماییهای متنوع، نوجوان را در وضعیتی پیچیده قرار میدهد. در ساحت هویتی، نوجوان با طیفی از هویتهای فرهنگی، دینی، جنسیتی و سیاسی مواجه است و در تلاش برای یکپارچهسازی آنهاست. ویژگی منحصربهفرد این دوران، امکانپذیری تغییر است. نوجوان آمادگی و قابلیتِ یادگیری، درونیسازی ارزشها و نوسازی خویشتن را بیش از هر زمان دیگری دارد.
نوجوان را یا کودک میبینیم یا متهم به طغیان
بازنمایی نوجوانی در جامعه ایرانی امروز چگونه است؟ چه نوع نگاههای غالبی از سوی خانواده، نظام آموزش، رسانهها و سیاستگذاران به نوجوان وجود دارد؟ این نگاهها چه تأثیری بر تربیت، اعتمادبهنفس و مشارکت نوجوان دارند؟
جامعه ایرانی، بازنمایی نوجوانی همچنان درگیر دوگانههای پرتنش است. گاهی نوجوان بهمثابه «کودکی نافرمان» دیده میشود و گاهی مثل «بزرگسالی کمتجربه» و این تلقی دوگانه، راه را بر فهم اقتضائات خاص این دوره میبندد.
لاری: در جامعه ایرانی، بازنمایی نوجوانی همچنان درگیر دوگانههای پرتنش است. گاهی نوجوان بهمثابه «کودکی نافرمان» دیده میشود و گاهی مثل «بزرگسالی کمتجربه» و این تلقی دوگانه، راه را بر فهم اقتضائات خاص این دوره میبندد. خانوادهها اغلب در مدیریت استقلالطلبی نوجوانان دچار اضطراباند و بهجای گفتوگو، به کنترل یا بیتفاوتی گرایش پیدا میکنند. ویژگیهای دوره نوجوانی و طبیعت آن را نمیشناسند و بهشدت از هر نقطه تفاوتی که ایجاد میشود، بیمناک میشوند و این خودش، دورشدن نوجوان را تشدید میکند.
نظام آموزشوپرورش، بهرغم تلاشهای ارزنده، هنوز درگیر الگوهای سلطهمحور، حافظهمحور و استانداردهای یکسانساز است. رسانهها نیز معمولاً تصویری کلیشهای و تعمیمی از نوجوان ارائه میدهند؛ گاهی آنها را خطرناک و طغیانگر و گاهی مظلوم و بازیخورده نشان میدهند. نتیجه چنین رویکردهایی، تضعیف اعتمادبهنفس، طرد اجتماعی و بیعلاقگی به مشارکت است. در مقابل، هر جا که نوجوانان در جایگاه کنشگر اجتماعی و هویتی به رسمیت شناخته شدهاند - مثلاً در اردوهای جهادی، تشکلهای دانشآموزی یا پروژههای خلاقانه یا خانوادههایی که نوجوان را به تعبیر اسلامی «وزارت» میدهند - ما با بالندگی نوجوان و فرصت عجیب و حیرتانگیزی از رشد - که تأمینکننده آیندهای مثبت - و شکلگیری هویت سالم مواجه میشویم. نوجوانی در دوران رشد، فرصتی شگفتانگیز است، نه بحران.
نه کودک نیمه عاقل، نه بزرگسال کوچکجثه
سیاستگذاری فرهنگی در ایران چه نگاهی به نوجوان دارد؟ آیا سیاستگذاریها مبتنی بر «فهم اقتضائات این سن» هستند یا نوجوانان در قالب کودک یا بزرگسال بازنمایی میشوند؟
لاری: در سیاستگذاری فرهنگی ایران، متأسفانه اغلب شاهد نوعی ابهام یا دوگانگی در درک جایگاه نوجوان هستیم. نگاه سیاستگذاران معمولاً نوجوان را یا همچون «کودکی نیمه عاقل» تصور میکند که نیاز به مراقبت و هدایت سختگیرانه از سمت ما دارد، یا او را «بزرگسال کوچکجثه» فرض مینماید که باید همانند بزرگترها، مسئولیتپذیر و تابع ساختار باشد. ما زمانی اقتضائات این سن را درک کردهایم که بدانیم کلید کار با نوجوان، همراهی با اوست و از موضع ناصح همهچیزدان، به همراهی که دنیای جدید او را درک میکند و برای او فرصتهای مثبت بروز و ظهور ایجاد میکند، تغییر موضع دهیم.
نوجوانی یک دوره دارای اقتضائات روانی و اجتماعی خاص است. نوجوان نیاز به شنیدهشدن، تجربهکردن، فرصت برای مشارکت در تصمیمسازی و مهمتر از همه معناجویی دارد. وقتی این نیازها در سیاستگذاری نادیده گرفته میشوند، نوجوان یا منفعل و گریزنده یا به شکل واکنشی به ساختارها بیاعتماد میشود. این خطای مفهومی، پیامدهایی مثل افت انگیزه در مشارکت، کاهش سرمایه اجتماعی، شکلگیری هویتهای گسسته یا سرکوبشده و در نهایت دلزدگی از نهادهای رسمی فرهنگی را به همراه دارد. نوجوانی که در ساختار فرهنگی، خود را نادیده گرفته یا تحقیرشده بیابد، بهسوی روایتهای موازی و بعضاً متضاد با فرهنگ رسمی جذب خواهد شد.
هویت را با پندنامه نمیسازند
مهمترین خلأها و آسیبهای سیاستهای فرهنگی در حوزه نوجوانی چیست؟ در تدوین محتوا، طراحی فضا، روشهای مشارکت یا ساختارهای نهادی، چه کمبودهایی در مسیر جذب و تأثیرگذاری بر نوجوان وجود دارد؟
لاری: بزرگترین خلأ در سیاستگذاری فرهنگی، فقدان نگاه مشارکتمحور به نوجوانان است. باید به این درک و پذیرش برسیم که نوجوانان در ساختن تفکر خود نسبت به اینکه چه کسی هستند و نسبت به واقعیتی که در آن زندگی میکنند، نقش فعالی را ایفا میکنند و باید نقش تجربه و تامل خودشان را در همه برنامهها پررنگ کنیم. بر اساس دیدگاه «برزونسکی و کاک» در سال ۲۰۰۵، سه جهتگیری یا سبک پردازش هویت یا وضعیت سبک هویتی شامل سبک اطلاعاتی، هنجاری و سردرگم/اجتنابی از یکدیگر متمایز میشوند.
مهم است که نوجوان را به سمت سبک اطلاعاتی سوق دهیم و نه هنجاری یا سردرگم. در طراحی محتوا، بسیاری از محصولات فرهنگی برای نوجوانان، فاقد پیوند با دنیای واقعی آنها هستند؛ یا بیش از حد پندآموز و شعاریاند، یا از لحاظ زیباییشناسی و بیانی، توان رقابت با فضای رسانهای نوین را ندارند.
در زمینه فضاهای فرهنگی، کمبود مراکز جذاب، متنوع و انعطافپذیر که به نوجوانان امکان آزمونوخطا، خلاقیت و تجربه گروهی بدهند، محسوس است. اغلب فضاهای رسمی خشک و کنترلگرانهاند و در نتیجه نوجوانان جذب فضاهای غیررسمی یا حتی فضای مجازی بدون نظارت کیفی میشوند. در ساختارهای نهادی، ضعف در آموزش تسهیلگران نوجوان، فقدان نظام رصد نیازها و فقدان مدل ارزیابی اثربخشی برنامهها، موجب میشود که حتی طرحهای خوب هم تأثیر پایداری نداشته باشند.
برای موفقیت پایدار، باید نوجوانان در فرایندهای برنامهریزی، اجرا و ارزیابی مشارکت داده شوند. این کار، مستلزم اعتماد نهادی به نوجوانان، تربیت تسهیلگران آگاه و طراحی فضاهای معنادار یاست که در آن نوجوان، خود را عامل تغییر اجتماعی بداند.
بهطورکلی باید ببینیم که زاویه دوربین ما قرار است از کجا باشد و نگاه ما به دوره نوجوانی چگونه است. ما از زاویه رفع مشکلات به زاویه ایجاد نقاط قوت حرکت میکنیم و به جای منفعل بودن، از قبل برنامهریزی داریم و اهمیت قائل میشویم. مسئله دوم این است که به جای واکنش به مشکلات، ما فعالانه نتایج را ایجاد میکنیم. در این نوع نگاه، ما همه نوجوانها را درگیر میکنیم، نه نوجوانان دارای آسیب را و مسئله دیگر اینکه علاوه بر دوگانگی درک جایگاه نوجوان، سیاستگذاران فرهنگی غالباً از درک عمیق زیستبوم دیجیتال نوجوانان امروز غافل هستند. نوجوان ایرانی بخش بزرگی از زمان، تعاملات و شکلگیری هویت خود را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میگذراند. غفلت از این واقعیت، منجر به تدوین سیاستهایی میشود که از دنیای واقعی و مجازی نوجوانان فاصله دارند. باید درک کنیم که فضای تجلی بعضی خصوصیات نوجوانی امروز با فضای مجازی گره خورده است: «وابستگی به گروه همسالان» در قالب فالوورها و گروههای آنلاین تجلی پیدا میکند و «نقش آزماییهای متنوع» میتواند در ساخت پروفایلها و پرسوناهای مختلف در فضای مجازی صورت گیرد. آنها در این پلتفرمها با گفتمانها و روایتهای بسیار متنوعی مواجه میشوند که میتواند چالش «هویت در برابر سردرگمی نقش» اریکسون را تشدید یا تسهیل کند. دسترسی زودهنگام به اطلاعات و ارتباطات جهانی در فضای مجازی، باعث شده است که گاهی نوجوانان امروز (بهویژه در سنین پایینتر) مهارتهایی مانند «تفکر انتزاعی» و «فرضیهسازی» را زودتر از نسلهای قبلی تجربه کنند. پس بدون درک فضای زیست مجازی نوجوان و فارغ از آن، نمیتوان برنامهریزی مؤثری در جذب و نگهداری نوجوان انجام داد و این یکی از خلاهاست.
فقدان نگاه مشارکتی، نوجوان را از جامعه طرد میکند
آیا برنامههای فرهنگی و تربیتی کنونی، مشارکت اجتماعی نوجوان را جدی میگیرند؟ وضعیت اردوهای جهادی، تشکلهای دانشآموزی، کانونهای فرهنگی و دیگر اشکال مشارکت چگونه است؟ چه میزان نوجوانان را به سوژه فعال تبدیل کردهاند؟
لاری: وابسته به نوع و کیفیت اجرا - که در دوره برنامهریزان مختلف، متفاوت بوده است - نمونههایی از تجربههای موفق در برنامههایی مثل اردوهای جهادی دانشآموزی، تشکلهای مدارس، کانونهای فرهنگی مساجد و... وجود دارد که در عمل نشان دادهاند اگر نوجوانان با نگاه مشارکتی دیده شوند، میتوانند مسئولانه، خلاقانه و مؤثر عمل کنند. این تجربهها نوجوان را از وضعیت «موضوع تربیت» به تعبیر شما به «سوژه فعال» ارتقاء دادهاند. اما مسئله اصلی این است که این نمونهها، بیشتر استثنا هستند تا قاعده. برنامهریزیهای رسمی اغلب مشارکت نوجوان را در سطحی نمایشی یا محدود نگه میدارند.
برای موفقیت پایدار، باید نوجوانان در فرایندهای برنامهریزی، اجرا و ارزیابی مشارکت داده شوند. این کار، مستلزم اعتماد نهادی به نوجوانان، تربیت تسهیلگران آگاه و طراحی فضاهای معنادار یاست که در آن نوجوان، خود را عامل تغییر اجتماعی بداند. آیا برنامه فرهنگی و تربیتی ما در برنامهریزیهای خود صدای نوجوان را میشنود؟ آیا رویکردی مبتنی بر تمرکز روی نقاط قوت نوجوانی (به جای بحران دیدن) دارد، از آنها مشارکت میگیرد یا خیر؟ آیا او را بهعنوان یک فرد فعال میبیند یا خیر؟ آیا نگاه همهگیر دارد و فرصتهایی که در جامعه میشود برای نوجوان ایجاد کرد را مورد توجه قرار میدهد یا خیر؟ آیا در مداخله ما مشارکت بلندمدت و متناسب با رشد وجود دارد؟ (در واقع برنامه متناسب با رشد یعنی اینکه یک نوجوان ۱۲ یا ۱۳ ساله نیازهای متفاوتی با نوجوان ۱۶ ساله دارد و باید ما تفاوت این سنین و حتی جنسیت را در برنامههای خود ببینیم.) اینها مسائلی است که در برنامههای فرهنگی ما خصوصاً در آموزشوپرورش کمتر دیده میشود.
چه نسبتی میان مشارکت اجتماعی و فرایند هویتیابی نوجوان وجود دارد؟ آیا میتوان مشارکت را نه فقط یک ابزار فرهنگی، بلکه یک مسیر هویتی برای نوجوانان دانست؟
لاری: نوجوان در فرایند هویتیابی، نه صرفاً به دنبال پاسخهای انتزاعی، بلکه در جستوجوی تجربه زیستهای است که به او بگوید «من کی هستم؟» و «چه نقشی در جهان دارم؟» لذا در این مسیر، مشارکت اجتماعی از جایگاه یک ابزار، فراتر رفته و به یکی از سازوکارهای اصلی شکلگیری هویت بدل میشود. بر اساس نظریههای هویتسازی مانند مدل چهارگانه «مارسیا»، دو عامل در نوع هویت نهایی مؤثر است: کاوش و تعهد. مشارکت اجتماعی بستر کاوش نوجوان است، بهویژه در قالبهایی که نوجوان در آن احساس نقشپذیری و اثرگذاری واقعی دارد. مطالعات حوزه روانشناسی فرهنگی نیز نشان میدهند که نوجوانان از طریق مشارکتهای معنادار، احساس هدفمندی، پیوند اجتماعی و هویت گروهی پیدا میکنند. در این معنا، مشارکت نهتنها ابزار یادگیری، بلکه روندی هویتی است که فرد را به سوی خودشناسی و تعهد اجتماعی سوق میدهد.
اگر نوجوان تنها «مصرفکننده برنامههای فرهنگی» باشد، فرایند هویتیابی او در سطحی منفعل باقی میماند. اما وقتی او خود در مقام برنامهریز، کنشگر یا تصمیمگیرنده وارد عمل میشود، به تجربهای دست مییابد که در آن، «هویت» نه یک شعار، بلکه زیستی درونماندگار میشود. دقت کنید که این فرایند متقابل است؛ یعنی هویت سالم به مشارکتجویی میانجامد. یکی از نظریههای متأخری که روی هویت مثبت نوجوان کار میکند، میگوید اگر ما در هر برنامهریزی ۵ عامل را رعایت کنیم، به مشارکتجویی نوجوان در جامعه رسیدهایم: کفایت یا شایستگی (یعنی نوجوان در مورد توانایی خودش احساس شایستگی داشته باشد.)، اعتماد و اطمینان (یعنی تعاملات مثبت داشته باشد)، منش (یعنی احساس مسئولیت در نوجوان برای ایجاد رفتار صحیح نسبت به فرهنگ و استاندارهای رفتاری.) مراقبت و احساس همدردی و همدلی با دیگران. در تحقیقات متعدد نشان داده شده است که رعایت این پیشنیازها در برنامههای متعدد برای نوجوان منجر به مشارکتجویی او در اجتماع میشود.
ظرافتهای طراحی مشارکتپذیری نوجوان
در این صورت، چه نوع مشارکتی میتواند هویت دینی - انقلابی او را تقویت کند؟ اگر بپذیریم که مشارکت اجتماعی مسیری برای شکلگیری هویت است، آنگاه پرسش کلیدی آن خواهد بود که کدام شکل از مشارکت میتواند در خدمت تقویت هویت دینی - انقلابی قرار گیرد؟
اگر نوجوان تنها «مصرفکننده برنامههای فرهنگی» باشد، فرایند هویتیابی او در سطحی منفعل باقی میماند. اما وقتی او خود در مقام برنامهریز، کنشگر یا تصمیمگیرنده وارد عمل میشود، به تجربهای دست مییابد که در آن، «هویت» نه یک شعار، بلکه زیستی درونماندگار میشود.
لاری: بخشی از پاسخ این پرسش، در تفاوت میان مشارکت «فرمایشی» و مشارکت «اصیل» نهفته است. مشارکتی که نوجوان در آن صرفاً شنونده یا مجری یک طرح از پیش تدوینشده است، بهندرت موجب درونیسازی ارزشهای فرهنگی و اعتقادی میشود. در این نوع مشارکت، نوجوان باید با مسئلههای عینی جامعه مانند فقر، نابرابری، مسئولیتپذیری، عدالتخواهی، آسیبهای اجتماعی و بحرانهای اخلاقی روبهرو شود. قرار است در ذهنش برای رسیدن به آن هویت، معنا بسازد و از خلال این مواجهههاست که معنا تولید میشود. مدل این مواجهه، نیاز به برنامهریزی و طراحی دارد. پیوستگی میان آموزههای دینی و کنش اجتماعی در این موقعیتها مهم است. نوجوان باید ببیند که مفاهیمی مانند ایثار، توکل، جهاد، امربهمعروف و نهیازمنکر، چگونه در متن زندگی اجتماعی معنا مییابند. برنامهریز فرهنگی برای نوجوان باید بداند که برنامههایی که نوجوان را در مقام تصمیمگیر، داور اخلاقی یا کنشگر مستقل قرار میدهند، او را در موضع خلق و انتخاب قرار میدهد و این آزمونها او را در ساخت معنا کمک میکند. طراحی میتواند با ایجاد تجربه جمعی در فضاهای بومی و آشنا صورت بگیرد.
همانطور که گفته شد، هویت واقعی قابلیت دیکتهکردن ندارد. ارزشهایی که ما در هویت دینی و انقلابی اصیل میخواهیم نوجوان دریابد را باید نمایه و اولویتبندی کنیم و برای درک آن در فضای طبیعی و آشنای اجتماعی که نوجوان به آن احساس تعلق میکند، طراحی کنیم. همچنین در نظر بگیرید که ۵ مؤلفه ذکر شده در پاسخ به پرسش پیشین و جایگذاری آنها در برنامه مداخلهای باید لحاظ شود.
مشارکت نوجوان چگونه میتواند به تعمیق ارزشهای انقلابی منجر شود؟ نقش مؤلفههایی مانند تجربه عملی، احساس مسئولیت اجتماعی، تمرین کار جمعی و مواجهه با مسائل عینی چیست؟
لاری: تعمیق ارزشهای انقلابی در نوجوان، نه با توصیههای خطابی بلکه با فراهمکردن زمینههایی برای زیست عملی این ارزشها ممکن میشود. مشارکت اجتماعی - اگر بهدرستی طراحی شود - نقش کلیدی در این فرآیند دارد؛ چرا که نوجوان در آن، ارزشهایی چون عدالتخواهی، ایثار، خدمتمحوری و مسئولیتپذیری را نه در سطح نظر، بلکه در میدان عمل تجربه میکند. احساس اثر، ناشی از تجربه واقعی یک ارزش، نقش ماندگاری میگذارد که نوجوان با فطرت پاک و حقجوی خود توانایی برگزیدن آن را پیدا میکند. احساس عاملیت نقش کلیدی دارد. اینکه در قالب آن پروژه، نوجوان احساس کند یک شهروند و یک عضو مؤثر در آن امت است، نقش کلیدی دارد.
در هر طراحی باید به این نکته هم دقت داشته باشیم که «تاجفل»، هویت را با عضویت گروهی پیوند میزند و آن را متشکل از سه عنصر میداند؛ عنصر شناختی (آگاهی از اینکه فرد به یک گروه تعلق دارد)، عنصر ارزشی (قضاوت فرد درباره پیامدهای ارزشی مثبت و منفی عضویت گروهی) و عنصر احساسی (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری که رابطه خاصی با آن گروه دارند). اگر میخواهید روی هویت ملی افراد کار کنیم، مهم است که همه این عناصر در برنامه گنجانده شوند.
خانواده، مهمترین نهاد تربیتی
نهادهای اجتماعی مؤثر در تربیت نوجوان کداماند و چه کارکردی دارند؟ نقش و نسبت مسجد، مدرسه، خانواده، رسانه، تشکلها و فناوریهای تربیتی (مثل راهیان نور) در شکلدهی به مشارکت نوجوانان چیست؟
لاری: تربیت نوجوانان در یک ساختار چندلایه از نهادهای اجتماعی شکل میگیرد که هر کدام نقشی یگانه و مؤثر و درعینحال مکمل دارند. بر اساس نظریه «برونفن برنر»، رشد نوجوان در تعامل میانسطحی با محیطهای مختلف رخ میدهد؛ از جمله خانواده، مدرسه، نهادهای مذهبی، رسانه و گروه همسالان. این نهادها نهتنها زمینههای تربیت ارزشی و اخلاقی را فراهم میکنند، بلکه مسئولیت تسهیل مشارکت اجتماعی، هویتیابی و شکلگیری خودکارآمدی نوجوان را نیز بر عهده دارند.
در فرهنگ ایرانی - اسلامی، مسجدها و حسینیهها همیشه نقشی فراتر از نمازخانه داشته است و فضایی برای گفتوگو، تصمیمسازی اجتماعی، و پیوند بین نسلها میتواند باشد. اگر مسجد، خود را صرفاً مکان عبادت نبیند و نوجوان را بهعنوان عضو فعّال به رسمیت بشناسد، میتواند در قالبهایی چون کانون فرهنگی، گروههای سرود، تئاتر یا خدمترسانی محلهای، به رشد هویت دینی - اجتماعی نوجوان کمک کند.
همیشه خانواده، نخستین و بنیادیترین نهاد تربیتی است. سبکهای فرزندپروری - بهویژه نوع مشارکتی و مشوق استقلال - مستقیماً بر رشد اجتماعی نوجوان تأثیر میگذارد. خانوادههایی که فرزندان را در تصمیمگیریها شریک میکنند، زمینهساز مشارکت فعالتر آنان در جامعهاند. نقش مدرسه در تربیت اجتماعی نوجوانان، بدیهیست؛ اما در عمل - همانطور که اشاره کردم - ساختار رسمی مدرسه در ایران، به دلیل تمرکز بر آموزش نظری، تا حد زیادی از وظیفه مشارکتپذیری غافل مانده است. بااینحال، تشکلهای دانشآموزی، شوراها، انجمنهای فرهنگی و اردوهای تربیتی ظرفیتهای مغفولیاند که اگر بهدرستی طراحی و اجرا شوند، میتوانند بستری بیبدیل برای رشد حس مسئولیت اجتماعی نوجوانان باشند. بههرحال اگر مدارس بهجای آموزش صرف، محیطی برای تجربه دموکراسی، گفتوگوی چندجانبه و فعالیتهای داوطلبانه باشند، میتوانند نقشآفرینی نوجوان را تقویت کنند.
در فرهنگ ایرانی - اسلامی، مسجدها و حسینیهها همیشه نقشی فراتر از نمازخانه داشته است و فضایی برای گفتوگو، تصمیمسازی اجتماعی، و پیوند بین نسلها میتواند باشد. اگر مسجد، خود را صرفاً مکان عبادت نبیند و نوجوان را بهعنوان عضو فعّال به رسمیت بشناسد، میتواند در قالبهایی چون کانون فرهنگی، گروههای سرود، تئاتر یا خدمترسانی محلهای، به رشد هویت دینی - اجتماعی نوجوان کمک کند. البته شرط آن، پرهیز از نگاه پندآموز صرف و حرکت بهسوی گفتوگویی تربیتی و احترامآمیز با نوجوان است.
رسانه هم میتواند مخربترین عامل تربیتی و هم مؤثرترین عامل باشد. اگر در آن تصویری غیرواقعی، تحقیرآمیز یا کلیشهای از نوجوان بازنمایی شود، نتیجهاش طرد فرهنگی خواهد بود. اما رسانههایی که نوجوان را بهعنوان مخاطبی آگاه، خلاق، دارای پرسش و دارای ظرفیت روایتگری در نظر میگیرند، میتوانند ابزارهای مشارکتی قدرتمندی باشند. پویشهای فرهنگی، مسابقات روایتگری، ساخت محتوای دیجیتال و پوشش فعالیتهای نوجوانان، بخشی از این پتانسیل است.
اگر برنامههایی مانند راهیان نور، بهصورت تجربی، روایتمحور و قابللمس طراحی شوند، به نوجوانان امکان درونیسازی ارزشهای فرهنگی و انقلابی را میدهند. آنجا که نوجوان بهجای شنیدن یک سخنرانی، داستانی را میشنود، مکان تاریخی معناداری را میبیند، یا روایتی را بازآفرینی میکند، تجربهای بهیادماندنی و هویتساز رخ میدهد.
تفاوت اثرگذاری واقعی با اعطای نقش تزیینی
چه بسترهایی برای نقشآفرینی اجتماعی نوجوانان وجود دارد و چگونه میتوان آنها را فعال کرد؟ آیا ظرفیتهایی مثل پویشهای رسانهای، اردوهای میدانی، شبکههای داوطلبی و تشکلهای مدارس میتوانند ابزار مشارکت واقعی نوجوانان باشند؟
لاری: نوجوان امروز نه صرفاً تمایل به دیدهشدن، بلکه تمایل به اثرگذاری واقعی دارد. مسئله اینجاست که بسترهای موجود یا بهدرستی فعال نشدهاند یا سطح اختیار نوجوان در آنها محدود مانده است. نوجوان در جستجوی بهدستآوردن احساس عاملیت است. اگر بستر مناسبی در یک محیط غنی برایش نداشته باشیم، با مدلهای دیگری که ممکن است برخی از آنها را هم ما برنتابیم، آن را پیدا و اثبات میکند. ابزارهایی که شما اسم بردید، همه میتوانند مؤثر باشند. البته به شرط کیفیت اجرا که متناسب با ویژگیهای روانشناختی این دوره سنی باشد. مثلاً پویش رسانهای چطور مؤثر است؟ اگر نوجوان در طراحی پیام، تولید محتوا و انتخاب پیامرسان خودمختار باشد، این بستر به ابزار نیرومندی برای بیان هویت، ارزشها و دغدغههای شخصی - اجتماعی تبدیل خواهد شد. درباره اردو که یکی از بهترین ایدههاست، به این علت که نوجوان را که متمایل به این کار است، از محیط خانواده به شکل مثبت و موقتی دور میکند و فضای هدایت شده ارتباط با همسالان و درک اجتماع بیرونی برای اکتشاف هویت را به مراتب بیشتر مییابد. مثلاً اردوهای جهادی، بازدید از مناطق محروم، همراهی در پروژههای زیستمحیطی یا اجتماعی، به نوجوان اجازه میدهد ارزشهایی چون نوعدوستی، کار گروهی، عدالتطلبی و مسئولیت اجتماعی را در عمل تجربه کند. البته این اردوها باید بهگونهای طراحی شوند که انتخابمحور، مشارکتی و همراه با تحلیل پسینی باشند، نه صرفاً نمادین یا فرمایشی. شبکههای داوطلبی که در قالب گروههای کوچک دوستانه در هر ساختاری که دارد نوجوان را به سمت دغدغهها کنشگری اجتماعی هدایت میکند، اگر احساس تعلق به گروه و باور به تأثیر واقعی اقدامات را در او ایجاد کند، مؤثر است. عموماً حضور یک راهبر بزرگسال هوشمند و حامی (نه کنترلگر) نیز نقش کلیدی در پایداری این گروهها دارد. تشکلهای مدارس، باید بتواند قدرت فکرورزی را در نوجوان ایجاد کند، نه اینکه به علت همرنگی نوجوان و غلبه عواطف و هیجانات او را موقتاً به کارهایی وادارد. در هر برنامه باید مسیر را به سمت فعالشدن گزارههای شناختی و انگیزههای درونی پایدار سوق بدهیم نه تکالیف با اثر موقت و هیجانمدار.
الگوی مشارکت نوجوان باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ بر اساس تحولات نسلی، ویژگیهای روانی و هویتی نوجوان امروز، الگویی موفق برای مشارکت اجتماعی چه مؤلفههایی دارد؟
لاری: یک الگوی واحد برای همه نوجوانان وجود ندارد. گاهی برای یک نوجوان ابتدا باید نیازهای پایهایتری را پوشش داد تا بتوان به مشارکت او فکر کرد. بهطورکلی، یک چهارچوب پیشنهادی وجود دارد که چارچوب مداخلات SOS است؛ اگر نوجوان در موقعیتی قرار گرفت که نیاز به برنامه مداخله بود، این آیتمهای sos را دخالت بدهید. اولین s خدمات است. احتمالاً با هرم «مازلو» آشنا هستید که نیازهای انسان در یک سطوحی بالا میرود که از نیازهای اولیه بالاتر میرود و قاعده هرم مازلو، نیازهای اولیه و مادی انسان است. پس خدمات بر اساس نیاز نوجوان باشد که چه دارد و چه ندارد از نظر سلامت و.... فاکتور بعدی فرصتها (o) است؛ به این معنی که موقعیتهایی را ایجاد کنم که نوجوان کنش داشته باشد و مجبور به تصمیمگیری شود و تصمیم معناداری باشد و ایجاد فرصت شود. آخرین موضوع (s) پشتیبانیها و حمایتها است که این حمایتها فرآیندها و استراتژیهایی هستند که به نوجوان امکان میدهند که در یک جمع مثبت قرار بگیرد. این خود حمایتها ۳ دسته هستند. ۱. حمایت عاطفی مثل احساس امنیت و احساس دوستی و... ۲. حمایت انگیزشی ۳. حمایت استراتژیک که عبارت است از حمایت دانشی و هدایتگری برای رفع نیازهای نوجوان.
بههرحال همانطور که عرض شد، برای طراحی الگوی موفق مشارکت نوجوانان، باید ویژگیهای خاص نسل حاضر را بهخوبی شناخت. نوجوان امروز، به تعبیری «دیجیتالزی» است؛ با زبان رسانهای، تصویر، روایت، بازی و پویایی خو گرفته است. او به دنبال تجربه واقعی، نه دستورالعمل نظری است، به استقلال در عین نیاز به همراهی باور دارد؛ هنوز هویتی سیال، چندلایه و هنوز در جستوجو دارد. تنوع نقشها و امکان انتخاب میان مسیرها در قالبهایی که بازخوردگیری واقعی و اثرگذاری قابلمشاهده برای او به وجود بیاید، برای طراحی کار فرهنگی برای نوجوان لازم است. وجود فضاهای گفتوگومحور، امکان بروز فردی و خلاق مهم است. نوجوان امروز دیگر تنها مصرفکننده محتوای فرهنگی یا مخاطب برنامههای ازپیشطراحیشده نیست؛ بلکه میخواهد «مولد معنا»، «تجربهگر» و «تغییردهنده» باشد.
به نوجوان اعتماد کنیم
چه راهبردهایی برای افزایش مشارکت نوجوان در امور اجتماعی و انقلابی مؤثر خواهد بود؟ چگونه میتوان این راهبردها را با زبان نسل امروز همخوان کرد و از شعارزدگی فاصله گرفت؟ نسبت آن با ابزارهایی مانند روایتگری، بازی، رسانه و کنشگری خلاقانه چیست؟
مهمترین راهبرد، اعتماد به نوجوان است؛ تابآوری نسبت به برخی رفتارهای سینوسی و فهم انسانی که در حال ساختن مسیر خود است. ایجاد تنوع در بسترها برای جذب نوجوانان با پایگاههای مختلف بافتی و نه صرفاً مسیرهای یکسان و محیطهای ارزش زده.
لاری: مهمترین راهبرد، اعتماد به نوجوان است؛ تابآوری نسبت به برخی رفتارهای سینوسی و فهم انسانی که در حال ساختن مسیر خود است. ایجاد تنوع در بسترها برای جذب نوجوانان با پایگاههای مختلف بافتی و نه صرفاً مسیرهای یکسان و محیطهای ارزش زده. باید به این درک برسیم که همه بچهها قرار نیست شهید «همت» بشوند و سطوح مختلف را در نظر بگیریم و رسیدن به هویت سالم و شهروندی مثبت را جز مهم رسیدن مسیر نوجوان مشارکتجو در اجتماع بدانیم و اجزای رسیدن به این هویت سالم یعنی جستجوگری و ایجاد فضای تعهد به نتایج آن را برای نوجوان ایجاد کنیم. مثال نوجوانانی که در انقلاب اسلامی و دوران جنگ، چنان نقش تاریخی را با جدیت ایفا کردند، در دسترس ماست. کافیست آنها را جدی بگیریم، فضا ایجاد کنیم و به آنها نقش واقعی و نه تزیینی بدهیم و همراهی کنیم. در رسیدن نوجوان به ارزشها، صرف صحبت از ارزشها کافی نیست. باید آنها را به کنش قابل تجربه تبدیل کرد. مثلاً «عدالتخواهی» در قالب پروژه پژوهشی درباره عدالت آموزشی یا «مقاومت» در قالب فعالیت رسانهای درباره تحریمها.
درباره مثالهای شما، میتوان بهجای بازتکرار شعارها، از زبان روایت، داستانهای شخصی و تجربهنگاری نوجوانان از ارزشها استفاده کرد. روایت تجربههای واقعی از مشارکت، از زبان خود نوجوانان، یکی از مؤثرترین ابزارهای تربیت است. روایت، پلی میان حافظه تاریخی و زیست امروزی نوجوان است. همچنین پلتفرمهای بازتولید محتوا توسط نوجوانان ایجاد بسترهایی است که نوجوان بتواند مستند بسازد، پادکست بگیرد، فیلم کوتاه بسازد یا پویش محلی راه بیندازد. بازیوارسازی را برای این نسل باید جدی گرفت. بازیها، بهویژه بازیهای گروهی یا دیجیتال با محتوای ارزشی، بهصورت غیرمستقیم مشارکت را آموزش میدهند؛ مانند بازیهایی در زمینه امداد، شبیهسازی بحران اجتماعی یا روایت مأموریتهای اخلاقی.
تربیت مشارکتپذیری در نوجوان، امری تدریجی، سیستمی و چندبعدی است. هیچ نهادی بهتنهایی نمیتواند این بار را به دوش بکشد، اما با همافزایی بین خانواده، مدرسه، مسجد، رسانه و تشکلها، میتوان الگوهایی خلق کرد که در آن نوجوان در میدان زندگی، هویت خود را تجربه کند و نقش خود را در اجتماع پیرامونش درک کند.
/انتهای پیام/