نقد و بررسی کاربست انگاره‌ی «جامعه‌ی در حال گذار» برای جامعه ایران؛
یکی از صورت‌بندی‌هایی که درباره تغییر و تحولات جامعه ایرانی در قرون معاصر معمولاً مورداستفاده قرار می‌گیرد، انگاره گذار جامعه ایرانی است. موافقان انگاره گذار جامعه ایرانی اعتقاددارند جامعه ایران ازنظر سنت‌ها دچار تحولات بنیادین شده و در مسیری حرکت می‌کند که غایت آن مدرنیته است؛ بنابراین زمانی که از زمان گذار جامعه ایرانی صحبت می‌شود دو موضوع برجسته است، اول از بین رفتن سنت‌ها است که پیوند عمیقی با مذهب دارد و دوم پذیرش فرهنگ و هویت جدید است که آن را به مدرنیته و ارزش‌های مدرنیسم نسبت می‌دهند. اما جای طرح این پرسش است که چنین صورت‌بندی از تغییر و تحولات جامعه ایرانی تا چه حد قابل‌اعتنا و منطقی است؟
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ جامعه ایران در گذشته تاریخی خود فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه کرده است و وقایع تلخ و شیرینی زیادی را از سر گذرانده است. با این وجود نظم کلی جامعه در مقاطعی از تاریخ دستخوش تغییر و تحول قرار گرفته است. این موضوع البته برای هر جامعه‌ای اتفاق می‌افتد، اما به فراخور شرایط ممکن است برخی جوامع از چنین تغییر و تحولات بنیادینی زیاد یا کم برخوردار باشند. این که جامعه ایرانی جامعه‌ای در حال تغییر است قابل تشکیک نیست و حتی این که این تغییرات بنیادین هستند نیز غیر قابل انکار است، اما نکته مهم آن است که اولاً آیا سنت‌ها در حال از بین رفتن هستند و ثانیاً اینکه جای سنت‌های از دست رفته را ارزش‌های مدرنیته خواهد گرفت؟ به این سوال نمی‌توان پاسخ دقیق و معینی داد، زیرا عوامل زیادی بر این موضوع تاثیرگذارند؛ اما نکته مهم آن است که صورت بندی برخی از جامعه ایرانی در حال گذار باید مورد تشکیک قرار گیرد، زیرا در صورتی که واقعیت‌ها به درستی شناخته نشوند مسیر انحراف در سیاست گذاری بوجود آمده و در سایر مسائل مرتبط نیز کج فهمی صورت خواهد گرفت. انگاره جامعه ایرانی در حال گذار هم در رسانه‌ها انعکاس یافته و هم در پژوهش‌های دانشگاهی قابل مطالعه است. در گزارش پیش‌رو به بررسی نظریات مرتبط با گذار جامعه ایرانی پرداخته خواهد شد، ضمن این که نقد‌های وارده به دیدگاه موافق با انگاره جامعه ایرانی در حال گذار نیز مطرح خواهد شد.


۱- مفهوم جامعه در حال گذار
مفهوم گذار با مفهوم تغییر متفاوت است. تغییر اشاره به تحولاتی دارد که جامعه در طی آن از شکلی به شکل دیگر درمی آید، اما انگاره گذار به معنی از بین رفتن نظم‌های بنیادین و جایگزینی آن با نظم‌های جدید است؛ بنابراین مفهوم تغییر لزوماً در بردارنده از بین رفتن نظم‌های بنیادین نیست و چنین تغییری می‌تواند حتی با وجود نظم‌های پیشین نیز صورت گیرد. برای این که درک دقیق تری از مفهوم گذار شکل گیرد، بهتر است درباره پیشینه آن مباحثی ارائه شود. به طور مشخص مفهوم گذار در نظریات نوسازی و توسعه مورد توجه قرار گرفته است و برخی صاحب نظران در حوزه‌های مختلف اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معیار‌هایی را برای گذار در نظر گرفته اند بنابراین وقتی از گذار جامعه ایرانی صحبت می‌شود لزوماً این انگاره محدود به مفاهیم و مسائل اجتماعی نیست. بلکه جنبه‌های متفاوت را نیز دربرمی گیرد. آن چه در نظریات نوسازی و توسعه مورد بحث قرار گرفته است تغییر یک جامعه سنتی به جامعه مدرن است. ویژگی‌های جامعه سنتی و ویژگی‌های جامعه مدرن در این نظرات به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته اند که در اینجا به آن پرداخته نخواهد شد، اما به طور کلی در فهم مفهوم گذار یک نکته اهمیت دارد و آن که بتوان پاسخی برای سوال به این که گذار از چه چیزی به چه چیزی صورت می‌گیرد پیدا کرد. مفاهیم جامعه سنتی، جامعه در حال گذار و جامعه مدرن نیز در نظرات جامعه شناسانی همچون مارکس وبر و نظریات توسعه مورد بحث قرار گرفته است. برای نمونه برای جامعه سنتی ویژگی‌هایی از قبیل جمع گرایی، قدرت، شان و جایگاه، تقدس گرایی و با خودبودن برشمرده شده است و برای جامعه مدرن ویژگی‌های فردگرایی، اقتدار، طبقه، عرفی گرایی و از خودبیگانگی ذکر گردیده است. ویژگی‌های جوامع سنتی و مدرن به طور مفصل در آثار جامعه شناسانی همچون آگوست کنت، مارکس، تونیس و وبر مورد بحث قرار گرفته است، اما وجه اشتراک تمامی این نظرات همین پنج ویژگی ذکر شده برای جامعه سنتی و مدرن است. رابرت نیسبت معتقد است که جامعه در حال گذار تلفیقی از این ویژگی‌ها را دارد یعنی هم ویژگی‌های جامعه سنتی و هم ویژگی‌های جامعه مدرن در جامعه در حال گذار وجود دارند و هیچ کدام به طور کامل از بین نرفته و یا به طور کامل محقق نشده است. برای نمونه در جامعه در حال گذار هم قدرت عامل تعیین کننده است و هم اقتدار؛ هم تقدس گرایی وجود دارد و هم عرفی گرایی و مرز دقیقی بین آن‌ها نمی‌توان برقرار کرد.

نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون به طور مفصل درباره جامعه در حال گذار بحث کرده اند و دوگانه سنت-مدرنیته برای جوامع در حال گذار نیز در دیدگاه‌های این مکتب برجسته است. آن‌ها جامعه سنتی را نقطه مقابل جامعه مدرن در نظر می‌گیرند و بر این اعتقادند که حرکت از سنت به مدرنیته امری اجتناب ناپذیر و محتوم است. از جمله ویژگی‌های یک جامعه سنتی می‌توان به پائین بودن میزان شهرنشینی، کم بودن تعداد شهرها، بالا بودن تعداد روستاها، تمایز کامل طبقات اجتماعی از یکدیگر، پیوند نزدیک حاکمیت و دین و عدم وابستگی اقتصاد روستا‌ها به حکومت اشاره کرد. این ویژگی‌ها زمانی که به جامعه مدرن می‌رسند دقیقاً برعکس می‌شوند یعنی میزان شهرنشینی و مصرف گرایی افزایش می‌یابد و انفکاک ساختاری صورت می‌گیرد. همچنین علاقه به تحرک اجتماعی و آمادگی برای کسب تجربیات تازه در جامعه مدرن بسیار پررنگ است. پس جامعه در حال گذار جامعه‌ای است که در آن چهارچوب‌های سنتی حاکم فرومی پاشند و جامعه وارد دوره گذار می‌شود تا در نهایت به جامعه مدرن برسند، اما دوره گذار دوره حساسی است و نظم‌های بنیادین دچار تغییر شده و نظم جدیدی نیز جایگزین نشده است. به همین خاطر انواع مشکلات و بحران‌ها بوجود می‌آیند و جامعه در این مقطع با تهدید‌ها و فرصت‌های زیادی روبرو است. اگر جامعه بتواند از این دوره با موفقیت عبور کند وارد عصر جدیدی می‌شود که از دید نظریه پردازان مدرنیزاسیون عصر مدرنیته نامگذاری شده است. اما اگر جامعه نتواند با موفقیت این مقطع را طی کند دچار نوعی فروپاشی شده و متلاشی می‌گردد. مهم‌ترین بحران‌هایی که یک جامعه در حال گذار با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند عبارتند از بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران نفوذ، بحران مشارکت، بحران توزیع و بحران یکپارچگی است. اگر جامعه نتواند با این بحران‌ها به‌درستی مواجه شود و برای آن‌ها چاره اندیشی کند وضعیتی بوجود می‌آید که صاحب نظران آن را تباهی سیاسی نام می‌نهند. در این وضعیت تنش‌های حاصل از بحران‌های ذکر شده افزایش پیدا می‌کند و جامعه در حال گذار به سوی ناآرامی، منازعه و حتی انقلاب کشانده می‌شود؛ بنابراین کسانی که از جامعه ایرانی بعنوان جامعه در حال گذار یاد می‌کنند عمدتاً این ویژگی‌ها را مدنظر قرار داده و چنین آینده‌ای را برای ایران و جامعه ایرانی متصور می‌شوند. از جمله نظریه پردازانی که انگاره جامعه در حال گذار را درباره جامعه ایرانی به کار برده اند می‌توان به یرواند آبراهامیان، جان فوران، محمود شفیعی و علیرضا ازغندی اشاره کرد.


۲- ویژگی‌های جامعه در حال گذار
در این بخش به اختصار به برخی ویژگی‌های جامعه در حال گذار پرداخته خواهد شد. این ویژگی‌ها به طور کلی درباره جامعه در حال گذار ذکر شده اند و تطبیق و کاربست آن‌ها با جوامع معین نظیر جامعه ایران قابل بحث و مطالعه است. درباره نظم جدیدی که در آستانه شکل گیری است برخی صاحب نظران معتقدند که می‌توان موارد آورده شده در جدول زیر را جزو ویژگی‌های این نظم به حساب آورد.
 
ایران؛ جامعه در حال گذار؟
 
۳- نقد انگاره جامعه ایران در حال گذار
مهم‌ترین نقد‌های وارده به انگاره جامعه ایرانی در حال گذار عبارتند از:

مفاهیم نامتعین
مطلق گرایی سنت-مدرنیته
قائل شدن به سرنوشت محتوم
نامتعین بودن مفهوم و مراحل گذار
سیاست زدگی و رسانه زدگی
خلط مفهومی تغییر و گذار
که در ادامه به اختصار هرکدام از این موارد توضیح داده خواهند شد.



۱-۳- مفاهیم نامتعین
یکی از نقد‌هایی که می‌توان به انگاره جامعه ایرانی در حال گذار وارد کرد، نامشخص بودن مفاهیم است. برای نمونه زمانی که از گذار صحبت می‌شود باید قبل از آن معنا و مفهوم وضعیت ثبات مورد بحث قرار گرفته باشد. در غیر این صورت نمی‌توان کلمه گذار را در ارتباط با وضعیت و کلیت جامعه بکار برد. بلکه باید آن را تنها بصورت تغییر چند ارزش یا هنجار به ارزش یا هنجار‌های دیگر مطرح ساخت. به عبارت دیگر بین دو واژه وضعیت و ارزش‌ها باید تفکیک قائل شد و نباید آن‌ها را یکی پنداشت. زمانی که از تغییر صحبت می‌شود، دامنه بحث تنها مسائل و موضوعات محدود را دربرمی گیرد، اما زمانی که از گذار صحبت می‌شود به معنای تغییر کلیت و تمامیت یک جامعه است؛ بنابراین در ابتدا باید شناخت دقیقی از کلیت و تمامیت جامعه در وضعیت اولیه وجود داشته باشد تا آنگاه بتوان گذار و بوجود آمدن نظم جدید برای آن را توضیح داد.


۲-۳- قائل شدن به سرنوشت محتوم
نقد دیگری که می‌توان به انگاره جامعه ایرانی در حال گذار وارد ساخت دوگانه سنت و مدرنیته است. دوگانه سنت و مدرنیته در ارتباط با جامعه ایرانی دچار کج فهمی و کج اندیشی شده است. نمی‌توان گفت که مدرنیته سرنوشت محتوم از بین رفتن سنت هاست و در حقیقت اگرچه ممکن است سنت‌ها از بین بروند، اما جای آن را مدرنیته و مفاهیم مدرنیسم نگیرند بلکه نظمی جدید یا درآمیخته با آن بوجود آید. پس نقد اساسی در اینجا ابطال دوگانه سنت و مدرنیته است.


۳-۳- مطلق گرایی مفهومی
نقد دیگر توضیحات و توصیفاتی است که از دو کلمه سنت و مدرنیته ارائه می‌شود. معمولاً زمانی که از جامعه ایران به عنوان جامعه سنتی یاد می‌شود، معادل‌هایی نظیر جامعه دینی، جامعه عقب مانده، جامعه توسعه نیافته و مفاهیمی از این دست مورد توجه است. این در حالی است که ضرورتاً جامعه سنتی جامعه دینی نیست. اگرچه ممکن است ارزش‌های دینی در آن پررنگ باشند، اما جامعه سنتی مفاهیمی فراگیرتر و عام‌تر را شامل می‌شود و اشاره به سنت‌هایی دارد که در بازه تاریخی طولانی مدت با جامعه ایرانی عجین بوده و در زندگی افراد جاری و ساری بوده اند. همچنین در نظر گرفتن مدرنیزاسیون بعنوان نتیجه حاصل از گذار نیز قابل نقد وقابل خدشه است؛ زیرا اولاً مدرنیسم مفهوم روشنی نیست و ثانیاً اعتبار ارزش‌های مدرنیستی در حال حاضر دچار خدشه شده است و رویکرد‌های متاخر نظیر پست مدرنیسم و رویکرد‌های جدیدتر جای ان را گرفته اند. همچنین مرز مشخصی بین مدرنیسم، پست مدرنیسم و مفاهیم متاخر وجود ندارد بنابراین زمانی که ما از مدرنیته صحبت می‌کنیم، مشخص نیست دقیقاً اشاره به چه وضعیتی داریم. شاید تا چند دهه پیش مفهوم مدرنیته مفهوم روشن تری بود و می‌شد که برخی از موضوعات را بدان نسبت داد، اما در حال حاضر اولاً مدرنیته اعتبار اولیه خود را از دست داده و ثانیاً پیچیدگی مفهومی آن بسیار افزایش یافته است. البته برخی مصادیق و جنبه‌های مدرنیته قابل تشخیص هستند و بحثی در این باره نیست، اما این که مدرنیته و مدرنیسم به وضعیت کلی نسبت داده شود، امری غیر دقیق و غیرعلمی است.


۳-۴- نامتعین بودن مفهوم و مراحل گذار
نقد دیگری که می‌توان به انگاره جامعه ایرانی در حال گذار از سنت به مدرنیته وارد دانست، آن است که مراحل این گذار مشخص نیستند. در حقیقت اگرچه ممکن است در مراحل اولیه جامعه ایرانی در تحلیل‌ها جامعه اصل مشروطه در نظر گرفته شود، اما مرحله گذار و مرحله ورود به نظم جدید قابل تشخیص نیستند. مشخص نیست از چه زمانی جزو دوره اولیه، چه زمانی جزو دوره گذار و چه زمانی جزو دوره ورود به نظم جدید به حساب می‌آیند و همین موضوع می‌تواند جنبه‌های غیر دقیق بحث را نشان دهد. همچنین در نظر گرفته نقاط گسست بین وضعیت اولیه، گذار و وضعیت ثانویه می‌تواند باعث بروز خطا در تحلیل‌ها شود.


۳-۵- سیاست زدگی و رسانه زدگی
نقد دیگری که در ارتباط با انگاره جامعه ایرانی در حال گذار می‌توان مطرح ساخت، سیاسی کردن موضوع است. به این معنا که مطرح کنندگان این بحث سعی دارند نتیجه بگیرند که در جامعه ایرانی به تدریج سنت‌ها از بین رفته و دین کارکرد خود را از دست داده است و در نتیجه حکومت دینی نیز دیگر کارکرد اولیه خود را ندارد. برخی صاحب نظران همچون ابراهیم توفیق منتقد کاربست انگاره جامعه در حال گذار برای جامعه ایران هستند و معتقدند که استفاده از انگاره جامعه ایرانی در حال گذار باعث می‌شود تا نسبت به وضعیت کنونی نتوان تحلیل‌های دقیق و مشخصی ارائه داد، زیرا هر تحلیلی در شرایطی ارائه می‌شود که ثباتی وجود ندارد و طرح انگاره جامعه ایرانی در حال گذار نیز به نوعی تعلیق به زمان حال به منظور پیشبرد اهداف و مقاصد دیگر است. از دیدگاه توفیق اعتقاد به در حال گذار بودن جامعه ایرانی سبب می‌شود تا همواره سویه تحلیل‌ها در زمان‌ها و مکان‌های نامشخصی قرار گیرند و چنین وضعیتی امکان توصیف دقیق از وضعیت کنونی و در نتیجه چاره اندیشی و سیاست گذاری برای آن را از بین می‌برد. نکته دیگر آن است که بهره برداران سیاسی و رسانه‌ای از انگاره جامعه ایرانی در حال گذار جریان‌های ناهمسو با حکومت هستند. مجید محمدی یکی از کسانی است که در این باره کتابی با عنوان «در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار؛ جامعه ایران: ۱۳۵۷-۱۳۹۷» نوشته است و جامعه ایرانی را بعنوان جامعه در حال گذار از جنبه‌های سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داده است. گفتنی است مجید محمدی نویسنده‌ای است که پیش از این سابقه نوشتن کتاب‌هایی درباره پشت پرده جمهوری اسلامی با محتوای منتقدانه را در کارنامه خود دارد.


۳-۶- خلط مفهومی تغییر و گذار
در وضعیت در حال گذار تعین و تشخص سنت‌ها از بین می‌رود. این بدین معنا نیست که لزوماً خود سنت‌ها به تمامی از بین می‌روند، بلکه درباره آن‌ها تشکیک صورت می‌گیرد و خردناپذیر بودن و تخطی ناپذیر بودن آن‌ها مورد توجه است. این خلل ناپذیر بودن و تشکیک در تمام حوزه‌ها به ویژه حوزه‌هایی که بیشتر سیاسی هستند و تحت قلمرو حاکمیت اند بوجود می‌آیند. به همین خاطر است که بخش زیادی از کسانی که در گذشته دچار عقاید سیاسی و مذهبی بوده اند، به مرور زمان ممکن است عقاید خود را مورد تجدید نظر قرار دهند. این تشکیک در واقع به این معناست که درستی پاسخ‌های پیشین به مسائل زیر سوال می‌رود بنابراین افراد در معرض تغییر عقیده قرار می‌گیرند، اما نکته اینجاست که عقاید جدید و پاسخ‌های جدید هنوز شکل نگرفته اند، در واقع اگرچه افراد نسبت به موضوعاتی دچار شک و تردید هستند و یا پاسخ‌های پیشین را زیرسوال می‌برد، اما پاسخ‌های جدیدی برای سوالات ندارند و به همین خاطر وضعیت خلأای بوجود می‌آید که از آن با عنوان بحران معنا یاد می‌کنند. یعنی در برابر پرسش‌های طرح شده جدید دیگر پاسخ‌های قانع کننده جدید وجود ندارد و پاسخ‌های پیشین نیز کارآمد نیستند. مثال ساده این موضوع مقابله ایران با امریکاست که در دهه‌های اولیه انقلاب این موضوع مورد توافق همگان بود، اما به تدریج با به وجود آمدن مشکلات اقتصادی و اجتماعی کم کم این پرسش بوجود آمد که آیا همچنان باید با امریکا به شیوه قبل مبارزه کرد و آیا راه جایگزین دیگری وجود ندارد؟ در حال حاضر پاسخ درست و مشخصی از سوی گروه‌های مرتبط به این موضوع داده نمی‌شود، به همین خاطر ذهن جامعه نسبت به ارتباط با امریکا و یا مبارزه با آن دچار تعلیق است. تجارب موفق و ناموفق در این زمینه در ایران و سایر کشور‌ها همگی بر این تشکیک و این تعلیق دامن می‌زنند و مانع از شکل گیری پاسخی معین به آن می‌شوند. تا زمانی که این تشکیک در پاسخ پیشین تنها در بین گروه‌های محدودی نظیر نخبگان باشد، نمی‌توان از کلمه گذار برای جامعه استفاده کرد، زیرا تمام جامعه دچار این تشکیک نشده است، اما زمانی که گروه‌های مختلف جامعه دچار این تشکیک شوند و این موضوع سطح فراگیری پیدا کند، آنگاه می‌توان گفت که جامعه نسبت به سنت‌ها که همان مسائل و پاسخ‌های پیشین هستند، با دیده تردید می‌نگرد و در معرض گذار و ورود به پاسخ‌های جدید قرار دارد. تشکیک در پاسخ‌های پیشین می‌تواند برای هر نظام سیاسی چالش‌هایی به همراه داشته باشد. این چالش‌ها یا بصورت مستقیم به خود حاکمیت مربوط می‌شوند و یا بواسطه ارتباط با بحران‌های اجتماعی بطور غیرمستقیم برای حاکمیت چالش ایجاد می‌کند. به میزانی که حاکمیت با مفاهیم و ارزش‌های اجتماعی پیوند نزدیکی داشته باشد چالش‌هایی که برای آن بوجود می‌آید جدی‌تر خواهد بود. مهم‌ترین وظیفه نظام سیاسی در شرایطی که پاسخ‌های پیشین دچار تشکیک می‌شوند آن است که نظام‌های معنایی و صحبت‌های معنایی جدیدی را پیدا کرده و برای سوالات جامعه پاسخ‌های به روز و کارآمد در نظر گیرد. تنها در این صورت است که هم سلامت نظام سیاسی و هم سلامت اجتماعی جامعه طی بحران‌های بوجود آمده مصون می‌ماند، اما در صورتی که حاکمیت بر پاسخ‌های پیشین خود اصرار ورزد و یا پرسش‌های جدید را نادیده بگیرد، احتمال افزایش سطح این پرسش‌ها در کل جامعه بیشتر خواهد شد و در چنین جامعه در معرض گذار به نظمی متفاوت از آن چه قبلاً بوده قرار می‌گیرد. اما در نظم جدید دیگر نه پاسخ‌های پیشین جای دارند و نه کسانی که از پاسخ‌های پیشین دفاع می‌کنند و یا آن‌ها را درست می‌دانند.

در این بحث تاکیدی بر این که جامعه ایرانی جامعه‌ای در حال گذار نیست وجود ندارد. بلکه حتی ممکن است جنبه‌های تغییر در نظم‌های بنیادین نیز پذیرفته شود، اما نکته مهم آن است که گذار از چه چیزی و به چه چیزی اتفاق خواهد افتاد بنابراین جامعه ایرانی جامعه در حال تغییر و در حال گذار می‌تواند پذیرفته شود، اما این که گذار از سنت به مدرنیته باشد محل بحث است؛ زیرا اولاً مشخص نیست سنت‌ها به طور کامل از بین می‌روند یا خیر و ثانیاً مشخص نیست جای سنت‌ها را چه چیزی خواهد گرفت؛ مدرنیته یا چیز دیگر. با در نظر گرفتن این نکته، ملاحظه دیگر آن است که آیا می‌توان اساساً برای سنت‌ها حالتی به عنوان از بین رفتن قائل شد؟ درواقع سنت‌ها می‌تواند تغییر پیدا کرده یا شکل‌های جدیدی به خود بگیرند یعنی جامعه ایران اگر در گذشته مناسک دینی را به طور مشخصی برگزار می‌کرده زمانی که در حال گذار و یا در شرایط نظم جدید قرار می‌گیرد، لزوماً آن مناسک از بین نمی‌روند؛ بلکه ممکن است دچار تغییر شکل شوند ضمن اینکه محتوای آن‌ها غنی گردد یا به همان صورت قبلی باقی بماند و طبیعی است که تغییر شکل ظاهری برخی مناسک لزوماً به این معنا نیست که سنت‌ها یا سنت‌های دینی از بین رفته اند یا استحاله شده اند. در اینجا کارکرد انعطاف سازگاری و تغییر حالت ظاهری مورد توجه قرار نگرفته است، در حالی که اگر به این موضوعات توجه شود آنگاه مفهوم تغییر بنیادین و یا مفهوم گذار می‌تواند شکل دیگری به خود بگیرد، متفاوت از آن چه که صاحب نظران در باره آن اندیشیده اند.

/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha