گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در بخش نخست گفتار محمدرضا سرگلزایی با محوریت «آیا فرهنگِ ما خشونت را تقدیس میکند؟» به این موضوع اشاره شد که خشم از جنس هیجان و یک رفتار غیرارادیست. اما خشونت یک رفتار ارادی و به این معناست که ما از حریم دیگری عبور کنیم و به حریم دیگری تجاوز کنیم.
کدام نظام حقوقی؟ کدام حق؟
در جاهایی تمام امتیازات و اجازههایی که باید درباره بدن یک زن اتخاذ شود، به خودش تعلق دارد و در جاهایی دیگر بخشهایی از بدن زن به خودش تعلق ندارد؛ الان اگر یک خانم پزشک پنجاه ساله به دلیل یک بیماری رحمی تصمیم بگیرد رحم خود را بردارد، طبق نظر خیلی از کسانی که احکام دینی را وضع میکنند، این آدم باید با اجازه شوهرش این کار را انجام دهد؛ زیرا نظر فقها این است که اندامهای توالدی در زنها جزو حریم و مایملک شوهر هستند؛ این قانونگذاران به مواد دینی استناد میکنند و میگویند که این اندامها مال شوهر است؛ درنتیجه شوهر باید برای هیسترکتومی اجازه دهد، حتی اگر که این خانم عاقل و بالغ و پزشک است و میداند هیسترکتومی برای حفظ جانش ضروریست؛ اما رای اکثر فقها و رایی که در جامعه ما تبدیل به روند حقوقی شده این است که این زن باید با مجوز شوهرش برای هیسترکتومی اقدام کند؛ یعنی بدن زن دیگر برای خودش نیست.
این ظلمی نیست که شوهر و یا پدرش به او میکند، بلکه رویهایست که نظام حقوقی میکند. البته از نظر من اینها ظلم محسوب میشود، اما از نظر کسی که این حکم را میگذارد ظلم محسوب نمیشود؛ بلکه یک بخشی از حقوق خانواده محسوب میشود.
نظام حقوقی ما قرار است کدام یک از اینها باشد؟ آن نظامی که بر اساس مستندات میدانی است باشد، یا بر این اساس باشد که بانیان قانون و احکام نه بر اساس مستندات میدانی بلکه براساس چیزی که درست میدانند تصمیم به وضع قانون و اجرای آن میگیرند؛ بنابراین بحث اساسی این است که اگر قرار باشد ما ریشهای به مسئله خشونت بپردازیم، باید ببینیم زیرساختهای خشونت جنایی چیست. این جاست که «گوردن الپورت» در کتاب «ریشههای پیش داوری» به ترسیم این هرم پرداخته که خشونت این گونه ایجاد میشود:
پایهایترین بخشی که خشونت از آن شکل میگیرد، سوگیریهای فرهنگیست؛ سوگیریهای فرهنگی خود را در ضربالمثلها، جوکها و باورهای عامیانه نشان میدهد؛ مثلا «دخترها با دخترها، پسرها با پسرها» یا «پسرها شیرن مثل شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن» سوگیریهای فرهنگی همینهاست. جوکهایی که درباره مردان و زنان گفته میشود و اطلاعات غیرعلمی و شبه علمیای که درباره تفاوتهای زنان و مردان داده میشود؛ فرقی نمیکند که یک فقیه بر مبنای متون فقهی بگوید «إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» (زنها ناقصالعقلند) و یا یک به اصطلاح روانشناس برمبنای مستندات ناکافی بگوید مردها از زنها عاقلترند؛ با کدام تعریفی از عقلانیت مرد از زن عاقلتر است یا زن از مرد؟
بسیاری از ما دربرابر سوگیریهای فرهنگی مقاومت نشان نمیدهیم و مستند نمیخواهیم. امروزه روانشناسی شبه علمی اطلاعات زیادی را راجع به تفاوتهای زن و مرد اعلام میکند، و برای محبوبیت بیشتر کفه ترازو را طوری قرار میدهد که بگوید زنها بهترند، یا بعضی از سیاستمدارهای پوپولیست. زنها بهترند یا مردها بهترند فرقی نمیکند؛ اینها سوگیریهای فرهنگیست. سفید پوست بهتر از سیاه پوست یا سیاه پوست بهتر از سفید پوست؟ عرب بهتر از فارس یا فارس بهتر از عرب؟ اینها سوگیریهای فرهنگیست؛ سوگیریهایی که باعث میشود ما مردم یک شهر را بدون مستندات کافی مردمی با یک ویژگی خاص بدانیم، و مردم شهر خود را بدون تعریف عملیاتی و تحقیق میدانی از مردم شهر یا روستای کناری بهتر بدانیم. یک درجه بالاتر از آن تبعیض فرهنگی بوجود میآید؛ وقتی باور فرهنگی بر این باشد که زن و مرد در یک چیزهایی با هم تفاوت دارند، آنوقت بدون آن که کسی از بالا این تمایز را ایجاد کرده باشد ما تبعیض فرهنگی قائل میشویم. ما با چنین بستر فرهنگی که از سوگیری شروع میشود و به تبعیض فرهنگی میرسد، نظام حقوقی و قانون گذارانی را انتخاب میکنیم -با سکوت یا تاییدمان- که تبعیض تبدیل به تبعیض مدنی میشود. در مقابل این نظام حقوقی هیچ اقدام و کنش مدنیای انجام میدهیم که چرا بدن یک زن مال خودش نیست؟ چرا دیه زن نصف مرد است؟ چرا دیه غیرمسلمان نصف دیه مسلمان است؟ فقط وقتی به خشونت جنایی میرسیم احساساتمان جریحهدار میشود و در مقابلش اکتی در حد لایک کردن انجام میدهیم؛ اما دوباره وقتی به سمت خشونت مقدس یا خشونت جنگی میرود، سکوت میکنیم و حتی گاهی اوقات در مقابلش کف میزنیم و میگوییم او ایرانی بود و یک جمع غیر ایرانی را کشت یا او دارای فلان ایدئولوژی بود و یک جمع غیر همسو با خودش را کشت، و به او مدال افتخار میدهیم. درباره این انواع خشونتها باید بیشتر صحبت کرد و برای رسیدن به یک نتیجه درست پیرامون آنها، دست به تهیه متر و معیارهایی زد.
سوگیری فرهنگی زیربنای خشونتورزی
بنابراین میبینید که ما نه در مقابل ریشههای خشونت مقاومت جدی نشان میدهیم، و نه در مقابل خشونتهای کلان در جهان و جامعه خودمان اقدام جدی انجام میدهیم. ما فقط در یک سطحی از خشونت واکنش نشان میدهیم که آن وقت هیچ اقدام ما تاثیر کلان و ریشهای نخواهد داشت؛ بنابراین باید از سوگیری فرهنگی شروع کنیم؛ سوگیری فرهنگی یعنی چرا اسمهای لطیف برای زنان است مثل پروانه یا نسیم؛ مگر نسیم جنسیت دارد؟! مگر پروانه نر ندارد؟! چرا گلها همه اسم زن است؟ چرا شاهین اسم مرد است؟ مگر شاهین ماده نداریم؟! سوگیری از همین جا شروع میشود؛ مثلا برای لباس نوزاد پسر باید لباس آبی بخریم یا برای نوزاد دختر لباس صورتی. چه کسی تعیین کرده که آبی رنگ مردانه و صورتی رنگ زنانه است؟ سوگیری از آن جا شروع میشود که ما موافقت میکنیم در مدرسه برای کودک نه سالهمان جشن تکلیف گرفته شود. کدام تحقیق میدانی مشخص کرده که بدن یک دختر از بدن یک پسر آنقدر قویتر است که شش سال زودتر روزه بگیرد. اگر زنها آنقدر قوی هستند پس «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة» که در نهجالبلاغه آمده کجاست؟ اگر باور شما این است که زنها شش سال زودتر از مردها از نظر عقلی بالغ میشوند، پس «إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» چه میشود؟ کدام تحقیق علمی نشان داده دخترها شش سال زودتر عاقل میشوند و شش سال زودتر بدنشان قویست؟ اینها مسائل و زوایای مختلفی از آن است که در جامعه ما کمتر به بحث و بررسی گذاشته شده یا میشود.
«مارگارت هفرنان» در کتاب «کوری خود خواسته» با آزمایشی که با تست تداعیهای تلویحی انجام شده، درواقع ناخودآگاه افراد مورد بررسی قرار گرفته، مشاهده کردند که هفتاد درصد شهروندان در یک حجم نمونه ۴ میلیون نفری در ۳۴ کشور دنیا کلمه دانش و علم را با مردان تداعی میکنند. این آزمایش این گونه است که یک واژه و یک تصویر به فرد داده میشود، و باید ببینند این واژه به چه کسی بیشتر میخورد. هفتاد درصد شهروندان دانش را بیشتر با مردان تداعی میکنند.
در آزمونی مشابه حدود نود درصد از خانمهایی که در شهر تهران دانشجوی من بودند تداعیشان از یک جراح، مدیر صنعتی یا وکیل موفق مرد بود. یعنی مهارت شغلی و مهارت تحصیلی را به مرد نسبت میدهند. اینها سوگیریهای فرهنگیست و وقتی به این صورت است تبعیض فرهنگی اجتماعی هم ایجاد میکند.
اگر قرار باشد به موثرترین شکل به تبعیض علیه زنان بپردازیم باید به شیوه قانون گذاری و اساسیترین قوانین مملکت توجه کنیم، مسئله ما فرهنگی نیست، مسئله ما تبعیض مدنی و گروه کوچکی از آدمهاست که قدرت را به دست گرفتهاند و گاهی با همراهی و گاهی با سکوت ما گلوگاه نهادینه و جریانی خشونت علیه زنان را انجام میدهند
خانمها «کلودیا گلدین» و «سیسیلیا روز» حدود یک دهه پیش در آمریکا تحقیقی انجام دادند و در آن نه ارکستر برجسته آمریکا را (ارکستر سمفونیک شیکاگو، بوستن، نیویورک و...) بررسی کردند، که چگونه از بین داوطلبین برای شرکت در این ارکسترها افرادی انتخاب میشوند. مشاهده کردند درحالیکه داوطلبین مرد و زن برابر بودند، فقط ده درصد پذیرفته شدگان زن بودند. از هیئت ژوری علت را پرسیدند؛ آنها هم در پاسخ گفتند ما به موسیقی گوش میدهیم، زنها به اندازه مردها نوازندههای خوبی نیستند. این دو پژوهشگر آزمایشی را انجام دادند و با مدیران این ارکسترها قراری را گذاشتند که زمان پذیرش نوازنده هیئت ژوری نوازندهها را نبینند و فقط با یک کد آنها را بشناسند. به این صورت نسبت پذیرفته شدن زنها از ۱۰ درصد به ۳۵ درصد رسید؛ بنابراین نشان دادند که گرچه آنها فکر میکردند حرفهای هستند و فقط به نوازندگی خانمها گوش میدهند، اما باوجود حرفهای بودن تحت تاثیر سوگیریهای فرهنگی قرار داشتند، و به جنسیت نوازنده توجه نشان میدادند.
حالا این جا چیزی تحت عنوان «Pygmalion effect» وجود دارد. پیگمالیون یک مجسمه ساز در افسانههای یونانی بود، که مجسمهای خلق کرد و عاشق مجسمه خود شد. پیگمالیون افکت یعنی ما به چیزی باور داریم و وقتی به آن باور داریم اکت و انتخابی میکنیم که نتیجهاش تایید شدن باور خودمان باشد. یعنی ما بعنوان هیئت ژوری هستیم که انتخاب میکنیم و بعدا میگوییم آنها نوازنده خوبی نبودند. خودمان براساس باورهایمان یک انتخابی میکنیم و خودمان به نتایج انتخاب خودمان به عنوان مستند اشاره میکنیم. درواقع انتخاب خودمان که ناشی از پیش فرضها، طرحوارهها و سوگیریهای فرهنگیمان است نتیجهای ایجاد میکند که ما به آن نتیجه استناد میکنیم و باورمان تقویت میشود؛ بنابراین شروع ماجرا این است که ما باید به سراغ سوگیریهای فرهنگی و بعد تبعیضهای فرهنگی و از همه مهمتر تبعیضهای قانونی و مدنی برویم. اگر جلوی اینها را نگیریم و فقط یک حساسیت احساسی به خشونتهای جنایی نشان دهیم و نسبت به خشونتهای مقدس بیتفاوت باشیم، نتیجهاش به شکل ریشهای و به عنوان یک اقدام موثر جریان خشونت علیه زنان متوقف نمیشود.
اهمیت بیشتر تبعیض مدنی از تبعیض فرهنگی نتیجه مطالعه جهانی فدراسیون اقتصاد راجع به ۱۴۴ کشور در سال ۲۰۱۷ است. در بین ۱۴۴ کشور، ایران از لحاظ فرصتهای مشارکت اقتصادی زنان رتبه ۱۴۰، از لحاظ فراهم بودن امکانات آموزشی رتبه ۱۰۰، از لحاظ سلامتی و بقا رتبه ۱۳۵ و از لحاظ قدرت سیاسی رتبه ۱۳۶ را داشته است. یعنی ایران در این رده بندی از جهت فرصت اقتصادی، مشارکت سیاسی، آموزشی، سلامت و بقا جزو بدترین کشوره برای زنان است. کسانی که ایجاد کننده این فضا هستند خواهند گفت آنها دشمن ما هستند و حرفهایشان دروغ است، اما این یک سازمان جهانی با کارشناسانی از همه جا و نظارتی جهانیست. آیا فرهنگ ایرانی این را ایجاد کرده؟ ترکیه، مصر، الجزایر، تونس و... اوضاعشان از ما بهتر است؛ آیا مردم ایران از نظر فرهنگی و از این لحاظ که کی به دخترانشان اجازه تحصیل و هنرمند شدن دادند و سوگیریهای فرهنگیشان شبیه پاکستان و عربستان است؟ یا حداقل در بین کشورهای اسلامی اوضاع ما باید شبیه ترکیه و مصر باشد؟ در نتیجه میبینید درست است که سوگیریهای فرهنگی ریشه خشونت علیه زنان یا علیه اقلیتهای مذهبیست، اما این شکافی که وجود دارد که ما از لحاظ فرهنگی شبیه کسانی هستیم، اما وضعیت تبعیض علیه زنانمان شبیه جاهاییست که از لحاظ فرهنگ با ما خیلی تفاوت دارند و سوگیریهای خیلی شدیدتری دارند؛ این نشان میدهد که مسئله اساسی در ایران تبعیض قانونی و مدنیست؛ بنابراین اگر قرار باشد به موثرترین شکل به تبعیض علیه زنان بپردازیم باید به شیوه قانون گذاری و اساسیترین قوانین مملکت توجه کنیم، مسئله ما فرهنگی نیست، مسئله ما تبعیض مدنی و گروه کوچکی از آدمهاست که قدرت را به دست گرفتهاند و گاهی با همراهی و گاهی با سکوت ما گلوگاه نهادینه و جریانی خشونت علیه زنان را انجام میدهند.
/انتهای پیام/