گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر باقری در قسمت اول این گفتار، مباحثی پیرامون تعریف بومیسازی دانشگاهها و خطرات پیشِروی این تغییر مطرح کرد. همچنین تبیین شاخصههای دانشگاه اسلامی، نسبت دین و پژوهش و همچنین هشدار پیرامون خطر التقاط در دانشگاهها از مهمترین محورهای بخش نخستین این گفتار است. خسرو باقری نوع پرست، استاد دانشگاه تهران است. آنچه در ادامه از منظر شما میگذرد بخش دوم این گفتار است:
علم و درهمتنیدگی با علایق و فرهنگها
بحث دیگری نیز درباره علایق علم مطرح شده، یعنی علوم بشری تجسم علایق بشری هستند. این را هابرماس [۱] در کتاب خود تحت عنوان (knowledge and human interests) مطرح کرد و از سه نوع علاقه صحبت کرد:
۱. علاقه تصرفی که در علوم طبیعی آشکار شده، انسان طبیعت را برای برآورده کردن نیازهایش تصرف میکند.
۲. علاقه ارتباطی که در روابط انسانی وجود دارد و در علوم انسانی آشکار میشود و بیشتر به قصد فهمیدن دیگری و خود است، نه به قصد تصرف.
۳. علایق نقادانه که در برخی از علوم میتواند آشکار شود؛ مثل نظریات فروید و مارکس.
هابرماس درواقع این علایق را خیلی در چارچوبهای جدا گذاشته است. نقدهایی که به این دیدگاه هابرماس مطرح شده است، حرفهای خوبی را بهوجود آورده و منجر به این بحث شده که علایق بشر در علوم آنقدر کانالیزه نیست و میتواند خیلی هم در هم تنیده باشد. یعنی ما در عین حال که در علوم طبیعی کار میکنیم و علایق تصرفی داریم و میخواهیم طبیعت را به نفع نیازهای خودمان مصادره کنیم، اما همچنان علایق معناجویانه نیز در طبیعت و علوم طبیعی میتواند باشد؛ یعنی بشر در برابر این طبیعت متحیر بوده و است. در نتیجه این مسئله پیش میآید که علوم ما با علایقمان گره خوردگی دارند؛ و این نشان میدهد که علم و فرهنگ، و علم و موجودیت بشری با هم گره خوردهاند. وقتی علایق مطرح شد دیگر آن حالت خنثی وجود ندارد که بگوییم نه علم اصلا به هیچ چیزی کار ندارد و هیچ گونه جهتگیری و سوگیری ندارد و ما باید مثل یک آینه در مقابل طبیعت بایستیم. خیر این علوم تجسم علایق ما هستند، هر جنبهای از علم به نحوی. تمام علایقی که گفته شد میتواند در علوم ما به صورت در هم تنیده وجود داشته باشد. اگر این طور باشد دانشگاه ما و کسانی که در این دانشگاه درس میخوانند و درس میدهند باید این علایق را بصورت همه جانبه داشته باشند؛ در آموزشها نیز این مسئله میتواند باشد.
علوم تجسم علایق ما هستند، هر جنبهای از علم به نحوی. تمام علایقی که گفته شد میتواند در علوم ما به صورت در هم تنیده وجود داشته باشد. اگر این طور باشد دانشگاه ما و کسانی که در این دانشگاه درس میخوانند و درس میدهند باید این علایق را بصورت همه جانبه داشته باشند
درواقع در نظر گرفتن این تعدد علایق میتواند ما را از یک اشکالاتی در تخصصگرایی مصون نگه دارد. زیرا در تخصص گرایی یک مشکلی وجود دارد که به انسان نگاه تونلی میدهد و انسان فقط در آن زاویه تخصص خودش به امور نگاه میکند و این یکی از آفات تخصص گرایی است. اگر این علایق متعدد را داشته باشیم و در دانشگاهمان بیاوریم آموزشمان نیز به یک شخصیت جامع منجر میشود. نه اینکه برای چشم پزشکمان دنیا فقط چشم است بلکه این علایق دیگر مثل ادبیات، فلسفه، دین و اینها هم باید برایش مطرح باشد؛ بنابراین رابطه فرهنگ و علم در دانشگاه هم در بعد پژوهشی و هم در بعد آموزشی میتواند صورت مطلوبی را پیدا کند. ما در اسلامی کردن دانشگاه به نحوی میخواستیم این کار را انجام دهیم؛ اما متاسفانه درست از آب درنیامد. فکر کردیم که اگر بطور الزامی افراد را اینگونه کنیم، یا علمشان را به این صورت درآوریم، دانشگاه اسلامی میشود. درواقع ما باید رابطه فرهنگ و علم را به صورت دقیق و قابل تامل به یک رابطه مناسبی برسانیم و آن چیزی است که میتواند مطلوب دانشجویان و اساتید باشد و آنها را به موضعگیری وادار نکند.
دوگانهی نادرست هویت ایرانی یا اسلامی!
متاسفانه ما با فرهنگ جامعهمان برخورد مناسبی نداشتیم. یعنی هنوز هم میبینید این دعوا وجود دارد که فرهنگ ما ایرانی است یا اسلامی؟ یک عده اسلامی را میچسبند و یک عده ایرانی را. آنهایی که میخواهند به هر دو توجه کنند این سوال برایشان پیش میآید که اول ایران را بگذاریم یا اول اسلام را. چرا ما باید اصولا اینگونه بحث کنیم؟ یعنی هم کسانی که میخواهند عنصر ایرانیت را از فرهنگ ما دربیاورند دارند آب در هاون میکوبند. بالاخره یک تاریخ است و مگر میشود این تاریخ را جراحی کنید و نصفش را دور بریزید؟ و هم کسانی که اسلام را در این جامعه زائد میدانند و میگویند این یک چیز تحمیلی بوده است. تحمیل تا کجا؟ تا کی؟ تا چه ابعادی؟ متاسفانه ما در جستجوی فرهنگمان هم یک سوگیریهای بدی داشتهایم و تا زمانی که گرفتار این تقابلها باشیم دانشگاهمان نیز رنج خواهد برد. یعنی آن تغذیهای که فرهنگ میتواند دانش و دانشگاه را کند، به موضعگیریها و تشنجات و جنگهای بیهوده منجر خواهد شد؛ چنانکه شده است؛ بنابراین در راه اول در آن قسمتی که ما میخواستیم یک صعودی داشته باشیم این صعود را میتوانیم داشته باشیم. منتها در نقطه مناسبی از علم و فرهنگ باید بدست بیاید که هم تصورمان را از علم درست کنیم هم تصورمان را از فرهنگ درست کنیم و هم از رابطه این دو. به این ترتیب این یکی از آن ویژگیهاییست که میتواند راه مناسب دانشگاه را برایمان مشخص کند.
مسئله بازاری کردن علم
متاسفانه ما با فرهنگ جامعهمان برخورد مناسبی نداشتیم. یعنی هنوز هم میبینید این دعوا وجود دارد که فرهنگ ما ایرانی است یا اسلامی؟ یک عده اسلامی را میچسبند و یک عده ایرانی را. آنهایی که میخواهند به هر دو توجه کنند این سوال برایشان پیش میآید که اول ایران را بگذاریم یا اول اسلام را. چرا ما باید اصولا اینگونه بحث کنیم؟ یعنی کسانی که میخواهند عنصر ایرانیت را از فرهنگ ما دربیاورند دارند آب در هاون میکوبند. بالاخره یک تاریخ است و مگر میشود این تاریخ را جراحی کنید و نصفش را دور بریزید؟
«دانشگاه کار آفرین»؛ واقعا سوال این است که یعنی چه که کار دانشگاه کار آفرینی باشد؟ بله کار لازم است و آدم باید کار داشته باشد که بتواند زندگی کند؛ اما این کف نیازهای ماست نه سقف نیازهای ما. بله من میدانم که الان در جامعهمان افراد برای خرید یک کفش نیز گیر کردهاند. دانشجویان متعدد خود من بیکارند؛ اما ما میخواهیم عنوانی سردر دانشگاه بزنیم و آن باید فاخر باشد و نشان دهنده روح این کار، آیا روح دانشگاه ما کارآفرینی باید باشد؟ یعنی ما افرادی را آماده کنیم که بتوانند بروند و شغل داشته باشند؟ این خیلی سطح نازلی است و چه افتخاری در آن است؟ کار و شغل حداقل نیاز آدمهاست و باید هم فراهم باشد، ولی دانشگاه نمیتواند این را تاج سر خود کند. البته ما متاسفانه یک اشکالاتی در شکل دهی دانشگاهمان داشتهایم و یکی از اشتباهات ما این بوده و هست که همه را وارد دانشگاه میکنیم. تمام دانشآموزان چشمشان به دانشگاه دوخته شده، وقتی همه را به این جا بیاورید خب این همه چطور میخواهند کار پیدا کنند؟ در صورتی که دانشگاه یکی از ابعاد جامعه است و در جامعه ابعاد دیگری نیز وجود دارد. آن آموزش عمومی که به افراد در دبیرستان میدهند برای همه لازم است و بعد باید دنبال برنامه مورد علاقه خودشان مثلا هنر، کاسبی، مکانیک و یا هرچه که هست، بروند. وقتی ما این بزرگراه را ایجاد کردیم و همه را در دانشگاه ریختیم، مشکل ایجاد میکند. بعد بیاییم بگوییم کارآفرینی مهم است. این یک طرف قضیه است.
از طرف دیگر باید ببینیم که رسالت دانشگاه واقعا چیست؟ اگر رسالت دانشگاه را در حد پیدا کردن شغل پایین بیاوریم این خیلی سطح نازلی است. دوباره برگردیم به علایق علم و ببینیم علم قرار است برای انسان چکاری انجام دهد؟ آیا قرار است فقط شغل دهد؟ این یک چیزی است که حتی کسانی که بحث بازاری کردن دانش را مطرح کردند خودشان هم بعضا هشدارهایی در این باره دادهاند. کلارک کر [۲]، که مدتی رئیس دانشگاه هاروارد نیز بوده است، در کتاب «کاربرد دانشگاه» ـ که متاسفانه ترجمهاش پر از غلط است ـ میگوید که دانشگاه ما امروزه یک دانشگاه کارآفرین شده و دانشگاه ما در امریکا یک دانشگاه خدماتی است، یعنی میخواهد سرویس دهد. او هشداری را در بخشی از کتاب میدهد که خیلی قابل توجه است. در صفحه ۲۴۰ میگوید: «عنایت کنید به محافظت جهت عملکردهای غیر بازاری. آموزش عالی بیش از پیش بازار مدار شده است؛ بازار دانشجویان، بازار تحقیقات و بازار خدمات. اما این موضوع برای دانشگاهها باید چیزی بیش از این باشد. بازارهای خاص موجود بطور کامل نیاز جامعه را جهت توجه دانشگاه نشان نمیدهند. برخی از نیازهای غیر بازاری که مهمند شامل آموزش جهت شهروندی مطلوب، ارتقای ظرفیتها و علایق فرهنگی دانشجویان، ایجاد نقدهای جامعه که امیدواریم از منظر علمی و تحقیقی باشد و حمایت از تحقیقاتی که اگر درآمد پولی هم داشته باشد چندان نزدیک و کوتاه مدت نیست.»
کارآفرینی تاجِ سر دانشگاه نیست
این جا میگوید که ما به چیزهای غیربازاری نیز در دانشگاه نیاز داریم. یک دانشجو باید با فرهنگ جامعهاش بطور همه جانبه آشنا باشد یعنی آن جامعیت شخصیت را باید در دانشگاه جستجو کنیم؛ بنابراین این نمونههایی که خود ایشان هم به آنها اذعان دارد و در جایی دیگر نیز در صفحه ۲۱۰ و ۲۱۱ از زبان یکی از اساتید هاروارد میگوید: «هنگامی که این امر الزامات مهمتری را مانند شهروندی دانشکده مورد توجه قرار میدهد دیگر قواعد و هنجارها نمیتوانند اجبارکننده باشند. این احساس درونی و شفاف من است شاید اعتقاد راسخ بیان بهتری باشد که نوعی انحطاط دنیاگرایانه در تقوای مدنی حرفهای در دانشکدههای هنر و علوم بوجود آمده است.» یعنی خواه ناخواه بازارگرایی این طور نتایجی را به بار میآورد، وقتی شما معیار را این بگذاری که پژوهشی انجام دهید تا برای دانشگاه پول آور باشد؛ به میزان پولی که به دانشکده میآوری به تو امتیاز میدهند، اینها چنین آفاتی را بدنبال خود خواهد داشت.
یک مورد دیگر که از آن با عنوان علائم بحران یاد میکنند، این است که علاقمندیها و باورها به وسیله تغییر منفعتها جایگزین میگردد. یعنی علاقمندی جای خود را به منفعت میدهد. علایق بشر متنوع است و منفعت و پول یکی از علایق ماست. در شرایط بحرانی باید به این نکته توجه کرد که چرا منفعت طلبی جایگزین علاقمندی میشود. اینها نشان میدهد که اگر ما بخواهیم دانشگاهمان را کارآفرین معرفی کنیم و این بساط بازاری شدن را پیش پایش بچینیم، در معرض این بحرانها هستیم. چنانکه هستیم و علائمش هم تا به حال دیده شده است.
نکته آخری که میخواهم بیان کنم این است، اصالت دانشگاهی باید مد نظر ما باشد؛ اصالت دانشگاهی چیست و چطور میتواند ایجاد شود؟ یک سری عوامل بیرونی و درونی دانشگاه بر این اصالت و یا عدم اصالت تاثیر میگذارند؛ و یک سری عواملی تهدید کننده اصالت دانشگاه هستند.
الف) عوامل بیرونی:
۱. نادیده گرفتن استقلال دانشگاه؛ اگر ما میخواهیم دانشگاهمان پرورش پیدا کند باید مقداری به اساتید و تفکراتشان استقلال دهیم؛ به جای ممنوع کردن، بهتر است نقادی را مطرح کنیم. ممنوع کردن دانشگاه را از پویایی خود خارج میکند. البته الان صحبت از کرسیهای آزاد اندیشی هست، اما اجرا نمیشود.
۲. استخدامهای دانشگاهی؛ دراین کشور یک پارادوکسی همیشه داشته و داریم، مسئله تخصص وتعهد. آدم طرفدار انقلاب باشد یا در رشته خود متخصص باشد؟ بعضی اوقات کسانی را میخواهند وارد دانشگاه کنند که میگویند اینها متعهد و دیندار هستند؛ حالا بر فرض که هستند، اما آیا اهل این دانش هم هستند یا نیستند؟ دانشگاهی در درجه اول باید قابلیت دانشوری داشته باشد؛ بله تعهد نسبت به سرنوشت و وحدت کشور هم وجود دارد. اما قادر به فهم و درست اجرا کردنش نبودهایم؛ لذا این گزینشهایی که در دانشگاه انجام میشود درست نیست.
۳. رؤسای دانشگاه و دانشکده؛ اگر هویت و اصالت دانشگاه بخواهد حفظ شود اینها باید از داخل دانشگاه بجوشد و انتخاب صورت بگیرد.
۴. دانشگاه را تابع امور دیگر کردن؛ مثلا مسئله ردهبندی دانشگاهها یک دغدغه دانشگاهی نیست بلکه بیشتر یک دغدغه اجتماعی و سیاسی است. یعنی مسئولان جامعه دوست دارند ایران معروف باشد، ولی اگر این را از دانشگاهی بخواهیم و بگوییم مقاله چاپ کن، مسائلی پیش میآید که اصالت دانشگاه را خراب میکند.
ب) عوامل درونی:
۱. آموزش؛ اگر در قسمت آموزش بخواهیم درست عمل کنیم باید درسی را بدهیم که بلد هستیم.
۲. پژوهشها؛ پژوهشهایی که در پایاننامهها انجام میدهیم، از یک استاد واقعی بهرهمند باشد.
۳. اخلاق آکادمیک؛ که در همه جنبهها باید رعایت شود. این یک مسئله اساسی است که باید درون دانشگاه حل شود. در نتیجه اخلاق آکادمیک جزء فریضههای اساسی در میان دانشگاهیان است.
اگر بخواهیم از آن دو راهی سرگردانی که اشاره کردم رها شویم و راه دانشگاه را درست پیدا کنیم، باید در زاویه رابطه فرهنگ و علم کار کرده و مرزهایشان را پیدا کنیم. دانشگاه کارآفرین را چاره کرده و بحران آفرینیهایش را شناسایی کنیم و اصالت دانشگاهی را از عوامل درونی و بیرونی حفظ کنیم.
[۱]Habermas
[۲]Clark Kerr