گزارش «فرهنگ سدید» از ريشه هاي قرآني «گفتمان مبارزه با استکبار»
مسئله «استکبار» و مبارزه با دشمن «مستکبر» بي شک يکي از مهمترين مسائل گفتماني نظام جمهوري اسلامي در طول سالهاي پس از انقلاب اسلامي بوده است. گفتماني که برگرفته از آيات صريح قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهمالسلام) است.

به گزارش گروه گفتمان انقلابی فرهنگ سدید، نكته‏ ى مهمي كه جوانها بايد به آن توجه كنند، اين است كه ما چرا با فلان دولت يا فلان رژيم مخالفيم؟ آيا اين درست است كه كسى تصور كند موضع‏گيرى ما در مقابل قدرت‌هاى استكبارى عالم، يك موضع‏گيرى موسمى يا مصلحتى يا تاكتيكى است، يا نه؟! البته كه اين تصور غلطى است. معنا و مفهوم استكبار، يك مفهوم قرآنى است و چيزى نيست كه بى‏خود و بى‏دليل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استكبار، مقابله با استكبار را از سوى مسلمين و مؤمنين و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مى‏كند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاكتيكى؛ بلكه به صورت هميشگى اين مقابله وجود دارد. ذات انقلاب اين است و تا انقلاب هست، چنين چيزى هم خواهد بود.اصلًا مفهوم استكبار در قرآن‏ همين است كه عنصرى يا شخصى يا جمعى يا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاك حق قرار بدهد! اولين مستكبر در تاريخى كه قرآن براى ما ترسيم مى‏كند، ابليس است: «أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ»[1] . او، اولين مستكبر است.ممكن نيست فرض كنيم كه يك مسلمان يا مؤمن يا موحّد، حتّى يك روز يا يك‏لحظه، از دشمنى با ابليس و شيطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، يعنى خط ضد ابليس و شيطان. در طول دعوت انبيا، مستكبران كسانى بودند كه دعوت الهى و توحيد را قبول نكردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ»[2].  وقتى پيامبر سخن حق مى‏گويد و مردم را به حق دعوت مى‏كند، مستكبران مى‏گويند: اگر زياد حرف بزنى، تو را اخراج مى‏كنيم!اين لحن زورگويانه، در مقابل داعى به حق است. اين، معنا و تصويرى روشن از استكبار است كه در دنياى امروز، همان نظام سلطه مى‏باشد و در محيط سياسى دنيا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چيزى است كه به سمت ابرقدرتى كشش داشته باشد و تمايل پيدا بكند. قدرت‌هايى كه هنوز ابرقدرت نيستند، اما خودشان را نيمه ‏ابرقدرت (!) مى‏دانند، آنها هم در برخوردشان همين‏طورند...همين جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده كنيد. على‏رغم شعارهاى آزادى‏يى كه مى‏دهند، ولى يك گرايش كوچك و يك مظهر محدود از تفكرِ غير و ضد خودشان را به‏هيچ‏وجه تحمل نمى‏كنند. اين، همان روح استكبار است، همان‏ «لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ» است كه چون برخلاف نظر ما حرف مى‏زنى، اصلًا تحملت نمى‏كنيم...يكى از كسانى كه در قرآن‏، راجع به او كلمه‏ى استكبار و مستكبر به كار رفته، شخص «فرعون» است. او، در باره‏ى موسى(عليه‌السلام) چنين حرف‌هايى مى‏زد. بنابراين، مسأله‏ى استكبار يك مسأله‏ى قرآنى است. ما با همه‏ى اين جلوه‏هايى كه بيان شد، مخالفيم. مبارزه‏ى ملت ايران، يك مبارزه‏ى شعارى و احساساتى و موسمى و تاكتيكى نيست؛ بلكه يك مبارزه‏ى قرآنى و عميق و داراى ريشه‏ى مكتبى است. ما با همه‏ى مظاهر استكبار در دنيا برخورد مى‏كنيم. با آمريكا  بيشتر از ديگر دولت‌ها و مستكبران عالم برخورد مى‏كنيم؛ چون بيشتر از همه مستكبر است؛ چون جاهلانه‏تر و غرورآميزتر از همه، نسبت به ملت‌هايى كه با او روبه‏رو هستند - و بيش از همه نسبت به ملت ما - استكبار را به كار مى‏برد. تحليل مبارزه‏ى مردم ايران، اين‏گونه است. (10/ 08/ 1368)«استکبار» غير از «تکبّر» است

البته «استكبار»، معناى وسيعى دارد. در قرآن‏ هم، شاخه‏ها و مشتقّات «استكبار»، مكرّر به كار رفته است. خود كلمه‏ى «استكبار» هم، در قرآن‏ به كار رفته است[1].  به نظر مى‏رسد كه «استكبار»، غير از «تكبّر» است. شايد اين طور بشود گفت كه «تكبّر»، بيشتر به يك صفت قلبى و روحى اشاره مى‏كند؛ يعنى انسان خود را برتر از ديگران بداند و بگيرد. «استكبار»، بيشتر به جنبه‏ى عملىِ تكبّر توجّه دارد. يعنى كسى كه كبر مى‏ورزد و خود را بالاتر از ديگران مى‏داند، در رفتار خود با ديگران هم، طورى كار را سازماندهى مى‏كند كه اين تكبّر، در عمل مشخّص و واضح مى‏شود. ديگران را حقير مى‏كند، به ديگران اهانت مى‏كند، در كار ديگران دخالت مى‏كند و براى ديگران، به عنوان تصميم‏گيرنده ظاهر مى‏شود.اين، معناى «استكبار» است كه در آيه‏ى كريمه‏ى قرآن هم، آن جايى كه در باره‏ى مستكبران سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً * اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ»[2].  يعنى در مقابل پيامبر و حرف حق، استكبار ورزيدند. نگفتند ما بالاتريم؛ بلكه اين بالاتر بودن را، اين بيشتر حق داشتن يا براى خود حقّ بيشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى كردند؛ يعنى همان جنگ‌هاى طولانى و تمام نشدنى جبهه‏ى كفر و عناد و طغيان، با جبهه‏ى پيام حق و معنويت و نور و هدايت. «استكبار»، يعنى اين.البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممكن است «استكبار» معناى خاصى پيدا كند. براى ما ملت ايران، در جريان انقلاب و پيش از انقلاب و بعد از آن تا اين ساعت، استكبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرت‌هاى مسلّطى در جهان بوده است كه در مسائل اين كشور و در سرنوشت و كارهاى اين ملت، حضورى ظالمانه و قدرت‏مندانه و قلدرانه را در پيش گرفتند. براى ما، معناى استكبار، اين بوده است.اگر بخواهيم در بين دولت‌هاى دنيا، مستكبر را پيدا كنيم، دچار مشكل نمى‏شويم. يعنى دولت «آمريكا» - كه امام به او لقب «شيطان بزرگ» دادند - در مقابل نداى حق‏طلبانه‏ى ملت ايران، مستكبر بود. استكبارى كه در زمان ما شكل گرفت، «استكبار آمريكايى» بود. قبل از انقلاب هم اين طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همين‏طور است. (09/ 08/ 1375)معناي بسياري از آيات قرآن را امروز مي‌فهميم امروز كه حكومت اسلامى تشكيل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسيارى از آيات قرآن‏ را مى‏فهميم، كه قبل از تشكيل حكومت اسلامى، تصوير گنگ و مبهمى از آن آيات داشتيم. امروز كه دشمني‌هاى استكبار و قدرت‌هاى ظالم و ستمگر و افزون‏طلب در مقابل چشم ماست و صف‏آرايي‌هاى آنها را مشاهده مى‏كنيم- توطئه‏ها و نقشه‏هاى آنها و نوع فريب افكار عمومى يا فريب بعضى ذهن‌هاى آلوده‏ى برخى از خواص- براى ما آشكار مى‏شود كه عمق معناى آيه‏ى قرآن چيست و به كجا اشاره مى‏كند و چه آسيب‌هايى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مى‏كند. قدر اين را بايد دانست. (28/ 06/ 1380)دستکش مخملين بر روي چنگال‌هاي خونين آن روز من در جمع آقايان محترمى گفتم، اينى كه گفته مى‏شود ما با قدرت‌هاى بزرگ يا با آمريكا  تفاهم نداريم، اشتباه است. عدم تفاهمى در كار نيست؛ آنها كاملًا ما را مى‏شناسند، كمااينكه ما آنها را كاملاً مى‏شناسيم. ما طبيعت و خوى استكبار را مى‏شناسيم؛ مى‏دانيم كه آنها زير ظاهر مخملينى كه بر روى پنجه‏هاى خشن خود، بر روى چنگال‌هاى خونين خود كشيده‏اند، چيست؛ اين را ما مى‏دانيم، مى‏بينيم. ما به ادكلن و كراوات و ظاهر شيك آقايان هرگز فريب نخورده‏ايم؛ باطنشان را ديده‏ايم. خودشان هم باطنشان را نشان داده‏اند؛ در گوانتانامو، در ابوغريب، در عراق، در افغانستان، در اين بمباران‏ها، در اين زورگوئى‏ها، در اين دخالت كردنِ در همه چيز، در اين دسته‏بندى‏ها براى غارت ثروت حتّى از ملت‌هاى خودشان و نه از ملتهاى ديگر- ملت‌هاى ديگر كه هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت مى‏كنند. كمپانى‏ها اين‏جورى‏اند ديگر- اين‏ها را ما شناخته‏ايم، آنها هم ما را شناخته‏اند؛ آنها هم مى‏دانند آن جمهورى اسلامى‏اى كه با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاى جمهورى اسلامى بر آن پافشارى مى‏كنند، يعنى جمهورى ضد ظلم، ضد استكبار، ضد زياده‏خواهى، ضد تجاوز، ضد كنز ثروت و همين چيزهائى كه در قرآن‏ هست. آنها اين را مى‏دانند، به همين جهت مخالفند. (19/ 06/ 1387)«دنياي امام(ره)» و «دنياي فرعون»دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن‏ و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است. در لسان روايات ما، دنياى مطرودى كه با دين قابل جمع نيست، به معناى هوى و هوس و نفسانيت و انانيت و خودخواهى و خودپرستى است؛ اين دنيا شاخصه‏ى فرعون‏ و نمرود و قارون و شاخصه‏ى شاه و بوش و صدام است؛ اين دنيا شاخصه‏ى مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البته اين‏ها مجسمه‏هاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و اين دنياى مذموم‏اند. (14/ 03/ 1384)فرعون هم «امام» است!يك دسته‏ى ديگر: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[1]  كه در قرآن‏ درباره‏ى فرعون‏ وارد شده است. «فرعون» هم «امام» است. به همان معنا كه در آيه‏ى اول «امام» استعمال شده بود[2]،  در اينجا هم «امام» به همان معناست؛ يعنى دنياى مردم و دين مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضه‏ى قدرت اوست، اما «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛ مردم را به آتش دعوت مى‏كنند، مردم را به هلاكت دعوت مى‏كنند. سكولارترين حكومت‌هاى دنيا هم، على‏رغم آنچه كه ادعا مى‏كنند، چه بدانند، چه ندانند، دنيا و آخرت مردم را در دست گرفته‏اند. اين دستگاه‌هاى عظيم فرهنگى كه امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشه‏ى دنيا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حركت و سوق مى‏دهند، همان امامانى هستند كه‏ «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». دستگاه‏هاى قدرتند كه به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاكميت‌هاى ظالمانه‏شان، به خاطر رسيدن به اهداف گوناگون سياسى‏شان مردم را مى‏كشانند؛ دنياى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختيار آنهاست. (04/ 09/ 1389)مستکبر، مردم خودش را هم گمراه مي‌کندامروز دولت‌هاى آمريكا ملت خود را ذليل كرده‏اند، گمراه كرده‏اند؛ همان‏طور كه قرآن‏ درباره‏ى فرعون‏ مى‏فرمايد: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏»[3].  مردمِ خودشان را گمراه كردند؛ نمى‏گذارند از حقايق مطلع شوند. اين حركت نود و نه درصدى و حركت ضد وال استريت كه در آمريكا  راه افتاده، با توجه به اين است كه مردم آمريكا  از بسيارى از حقايق مطلع نيستند؛ اگر مطلع باشند، اين حركت شايد ده برابر شديدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهيونيست‌ها قرار داده‏اند. (10/ 08/ 1391)دولت‌هاي مستکبر، «حرث» و «نسل» را نابود مي‌کنندچيزى در مجموعه‏ى زندگى انسان عوض نشده و جهالت‌هاى حقيقى بشر، از بين نرفته است. آن روز هم بسيارى از انسان‌ها، نسبت به سعادت واقعى، در جهل مى‏زيستند؛ امروز هم همان‏طور است. آن روز هم قرآن‏ فرمود: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[4]،  خدا را درست بجا نمى‏آوردند؛ امروز هم همان‏گونه است. آن روز هم گروه‌هايى مستكبر و گروه‌هايى مستضعف بودند؛ امروز هم همان‏طور است. اگر هزار سال ديگر هم، دنيا همين‏طور پيش برود و پيشرفت‌هايى در آن به وجود بيايد، مادامى كه دين خدا حاكم نشده باشد، باز عده‏يى مستكبر و عده‏يى مستضعفند. دين آمد، براى اينكه ناكامي‌هاى بشر را از بين ببرد. امروز ناكامي‌هاى بشر، به خاطر اعراض از معنويت و دين و تعاليم عاليه‏ى اسلامى، همچنان باقى است و از بين نرفته است.ببينيد امروز در سايه‏ى حكومت‌هاى مستكبر، بر انسان‌ها چه مى‏گذرد. ببينيد اين جنگ-هاى خانمان‏برانداز و نسل‏كش كه به وسيله‏ى قدرت‌ها به راه مى‏افتد با مردم چه مى‏كند. ببينيد قلدرى، قدرتى مثل آمريكا، امروز در دنيا با انسان‌ها و ملت‌ها و كشورها، چه معامله‏يى مى‏كند. امروز، ملت عراقمطرح است؛ ملتى كه حرث و نسلش، به وسيله‏ى قدرت‌ها و قلدرهاى عالم هلاك مى‏شود: «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»[1].  اين‏ها در حال فساد روى زمين هستند؛ اما هميشه كه ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ايران و عراق، به خاطر جنگى كه به دست همين قلدرها و همين ابرقدرت‏ها تحميل شده بود، هلاك مى‏شدند و حرث و نسلشان از بين مى‏رفتند. قبل از آن، جاى ديگر؛ بعد از آن، جاى ديگر.وقتى‏كه دين نيست، بناى دنيا، بناى استكبارى است. دين، علاج اين نابساماني‌هاست. ملت‌هاى مسلمان بايد امروز بزرگترين وظيفه‏ى خودشان را بازگشت به اسلام و حاكميت آن بدانند. اين، عزيزترين و فورى‏ترين و بزرگترين و مؤثرترين هدفى است كه امروز ملت‌هاى مسلمان مى‏توانند دنبال كنند؛ علاجى هم جز اين نيست. (24/ 11/ 1369)سيستم شيطاني، دنيا را به فساد مي کشانداز بعد از جنگ‌هاي بين‌الملل اوّل و دوّم، آن‌طوري که گفته مي‌شود و نوشته مي‌شود، دَه‌ها جنگ محلّي به راه افتاده است؛ همه به دست قدرتمندان. امروز شما نگاه کنيد، در همين منطقه‌ي غرب آسيا چه خبر است، در شمال آفريقا چه خبر است! چه کسي اين جنگ‌ها را به راه انداخت؟ چه کسي به انسان‌هاي شرير و فاسد سلاح رساند، امکانات داد، آنها را تشويق کرد براي اينکه کشورهايي را دچار فتنه کنند، زيرساخت‌هاي کشورها را ويران کنند، نابود کنند؟ «شيطان» يعني اين. «وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِ‌ّ نَبِيٍ‌ّ عَدُوًّا شياطينَ الاِنسِ وَ الجِنِ‌ّ يُوحي بَعضُهُم اِلي‌ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا»[2]؛  اين‌جوري است؛ شيطان ها که دست‌به‌دست هم مي‌دهند، «سيستم» به وجود مي‌آورند؛ بر جريان‌هاي حاکم دنيا وقتي‌که غالب مي‌شوند، وضع بشريّت مي‌شود اين وضعي که امروز شما مشاهده مي‌کنيد...

وقتي‌که «جاهليّت» شد، وقتي غلبه‌ي قدرت‌هاي شيطاني شد، آن‌وقت «طغيان» هست؛ «طاغوت» يعني اين. «اَلَّذينَ ءَامَنُوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللهِ وَ الَّذينَ کَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغُوت»[3]؛  اين، معيار است. هر قدمي که کسي براي تقويت طاغوت بردارد، در جبهه‌ي طاغوت قرار مي‌گيرد. کار طاغوت اين است: افساد کردن و فساد کردن: «وَ اِذا تَوَلّي‌ سَعي‌ فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الحَرثَ وَالنَّسلَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الفَسادَ.»[4]  خداوند صلاح بشر را مي‌خواهد، طاغوت فساد بشر را مي‌خواهد. با يک بمب صدها هزار نفر را در يکي دو شهر مي‌کُشند و از بين مي‌برند، بعد از سال‌هاي متمادي هم حاضر نيستند عذرخواهي کنند؛ مي‌گويند شما عذرخواهي کنيد به‌خاطر حادثه‌ي هيروشيما؛ مي‌گويد نه، عذرخواهي نمي‌کنم؛ عذرخواهي هم حاضر نيستند بکنند. زيرساخت‌هاي کشوري مثل افغانستان و مثل عراق و مثل بقيّه‌ي کشورهاي اين منطقه را، يا خودشان و يا عواملشان نابود مي‌کنند، به روي خود هم نمي‌آورند و راه را ادامه مي‌دهند؛ اين همين است: «اِذا تَوَلّي‌ سَعي‌ فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الحَرثَ وَالنَّسل». اين جريان و اين جبهه، «جبهه‌ي جاهليّت» است. جاهليّتِ امروز، در روح و معنا، همان جاهليّت دوران پيغمبر است؛ البتّه با ابزارهاي جديد، با شاکله‌ي جديد، با تدابير جديد. اين [وضعيّت‌] يک وظيفه‌اي را بر عهده‌ي همه‌ي مسلمان‌ها و بر همه‌ي امّت اسلامي مسلّم مي‌کند و متحتّم [حتمي] مي‌کند؛ وظيفه، وظيفه‌ي مقابله است (16/2/95)نفرت و دشمني از سر و صورتشان مى‏ باردما به اتّكاى قدرت الهى كه مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستكبرِ متكبّر، نمى‏ترسيم. معتقديم كارى نمى‏تواند بكند. «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً»[1]  اين، قرآن‏ است. قرآن را بايد باور كرد. كيد شيطان، ضعيف است. اگر روزى در قرآن اين را مى‏خوانديم و از روى ايمان و تعبّد، فقط قبول مى‏كرديم، خدايا تو شاهدى كه امروز اين را از روى تجربه هم قبول كرده‏ايم. تجربه هم همين را نشان مى‏دهد. اگر شيطان ضعيف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمى‏كرد. ببينيد چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مى‏بينيد كه‏ «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»[2] . رئيس‏جمهور آمريكا را ببينيد! آن وزير امور خارجه‏ى بدشكلش را ببينيد! راجع به جمهورى اسلامى كه حرف مى‏زنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ايران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مى‏بارد. اما چرا با اين همه نفرت، نمى‏توانند هيچ غلطى بكنند؟ چرا؟ علت چيست؟ چه دليلى دارد؟ كى شما را نگهداشته است؟ كى مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ كى مانع شده است از اينكه محاصره‏ى اقتصادى كامل و تام و تمامى بكنند و به تعبير خودشان، پدر ملت ايران در بياورند؟ آن‏وقت بعضى از اين آدم‏هاى ساده‏لوحِ ضعيف‏النّفس هم، همين‏ها را تكرار مى‏كنند كه «آقا! پدر ملت ايران را در مى‏آورند!» غلط مى‏كنند! مگر مى‏توانند پدر ملت ايران را در بياورند؟! اين‏ها كسانى هستند كه ملت ايران پدرشان را درآورده است. بنابراين، ضعف دارند. قدرتِ آن‏چنان ندارند. البته، شرطش اين است كه ملت ايران، همين‏طور كه بحمداللّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش اين است كه خنّاس‏ها و وسواس‌ها نيفتند توى مردم، دل آنها را خالى كنند كه «آقا چنين شد، آقا چنان شد. آقا مى‏زنند، آقا مى‏برند.» نه آقا! اين حرفها چيست؟! ما يك ملت قوى و مستحكم هستيم. ما كه فلان كشور دو، سه ميليونى فلان گوشه‏ى آفريقا نيستيم كه هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بكنند. ما ملتى در مركز مدنيّت تاريخى دنيا، و امروز هم در سر يك چهار راه مهم از چهارراه‏هاى جهانى هستيم. (12/ 08/ 1372)تزلزل در اراده‌ها، ايجاد يأس، ايجاد تفرقه و دروغگويي، رفتارهاي هميشگي دشمن «مستکبر»قيام ملت مسلمان مصر، يك حركت اسلامى و آزادى‏خواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابى ايران به شما ملت مصر و ملت تونس درود مى‏فرستم و پيروزى كامل شما را از خداوند عزيز مسألت مى‏كنم. من به شما و قيامتان افتخار مى‏كنم. شك نيست كه قيام ملت‌ها، بسته به اقتضائات جغرافيائى و تاريخى و سياسى و فرهنگى، در هر كشورى داراى مختصات منحصربه‏فرد است و نمى‏توان چيزى را كه در انقلاب كبير اسلامى در 30 سال پيش در ايران واقع شد، عيناً در مصر يا تونس يا هر كشور ديگر اسلامى انتظار داشت، ليكن مشتركاتى هم وجود دارد كه در آنها، تجربيات هر ملتى مى‏تواند براى ملت‌هاى ديگر به كار آيد. تجربه‏هائى كه امروز مى‏تواند به كار بيايد اينها است:

  1. در هر قيام مردمى، جنگ واقعى بين اراده‏ها است. هر طرفى كه مصمم‏تر باشد و سختى‏ها را تحمل كند پيروز قطعى است. قرآن‏ به ما مى‏آموزد كه: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[3] و به پيامبرش مى‏فرمايد: «فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»[4] دشمن‏ مى‏كوشد با زور و فريب، اراده‏ى شما را تضعيف كند. مراقب باشيد اراده‏ى شما سست نشود
  2. دشمن شما سعى مى‏كند شما را از دست يافتن به هدف‏هاى خود نوميد كند. در حالى كه وعده‏ى الهى مى‏گويد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»[1] . به وعده‏ى مؤكد و بى‏ترديد خداوند اعتماد كنيد كه مى‏گويد: «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ»[2] .
  3. دشمن شما با تجهيز مزدوران امنيتى خود آنها را به مقابله با شما گسيل مى‏كند تا با ناامنى و هرج و مرج مردم را به ستوه بياورند. از آنها نهراسيد. شما از مزدوران قوى‏تريد. شما اكنون در مرحله‏اى قرار داريد كه خداوند در آن مرحله به پيامبر و يارانش فرمود: «يا أَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[3] . شما مى‏توانيد با اتكال به خدا و اعتماد به جوانان پرانگيزه‏ى خود بر هر ناامنى و هرج و مرجى فائق آئيد.
  4. سلاح مهم ملت‏ها در مواجهه با ابرقدرت‏ها و حكام مزدور، اتحاد و يكپارچگى آنها است. دشمن شما تلاش مى‏كند با انواع ترفندها يكپارچگى شما را از بين ببرد. مطرح كردن نقاط افتراق، مطرح كردن شعارهاى انحرافى، مطرح شدن چهره‏هاى بدسابقه و نامطمئن به‏عنوان جانشين رئيس جمهور خائن، از جمله‏ى انگيزه‏سازى براى تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دين و نجات كشور از شر مزدوران دشمن، حفظ كنيد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»[4] ....دشمن شما سعى مى‏كند شما را از دست يافتن به هدف‏هاى خود نوميد كند. در حالى كه وعده‏ى الهى مى‏گويد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»[1] . به وعده‏ى مؤكد و بى‏ترديد خداوند اعتماد كنيد كه مى‏گويد: «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ»[2] .برادران و خواهران عزيز! اينها تجربيات ما است، من به‏عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد دينى، آن را با شما در ميان گذاشتم. بوق‌هاى تبليغاتى دشمن مانند هميشه فرياد خواهند كرد كه ايران مى‏خواهد دخالت كند، مى‏خواهد مصر را شيعه كند، مى‏خواهد ولايت فقيه را به مصر صادر كند و مى‏خواهد و مى‏خواهد... اين دروغ‌ها را سى سال است مى‏گويند تا ملت‌هاى ما را از يكديگر جدا و از كمك يكديگر محروم كنند و مزدوران آنها هم آن را تكرار مى‏كنند. «يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»[5] . با اين ترفندها، هرگز وظائفى را كه اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهيم كرد. و الله من وراء القصد. و استغفر الله لى و لكم. (15/ 11/ 1389)نفوذي‌هاي دشمن مردم را مي ترساننداگر مردم نااميد شدند، اعتماد خودشان را از دست دادند، متزلزل شدند، شكست قطعى است. آن چيزى كه جنگنده را، رزمنده را در جبهه نگه مى‏دارد، اميد است. بايد اميد داشته باشد، بداند كه مى‏تواند به پيروزى برسد. اين اميد را بايد زنده نگهداشت. عامل اصلى پيروزى، در صحنه بودن مردم است؛ عامل در صحنه بودن مردم، اميد و اطمينان آنهاست. اين اميد را بايد در مردم تقويت كرد؛ مردم را نبايد ترساند؛ مردم را نبايد بدبين كرد، بى‏اعتماد

    كرد. در قرآن‏ كريم ببينيد: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»[1]  اين از طرف دشمن‏ است؛ بترسيد- «قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ» نسبت داده شود به دشمن - آيه‏ى ديگر: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»[2]  مى‏ترساند. «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ»[3]  ببينيد، اينهاست. يعنى ترسيدن مردم مذمت شده؛ مردم را نااميد كردن، مردم را بى‏اطمينان كردن، مذمت شده. متقابلًا، نقطه‏ى مقابل: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا الصَّبْرِ»[4]  همديگر را بايد وصيت كنيم، توصيه كنيم به صبر، به ايستادگى، به پيروى از حق؛ همديگر را نگه داريم. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[5]  اولياء يعنى پيوسته‏ها؛ به همديگر پيوستند. اين وظيفه‏ى ماست. بنابراين، بايستى به اين نكته‏ى اميد و اطمينان توجه كرد. (25/ 06/ 1389)دشمن با جنگ رواني، مردم را مي‌ترساندتلاش جريان‌هاى سياسىِ ضدّ جمهورى اسلامى و ضدّ اين حركت عظيم اسلامىِ ملت ايران و ملت‌هاى منطقه - اين جريان تبليغاتىِ عظيمى كه امروز به راه انداخته‏اند - در جهت ايجاد تلاطم - هم تلاطم‏هاى اجتماعى و هم تلاطم روحى - است؛ يعنى دل‌ها را مضطرب كردن، نگران و ترسان كردن كه امروز سياست كلّى امپراتورى خبرى در دنيا اين است و تازگى هم ندارد- نه نسبت به ما در اين بيست و چند سال و نه نسبت به جريان حق در طول تاريخ اسلام از اوّل تا امروز- لذا ملاحظه مى‏كنيد يكى از مطالبى كه در قرآن روى آن به‏عنوان يك موضوعِ منفى تكيه شده، «مرجفون» است؛ يعنى همان كسانى كه سعى مى‏كنند دل‌ها را مضطرب، پريشان و ملتهب كنند و دلهره ايجاد نمايند. آن‏روز اين آيه‏ى شريفه را براى دوستان ديگرى كه اينجا بودند، خواندم: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»[6].  در مدينه‏ى پيغمبر جنجال درست مى‏كردند كه: «جمع شده‏اند و مى‏خواهند پدرتان را در بياورند! از بين رفتيد، نابود شديد؛ تمام شد». آيه‏ى قرآن نازل شد كه وقتى ياوه‏گويان و هرزه‏گويان و ضعيفان چنين فضايى را ايجاد مى‏كنند و اين ميكروب و ويروس خطرناك «ترس‏» را در فضا مى‏پراكنند، مؤمنان كسانى هستند كه‏ «فَزادَهُمْ إِيماناً»[7]؛  ايمانشان بيشتر مى‏شود. «وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏»[8].  اين «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» متعلّق به اينجاست. يعنى در

    مواجهه با تلاطمى كه دشمن‏ مى‏خواهد به‏وسيله‏ى امواج تبليغاتى و روانى خود ايجاد كند، آرامش دارند. همان «سكينه» است: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»[1]؛  خداى متعال آرامش به دل‌هاى مؤمنين داد: «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ»[2]؛  براى اينكه ايمانشان هم تقويت شود. واقع قضيه هم همين است. در شرايط مرعوب شدن، ترسيدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّى باورهاى قطعى انسان هم از ياد مى‏رود. انسانِ مرعوب، اين‏طور است. «جُبن»، هم عقل را از كار مى‏اندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست مى‏تواند فكر كند، نه درست مى‏تواند عزم و اراده‏ى خودش را به كار بيندازد؛ دائم يك‏قدم به جلو برمى‏دارد و يك‏قدم به عقب. اين است كه پيغمبر اكرم به اميرالمؤمنين در آن وصيت معروف خود فرمود: «لَا تُشَاوِرَنَّ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَج‏»[3]؛  با آدم جبان و ترسو در هيچ كارى مشورت نكن، زيرا كه گريزگاه و دريچه‏ى فَرَج را بر رويت مى‏بندد. انسان وقتى‏كه مرعوب نيست، مى‏تواند درست فكر كند، درست تصميم بگيرد و از اين مانع عبور كند؛ اما وقتى مرعوب شد: «يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَج»؛ به بكنم، نكنم دچار مى‏شود و خود را دست بسته تسليم مى‏كند. (7/3/82)کار دشمن، ايجاد اختلال در دستگاه محاسباتي مسئولان است کار شيطان، «اغوا» کردن است؛ اغوا يعني چه؟ يعني ايجاد اختلال در دستگاه محاسبه‌ي شما - شيطان اين است ديگر - نقطه‌ي مقابل، کارکرد «تقوا» است؛ سعي شيطان اين است که شما را اغوا کند، يعني دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحيح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بيندازد؛ يعني انسان را دچار خطاي در محاسبه کند... همه‌ي اين کارهايي که شيطان انجام مي‌دهد - اين اغوا، اين تهديد و تطميع - براي اين است که دستگاه محاسباتيِ انسان مؤمن را از کار بيندازد تا محاسبه‌ي غلط انجام بدهد؛ وقتي دستگاه محاسباتي از کار افتاد، کار خراب مي‌شود. محاسبه‌ي غلط، يکي از بزرگ‌ترين خطرها است؛ گاهي حيات انسان را تهديد مي‌کند؛ گاهي سرنوشت انسان را تهديد مي‌کند؛ چون توان انسان، نيروي انسان، توانايي‌هاي انسان، تحت سرپنجه‌ي اراده‌ي او است، و اراده‌ي انسان تحت تأثير دستگاه محاسباتي او است؛ اگر دستگاه محاسباتي بد کار کرد، اراده‌ي انسان تصميمي مي‌گيرد و در جهتي مي‌رود که خطا است؛ آن‌وقت نيروهاي انسان، همه‌ي توانايي‌هاي انسان در اين جهتِ خطا به کار مي‌افتد؛ اين آن چيزي است که بايد مراقب آن باشيد. عرض کرديم، مراقبت در مورد شخصي که مسئوليّت ندارد به يک معنا است، مراقبت در مورد من و شما که حوزه‌ي مسئوليّتي داريم، به يک معناي ديگر است. مراقب باشيم که دستگاه محاسباتي ما به‌وسيله‌ي شيطان‌هاي انس و جن دچار اختلال نشود، مسائل را بد نفهميم. شيطان که فقط شيطان جنّي نيست؛ ابليس که فقط نيست؛ «جَعَلنا لِکُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الاِنسِ وَ الجِنِّ يوحي بعضُهُم اِلي‌ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا.»[4]  شياطين انس و جن به هم کمک هم مي‌کنند. (16/4/93)غافل شدن از امدادهاي الهي، نتيجه نفوذ دشمن در دستگاه محاسباتي انسان من همين‌جا تأکيد کنم يکي از خطاهاي محاسباتي اين است که انسان در چهارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادّي محدود بماند؛ يعني عوامل معنوي را، سنّت‌هاي الهي را، سنّتهايي که خدا از آنها خبر داده است، آن چيزهايي را که با چشم ديده نمي‌شود، نديده بگيرد؛ اين يکي از خطاهاي بزرگ محاسباتي است. خداوند فرموده است: «اِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکُم وَ يُثَبِّت اَقدامَکُم.»[1]  ديگر از اين واضح‌تر؟ اگر شما در راه خدا حرکت کنيد، دين خدا را نصرت کنيد، خدا شما را نصرت خواهد داد؛ اين سنّت الهي است، اين غيرقابل تغيير است: «وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبديلاً»[2]؛  اگر در راه احياي دين الهي حرکت کرديد و اين جهت را رعايت کرديد، خدا شما را نصرت خواهد داد. اين را قرآن گفته است، با اين صراحت که وعده‌ي الهي است؛ ما هم در عمل آن را تجربه کرده‌ايم. (16/4/93)

ارسال نظر
captcha