گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «استیون کلیز»[۱] اقتصاددان، پژوهشگر و استاد سیاست آموزشی در دانشگاه مریلند، در مقالهای که نشریه اینترنتی «Evonomics» آن را منتشر کرده است، با حمله به مفهوم «کارآییاقتصادی» در تئوری اقتصاد نئوکلاسیک استدلال میکند که این مفهوم کاملاً انتزاعی و در عمل نیز نتایج برعکسی بر جای گذاشته است و تنها به سود اقلیت کمی در جهان تمام شده و میلیاردها نفر را روانه حاشیه کرده است. به گفته «کلیز» با توجه به ناکارآمدی نظام سرمایهداری باید بعد از این تئوریهای جایگزین این نظام به طوری جدی مورد بحث قرار بگیرند.
کارایی اقتصادی در تئوری و در عمل
در مورد شکست تئوری اقتصاد نئوکلاسیک (NCT) مطالب زیادی نوشته شدهاست، بنابراین، من روی این موضوع متمرکز نمیشوم؛ اما میخواهم آنچه را که به ندرت گفته میشود؛ برجسته کنم که مفهموم مرکزی تئوری اقتصادی نئوکلاسیک یعنی «کارایی پاره تو»[۲] است که به نظر من، هم در تئوری و هم در عمل پوچ و تهی است. شاهکار بزرگ اقتصاد نئوکلاسیک این بود که مردم را متقاعد کند که دیدگاه برتری برای نگاه به جامعه وجود دارد که از نگرانیهای مربوط به برابری و توزیع جدا میشود. این نقطهنظر، که به عنوان «کارایی اقتصادی» تعریف میشود، بر این مبنا استوار است که آیا جامعه به عنوان یک کل وضعیت بهتری دارد یا خیر؟ به طوری که تصمیمگیری برای تولید مجموعه خاصی از کالاها و خدمات میتواند به نفع همه باشد؛ صرفنظر از اینکه این مسئله ممکن است چقدر به ضرر فرد تمام شود؛ بنابراین این مفهوم تصمیمات مربوط به کارایی را از تصمیمات مربوط به عدالت جدا میکند. با این حال این استدلال که تخصیص منابع میتواند «کارآمد» باشد، حتی اگر نیمی از جهان از گرسنگی بمیرند، مضحک است، اما این دقیقاً همان چیزی است که اقتصاد نئوکلاسیک میگوید.
به نظر من این افسانه کارایی بدون برابری، یک مفهوم انتزاعی کاملاً غیرواقعی و آشکارا نادرست و پوچ است. اگر پوچ بودن این چارچوب آشکار نباشد؛ فقط باید به آنچه که تئوری اقتصادی نئوکلاسیک آن را «بهترین تئوری دوم» [۳]مینامد، نگاه کرد. در جهان «بهترین تئوری اول»، دنیای رقابت کامل است. «بهترین تئوری دوم» به جهانی با حداقل یک «نقص» اشاره دارد؛ مثلاً یک انحصار در جهانی که در غیر این صورت کاملاً رقابتی بود. بهترین نظریه دوم اساساً میپرسد: «اگر ما در دنیای رقابت کامل زندگی نکنیم؛ اما فرض کنیم فقط یک نقص در دنیایی بینقص داشته باشیم، چه نتایجی حاصل میشود؟» به نظر میرسد که اقتصاددانان نئوکلاسیک در این نظریه که طراحی از سوی خودشان است و نه منتقدان با اکراه اعتراف کردهاند که تنها با یک نقص، موجهایی بوجود میآید که تمام قیمتهای بازار مخدوش میشود و دست نامرئی معروف آدام اسمیت، دیگر راهنمای خوبی برای منافع اجتماعی نیست و سیستم دیگر کارآمد نیست. حتی هیچ حسی از نزدیک بودن به کارایی وجود ندارد. در دنیای واقعی هیچ یک از مفروضات رقابت کامل صادق نیست. حتی اگر مفهوم نئوکلاسیک کارایی در تئوری معنایی داشته باشد، در عمل، یک شکست افتضاح ویک ایده کاملاً پوچ است.
تجربهگرایی اقتصادی به بنبست رسیده است
تجربهگرایی اقتصادی کاملاً به بنبست رسیده است. مطالعات مختلف به نتایج متفاوتی میرسند. شواهد حمایت کننده از تأثیر سیاستها و برنامهها نیز کاملاً گزینشی و انتخابی است
بحثهای درون و بین نظریههای اقتصادی از طریق آزمون تجربی، مورد بررسی قرار میگیرند. اما مطالعاتی که در مجموع صدها میلیون دلار هزینه در بر دارد و در محافل سیاستگذاری تأثیرگذار هستند، چقدر معتبر و ارزشمند هستند؟ بیشتر بحثها بر سر این است که برنامهها و سیاستهای مختلف چه تاثیری دارند. برای ارزیابی کمّی تأثیر یک مداخله، دو راه برای رد متغیرهای مخدوش کننده وجود دارد؛ کنترلهای آماری و کنترلهای تجربی، هر دوی اینها نیز اساساً در تئوری و عمل مشکل دارند.
برای اعتماد به کنترلهای آماری از طریق نوعی «تحلیل رگرسیون»[۴]، نمیتوانید فقط چند متغیر کنترلی را به طور موقت اضافه کنید؛ بلکه به سه شرط نیاز دارید: باید شامل تمام متغیرهایی باشد که بر متغیر وابسته تأثیر میگذارد، آنها را به درستی اندازهگیری کند و شکل عملکردی مناسب را مشخص کند. این شرایط هرگز برقرار نیست، و نتیجه این است که مطالعات مختلف به نتایج متفاوتی میرسند. به عنوان مثال، در آموزش و پرورش، صدها مطالعه داده- ستانده (با نمرات آزمون دانشآموز به عنوان متغیر وابسته) هیچ یافته ثابتی ارائه نمیدهند.
کنترلهای تجربی از طریق آزمایش تصادفی کنترل شده[۵](RCT)، به عنوان یک استراتژی بهتر برای ارزیابی تاثیر، در واقع به عنوان «استاندارد طلایی» روشهای تحقیق معرفی شدهاند، با این حال، آنها نیز به دلیل عدم تعمیمپذیری به شدت مورد انتقاد قرار گرفتهاند؛ زیرا زمینه را در نظر نمیگیرند. اعتبار یافتههای آنها نیز مشکوک است، زیرا اغلب گروههای کنترل با گروههای درمان قابل مقایسه نیستند و اندازه اثر کوچک است. در عمل، کنترلهای تجربی از طریق آزمایش تصادفی کنترل شده (RCT)، اغلب به نتایج متناقض و متفاوت میرسند. چیزی که همه اینها دوباره به آن منتهی میشود این است که شواهد حمایت کننده از تأثیر سیاستها و برنامهها کاملاً گزینشی و انتخابی است.
برخی پیامدها
پیامدهای نقد روش شناختی من بسیار فراتر از اقتصاد است. اساساً این یک مشکل علوماجتماعی است. علوماجتماعی مدتهاست که اسیر حسادت فیزیک شدهاست. برخی از ناظران زمانی اشاره کردند که اگر ذرات قصد و نیت داشته باشند، فیزیک از هم خواهد پاشید. ما در سیارهای با ۷میلیارد انسان زندگی میکنیم که همگی با نیتهای متفاوت، در زمینههای بسیار پیچیده زندگی میکنند. توانایی تجربی ما برای یافتن قاعدهها در این جهان پیچیده بسیار ناقص و ابتدایی است. ما در زمینههایی که پایهای در علوم فیزیکی دارند؛ بهتر عمل میکنیم و به طور کلی میتوانیم باور کنیم مواردی مانند پوشیدن ماسک به محافظت در برابر انتقال ویروس کمک میکند یا فعالیتهای انسانی باعث گرم شدن کره زمین میشود.
البته حتی اینها هم مورد اعتراض برخی قرار میگیرد. اما یافتههای مورد توافق در علوماجتماعی بسیار نادرتر است؛ البته اگر واقعاً یافتههای قابل توجهی وجود داشتهباشد. همانطور که در اینجا و جاهای دیگر بحث کردم؛ قول علومسیاسی که علوماجتماعی میتواند حقایق روشنی درباره تأثیر علّی به ما بدهد، در تئوری و در عمل تکذیب شدهاست. ما باید این را بشناسیم و در ادعاهای خود بسیار متواضعتر باشیم.
مفهوم نقد من از تئوری اقتصادی نئوکلاسیک این است که اگر کارایی اقتصادی بیمعنی باشد؛ اقتصاد نئوکلاسیک بیفایده است هیچ مقدار از وصلهکاری و سرهم بندی هم کمکی نمیکند. سرمایهداری بدون بهره وری اقتصادی به عنوان باور خود، توجیه ایدئولوژیک خود را از دست میدهد به جز توجیهی که میگوید بازارها عملاً وسیله تخصیص بهتری نسبت به اقتصاد دستوری هستند. اما بازارها را میتوان به هر طریقی که ما منطقی بدانیم محدود و تنظیم کرد. نیازمند هیچ توجیهی برای عوامل خارجی یا کالاهای عمومی نیستیم. انصاف میتواند دلیل باشد؛ هیچ دلیلی وجود ندارد که سرسختانه به تئوری اقتصادی نئوکلاسیک و توجیه آن برای سرمایهداری وفادار بمانیم، به همان صورتی که حتی اقتصاددانان نئوکلاسیک منتقدی مانند «کروگمن»[۶]، «رایش»[۷]، «رودریک»[۸] و «استیگلیتز»[۹] انجام میدهند.
سرمایهداری در دنیای واقعی، ناکارآمدترین سیستمی است که تاکنون اختراع شدهاست. اگرچه برای عدهای ثروت تولید میکند؛ اما میلیاردها نفر را در حاشیه رها میکند
علاوهبراین، در شرایط عملی و دنیای واقعی، سرمایهداری ناکارآمدترین سیستمی است که تاکنون اختراع شدهاست. اگرچه برای عدهای ثروت تولید میکند، اما میلیاردها نفر را در حاشیه رها میکند. بسیاری برای زندهماندن میجنگند، بسیاری تنها در موقعیتهای مخاطرهآمیز زنده میمانند، تخریب محیطزیست در آن ایجاد شدهاست، و فاجعه آب و هوایی تقریباً بالای سر ماست. تئوری اقتصاد نئوکلاسیک یک نظریه پرت در علوماجتماعی است هیچ نظریهای مانند آن وجود ندارد و به ویژه نظریهای که قول دهد مسیر درست برای خط مشی عمومی را به شما بگوید (بر اساس ایده کارآمدی) وجود ندارد. دیدگاههای اقتصاد سیاسی دگراندیشانه[۱۰]و چپدیدگاههای جایگزین مفیدی را در مورد سیاستها و عملکردهای اقتصادی ارائه میدهند، اما مطالعات تجربی هرگز بحثهای موجود بین پارادایمهای اقتصادی رقیب را حل نمیکنند یا حتی روشن نمیکنند.
پس چه باید کرد؟
ما نیاز داریم توجه بیشتر به بسیاری از شیوههای اقتصادی جایگزین است که در مورد آنها نوشتهشده و اجرا میشود. بر خلاف نظر مارگارتتاچر که معتقد بود: «هیچ آلترناتیوی وجود ندارد»؛ من با نظر «دیوید بولیر» موافق هستم که معتقد بود: «گزینههای زیادی وجود دارد»
به نظر من، ما به تئوری و تجربیات اقتصادی بیشتری نیاز نداریم. آنچه که ما نیاز داریم توجه بیشتر به بسیاری از شیوههای اقتصادی جایگزین است که در مورد آنها نوشتهشده و اجرا میشود. بر خلاف نظر مارگارتتاچر که معتقد بود: «هیچ آلترناتیوی وجود ندارد»[۱۱]؛ من با نظر «دیوید بولیر»[۱۲] موافق هستم که معتقد بود: «گزینههای زیادی وجود دارد»[۱۳].۲۰ سال است که درسی در مورد نظریات توسعه جایگزین تدریس میکنم. در آغاز، یافتن آثاری برای خواندن دشوار بود. اکنون، افراد زیادی در مورد این موضوع مینویسند. برای حسن ختام این مقاله، من به طور خلاصه در مورد برخی از نوشتهها، تلاشها و شیوههایی که به نظرم قانع کنندهترین آنها بوده است، صحبت خواهم کرد.
اجازه دهید با کتاب جدید فوقالعادهای شروع کنم که توسط «گاس اسپث»[۱۴] و «کاتلین کوریر»[۱۵]، ویرایش شدهاست، «کتابخوان سیستمهای جدید: جایگزینهایی برای اقتصاد شکست خورده.»[۱۶]. ۲۸ مقاله آن مجموعهای از جایگزینها را از تجربه کشورهای اسکاندیناوی گرفته تا «دموکراسی اقتصادی»[۱۷] و «اکو سوسیالیسم»[۱۸] را بررسی میکند. «فرهنگ لغت پسا توسعه»[۱۹]، ویرایش شده توسط «آشیش کوتاری»[۲۰] و همکارانش، در مورد یک دوجین «راهحل اصلاح طلبانه» مانند اقتصاد سبز و شهرهای هوشمند بحث میکند؛ اما بیشترین زمان را صرف دهها «ابتکار دگرگونکننده» مانند جنبش تغییر جهانیسازی، ارزهای جایگزین، «زندگی خوب»[۲۱]، رشد زدایی، اقتصادهای همبستگی[۲۲] و «اوبونتو»[۲۳] میکند.
بیشتر نوشتهها در مورد جایگزینهای نظام سرمایهداری هنوز نیاز به تکیه بر سیستم بازار را میبینند. یک رویکرد جالب و متفاوت در چندین دهه کار دو اقتصاددان سیاسی، «مایکل آلبرت»[۲۴] و «رابین هانل»، در زمینه «اقتصاد مشارکتی»[۲۵] یا «پاراکون»[۲۶] تجسم یافته است. آنها خاطرنشان میکنند که بازارها ارزشهای انسانی و همبستگی را تخریب میکنند و یک سری شوراهای کارگری و مصرف کننده را برای تصمیمگیری در مورد تولید و تخصیص کالاها و خدمات پیشنهاد میکنند؛ اگرچه این ایده ممکن است در عمل دشوار باشد؛ اما منبع مهمی برای فکر کردن است.
در ایالات متحده، سرمایهداری در حال حاضر با مالکیت دموکراتیک شده از طریق میلیونها مالکِ کارمند و هزاران شرکت و تعاونی توسعه اجتماعی در حال تغییر است. گروه «حمایتگری دموکراسی»، که «پروژه سیستم بعدی»(NSP) شاخهای از آن است، به طور مشترک برای تغییر جوامع محلی کار میکنند که در «کلیولند»، «اوهایو» و «پرستون» انگلیس بسیار موفق بودهاست
اینها بیش از تمرینات آکادمیک هستند و همه با شیوههای جایگزین مشخصی که روی زمین اتفاق میافتد، ارتباط دارند. در حال حاضر بسیاری از سازمانهای حمایتگری[۲۷] وجود دارند که جایگزینهای مشخصی را تبلیغ میکنند. اتحاد برای اقتصاد رفاهی (WEAll)[۲۸] با فراتر رفتن از جهتگیری به تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی، به دنبال «تبدیل سیستم اقتصادی به سیستمی است که عدالت اجتماعی را در سیارهای سالم ارائه کند». پروژه سیستم بعدی[۲۹]، «NSP «دیدگاهها، مدلها و مسیرهایی را ترویج میکند که به «نظام بعدی» اشاره میکند که به شیوهای اساسی متفاوت از سیستمهای شکست خورده گذشته است؛ و قادر به ارائه نتایج اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی برتر است.» به خصوص کار یکی از بنیانگذارانNSP، «گار آلپروویتز»[۳۰]، جالب توجه است که استدلال میکند در ایالات متحده، سرمایهداری در حال حاضر با مالکیت دموکراتیک شده از طریق میلیونها مالکِ کارمند و هزاران شرکت و تعاونی توسعه اجتماعی در حال تغییر است. گروه «حمایتگری دموکراسی»، که «پروژه سیستم بعدی» (NSP) شاخهای از آن است، به طور مشترک برای تغییر جوامع محلی کار میکنند که در «کلیولند»، «اوهایو» و «پرستون» انگلیس بسیار موفق بودهاست. آنها همچنین در حال کار بر روی ترویج «مطالعات سیستم بعدی» در دانشگاهها هستند. «شبکه جهانی جایگزین»[۳۱] با در نظر گرفتن یک چشمانداز جهانی، اما نه منحصراً معطوف به جوامع روستایی و بومی، شبکهای از افراد و سازمانها را ایجاد کرده است که نحوه زندگی مردم را تغییر میدهند. در طول این دوران همهگیری، آنها حدود ۱۵وبینار جذاب را ارائه کردهاند که شیوههای سیستم جایگزین را مستند کرده و به اشتراک میگذاشت. «برنی سندرز»[۳۲]، «جین سندرز»[۳۳] و «یانیس واروفاکیس»[۳۴] سازمان دیگری به نام «بینالملل مترقی»[۳۵]، را راهاندازی کردند تا همه ما را دور هم جمع کند: «برای متحد کردن، سازماندهی و بسیج نیروهای مترقی در پشت چشمانداز مشترک جهانی متحول شده».
بسیاری از کارهایی که در بالا به آنها اشاره شد؛ به صراحت در مورد نیاز به حرکت فراتر از سرمایهداری، برای یافتن روش جدیدی از سازماندهی اجتماعی صحبت میکنند. اما حتی برخی که این کار را نمیکنند نیز میتوانند متحول کننده باشند. جنبشی که توسط دانشمندان زن فرانسوی آغاز شد، به نام دموکراتیزه کردن کار، با مقالهای که در دهها روزنامه در سراسر جهان منتشر شد و توسط بیش از ۵۰۰۰محقق امضا شد و خواستار «دموکراتیزه کردن شرکت ها، کالایی زدایی از کار، و اصلاح محیط زیست» بود در این راستا جهانی شد. اقتصاددانان برجستهای مانند «توماس پیکتی» [۳۶]و «دنی رودریک» [۳۷]از این موضوع حمایت میکنند. «رودریک» حتی این استدلال جالب را مطرح کرده است که ایجاد مشاغل خوب اثرات خارجی عظیمی را ایجاد میکند. در اقتصاد نئوکلاسیک، این مسئله پیامدهای مخربی برای نظام سرمایهداری دارد که اساساً برای ایجاد شغل به بازارها متکی است.
فکر میکنم حتی جایگزینهای درون سیستمی مانند درآمد پایه همگانی (UBI) و یک هفته کاری ۴روزه میتوانند پیامدهای دگرگون کننده داشتهباشند. درآمد پایه همگانی (UBI) چیزهای زیادی را تغییر میدهد: کاهش فقر و نابرابری؛ کاهش تمایل کارگران برای انجام کار با دستمزد ضعیف؛ برای کارهای پاره وقت خلاق و صنایع دستی بیشتر. اجازه میدهد؛ به افراد اجازه میدهد به مدرسه بازگردند یا کارهای مراقبتی انجام دهند و بوروکراسی کمکی را به حداقل میرساند. نروژ، نوعی درآمد پایه همگانی (UBI) دارد و کشورهای دیگر در حال آزمایش آن هستند. یک هفته کاری ۴روزه نیز چیزهای زیادی را تغییر میدهد: بهره وری را افزایش میدهد. باعث ایجاد یک کارگر شادتر و متعهدتر میشود. تعادل کار و زندگی را بهبود میبخشد و ردپای کربن را در زندگی ما کاهش میدهد. ترکیب درآمد پایه همگانی (UBI) و یک هفته کاری ۴روزه ممکن است؛ هم افزایی قابل توجهی داشته باشد و به کیفیت زندگی بسیار بهتری منجر شود. اسکاتلند درحال آزمایش، هر دو است. من فکر میکنم شعار، «ثروت را به اشتراک بگذارید، کار را به اشتراک بگذارید» میتواند سیاست محبوبی بین مردم باشد.
من به اندازه کافی خوش شانس بودم که دو بار در مجمع جهانی اجتماعی (WSF) شرکت کردم و با ۱۰۰هزار فعال، از سراسر جهان راهپیمایی کردم و با برخی از آنها ملاقات کردم که در تلاش برای مشارکت در شیوههای جایگزین برای تغییر جهان در زمینههایی مانند آموزش، بهداشت، غذا و... آب، محیط زیست یا توسعه بودند. این فعالان از این انجمن به خانه میروند و با میلیونها نفر تعامل و شبکهسازی میکنند و یک شبکه جهانی میسازند. انرژی و خوشبینی آنجا مسری بود. من همچنین خوشبین هستم، زیرا این شانس را داشتهام که که در دهها کشور کار کنم و همه جا افرادی را یافتم که به شعار مجمع جهانی اجتماعی (WSF) «جهانی دیگر ممکن است» اعتقاد داشتند و برای آن تلاش میکردند. لازم نیست اقتصاد علم غمانگیزی باشد. تمرکز بر رویههای اقتصادی جایگزین، دنیایی از امکانات را باز میکند. اجازه دهید با نقل قولی از «آرونداتی روی»[۳۸] پایان دهم: «دنیای دیگری نه تنها ممکن است، بلکه در راه است. در یک روز آرام، صدای نفسهای او را میشنوم.»
پینوشت
[۱]. Steven Klees
[۲]. Pareto efficiency
[۳]. second best theory
[۴]. Regression analysis
[۵]. Randomized Controlled Trial
[۶]. Krugman
[۷]. Reich
[۸]. Rodrik
[۹]. Stigltiz
[۱۰]. Heterodox
[۱۱]. There is No Alternative (Tina)
[۱۲]. David Bollier
[۱۳]. There are Plenty of Alternatives (TAPAS)
[۱۴]. Gus Speth
[۱۵]. Kathleen Courrier
[۱۶]. The New Systems Reader: Alternatives to a Failed Economy
[۱۷]. Economic democracy
[۱۸]. Eco-socialism
[۱۹]. Pluriverse: A Post-Development Dictionary
[۲۰]. Ashish Kothari
[۲۱]. buen vivir
[۲۲]. solidarity economies
[۲۳]. ubuntu
[۲۴]. Robin Hahnel,
[۲۵]. participatory economics
[۲۶]. parecon
[۲۷]. advocacy organization
[۲۸]. Well being Economy Alliance
[۲۹]. The Next System Project
[۳۰]. Gar Alperovitz
[۳۱]. Global Tapestry of Alternatives
[۳۲]. Bernie Sanders
[۳۳]. Jane Sanders
[۳۴]. Yanis Varoufakis
[۳۵]. Progressive International
[۳۶]. Thomas Piketty
[۳۷]. Dani Rodrik
[۳۸]. Arundhati Roy
/انتهای پیام/