گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ شاید تاکنون به موارد زیادی برخورد کرده باشید که افرادی به صورت جدی و متعصبانه از عقایدی خاص دفاع میکنند و در برابر نظرات مخالفان و منتقدان بیشترین مقاومت را از خود نشان میدهند. این مخالفت آنها از قضا رنگ و بوی منطق ندارد و بیشتر شبیه دفاعی کورکورانه و تمایل به نشنیدن و ندیدن یا منحرف دانستن نظرات دیگران است. فهم مکانیسمی که بر اساس آن افراد دچار چنین حالتی میشوند میتواند برای پیشگیری از افتادن در چنین دامی مفید باشد. سیتینُویِن "C Thi Nguyen" استادیار فلسفه در دانشگاه یوتا والی است که در زمینه معرفتشناسی اجتماعی، زیباییشناسی و فلسفه بازیها کار میکند. او در این یادداشت سعی کرده است تا تله معرفتشناسی ویژهای را مورد بررسی قرار دهد که شباهت زیادی با مکانیسم انسانسازی فرقهها دارد. این یادداشت برای اولین بار در نشریه اینترنتیaeon منتشر شده است.
در دوران ما گویی مشکلی در جریان اطلاعات رخ داده است. نه فقط به خاطر این که افراد مختلف از شواهد یکسان بهطور ماهرانه نتایج متفاوتی میگیرند بلکه به نظر میرسد که جوامع مختلف فکری، دیگر در باورهای اساسی، مشترک نیستند. شاید هیچ کس دیگر به حقیقت اهمیتی نمیدهد، شاید وفاداری سیاسی جایگزین مهارتهای اساسی استدلال، شده باشد. شاید همه ما در اتاق انعکاس ساخته خودمان گرفتار شدهایم و خود را در لایهای غیرقابل نفوذ از دوستان همفکر، صفحاتوب و مطالب رسانههای اجتماعی میپیچیم.
اما مهم این است که باید توجه داشته باشیم که دو پدیده کاملا متفاوت در این بحث نقش دارند، که هر کدام به روشهای کاملاً متمایز جریان اطلاعات را منحرف میسازند. بیایید آنها را اتاقهای انعکاس و حبابهای شناختی بنامیم. این دو پدیده هر دو ساختارهایی اجتماعی هستند که بهطور سازمانیافته منابع اطلاعاتی را حذف میکنند و هر دو در اعتماد اعضایشان به باورهای خود اغراق میکنند. آنها با روشهای کاملاً متفاوتی کار میکنند و به اقدامات بسیار متفاوتی نیاز دارند.
حباب شناختی به زمانی اطلاق میشود که شما نظرات مخالف خود را نمیشنوید، اما اتاق انعکاس به حالتی گفته میشود که شما به کسانی که هم عقیدهتان نیستند اعتماد ندارید
حباب شناختی به زمانی اطلاق میشود که شما نظرات مخالف خود را نمیشنوید، اما اتاق انعکاس به حالتی گفته میشود که شما به کسانی که هم عقیدهتان نیستند اعتماد ندارید. اجازه دهید تا یک طبقهبندی مصنوعی را برای فهم بهتر معرفی کنم. «حباب شناختی» یک شبکه اطلاعاتی است که صداهای مربوطه را به وسیله از قلم انداختن مستثنی میکند. این از قلم افتادگی ممکن است هدفمند باشد: ممکن است بهطور انتخابی از تماس با دیدگاههای مخالف اجتناب کنیم، شاید آنها ما را ناراحت میکنند. همانطور که دانشمندان علوم اجتماعی به ما میگویند، ما دوست داریم در معرض انتخابی قرار بگیریم و به دنبال اطلاعاتی باشیم که جهانبینی خودمان را تایید کنند.
اما همچنین این از قلم انداختن میتواند کاملاً سهوی باشد. حتی اگر بهطور فعال سعی در اجتناب از اختلاف نداشته باشیم، دوستان فیسبوک ما تمایل دارند نظرات و علایق ما را به اشتراک بگذارند. وقتی که ما شبکههای اجتماعی را انتخاب میکنیم و از آنها به عنوان منبع اطلاعاتی خودمان استفاده میکنیم، تمایل داریم عقاید مخالف را نادیده بگیریم و در عوض با درجات اغراق آمیزی از موافقت مواجه شویم.
از طرف دیگر اتاق انعکاس نیز یک ساختار اجتماعی است که نظرات دیگر را بهطور فعال بی اعتبار میسازد. در حالی که حباب شناختی صرفاً دیدگاههای مخالف را حذف میکند، اتاق انعکاس اعضای خود را نسبت به افراد خارجی بیاعتماد میسازد.
از طرف دیگر اتاق انعکاس نیز یک ساختار اجتماعی است که نظرات دیگر را بهطور فعال بی اعتبار میسازد. در حالی که حباب شناختی صرفاً دیدگاههای مخالف را حذف میکند، اتاق انعکاس اعضای خود را نسبت به افراد خارجی بی اعتماد میسازد.
کاتلین هال جیمیسون و فرانک کاپلا در کتاب: اتاق انعکاس، راش لیمبو و نهاد محافظه کار رسانهای؛ تحلیلی نوآورانه از این پدیده ارائه میدهند. برای آنها اتاق انعکاس چیزی شبیه یک فرقه فکری است. یک فرقه اعضای خود را با بیگانگی فعالانه از هر منبع خارجی جدا میکند. کسانی که در خارج از حلقه تفکر آنها هستند بهطور فعال به عنوان عناصر سرطانی بدخیم و غیرقابل اعتماد شناخته میشوند.
اعتماد اعضای فرقه با تمرکزی شبیه به لیزر، بر روی نظرات خاص خودی محدود شده است. در حبابهای شناختی، نظرات مخالف شنیده نمیشوند، اما در اتاقهای انعکاس، صداهای دیگر بهطور فعال تضعیف میشوند. راه شکستن اتاق انعکاس این نیست که "حقایق" را به صورت مستقیم به اعضای آن ارائه کنیم بلکه هدف حمله مستقیم به ریشه اتاق انعکاس و ترمیم آن اعتماد شکسته است. بیاید با حبابهای شناختی شروع کنیم.
آنها اخیرا در کانون توجه قرار گرفتهاند، از معروفترین آنها میتوان به فیلمهای «حباب فیلتر» (۲۰۱۱) اثر الی پاریسر و «جمهوری: دموکراسی تقسیمشده در عصر رسانههای اجتماعی» اثر کاس سانستاین (۲۰۱۷) اشاره کرد. بهطور خلاصه میتوان گفت: ما بیشتر اخبار خود را از منابع فیسبوک و رسانههای اجتماعی مشابه دریافت میکنیم. منابع اطلاعاتی فیسبوک ما بیشتر از دوستان و همکاران تشکیل شده است که اکثریت آنها دیدگاههای سیاسی و فرهنگی خودمان را دارند. ما از وبلاگها و وب سایتهای مورد علاقه و همفکر با خودمان بازدید میکنیم. در عین حال، دستورالعملهای مختلف در پشت صحنه، مانند دستورالعملهای داخل جستجوی Google، جستجوهای ما را بهطورنامحسوس شخصیسازی میکنند و این احتمال را بیشتر میکنند که فقط آنچه را که دوست داریم ببینیم، ببینیم. این فرآیندها همگی فیلترهایی را بر اطلاعات تحمیل میکنند. چنین فیلترهایی لزوماً بد نیستند. دنیا مملو از اطلاعات است و یک فرد نمیتواند به تنهایی همه آنها را مرتب کند. فیلترها باید برونسپاری شوند. به همین دلیل است که همه ما برای کسب آگاهی به شبکههای اجتماعی گسترده وابسته هستیم. اما هر یک از این شبکههای اطلاعاتی برای کار به گستردگی و تنوع مناسب نیاز دارند. یک شبکه اجتماعی متشکل از طرفداران فوقالعاده باهوش و وسواسی اپرا، میتواند تمام اطلاعاتی را که در مورد صحنه اپرا میخواهم به من ارائه کند، اما نمیتواند من را متوجه این واقعیت سازد که کشور من مورد هجوم موج افزایندهای از نئو نازیها قرار گرفته است.
فردی در شبکه من ممکن است در مورد محدودە اطلاعاتی خاص خود بسیار قابل اعتماد باشد، اما به عنوان یک ساختار کل، شبکه من فاقد چیزی است که سنفورد گلدبرگ در کتاب خود: با تکیه بر دیگران (۲۰۱۰) "پوشش قابل اطمینان" مینامد. این اطلاعات گستردگی کافی و شمولیت همه اطلاعات را به من نمیدهد. حبابهای شناختی همچنین ما را با خطر دیگری نیز تهدید میکنند: اعتماد به نفس بیش از حد. در یک حباب، با مقادیر اغراق آمیز موافقت و سطوح سرکوب شده مخالفت مواجه خواهیم شد. ما آسیبپذیر هستیم زیرا، در واقع دلایل بسیار خوبی برای توجه به اینکه، آیا دیگران با ما موافق هستند یا مخالف داریم. توجه به دیگران برای تأیید، یک روش اساسی برای بررسی این است که آیا فرد خوب استدلال کرده است یا بد. به همین دلیل است که ما ممکن است تکالیف خود را در گروههای مطالعه انجام دهیم، ولی آزمایشگاههای مختلف آزمایشات را تکرار کنند. اما همه شکلهای تأیید شده معنادار نیستند.
لودویگ ویتگنشتاین میگوید: تصور کنید به دستهای از روزنامههای همانند نگاه کردید و هر تیتر روزنامه بعدی را دلیل دیگری برای افزایش اعتماد به نفس خود بدانید. واضح است که این کار اشتباه است. این واقعیت که نیویورک تایمز چیزی را گزارش میکند دلیلی برای باور آن است، اما هر نسخه اضافی از نیویورک تایمز که با آن روبرو میشوید نباید دلیلی اضافی بهحساب آید. اما کپیهای آشکار تنها مشکل اینجا نیستند. فرض کنید که من معتقدم رژیم پیلیو بهترین رژیم غذایی تمام دوران است. من یک گروه فیسبوک به نام «حقایق سلامتی عالی!» جمعآوری میکنم و آن را فقط با افرادی پر میکنم که از قبل معتقدند پیلیو بهترین رژیم غذایی است. این واقعیت که همه در آن گروه با من در مورد پیلیو موافق هستند، نباید سطح اعتماد به نفس من را افزایش دهد.
خوشبختانه، حبابهای شناختی به راحتی شکسته میشوند. ما میتوانیم یک حباب شناختی را به سادگی با قرار دادن اعضای آن در معرض اطلاعات و استدلالهایی که از قلم افتادهاند و نشنیده اند بشکنیم. اما اتاقهای انعکاس پدیدهای بسیار خطرناکتر و قویتر هستند
آنها کپی صرف نیستند، آنها در واقع ممکن است بهطور مستقل به نتایج خود رسیده باشند، اما توافق آنها را میتوان کاملاً با روش انتخاب من توضیح داد. اتفاقنظر گروه صرفاً بازتابی از معیار انتخاب من است. به راحتی میتوان فراموش کرد که اعضا تا چه حد از قبل با دقت بررسی شدهاند، محافل رسانههای اجتماعی تا چه حد ممکن است از نظر شناختی آراسته باشند. با این حال، خوشبختانه، حبابهای شناختی به راحتی شکسته میشوند. ما میتوانیم یک حباب شناختی را به سادگی با قرار دادن اعضای آن در معرض اطلاعات و استدلالهایی که از قلم افتادهاند و نشنیدهاند بشکنیم. اما اتاقهای انعکاس پدیدهای بسیار خطرناکتر و قویتر هستند.
کتاب جیمیسون و کاپلا اولین مطالعه تجربی در مورد نحوه عملکرد اتاقکهای انعکاس است. طبق تحلیل آنها، اتاقهای انعکاس با بیگانه کردن سیستماتیک اعضای خود از همه منابع شناختی بیرونی کار میکنند. تحقیقات آنها روی راش لیمبو (یک برند محافظه کار بسیار موفق در ایالات متحده)، همراه با فاکس نیوز و رسانههای مرتبط متمرکز است. لیمبو از روشهایی برای تغییر شکل فعالانه افرادی که شنوندگانش به آن اعتماد دارند استفاده میکند. حملات مداوم او به «رسانههای اصلی» تلاشهایی برای بیاعتبار کردن سایر منابع آگاهی است. او بهطور سیستماتیک صداقت هر کسی را که هر نوع دیدگاه مخالفی را بیان کند، لکهدار میکند. او به نحوی میگوید بیگانگان به سادگی اشتباه نمیکنند آنها غرض ورزانه، با دستکاری و فعالانه برای از بین بردن لیمبو و پیروانش تلاش میکنند. جهانبینی حاصل، نیرویی است که به شدت متضاد است، جنگ همه یا هیچ بین خیر و شر. هرکسی که پیرو لیمبو نباشد، آشکارا با جناح خیر مخالف است و بنابراین کاملاً غیرقابل اعتماد است. آنها منابع خبری جریان اصلی و لیبرال را میخوانند، اما نمیپذیرند. صداهای بیرونی را میشنوند، اما رد میکنند. نتیجه چنین روندی یک برابری نسبتاً چشمگیر با تکنیکهای انزوای عاطفی است که معمولاً در تاکتیک تلقین فرقه انجام میشود. به گفته متخصصان سلامت روان در بازیابی فرقه از جمله مارگارت سینگر، مایکل لانگون و رابرت لیفتون، تلقین فرقه شامل بیاعتمادی اعضای جدید فرقه به همه اعضای خارج فرقه است. این یک حصار اجتماعی در برابر هرگونه تلاش برای بیرون کشیدن فرد تلقین شده از فرقه ایجاد میکند. اتاق انعکاس برای عملکرد به ارتباطات بدی نیاز ندارد. پیروان لیمبو به منابع اطلاعاتی خارجی دسترسی کامل دارند. بر اساس دادههای جیمیسون و کاپلا، پیروان لیمبو مرتباً منابع خبری اصلی و لیبرال را میخوانند، اما نمیپذیرند. آنها نه از طریق قرار گرفتن در معرض هیچ انتخابی، بلکه با تغییر افرادی که به عنوان مقامات، کارشناسان و منابع مورد اعتماد میپذیرند، منزوی میشوند. صداهای بیرونی را میشنوند، اما رد میکنند. جهانبینی آنها میتواند از قرار گرفتن در معرض آن صداهای بیرونی جان سالم به در ببرد، زیرا سیستم اعتقادی آنها، آنها را برای اینگونه هجوم فکری آماده کرده است. در واقع، قرار گرفتن در معرض دیدگاههای مخالف میتواند دیدگاههای آنها را تقویت کند.
ممکن است لیمبو به پیروانش یک نظریه توطئه ارائه دهد: هر کسی که از او انتقاد میکند این کار را به دستور گروهی مخفی از نخبگان شیطانی انجام میدهد که قبلاً کنترل رسانههای اصلی را به دست گرفتهاند.
پیروان او اکنون در برابر قرار گرفتن در معرض شواهد مخالف محافظت میشوند. در واقع، هرچه بیشتر متوجه شوند که رسانههای جریان اصلی لیمبو را نادرست خطاب میکنند، پیشبینیهای لیمبو بیشتر تأیید میشود. بهطور خودسرانه، قرار گرفتن در معرض افراد خارجی با دیدگاههای مخالف میتواند اعتماد اعضای اتاق انعکاس را به منابع درونیشان افزایش دهد و در نتیجه دلبستگی آنها به جهانبینی خود را افزایش دهد.
فیلسوف اندر بیگبی، این اثر روانی را «پیشگیری مشهود» مینامد. آنچه در حال رخ دادن است نوعی جوسازی فکری است که در آن قدرت و اشتیاق نظرات مخالف از طریق ساختار درونی اعتقادی که به دقت جعل شده است، در مقابل نظرات مخالف میایستد.
راهحل این است که شروع به مستقل کردن افکارمان کنیم. اما این نوع خود مختاری فکری رادیکال یک رویا است. اگر مطالعه فلسفی دانش در نیم قرن گذشته چیزی به ما آموخته است، این است که ما تقریباً در همه حوزههای دانش بهطور جبران ناپذیری به یکدیگر وابسته هستیم
ممکن است کسی وسوسه شود که فکر کند راهحل فقط استقلال فکری بیشتر است. اتاقهای انعکاس به این دلیل به وجود میآیند که ما بیش از حد به دیگران اعتماد داریم، بنابراین، راهحل این است که شروع به مستقل کردن افکارمان کنیم. اما این نوع خود مختاری فکری رادیکال یک رویا است. اگر مطالعه فلسفی دانش در نیم قرن گذشته چیزی به ما آموخته است، این است که ما تقریباً در همه حوزههای دانش بهطور جبران ناپذیری به یکدیگر وابسته هستیم. به این فکر کنید که چگونه در تمام جنبههای زندگی روزمره خود به دیگران اعتماد میکنیم. راندن ماشین به اعتماد به کار مهندسان و مکانیکها بستگی دارد. مصرف دارو به اعتماد به تصمیمات پزشکان، شیمیدانان و زیست شناسان بستگی دارد. حتی کارشناسان به شبکههای وسیعی از کارشناسان دیگر وابسته هستند. یک دانشمند آب و هوا که نمونههای اصلی را تجزیه و تحلیل میکند به تکنسین آزمایشگاهی که دستگاه استخراج هوا را راهاندازی میکند، مهندسانی که همه آن ماشینها را ساختهاند، آماردانانی که روششناسی اساسی را توسعه دادهاند و... بستگی دارد.
همانطور که الیژا میلگرام در: غرق شدن بزرگ(۲۰۱۵) استدلال میکند، دانش مدرن به اعتماد به زنجیرههای طولانی از متخصصان بستگی دارد؛ و هیچ فردی در موقعیتی نیست که قابلیت اطمینان هر یک از اعضای آن زنجیره را بررسی کند. از خود بپرسید: آیا میتوانید یک آمارگیر خوب را از یک فرد بیکفایت تشخیص دهید؟ زیست شناس خوب را از بد؟ یک مهندس هستهای خوب، یا رادیولوژیست، یا اقتصاددان کلان را، از یک بد؟ البته هر خواننده خاصی ممکن است بتواند به یک یا دو سوال از این دست پاسخ مثبت دهد، اما هیچ کس واقعا نمیتواند چنین زنجیره طولانی را برای خودش ارزیابی کند. در عوض، ما به ساختار اجتماعی بسیار پیچیدهای از اعتماد وابسته هستیم. ما باید به یکدیگر اعتماد کنیم، اما، همانطور که فیلسوف آنت بایر میگوید، این اعتماد ما را آسیبپذیر میکند. اتاقهای انعکاس به عنوان نوعی انگل اجتماعی بر روی این آسیبپذیری، عمل میکنند و از شرایط شناختی و وابستگی اجتماعی ما سوءاستفاده میکنند.
بیشتر مثالهایی که من تا کنون از جیمیسون و کاپلا آوردهام، بر اتاق انعکاس رسانهای محافظهکار تمرکز دارند. اما هیچ چیز نمیگوید که این تنها اتاق انعکاس موجود است. من کاملاً مطمئن هستم که اتاقهای انعکاس زیادی در چپ سیاسی وجود دارد. مهمتر از آن، هیچ چیز در مورد اتاقهای انعکاس آنها را به عرصه سیاست محدود نمیکند. دنیای ضد واکسیناسیون به وضوح یک اتاق انعکاس است و از خطوط سیاسی عبور میکند.
من همچنین با اتاقهای انعکاس در موضوعات گستردهای مانند رژیم غذایی پیلیو، تکنیک ورزش کراس فیت، شیردهی، برخی سنتهای فکری آکادمیک و بسیاری موارد دیگر مواجه شدهام. در اینجا یک بررسی اساسی لازم است: آیا سیستم اعتقادی یک جامعه بهطور فعال قابل اعتماد بودن افراد خارجی را که اصول اساسی آن را قبول ندارند، تضعیف میکند؟ اگر چنین است پس احتمالاً این سیستم یک اتاق انعکاس است.
متأسفانه، بسیاری از تحلیلهای اخیر حبابهای شناختی را همراه با اتاقهای انعکاس به یک پدیده واحد و یکپارچه تبدیل کرده است. اما تمایز بین این دو کاملاً حیاتی است. حبابهای معرفتی نسبتاً درهم و برهم هستند. آنها به راحتی بالا میروند و همچنین به راحتی فرو میریزند. اتاقهای انعکاس بسیار مخربتر و بسیار قویتر هستند. آنها میتوانند تقریباً شبیه موجودات زنده به نظر برسند. سیستمهای اعتقادی آنها یکپارچگی ساختاری، انعطافپذیری و پاسخهای فعال به حملات خارجی را ارائه میکنند. مطمئناً یک جامعه میتواند هر دو پدیده را در یک زمان داشته باشد، اما این دو پدیده میتوانند بهطور مستقل وجود داشته باشند، اما رویدادهایی که ما بیشتر نگران آن هستیم اثرات اتاق انعکاس است که واقعاً باعث ایجاد دردسر بیشتری میشود.
تحلیل جیمیسون و کاپلا این روزها بیشتر فراموش شده است، اصطلاح ربوده شده به عنوان مترادف دیگری برای حبابهای فیلتر است. بسیاری از برجستهترین متفکران تنها بر روی اثرات حباب گونه تمرکز میکنند. برای مثال، درمانهای برجسته سانستاین، قطبیسازی سیاسی و رادیکالسازی مذهبی را تقریباً منحصراً از نظر مواجهه بد و ارتباط بد تشخیص میدهند. توصیه او در جمهوری: انجمنهای عمومی بیشتری برای گفتمان ایجاد کنید که در آن همه ما بیشتر با دیدگاههای مخالف مواجه میشویم. اما اگر چیزی که با آن سر و کار داریم در درجه اول یک اتاق انعکاس باشد، آن تلاش در بهترین حالت بی فایده خواهد بود و حتی ممکن است قدرت اتاق انعکاس را تقویت کند.
همچنین اخیراً مقالات زیادی وجود دارد که استدلال میکنند چیزی به نام اتاق انعکاس یا حباب فیلتر وجود ندارد. اما این مقالات همچنین این دو پدیده را به شکلی مشکلساز باهم ترکیب میکنند و به نظر میرسد تا حد زیادی امکان اثرات اتاق انعکاس را نادیده میگیرند. آنها درعوض، تنها بر روی اندازهگیری ارتباط و قرار گرفتن در معرض شبکههای رسانههای اجتماعی تمرکز میکنند.
در واقع، به نظر میرسد دادههای جدید نشان میدهد که افراد در فیس بوک واقعاً پستهای افراد با نظرات مخالف را میبینند، یا اینکه مردم اغلب از وب سایتهایی با وابستگیهای سیاسی مخالف بازدید میکنند. اگر این درست است، پس حبابهای شناختی ممکن است چنان تهدید جدی نباشند. اما هیچکدام از اینها با وجود اتاقهای انعکاس اهمیتی ندارد. ما نباید تهدید اتاقهای انعکاس را تنها بر اساس شواهدی در مورد ارتباط و قرار گرفتن در معرض آن نادیده بگیریم.
مهمتر از همه، اتاقهای انعکاس میتوانند توضیح مفیدی از بحران اطلاعاتی فعلی ارائه دهند، به گونهای که حبابهای شناختی نمیتوانند. بسیاری از مردم ادعا کردهاند که ما وارد عصر "پسا حقیقت" شدهایم. به نظر میرسد نه تنها برخی از شخصیتهای سیاسی با بیاعتنایی آشکار به حقایق صحبت میکنند، بلکه حامیان آنها به هیچ وجه تحت تأثیر شواهد قرار نمیگیرند. به نظر بعضیها حقیقت دیگر اهمیتی ندارد. این تبیین کاملا نامعقولانه است. برای پذیرش آن باید باور داشته باشید که تعداد زیادی از مردم علاقه خود را به شواهد یا تحقیق از دست دادهاند و از مسیر منطق دور شدهاند.
پدیده اتاقهای انعکاس توضیحی صحیحتر و بسیار سادهتر ارائه میدهد. نگرش ظاهری "پسا حقیقت" را میتوان به عنوان نتیجه دستکاری اعتماد ایجاد شده توسط اتاقهای انعکاس توضیح داد. ما مجبور نیستیم برای توضیح این مسئله بیعلاقگی کامل به حقایق، شواهد یا منطق را به "پسا حقیقت" نسبت دهیم. ما به سادگی باید مجموعهای بسیار متفاوت از منابع مورد اعتماد را به جوامع خاصی نسبت دهیم. اعضای یک اتاق پژواک غیرمنطقی نیستند، بلکه در مورد اینکه کجا باید اعتماد کنند، اطلاعات نادرست دارند.
یک اتاق انعکاس، علاقه اعضای خود را به حقیقت نابود نمیکند؛ بلکه صرفاً کسانی را که به آنها اعتماد دارند و آنها را به عنوان منابع و موسسات قابل اعتماد پذیرفتهاند تغییر میدهد
دقت کنید که چگونه بهنظر میآید وقتی مردم حقایق ساده را رد میکنند، به نظر نمیآید اینکار بیمنطقی محض باشد. یک طرف قسمتی از اطلاعات اقتصادی را نشان میدهد؛ طرف دیگر این اطلاعات را با نپذیرفتن منبع آن رد میکند. آنها فکر میکنند که روزنامه جانبدارانه است و یا نخبگان علمی که دادهها را تولید میکنند فاسد هستند. یک اتاق انعکاس، علاقه اعضای خود را به حقیقت نابود نمیکند؛ بلکه صرفاً کسانی را که به آنها اعتماد دارند و آنها را به عنوان منابع و موسسات قابل اعتماد پذیرفتهاند تغییر میدهد.
و به طرق مختلف، اعضای اتاق انعکاس به دنبال روشهای معقول و منطقی تحقیق هستند. آنها درگیر استدلال انتقادی هستند، سؤال میکنند، منابع را برای خود ارزیابی میکنند، مسیرهای مختلف اطلاعات را ارزیابی میکنند. آنها با استفاده از آنچه قبلاً در مورد جهان میدانند، افرادی را که ادعای تخصص و قابل اعتماد بودن را دارند، مورد بررسی انتقادی قرار میدهند. به این خاطر که اساس ارزیابی آنها - باورهای پیشین آنها در مورد اینکه به چه کسی اعتماد کنند - کاملاً متفاوت است. آنها غیرمنطقی نیستند، اما بهطور سیستماتیک در مورد اینکه به چه کسی باید اعتماد کنند، اطلاعات نادرست دارند.
توجه کنید که آنچه در اینجا میگذرد، چقدر با زبان دوپهلوی اورولی متفاوت است، زبانی تعمدا مبهم و پر از تعبیر که برای پنهان کردن مقصود گوینده طراحی شده است. سخن دوپهلو هیچ علاقهای به وضوح، انسجام یا حقیقت ندارد. به گفته جورج اورول: این زبان بوروکراتها و سیاستمداران بیفایده است که میکوشند از طریق حرکات گفتاری بدون تعهد خود. به ادعای واقعی بپردازند. اما اتاقهای انعکاس با شبه گفتار مبهم تعامل نمیکنند. ما باید انتظار داشته باشیم که اتاقهای انعکاس ادعاهای واضح، روشن و بدون ابهام در مورد اینکه چه کسی قابل اعتماد است و چه کسی قابل اعتماد نیست، ارائه دهد؛ و این، به گفته جیمیسون و کاپلا دقیقاً همان چیزی است که در اتاقهای پژواک مییابیم: تئوریهای توطئه به وضوح بیان شده، و اتهامات واضح درباره دنیای خارج مملو از غیرقابل اعتماد بودن و فساد تبیین شده است.
هنگامی که اتاق انعکاس شروع به تسلط بر فرد میکند، مکانیسمهای آن خود را تقویت میکند. در یک زندگی سالم از نظر شناختی، تنوع منابع اطلاعاتی ما حد بالایی را برای میزان اعتماد ما به هر فرد ایجاد میکند. همه جایزالخطا هستند. یک شبکه اطلاعاتی سالم به دنبال کشف اشتباهات افراد و اشاره به آنها است. این پدیده بالاترین شک را در مورد میزان اعتماد شما، حتی به محبوبترین رهبر ایجاد میکند. اما در داخل یک اتاق انعکاس، آن بالاترین شک ناپدید میشود.
گرفتار شدن در اتاق انعکاس همیشه نتیجه تنبلی یا بد گمانی نیست. به عنوان مثال، تصور کنید که شخصی بهطور کامل در یک اتاق انعکاس بزرگ شده و آموزش دیده است. به آن کودک، باورهای اتاق انعکاس آموزش داده شده است که به کانالهای تلویزیونی و وب سایتهایی که همان باورها را تقویت میکنند اعتماد کند
گرفتار شدن در اتاق انعکاس همیشه نتیجه تنبلی یا بد گمانی نیست. به عنوان مثال، تصور کنید که شخصی بهطور کامل در یک اتاق انعکاس بزرگ شده و آموزش دیده است. به آن کودک، باورهای اتاق انعکاس آموزش داده شده است که به کانالهای تلویزیونی و وب سایتهایی که همان باورها را تقویت میکنند اعتماد کند. برای کودک باید معقول باشد که به کسانی که او را بزرگ میکنند اعتماد کند. بنابراین، هنگامی که کودک در نهایت با دنیای بزرگتر تماس میگیرد - مثلاً در نوجوانی - جهانبینی اتاق انعکاس کاملاً در جان او نشسته است. آن نوجوان به همه منابع خارج از اتاق انعکاس خود بیاعتماد میشود او با پیروی از روشهای عادی برای اعتماد و یادگیری به آنجا رسیده است. مطمئناً به نظر میرسد که نوجوان ما معقولانه رفتار میکند. او میتواند با حسن نیت زندگی فکری خود را ادامه دهد. او ممکن است از نظر فکری حریص باشد، به دنبال منابع جدید باشد، آنها را بررسی کند، و آنها را با استفاده از چیزهایی که از قبل میداند ارزیابی کند. او کورکورانه اعتماد نمیکند. او بهطور فعال اعتبار منابع دیگر را با استفاده از مجموعه باورهای پیشین خود ارزیابی میکند. در حقیقت نگرانی مهم این است که او از نظر فکری به دام افتاده است. تلاشهای جدی او برای تحقیق فکری به دلیل تربیت او و ساختار اجتماعی که او در آن قرار گرفته است به بیراهه کشیده میشود.
برایکسانی که در یک اتاق انعکاس بزرگ نشدهاند، شاید یک عادت بد فکری مانند تنبلی فکری یا ترجیح امنیت بر حقیقت لازم باشد تا وارد آن شوند. اما حتی در آن صورت، هنگامی که سیستم اعتقاد اتاق انعکاس برقرار شود، رفتار آینده آنها میتواند معقول باشد و همچنان به دام افتاده باشند. باید توجه داشت که اتاقهای انعکاس ممکن است تحت شرایط خاص مانند فرآیند اعتیاد عمل کنند. ممکن است معتاد شدن غیرمنطقی باشد، اما تنها چیزی که لازم است یک لحظه اشتباه است. هنگامی که معتاد شدید، چشمانداز درونی شما به اندازه کافی بازتولید میشود که منطقی است به اعتیاد خود ادامه دهید.
بهطور مشابه، تنها چیزی که برای ورود به اتاق انعکاس لازم است، یک لحظه از کار افتادن هوشیاری فکری است. هنگامی که وارد شوید، سیستمهای اعتقادی اتاقهای پژواک بهعنوان یک تله عمل میکنند، و باعث میشوند اقدامات هوشیاری فکری آینده فقط جهانبینی اتاقهای انعکاس را تقویت کنند. با این حال، حداقل یک راه فرار وجود دارد. توجه داشته باشید که منطق اتاق انعکاس بستگی به ترتیبی روبرو شدن ما با شواهد دارد. اتاق انعکاس میتواند نوجوانان ما را نسبت به باورهای خارجی بیاعتماد کند، زیرا آنها ابتدا با ادعاهای اتاق انعکاس آشنا شدهاند.
همتای نوجوان (مثلا دوست نزدیک او) ما را تصور کنید که خارج از اتاق انعکاس بزرگ شده و در معرض طیف وسیعی از عقاید قرار گرفته است، زمانی که همتای آزاد ما با همان اتاق انعکاس مواجه میشود، احتمالاً ایرادات فراوان آن را میبیند. در پایان، هر دو نوجوان ممکن است در معرض شواهد و استدلالهای یکسانی قرار گیرند. اما آنها به دلیل ترتیبی که آن شواهد را دریافت کردهاند، به نتایج کاملاً متفاوتی میرسند. از آنجایی که نوجوان دارای اتاق انعکاس ما ابتدا با باورهای اتاق انعکاس مواجه شده، این باورها نحوه تفسیر او از تمام شواهد آینده را نشان خواهند داد.
اما چیزی در مورد همه اینها بسیار مشکوک به نظر میرسد. چرا باید ترتیب اینقدر مهم باشد؟ فیلسوف، توماس کلی میگوید که نباید چنین باشد. این منبع اصلی بی منطقی مادامالعمر اعضای اتاق انعکاس است و پیداست که بسیار نامحسوس است. کسانی که در اتاق انعکاس گرفتار میشوند، به اسنادی که ابتدا با آنها برخورد میکنند، اهمیت زیادی میدهند. آنها به صورت منطقی باید باورهای خود را بدون آن ترجیح مطلق بازنگری کنند. اما چگونه میتوان اینچنین تاریخی اطلاعات را مورد بررسی و توجه و پذیرش قرار؟
به نوجوانی که در اتاق انعکاسما گیر افتاده است فکر کنید. هر بخش از سیستم اعتقادی او طوری تنظیم شده است که شهادت مخالف خارجیها را ردکند. او در هر برخورد، دلیلی برای رد هرگونه شواهد مخالف دریافتی دارد. علاوه بر این، اگر او تصمیم بگیرد که یکی از باورهای خاص خود را به حالت تعلیق درآورد و خود به خود در آن تجدید نظر کند، احتمالاً تمام باورهای پیشین او فقط این باور مشکلساز را بازمیگردانند
به نوجوانی که در اتاق انعکاسما گیر افتاده است فکر کنید. هر بخش از سیستم اعتقادی او طوری تنظیم شده است که شهادت مخالف خارجیها را ردکند. او در هر برخورد، دلیلی برای رد هرگونه شواهد مخالف دریافتی دارد. علاوه بر این، اگر او تصمیم بگیرد که یکی از باورهای خاص خود را به حالت تعلیق درآورد و خود به خود در آن تجدید نظر کند، احتمالاً تمام باورهای پیشین او فقط این باور مشکلساز را بازمیگردانند. نوجوان ما باید کاری بسیار اساسیتر از بازنگری یکی یکی باورهایش انجام دهد. او باید همه باورهای خود را به یکباره تعلیق کند و فرآیند جمعآوری دانش را از سر بگیرد و همه منابع را به یک اندازه قابل اعتماد بداند. این یک تعهد بزرگ است. شاید بیش از آن چیزی است که ما بهطور منطقی از کسی انتظار داریم. همچنین ممکن است، برای افرادی که تمایل به فلسفه دارند، بسیار آشنا بهنظر برسد. مسیر فرار نسخه اصلاح شده روش رنه دکارت است.
دکارت، پیشنهاد کرد که شیطانی را تصور کنیم که در مورد همه چیز ما را فریب میدهد. او معنای پنهانی روش شناسی را در سطرهای آغازین تأملات درباره نخستین فلسفه (۱۶۴۱) توضیح میدهد. او متوجه شده بود که بسیاری از باورهایی که در اوایل زندگی اش به دست آورده بود، نادرست بودند. اما باورهای اولیه به انواع باورهای دیگر منتهی میشود و هر دروغ اولیهای که او پذیرفته بود مطمئناً بقیه سیستم اعتقادی او را آلوده کرده است. او نگران بود که اگر یک باور خاص را کنار بگذارد، عفونت موجود در بقیه باورهایش به سادگی باورهای بد بیشتری را بازمیگرداند. دکارت فکر میکرد که تنها راهحل این است که همه باورهایش را دور بریزد و دوباره از صفر شروع کند؛ بنابراین شیطان فقط یک تجربه فکری بود که به او کمک میکرد که تمام باورهایش را دور بیندازد. او میتوانست از نو شروع کند، به هیچ چیز و هیچکس اعتماد نداشته باشد، جز چیزهایی که میتوانست کاملاً از آنها مطمئن باشد، و یکبار برای همیشه آن دروغهای یواشکی را کنار بگذارد.
بیایید این را راهاندازی مجدد شناختی دکارتی بنامیم. توجه کنید که مشکل دکارت چقدر به نوجوان بدبخت ما نزدیک است و راهحل آن، چقدر میتواند مفید باشد. نوجوان ما نیز مانند دکارت دارای باورهای مشکل آفرینی است که در اوایل کودکی به دست آورده است. این باورها به بیرون سرایت کرده و کل سیستم اعتقادی آن نوجوان را تحت تأثیر قرار داده است. نوجوان ما نیز باید همه چیز را دور بریزد و از نو شروع کند.
روش دکارت از آن زمان توسط اکثر فیلسوفان معاصر کنار گذاشته شده است، زیرا در واقع ما نمیتوانیم از هیچ شروع کنیم: باید با فرض چیزی و اعتماد به کسی شروع کنیم. اما برای ما بخش مفید، خود راه اندازی مجدد است، جایی که همه چیز را دور میاندازیم و دوباره از نو شروع میکنیم. بخش مشکلساز بعداً اتفاق میافتد، زمانی که ما فقط آن باورهایی را که کاملاً از آنها مطمئن هستیم، دوباره اتخاذ میکنیم، در حالی که صرفاً با استدلال مستقل و منفرد پیش میرویم. بیایید نسخه مدرن شده روش شناسی دکارت را راهاندازی مجدد اجتماعی - شناختی بنامیم. به منظور خنثی کردن اثرات اتاق انعکاس، عضو باید بهطور موقت تمام باورهای خود را به حالت تعلیق درآورد - به ویژه به چه کسی و به چه چیزی اعتماد دارد - و دوباره از اول شروع کند.
در راهاندازی مجدد اجتماعی، ما از مردم نمیخواهیم روشهای اساسی خود را برای یادگیری درباره جهان تغییر دهند. آنها مجاز به اعتماد و اعتماد آزادانه هستند؛ اما پس از راهاندازی مجدد اجتماعی، این اعتماد محدود و عمیقاً مشروط به افراد خاصی نخواهد بود که اتفاقاً در کنار آنها بزرگ شدهاند
اما وقتی او از صفر شروع میکند، ما از او نمیخواهیم فقط به چیزی که کاملاً به آن اطمینان دارد اعتماد کند، و همچنین نخواهیم خواست که او به تنهایی این کار را انجام دهد. برای راهاندازی مجدد اجتماعی، او میتواند، پس از دور انداختن همه چیز، به روشی کاملاً پیش پا افتاده ادامه دهد - به حواس خود اعتماد کند و به دیگران اعتماد کند. اما او باید از نظر اجتماعی از نو شروع کند - او باید همه منابع اطلاعاتی ممکن را با نگاهی متواضعانه مورد بازنگری قرار دهد. او باید حالت یک نوزاد شناختی را بگیرد، آزاد و به همان اندازه به همه منابع بیرونی اعتماد داشته باشد. در راهاندازی مجدد اجتماعی، ما از مردم نمیخواهیم روشهای اساسی خود را برای یادگیری درباره جهان تغییر دهند. آنها مجاز به اعتماد و اعتماد آزادانه هستند؛ اما پس از راهاندازی مجدد اجتماعی، این اعتماد محدود و عمیقاً مشروط به افراد خاصی نخواهد بود که اتفاقاً در کنار آنها بزرگ شدهاند.
راهاندازی مجدد اجتماعی ممکن است نسبتاً خارق العاده به نظر برسد، اما چندان غیر واقعی نیست. به نظر میرسد که چنین پاکسازی عمیقی از کل سیستم اعتقادی فرد، چیزی است که در واقع برای فرار لازم است. به داستانهای فراوان افرادی که فرقهها و اتاقهای انعکاس را ترک میکنند نگاه کنید. به عنوان مثال، داستان دریک بلک در فلوریدا را در نظر بگیرید - که توسط یک پدر نئونازی بزرگ شد و از کودکی برای تبدیل شدن به یک رهبر نئونازی آماده شد. بلک اساساً با اجرای یک راهاندازی مجدد اجتماعی، جنبش را ترک کرد. او همه چیزهایی را که به آن اعتقاد داشت کاملاً رها کرد و سالها صرف ساختن یک سیستم اعتقادی جدید از ابتدا کرد. او با نگرش کلی سخاوتمندانه و اعتماد، خود را بهطور گسترده و با دید باز در همه چیزهایی که از دست داده بود غوطهور کرد - فرهنگ پاپ، ادبیات عرب، رسانههای جریان اصلی، رپ. این پروژه سالها و یک اقدام بزرگ برای بازسازی خود بود، گذشت سالها همان چیزی است که واقعاً برای از بین بردن تأثیرات یک تربیت انعکاسی لازم است.
اکنون سوال این است که آیا کاری وجود دارد که بتوانیم انجام دهیم تا به یک عضو اتاق انعکاس کمک کنیم تا راه اندازی مجدد را شروع کند؟ ما قبلاً کشف کردهایم که تاکتیکهای حمله مستقیم - بمباران اعضای اتاق انعکاس با "شواهد" - کارساز نخواهد بود. اعضای اتاق انعکاس نه تنها از چنین حملاتی محافظت میشوند، بلکه سیستمهای اعتقادی آنها چنین حملاتی را برای تقویت بیشتر جهانبینی اتاق انعکاس بکار میگیرند. در عوض، ما باید به ریشهها و سیستمهای بیاعتبار خود آنها حمله کنیم و اعتماد به برخی صداهای بیرونی را در ذهن آنها بازگردانیم.
داستانهای فرار واقعی از اتاقهای انعکاس اغلب باعث برخوردهای خاص میشوند – لحظاتی که فرد دارای پژواک شروع به اعتماد به شخصی در بیرون میکند شرایط خاصی برای او به وجود میآید. در اینجا مورد بلک را باهم بررسی میکنیم. در دوران دبیرستان، او قبلاً در رسانههای نئونازی، با برنامه گفتگوی رادیویی خودش، ستارهای بود. او به کالج ادامه داد، تقریبا به یک نئونازی تبدیل شده بود، و تقریباً همه دانشجویان دیگر در کالج محلی خود از او دوری گزیدند. اما پس از آن متیو استیونسون، یک همکار یهودی در مقطع لیسانس، شروع به دعوت از بلک به شام شبات استیونسون کرد.
طبق گفتههای بلک، استیونسون مهربان، باز و سخاوتمند بود و به آرامی اعتماد بلک را جلب کرد. بلک میگوید: این نطفهای بود که به یک تحول فکری عظیم منجر شد- طلوع آهسته فهمیدن از اعماق گمراهی -بلک یک تحول شخصی چند ساله را پشت سر گذاشت و اکنون یک سخنگوی ضد نازی است.
چرا اعتماد اینقدر مهم است؟ بایر یک جنبه کلیدی را در این خصوص پیشنهاد میکند: اعتماد یکپارچه است. ما صرفاً به افراد به عنوان متخصصان تحصیل کرده در یک زمینه اعتماد نداریم - ما به حسن نیت آنها متکی هستیم و به همین دلیل است که اعتماد، به جای قابلیت اطمینان صرف، مفهومی کلیدی است. قابلیت اطمینان میتواند دامنه مشخصی باشد. برای مثال، این واقعیت که یک فرد مکانیک قابل اعتمادی است، روشن نمیکند که آیا اعتقادات سیاسی یا اقتصادی او ارزشی دارند یا خیر. اما حسن نیت یک ویژگی کلی شخصیت یک فرد است. اگر من حُسننیت را در عمل نشان دهم، پس شما دلیلی دارید که فکر کنید من در مسائل فکری و دانشی نیز حُسننیت دارم. بنابراین، اگر کسی بتواند به یک عضو اتاق انعکاس حسن نیت نشان دهد - همانطور که استیونسون با بلک انجام داد - شاید بتوان شروع به سوراخ کردن اتاقک انعکاس کرد.
چنین مداخلاتی از سوی افراد خارجی قابل اعتماد میتواند با راهاندازی مجدد اجتماعی مرتبط شود. اما راهی که من توصیف میکنم مسیری پر پیچ و خم، باریک و شکننده است. هیچ تضمینی برای ایجاد چنین اعتمادی وجود ندارد و هیچ مسیر روشنی برای ایجاد سیستماتیک آن وجود ندارد و حتی با توجه به همه اینها، آنچه در اینجا یافتیم اصلاً یک راه فرار نیست. بستگی به دخالت دیگری دارد. این مسیر حتی راهی نیست که یک عضو اتاقک پژواک یا همان انعکاس بتواند به تنهایی راهاندازی کند. این راه فقط یک امید اندک برای نجات از بیرون است.
/انتهای پیام/