گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مرضیه سهامی احمد: در دوره قاجار و از زمان فتحعلی شاه، طی عهدنامهها و قراردادهای مختلف، امتیازاتی به کشورهای خارجی داده شد و بخشهایی از خاک ایران جدا شد. حامیان و موافقان رضاخان در مجلس شورای ملی با طرح اینکه شاهان قاجار حافظ ایران نبودند و رضاخان حافظ تمامیت ارضی و امنیت آفرین این کشور خواهد بود، سلطنت را تغییر دادند و او را به قدرت رساندند، غافل از اینکه پهلویها هم دستکمی از قاجار ندارند و به نحو دیگری به خاک کشور خیانت خواهند کرد.
پهلویها هم پسازآنکه به سلطنت رسیدند، بر زمینهای مردم هجوم بردند و هرچه بهدستشان آمد به نام خود سند زدند. این اقدام بهقدری گسترده و آشکار بود که یک روزنامه فرانسوی، رضاشاه را به جانوری زمینخوار تشبیه کرد. ضمن اینکه در دوران پهلویها هم بخشهایی از خاک کشورمان جدا شد که نمونه برجسته آن، بحرین است؛ البته به گفته خودشان بحرین دختری بود که شوهر داده شد!
از قدیم مثلی وجود دارد که میگوید اگر میخواهی زمین نخوری، زمین بخر و بعضی عقیده دارند که سرچشمه حرص رضاشاه این بود که میخواست قدرت و منزلت خود را با مالکیت زمین بهحداعلا برساند، اما رضاشاه تمایل تقریباً بیمارگونهای به زمین داشت. شکی نیست که او به این زمینها نیاز نداشت، بهندرت به سراغ املاکش میرفت و کمتر از پایتخت خارج میشد؛ بنابراین هیچ راهی برای توجیه این مطلب نیست، جز اینکه ریشههای این حرص را در بیبضاعتی ذاتی او بجوییم.
رضاشاه، امنیت کشور و سندسازی برای اراضی مردم!
طرفداران رضاخان معتقد بودند او در ابتدای سلطنت این خوی بد را نداشت و هدایایی که در اوایل دوران رضاخان به او داده میشد، آزمندیاش را تحریک و اندیشه جمعآوری مال و ملک را در اندیشهاش حک کرد. گفتهاند که شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما با تقدیم رایگان باغ بزرگی در بومهن او را به ملکداری علاقهمند ساخت. از طرفی نزدیکان شاه هم از سال پنجم و ششم سلطنت، او را به بهانه آباد کردن املاک، به این راه هدایت کردند. به این ترتیب، تلاش مصرانه رضاخان برای دست یافتن بر همه زمینهای کشاورزی و باغات مرغ محله دربند که بعدها به نام سعدآباد آوازهای بیکران یافت، او را به یک زمیندار حریص تبدیل کرد. سربازی که در ابتدای شهرت با قرض و قسط خانهای متعارف برای خود در مرکز شهر تهران بنا کرده بود، چنان به زمینخواری خو کرد که میل داشت سراسر ایران را به نام خود قباله کند و در طول مدتی کمتر از پانزده سال، بهعنوان ثروتمندترین پادشاه آسیا و مالک هزاران هکتار زمین مزروعی و مرتع شهرت یافت.
البته رضاخان به گمان خود، انگیزه غصب و تصرفات خود را آبادانی املاک، ازدیاد محصول، رونق صادرات، جلب سیاح و جهانگرد و کسب درآمد برای کشور بیان میکرد و بهرهمندان از خوان نعمت رضاخانی، از جمله فرزندش محمدرضا، در توجیه اعمال او، بهانههای مضحک آوردند که «رضاشاه، املاک شمال را از صاحبان آنها خرید تا از نفوذ روسها در آن منطقه و اشاعه کمونیسم در ایران و بهخصوص در مناطق شمالی آن جلوگیری کند.»
بههرحال رضاخان با توسل به شیوههایی، چون مصادره اموال و املاک افراد مغضوب، ضبط اموال مجهولالمالک، خرید املاک از مالکان عمده با قیمتهای بسیار نازل، قبول هدایا، خرید مستغلات و اراضی مزروعی پایینتر از قیمت بازار از مالکان مرعوب و تحتفشار گذاشتن مالکان از راههای گوناگون مثل قطع آب و زور شلاق و شکنجه و راههای دیگر، خود را تبدیل به بزرگترین فئودال و زمیندار ایران کرد.
رضاخان با فرستادن افسران خود به شمال دستور میداد هر ملک مرغوبی را که میدیدند، برای شاه بگیرند. این اقدام اغلب به شیوه خاص خود او انجام میشد؛ به این ترتیب که ابتدا اطلاعات لازم کسب میشد که آیا زمینی که شاه مدعی و طالب تصرف آن است، به کسی تعلق دارد یا نه. سپس چاهی حفر میکردند، اگر چاه به مدت ۲۴ ساعت آب میداد، کافی بود که بگویند «اراضی جزو املاک است و معنی این کلمه این بود که تمام اراضی از آنِ شاه است.»
دکانهای یک ریالی و خانههای سیصد دیناری برای شاه
رضاخان مدعی بود زمینها را از مالکانش میخرد، ولی جالب اینکه مثلاً دکان را به یک ریال، خانه را ۳۰۰ دینار و ملک مزروعی را به یک دهم عایدات سالانهاش با تهدید و حبس از دست صاحبانش بیرون میآورد و اداره ثبتاسناد موظف بود سند مالکیت آن ملک یا املاک را فوراً در جلد مخمل صادر و تهیه کند و به نماینده رضاشاه تحویل دهد. فوراً وزارت راه مکلف بود، راه بسازد. وزارت کشاورزی تراکتورها و ماشینهای کشاورزی را به کاراندازد، پست و تلگراف دایر شود و در نتیجه همه و همه به خرج دولت پایان یابد.
اختصاص اراضی به خاندان پهلوی، همچنین اثرات سوئی در امر کشاورزی ایران داشت. پس از خرید زمینها، صاحبان و مالکان پیشین زمین، برای آباد ساختن آنها به عنوان رعیت روی زمینها به کار پرداختند. این کار، استثمار کشاورزان پس از خارج کردن زمین از دستشان بود. در واقع مداخله مباشران رضاخان در اداره املاک مزروعی، نه تنها موجب آبادانی روستاهای ایران نشد، بلکه ستمگری و طمعورزی و ناپاکی بعضی مأموران املاک پهلوی، چنان روستاییان و روستانشینان ایران را گرفتار فقر و تنگدستی کرد که روایتشده است: «برزگران گرگانی و مازندرانی دستهدسته بهسوی شهرها روانه شدند و در کوی و برزن به دریوزگی نشستند و دستهای نیرومند خویش را که اهرم تولید مملکت بود، برای تهیه گرده نانی، به جانب این و آن دراز کردند».
میزان املاکی که رضاخان غصب کرده بود به قدری زیاد شد که در سال ۱۳۱۴ برای مدیریت آنها، اداره املاک اختصاصی شاهی تأسیس شد. او در غصب املاک سیری نداشت و این نقطهضعف، مورد سوءاستفاده اطرافیانش قرار میگرفت. فردوست مینویسد: «اگر میخواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع، نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح میکردید و مطمئن بودید که کارتان انجام میشود.»
درآمد سالانه رضاشاه به ۷۰۰ میلیون تومان میرسید که از این مبلغ هرساله ۶۰ میلیون تومان (تقریباً معادل ۲۵ میلیون دلار آمریکا در آن زمان) به خارج منتقل میشد. شمار روستاهایی که رضاشاه در مدت سلطنت تصاحب کرد، بالغبر ۲۱۶۷ پارچه بود که جمعاً ۴۹۱۱۶ خانوار در اختیار او بود و درآمدشان به جیب شاه میرفت. این روستاها از جمله مرغوبترین زمینهای زراعی محسوب میشدند که رضاخان بهزور به تصرف خود درآورد. به این روستاها باید جنگلها، شکارگاهها و مراتع فراوان و زمینهایی را که فرزندان، افراد خانواده و نزدیکان شاه متصرف شدند نیز اضافه کرد. به دستور او، مجلس شورای ملی، قانون «فروش املاک خالصه» را به تصویب رساند تا او بتواند بهترین املاک خالصه را به نام خود و فرزندانش منتقل کند.
رضاشاه و درآمد ۷۰۰ میلیون تومانی از جیب ملت!
در نهایت، این اعمال رضاشاه موجب بروز نارضایتیهای فراوان میان مردم شد و محبوبیت او را به شدت پایین آورد. طمعورزی، مالاندوزی و زمینخواری، در کنار مسائلی، چون بیتوجهی به دین و مذهب و دیکتاتوری و زورگویی، نقطهضعف رضاشاه شد و او را مغضوب ملت کرد. همین مسائل موجب شد نهتنها مردم در زمان لازم به یاریاش نروند و او را تنها گذارند، بلکه از رفتن او خشنود باشند و در صدد مطالبه موارد نصبشده از حق خود برآیند. اما رضاخان در مقابل این نارضایتی چه کرد؟ در سال ۱۳۱۹ صورتحساب عایدی خالص سالانه املاک او، ۶۲ میلیون تومان بود که همه این دارایی را به محمدرضا منتقل کرد و سایر فرزندانش بینصیب ماندند، اما بعد از شکایت آنها به رضاخان، او به محمدرضا نوشت که کاخهای فرزندان را به آنها منتقل کند و علاوه بر آن به هرکدام یکمیلیون بپردازد که به سرعت انجام شد. او همچنین صنایع سودده را بهعنوان ملک شخصی برای خود نگه داشت، حالآنکه صنایع زیاندیده را به دولت واگذاشت. کارخانهها انباشته از کارگرانی بود که عملاً اجباری بودند و با حقوق ناچیز کار میکردند. وقتی رضاخان استعفا کرد، در بودجه، کسری وجود داشت در حالی که یکی از وکلای دوره سیزدهم مجلس شورای ملی در مجلس اعلام کرد: «رضاشاه صاحب ۴۴ هزار مستغل و ۷۰ میلیون ریال پول نقد در بانک ایران است.»
پس از تبعید رضاشاه، درباره تلاشهای وی در بهدست آوردن ثروتهای عظیم سروصدای زیادی برخاست و این موضوع یعنی فراهم آوردن آن همه ثروت، با ادعای او در مورد میهندوستی و اظهاراتش در مورد تواضع و فروتنی شاخصهاش مغایرت داشت. به هر حال، با رفتن رضاخان، رعایای بیزمین، به امید بازگشت زمین زراعتی و خانه و کاشانهشان خوشحالی کردند، غافل از اینکه از آتش چیزی جز خاکستر باقی نمیماند و محمدرضا شاه و سایر بازماندگان رضاخان که بیهیچ زحمتی وارث دارایی و زمینهای او شده بودند، هیچگونه انگیزهای برای آبادانی روستاها و زمینهای متصرفی و به ارث برده نداشتند. پول و منافع مالی، تنها چیزی بود که به آن میاندیشیدند و برایشان مطلوب بود.
اگرچه محمدرضا و درباریان، سر و صدای زیادی درباره واگذاری املاک به کشاورزان و توسعه کشاورزی و... به راه انداخته بودند و وانمود میکردند که شاه قصد دارد تمام زمینهای تصاحبی پدرش را به صاحبانش بازگرداند، واقعیت خلاف این بود. برای تحبیب قلوب و فضاسازی ساختگی، برخی از این املاک به صورت اسمی به دهقانان واگذار شد، اما این زمینها رسماً در تملک شاه باقی ماند و سازمانهایی برای اداره این املاک تأسیس شد؛ سازمانهایی، چون اداره املاک و مستغلات پهلوی، بنیاد پهلوی، موقوفات پهلوی، بنیاد موقوفات خاندان پهلوی که اداره اغلب آنها تحت نظارت اسدالله علم بود.
پهلویها و عشقِ زمینداری در ایران!
در اردیبهشت ۱۳۳۲ دکتر مصدق، شاه را وادار کرد که اداره امور املاک پهلوی را به دولت واگذار کند، اما پس از براندازی ۲۸ مرداد، این اقدام دکتر مصدق هم کان لم یکن اعلام شد و پیش از تدوین برنامه اصلاحات ارضی، با توسل به کشت مکانیزه قسمت عمدهای از بهترین زمینها را برای خود نگه داشت. در نتیجه پهلویها همچنان بزرگترین خانواده زمینداران باقی ماندند.
در دهه چهل، زمزمه اصلاحات ارضی از سوی حکومت آغاز و در مراسمهایی رسمی اسناد املاک به روستاییها داده شد، اما املاک مرغوب بنیاد پهلوی هیچگاه بین کشاورزان تقسیم نشد. خاندان پهلوی و اطرافیان آنها هرگز حاضر نبودند حتی یک جریب از زمینهای موروثی خود را به رعایا واگذار کنند، مگر آن که دهها برابر قیمت زمین از آن سود برده باشند. مأموران انتصابی شاه زمینهای نامرغوب و بیحاصل هر قریه را شناسایی کرده، آن را با حیله و اجبار با قیمتهای هنگفت به زارعان میفروختند و علاوه بر مبلغ زمین، مبالغی را نیز به نامهای دیگر، چون هزینه خاکبرداری، حفر چاه، مالالاجاره، حقالارض و ... بر زارعان تحمیل میکردند و، چون پرداخت چنین مبالغ هنگفتی در توان هیچ زارعی نبود، یا زمینها را به آنها اجاره میدادند یا با گرفتن سفته و افزودن بهره به مبلغ اصلی، آنان را اجیر کرده استثمار میکردند. روش دیگر برای تحمیل کردن زمینهای نامرغوب به زارعان، اعطای وام از سوی بانکها با بهره بالا و قسطبندی بازپرداخت وام و بهره آن بود.
ناگفته نماند در برخی روستاها که زمینهای آنها بهاصطلاح به دهقانان فروختهشده بود، زمینها در واقع به نام مردم معمولی، اما به کام خواهران و برادران محمدرضا بود. برای مثال حدود ۳۷۰۰ هکتار زمینهای دشت ناز در بیست کیلومتری شمال شرق ساری و به فاصله هجده کیلومتری دریا، به عبدالرضا پهلوی داده شد. اراضی وسیعی میان گنبد و کلاله را علیرضا بهزور از مردم گرفت. غلامرضا، برادر دیگر شاه، در دِه «آرزو» قطعه زمینی خرید و سپس آب را به روی اراضی دیگر بست و صاحبان آن را به واگذاری زمینهای خود مجبور کرد و از آرزو تا «بلورد» سیرجان را صاحب شد. منطقه وسیعی در آذربایجان شرقی، شکارگاه سلطنتی اعلام شد و ساکنان دههای آن منطقه از جمله گلخرج، میکرد، شاهمار، کلبهداغی، برکن، سیاهباز و شجاعباز که بیش از ده هزار نفر بودند، از آنجا رانده شدند.
شمس بزرگترین خواهر تنی شاه علاوه بر زمینهایی که از پدرش ارث رسیده بود، با اتکا به موقعیت خانوادگی و توسل به فعالیتهای زمینخواری، صاحب زمینهای زیادی شد. شمس با اعمالنفوذ موفق شد مسیر بزرگراه تهران ـ کرج را بهنوعی منحرف کند که از وسط املاکش در کرج بگذرد تا وی بتواند زمینها را چند برابر نرخ معمول به خریداران بفروشد.
در کنار فرزندان پهلوی اول، همسران وی نیز از موقعیت و جایگاهشان بهمنظور دستیابی به منافع اقتصادی بیشتر بهرهبرداری میکردند. ملکه توران امیرسلیمانی، سومین همسر پهلوی اول، زمانی که از واگذاری املاک سلطنتی در مازندران به درباریان مطلع شد، از محمدرضا درخواست کرد که یکی از دهات مزروعی مازندران به وی واگذار شود. شاه نیز دستور داد هر یک از دهات شمال را که وی طالب آن است به او واگذار کنند. ملکه توران نیز یکی از زمینهای مرغوب مازندران به نام ایزده را انتخاب کرد. وی با پرداخت مبلغی بالغبر سیصد هزار تومان، مالک سه دانگ از دهستان ایزده شد و ظرف مدت سه سال، زمینها را از صد و پنجاه هکتار به پانصد هکتار توسعه داد.
زمین نقل محافل دربار و درباریان
این امر فقط مخصوص فرزندان و اقوام پهلویها نبود، بلکه تمام کسانی که با این خانواده حشر و نشر و ارتباط داشتند میتوانستند تا میتوانند بارشان را ببندند. تیمور بختیار اولین رئیس ساواک از جمله وابستگان رژیم بود که تا قبل از ریاست بر ساواک از مال دنیا فقط یک خانه محقر داشت، صاحب میلیاردها تومان ثروت، جواهرات، عتیقهجات، املاک و مستغلات شد. بخشی از ثروتهای وی که از راههای نامشروع به دست آمده بود، عبارت بودند از: خانهها و کاخهای مجلل در سعدآباد، تهرانپارس، الهیه، ایذه و خیابان بهار؛ باغها و زمینهای وسیع در رامسر، تهرانپارس، شمیران و تجریش؛ سهام کارخانهها و شرکتهای متعدد؛ تمام و یا بخش اعظم تعداد ده پارچه روستا در بختیاری، گرگان، خوزستان و اصفهان.
امیرعباس هویدا نخستوزیر که دولتش سیزده سال تداوم داشت، به بذل و بخشش اموال و املاک وقفی به نوچهها و بلهقربانگوهای خود نیز علاقهمند بود. در فهرست افرادی که زمینهای موقوفه، به خصوص در شمال کشور به آنها اهدا شده است، از وزرای کابینههای هویدا، خواننده و نوازنده تا مدیران مطبوعات و خبرنگاران یافت میشود.
نعمتالله نصیری رئیس ساواک رژیم پهلوی و غلام حلقهبهگوش شاه که مقامی جز نوکری پهلوی دوم را نمیپسندید، در زمینه ثروتاندوزی و زیادهخواهی مالی نبوغ خاصی داشت. وی در زمان ریاست بر ساواک با استفاده از موقعیت خود صدها هکتار از اراضی مردم را به زور تصاحب کرد.
طبق یکی از اسناد ساواک، شخصی به نام «شاهرخ پارستبار» که نماینده محمودرضا پهلوی (برادر دیگر شاه) بود و در قصر اختصاصی او واقع در جاده فرحآباد ساری اقامت داشت، به مرور زمان با تجاوز به حقوق کشاورزان و با اقدامات مقتدرانه به نام محمودرضا، صاحب ثروت فراوانی شد.
در فروردین سال ۴۱ اعلام شد که فروش و پرداخت املاک سلطنتی به دهقانان خاتمه یافته، ولی سال ۴۵ روزنامه اطلاعات افشا کرد که تنها ۵۸۹ دِه و مزرعه از املاک سلطنتی به سازمان اصلاحات ارضی برای فروش و پرداخت بها واگذارشده و معلوم شد اعلام خاتمه فروش املاک سلطنتی، خبری ساختگی بیش نبوده است. درباره فروش املاک دیگر هیچ خبری منتشر نشد، اما اگر فرض بر این باشد که ۵۸۹ دِه و مزرعه هم به فروش رسیدهاند، باز شاه مالک حدود یک هزار دِه از املاک غصب شده رضاخانی بود که وی پس از پدر خود بهزور آنها را مجدداً غصب کرده بود.
در سال ۱۳۵۴ دولت قانون مبارزه با زمینخواری را به تصویب رساند. به موجب این قانون، اراضی موات شهرها فقط یک بار قابل فروش بود و بعد از انتقال باید ساخته میشد، اگرنه دولت مجاز بود آن را به قیمت منطقهبندی از صاحبش خریداری کند. تصویب این قانون، خشم بسیاری را برانگیخت؛ زیرا چنین مینمود که مقامهای دولتی و اعضای خاندان سلطنتی کوشیدهاند عواید حاصل از زمین و تصاحب آن را به انحصار خود درآورند؛ بنابراین مصادرهای که در زمان پهلوی اول با زور و قوه قهریه به نفع شاه صورت میگرفت، در دوره پهلوی دوم در قالب فعالیت نهادها و سازمانها و در لفافه قانون ادامه یافت.
/انتهای پیام/