گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در روزگار «نمره و رتبه» ما باید چهطور تشخیص دهیم کدام دانشآموز مستعد است؟ آیا همین نمرههای درج شده بر کارنامه و یا رتبههای اعلام شده از سوی سازمان سنجش برای ارزیابی و ارزشیابی و سنجش دانشآموزان کافی است؟ با ورود به حوزه سنجش دانشآموزان برآنیم تا بدانیم دانشآموز مطلوب کیست و چهطور ارزیابی میشود. در ادامه بررسی پرونده سنجش و ارزشیابی به سراغ جلیل یونسی رفتیم. وی دکترای سنجش و اندازهگیری دارد و در حال حاضر معاون آموزشی و پژوهشی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی است. با او در گفتگویی صریح به مسئله چگونگی ارزشیابی و ارزیابی دانشآموزان پرداختیم. مشروح این گپ و گفت در ادامه میآید:
آن چیزی که در نظام آموزشی کشور ما به یک چالش تبدیل شده، موضوع سنجش و ارزشیابی است. به نظر میرسد مهمترین و عینیترین چیزی که ما از سنجش در مدارس سراغ داریم، سنجش از طریق برگههای امتحانی است. اما آیا از ابتدا هدف ایجاد مرکز سنجش آموزشوپرورش، همین بوده است؟ در واقع وقتی که ما از موضوعی به نام سنجش صحبت میکنیم، منظورمان یک ارزیابی از دانشآموز برای ورود به مقاطع بالاتر است یا اینکه اهداف مهمتری را هم میشود برای آن متصور شد؟ اهدافی مانند درک میزان تأثیر آموزشها بر دانشآموز، رفع نواقص سیستم تحصیلی، درک میزان ارتباط دانشآموز با سرفصلهای آموزشی و...
یونسی: خب حتماً اهداف بالاتری غیر از رفتن به مقاطع بالاتر را متصور شده بودند و امتحاندادن و اینکه دانشآموز مرحله بعدی را شروع کند، یک هدف اولیه بوده است. سیستم آموزشوپرورش میگوید من کیفیت کل سیستم را ارزشیابی و تضمین کنم که این ایده خیلی بزرگی است. وقتی میگوید تضمین کیفیت در واقع این یکی از نهضتهای پاسخگویی و ارزشیابی در دنیاست؛ یعنی اینکه من معلم را ارزشیابی کنم تا از این طریق به کیفیتی که در سند تحول بنیادین دیده شده برسم. یعنی حواسم نسبت به دانشآموزان و اولیای آنها و تمام زیرساختهای موجود در مدارس هست تا در صورت کمبود زیرساخت، آنها را تکمیل کنم؛ لذا بخش دوم تضمین کیفیت، مربوط به کل سیستم آموزشی است.
نگاه جزیرهای و تکهتکه، باعث وضعیت فعلی نظام آموزشی ما شده است.
در دنیا گفته میشود ارزشیابی باید منصفانه باشد و توسط نهادهای بیرونی انجام شود. چون نهادهای بیرونی میگویند خود آموزشوپرورش نمیتواند خود را تمام و کمال ارزشیابی و ممیزی کیفیت کند. بنابراین در کنار ارزشیابی درونی نیاز به ارزشیابی بیرونی هم هست. شاید سازمان ملی سنجش نیز با همین هدف شکل گرفته تا بهعنوان نهادی که بیرون وزارت آموزشوپرورش است، سیستم آموزش کشور را رصد و ارزشیابی کند و برای ارزشیابی و ارتقای کیفیت آن کاری انجام دهد. یکی از مشکلاتی که من در این سیستم درک میکنم این است که ما نظام آموزشی کشور را پارهپاره کردیم و آموزشوپرورش برای خود حقی متصور است و آموزش عالی نیز یک گونه دیگر قضیه را میبیند و بخش آموزش وزارت بهداشت هم که خودش را بالاتر از همه اینها میبیند و این باعث آسیب شده است.
در حقیقت این نگاه جزیرهای و تکهتکه، باعث وضعیت فعلی نظام آموزشی ما شده است. بهعنوان نمونه، الان بالای ۷۰۰ هزار داوطلب تجربی در کشور وجود دارد، اما میزان پذیرش در رشتههای پرطرفدار تجربی بسیار کم است. این در حالی است که ظرفیت دانشگاههای کشور بالاست؛ بهعنوان نمونه بخواهم بگویم در رشتههای پرطرفدار پزشکی ظرفیت پذیرش بسیار بالایی را به واحد بینالملل اختصاص دادهاند و این ظرفیت را برای دانشآموزان ایرانی افزایش نمیدهند؛ یکی از دلایل این اتفاق میتواند این باشد که وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی خود را جدا کرده و کسی بر آن نظارت ندارد و دلیل دیگر می تواند این باشد که وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نظام عرضه و تقاضا را به شدت کنترل میکند. آنها به دنبال «کلاس اجتماعی» هستند که این هم به همین شیوه محقق میشود؛ یعنی وقتی کم باشی، محبوب هستی!
بنابراین در پاسخ به سؤالتان باید به طور خلاصه بگویم که برای سیستم آموزشی میشود بسیار کار کرد و ارزشیابی ما نیز صرفاً ارزشیابی دانشآموز نیست؛ بلکه به معلم و به کیفیت کارش نیز باید حواسمان باشد، اما متأسفانه جز اینکه از دانشآموز میخواهند در مورد معلم خود به سؤالاتی جواب دهد، ما به معلمان اصلاً بازخورد نمیدهیم. البته مشکل بازخورد دادن به معلمان در بسیاری از نظامهای آموزشی دنیا چالش مهمی بوده و هست.
پس میفرمایید جدای از اینکه دانشآموز باید مورد سنجش و ارزشیابی درست قرار گیرد، معلم نیز باید مورد ارزشیابی قرار بگیرد؟
یونسی: بله. یکی از اساتید استرالیایی بنام پروفسور جان هتی که سالها در این زمینه کار کرده، تحقیقی دارد راجع به این که یادگیری در سیستم آموزشی چطور اتفاق میافتد و چه عواملی بر یادگیری فرد مؤثر هستند. این دانشمند برجسته تمام متغیرهایی که مرتبط با معلم، دانشآموز، والدین و امکانات مدرسه و نظایر اینها وجود دارد را استخراج کرده که حدود هزار متغیر در امر یادگیری دانشآموز است و بیش از چندین هزار فراتحلیل در این حوزه انجام داده است. نتایج این فراتحلیل ها نشان داده است که معلمان جزو مهمترین عوامل مؤثر بر یادگیری نیستند و تمامی معلمان هم تفاوت ایجاد نمیکنند، اما معلمان، واریانس بزرگترین منبعی هستند که ما در اختیار داریم و می توانیم آن را کنترل کنیم. یعنی اگر ما الان روی معلم کار کنیم، میتوانیم تغییر زیادی روی دانشآموز و انگیزۀ آنها داشته باشیم، چون یادگیری یک سفر شخصی برای معلم و دانشآموز است و معلمان یکی از قویترین عوامل تأثیرگذار بر کیفیت آموزش و یادگیری دانشآموزان هستند. اما متأسفانه فرایند جذبی که در سالهای اخیر برای معلمان صورت میگیرد، چون بر مبنای ماده ۲۸ است؛ فرایند مناسبی نیست. ما چون با کمبود معلم مواجه هستیم، چارهای جز این نداریم و علت اینکه این نوع جذب مناسب نیست، این است که افراد جذب شده صرفاً طی یک دوره آموزشی کوتاه و فشرده بهعنوان معلم مقاطع مختلف تحصیلی وارد مدارس میشوند.
معلم، مهمترین متغیر مؤثر بر یادگیری
ما از بالا انتظار داریم که اگر سیستم میخواهد درست شود؛ در مرحله اول نسبت به این ورودی سفت بگیرد. مرحله بعد، توسعه است؛ یعنی معلمان هر چند سال یکبار باید در یک دوره توسعه آموزشی شرکت کنند؛ در واقع کل سیستم آموزشی به همین معلم وابسته است که برای آن کاری انجام نمیدهند و تمام فشار بر روی دانشآموز و خانواده و اقتصاد خانواده وارد میشود.
از طرف دیگر برای معلم که حقوق پایینی دریافت میکند انگیزهای هم نمیماند؛ یعنی بین فعالیتی که معلمان انجام میدهند و جبران خدمتی که میکنند تطابقی وجود ندارد و تا زمانی که سیستم و ساختارهای بالادستی، فکری برای این مسئله نکنند، سیستم آموزشی ما هیچوقت درست نمیشود.
شما مشکل اصلی را از حکمرانی آموزشوپرورش میدانید یا سیستم آموزشی که الان جریان دارد؟
یونسی: سیستم بالادستی نمیخواهد؛ یعنی وزیری انتخاب میشود که قوی نباشد تا به دنبال پیگیری مطالبات بیفتد.
پس اشکال را از حکمرانی میدانید؟
یونسی: بله. کاملاً!
یعنی سیستم آموزشی ما به لحاظ سرفصلها، مدل سنجش و مدل ارزیابی و موارد دیگر تنظیم شده است و ما فقط در حکمرانی دچار اشکال شدیدی هستیم؟!
یونسی: واقعیت این است که سیستم آموزشی ما آنچنان به لحاظ مالی هزینه نمیکند و از پروژههای آموزشی برای رشد و پیشرفت، حمایت مالی نمیکند؛ پس بودجه خیلی مهم است، اما توجهی به این بخش نمیشود. چرا اینقدر وزیر آموزشوپرورش تغییر میکند؟ چون اصلاً مهم نیست.
از مرحله اول یادگیری جلوتر نرفتهایم
اساسا برای حکمرانی چه سودی دارد که نسبت به این بخش بیاهمیت باشد؟
یونسی: بیاهمیت است، چون فهم این موضوع را ندارد! آیا حاکمیت و آنهایی که بالاتر هستند، متوجه نیستند که هدف نهایی آموزش، این است که افراد به مهارت تفکر و ارزیابی انتقادی برسند؟ کل نهضت امام حسین (ع) همین است، ولی وقتی حاکمیت آن زمان را قبول نمیکند، در مقام نقد با شجاعت و جرات این نقد را فریاد میزند و حاضر است در این مسیر هر آنچه را که دارد، بدهد. اما آیا ما در مدارس، همین نهضت امام حسین (ع) را درست تبیین میکنیم؟
چرا هند امروز بهعنوان بزرگترین کشور دنیا به آن رشد آموزشی و اقتصادی رسیده و دارای آموزش پیشرفته شده است؟ چون آموزش را غیرمتمرکز کرده و اختیارات داده است.
وقتی همه چیز میشود حفظ کردن، نمره و کنکور، یعنی ما در مرحله اول یادگیری هستیم. حال آنکه یادگیری دارای چندین مرحله است؛ ۱-حفظ کردن؛ ۲-فهمیدن؛ ما اصلاً نمیخواهیم دانشآموزمان به درک و فهم برسند، چون اگر بفهمند مطالباتشان بیشتر میشود؛ ۳-یادگیری که آموختهها را در زندگی بکار ببندند؛ ۴- تجزیه و تحلیل درستی از امور و رویدادهای زندگی داشته باشند؛ ۵- قدرت ارزشیابی و قضاوت داشته باشند و ۶-قدرت ترکیب و خلاقیت داشته باشند. به نظر من سیستم بهصورت آگاه و ناآگاه افرادی را در جایگاههای بالادستی قرار میدهد که این افراد چنین دستاوردها و پیامدهایی را رقم میزنند.
اگر ممکن است قدری بیشتر درباره ریشههای این بینظمی صحبت کنید. شما اشاره کردید به اینکه بالادستیهای ما گزینههای خوبی نبودند ولیکن با مشاهده دورههای مختلف، میبینیم این سیستم آموزشی است که دچار رکود و مشکل است و آدمهای متفاوت با وجوه مختلفی در این سیستم بهعنوان وزیر آموزشوپرورش قرار میگیرند؛ افرادی که حاضر نیستند به خود آن ساختار نیز دست بزند. بهعنوان مثل شما تفکر انتقادی را برای دانشآموزان مطرح میکنید و میگویید باید دانشآموزان تفکر انتقادی داشته باشند. از طرف دیگر میگوییم حافظه محوری به درد دانشآموز نمیخورد اگر در یک دورهای او با این سیستم جلو میآمده، امروز باید مهارتمحور و خلاقیت محور بشویم، اما میبینیم که خود بدنه سیستم فقط این را تکرار میکند. انگار یک کلیاتی را دانسته و این را فریاد میزند، اما نه میتواند بگوید این چگونه قابلتحقق است و نه اینکه تا به امروز از بخشهای پاییندست خود با آدمهای مختلف و در دورههای مختلف به این سمت گام برنداشتند. چرا خود بدنه آموزشوپرورش، میلی برای این تغییر ندارد؟
یونسی: منظورتان از بدنه کیست؟
وضع نامناسب مدیریت در کشور
منظورم سطح وزیر به پایین اعم از معاون وزیر و سازمانهای زیر مجموعه است.
یونسی: چند سالی است که کار بنده ارزیابی شایستگیهای مدیران دستگاههای اجرایی بوده است. اکثر موقعیتها شبیه به هم است. اوضاع مدیر در کشور ما نامناسب است! یعنی مهارت مدیریتی وجود ندارد و یک تعداد اندکی وجود دارند که ما میتوانیم به آنها بگوییم «مدیر پایه» و تعداد اندکی هم هستند که میتوانیم به آنها «مدیر میانی» بگوییم. در آموزشوپرورش نیز به همین منوال است.
وقتی یک وزیر جدید میآید، مدیران کل را خودش انتخاب میکند و در این مرحله ارزشیابی صورت نمیگیرد و به دلیل اینکه ساختار آموزشی ما - بهویژه آموزشوپرورش - متمرکز است و از بالابهپایین اداره میشود، درک او و تجربهاش از دنیا و زندگی در سیستمی که تا روستاهای ما وجود دارد تأثیر میگذارد.
چرا هند امروز بهعنوان بزرگترین کشور دنیا به آن رشد آموزشی و اقتصادی رسیده و دارای آموزش پیشرفته شده است؟ چون آموزش را غیرمتمرکز کرده و اختیارات داده است. الان من نمیگویم که این خوب است یا بد، اما وقتی یک سیستمی بهصورت متمرکز اداره میشود، مهم است که آن بالا چه کسی مینشیند. یعنی قطعاً وزیر مهم است و همینطور معاون و مدیران کل که درک خوبی باید از سیستم آموزشی داشته باشند. اگر فردی در وزارت علوم، استاد خوبی بوده این دلیل نمیشود که سیستم آموزشی عمومی کشور را بخوبی بفهمد. از طرفی نیز اینطور نیست که یک فرد اگر ۳۰- ۲۰ سال در آموزشوپرورش معلم و یا مدیر بوده، نتواند پست بهتری در آموزشوپرورش بگیرد. شاید واقعاً او داستان را بهتر متوجه میشود.
حرفهای کلی و شعاری بینتیجه هستند
اگر بخواهم خلاصهتر بگویم؛ عدم شایستگی مدیران بالادستی، عدم ارزیابی جهت تصدی این پستها، فقدان بودجه کافی و عملیاتی نبودن سند تحول، مهمترین مشکلات آموزشوپرورش هستند. من سند تحول را مثبت ارزیابی نمیکنم. این سند قدری آرمانی نوشته شده و با حالت عملیاتی فاصله دارد. مثلاً این عبارت که «هدف این است که دانشآموز به حیات طیبه برسد» یک عبارت خیلی کلی است و هر کسی میتواند مطالب مختلفی از آن بفهمد. وقتی ما مفاهیم و تعابیری داریم که همه نسبت به آن گنگ هستند و خیلی کلی است؛ شاید اشتیاق و تعهدی نیز صورت نمیگیرد که همه به آن سمت برویم.
عدم شایستگی مدیران بالادستی، عدم ارزیابی جهت تصدی این پستها، فقدان بودجه کافی و عملیاتی نبودن سند تحول، مهمترین مشکلات آموزشوپرورش هستند.
آنطور که من برداشت کردم شما یک نگاه کمیگرایانه به عرصه آموزش دارید. اما الان تأکید این است که ما از این نگاه آسیب میبینیم. آیا شما همه چیز را در شاخصهای نمرهدهی میبینید؟
یونسی: اعداد در همه جای زندگی ما وجود دارند. ما تمام کارها را با ذهنمان انجام میدهیم؛ مثلاً یک استادکار چطور با ظرافت سنگ را میتراشد؟ شاید تجربهاش به او کمک میکند، اما آنقدر در زاویه دید چشمش، همه اعداد دارند با هم متناسب کار میکنند که او این کار را با کیفیت در میآورد؛ لذا کمیتها و کیفیتها در هم تنیدهاند و نمیشود این دو را از هم جدا کرد. هر کسی که بگوید این خوب است یا آن یکی، اشتباه کرده است.
الان مشکلی که دانشآموزان دوره ابتدایی دارند این است که نمرههایشان چون توصیفی است وقتی وارد متوسطه اول میشوند با نمره مواجه میشوند و شناختی از آن ندارند. من طرفدار کمیت هستم و همه کیفیتها داخل آن کمّیت هم هست؛ یعنی شما میگویید این عدد بالا، کیفیت دارد. اگر درباره بودجه آموزشوپرورش صحبت کردم، چون دیدم روی اثراتی که ما میتوانیم روی دانشآموز بگذاریم مؤثر است.
هر کیفیتی باید کمّی شود
برداشت من بهطورکلی این بود که شما آن چیزی که از ضعف در ساختار میبینید این است که نتوانستیم به شاخصها، یک نمره بدهیم که قابلسنجش باشد. در واقع شما به دنبال سنجش کمّی هستید تا کیفی. این درست است؟
یونسی: سنجش کمّی که وجود دارد. وقتی یک معلم را استخدام میکنیم، چطور جذبش میکنیم؟ آیا اگر فردی بگوید این فرد خوبی است او را جذب میکنید؟ یا اینکه یک سری ملاک، شاخص، نشانگر انتخاب می کنید و برای هر نشانگر وزن (نمره) در نظر میگیرید. بدیهی است ارزیابی کلی از یک فرد بهعنوان معلم نیازمند ترکیب نمرات فرد در آن ملاک ها و نشانگرهاست و در نهایت تعیین نمرۀ برش برای تصمیمگیری در مورد جذب یا عدم جذب وی به شغل معلمی. پس در همه این موارد شما ترکیبی از کیفیت و کمّیت را در کنار هم دارید، ولی تصمیم نهایی بر اساس نمره کل نهایی صورت میگیرد.
خیر. ما شاخصهای کیفی را داریم که کاملاً تخصصی هستند. مثل این میماند که بگوییم آیا میشود ایمان طرف را سنجید و نمره ایمان بدهیم؟ جواب منفی است. هیچوقت نمیشود به کسی نمره ایمان بدهیم، ولی برخی به دنبال این هستند که آن نمره ایمان را پیدا کنند.
یونسی: ما همان آدم هستیم. ما بهشدت کمّیگرا هستیم، چون رشته ما اندازهگیری روان است. اما منظورمان ویژگیهای روانشناختی نیست. هر ویژگیای که نهفته و پنهان باشد مانند هوش، انگیزه، پیشرفت تحصیلی، انگیزۀ پیشرفت تحصیلی و... آیا شما اینها را میبینید؟ خیر. یا در سازههای دینی، آیا دینداری، تقوی و حیا را میبینید؟ خیر. در سازه علوم اجتماعی، احساس حمایت اجتماعی را میبینید؟ خیر. یا در سازه علوم سیاسی، امنیت و احساس امنیت را میبینید؟ خیر و همینطور در حوزههای دیگر نیز به همین منوال است و بالای ۹۹ درصد ویژگیهایی که شما به دنبال آن هستید، همه پنهان هستند و مجبور هستید که بهگونهای اینها را به عدد تبدیل کنید و دربارۀ آن توافق کنید که یا بهصورت شاخص کیفی مورد توافق قرار میدهید و بعد از مدتی دوباره کمّی میکنید.
هدف روانسنجی، کمّی کردن ویژگیهای کیفی یا قابلمشاهده کردن ویژگیهای غیرقابلمشاهده است و هیچ ویژگیای را نمیتوانید نام ببرید که پنهان نباشد. مثلاً همان قدر دینداری ممکن است برای شما عجیب باشد که من امروز دارم برای یک سازمانی یک مقیاس برای اندازهگیری و ارزیابی ریا تهیه میکنم. چون شما از وقتی بزرگ شُدید، چیزی به نام هوش بوده، هیچوقت تعجب نمیکنید که این هوش چیست و تعریفش چیست و اصلاً کجاست؟ یا در مورد پیشرفت تحصیلی اصلاً تعجب نمیکنید. ما در علم روانسنجی میگوییم اندازهگیری به این صورت است که ما محرکی وارد میکنیم و فرد پاسخی به آن محرک میدهد. مثلاً نیشگون میگیریم و فرد میگوید آخ!
سنجشهای کیفی، خطای شناختی دارند
محرک ما در اندازهگیری یادگیری و پیشرفت تحصیلی، سؤال است. پاسخی که فرد میدهد، یک مواردی را برای ما آشکار میکند. آیا آن موارد درست است؟ قطعاً خیر. چون ممکن است نمونهگیری سوگیری داشته باشد و نمونهگیری کاملی از این محتوای موجود نباشد. خیلی اوقات بوده که ما آزمون دادیم و بعد گفتیم چقدر روز خوبی بود یا چقدر خوش شانس بودیم. چون من از ۲۰ فصل ۵ فصل خواندم و همان ۵ فصل در آزمون آمده است، پس امروز، روز خوبی بوده است. زمانی هم بوده که روز بدی داشتیم؛ ۲۰ فصل خواندیم، اما چند سؤال را بلد نبودیم که اتفاقاً سؤال از همانها آمده است که باید بگوییم بدشانس بودیم. پس اندازهگیری همیشه با خطا همراه است. یک سری خطاها تصادفیاند و یک سری خطاها منظم یا سیستماتیک هستند و ما باید خطاهای سیستماتیک را کم کنیم. مثلاً به معلم میگوییم برای اینکه خطای سیستماتیک (منظم) کم شود از تمام فصلها سؤال طرح کن؛ بنابراین هیچ کاری نیست که اندازهگیری در آن نباشد، اما چقدر خوب است که اندازهگیری در آن دقیق باشد و به عدد برسد.
وقتی یک معلم را استخدام میکنیم، چطور جذبش میکنیم؟ آیا اگر فردی بگوید این فرد خوبی است او را جذب میکنید؟
اگر میگوییم فعلاً از کیفیت و اندازهگیریهای کیفی دفاع میکنیم، دلیلش این است که هنوز ناتوانیم و تمرکز نداریم. اما اگر چند سال آینده ابزاری برای اندازهگیری ریا در مدیران طراحی کنیم، ممکن است شما متعجب نشوید، چون برای آن تمرکز قرار دادید. پس من بهشدت طرفدار کمیت هستم و علم یعنی همین که شما بتوانید همه چیز را کمّی و دقیق کنید، اما اگر در جایی نمیتوانید، فعلاً میتوانید به شاخصهای کیفی رضایت بدهید.
اینها در مسائل تجربی درست به نظر میآید ولی در مسائل انسانی و رفتاری، خیلی مواقع خطای زیادی دارد. مثلاً شما زیبایی را تبدیل به صورت میکنید؛ یعنی انسان را تبدیل به ابزار میکنید. نمیگویم شاخصها نباید باشد. وقتی میخواهید یک نفر را قضاوت کنید یک طبقه شاخص برای او در نظر میگیرید و این تقابل با شاخصها نیست.
یونسی: شما یک ویژگی آدم را بگویید.
مثلاً سطح انسان در مهارتهای اجتماعی یا همان ریایی که شما میگویید.
یونسی: شما میگویید نمیشود؟
من نمیگویم نمیشود. تبدیلکردن این به عدد خطاست و آدمها را تبدیل به ابزار میکند.
یونسی: اتفاقاً آدمها را تبدیل به ابزار نمیکند بلکه اندازه دقیقتری میدهد. الان معلمها نیز در دادن ارزشیابی توصیفی در ذهنشان یک مقیاس صفر تا ۲۰ دارند که مثلاً ۱۶ به بالا عالی است.
با این توصیفی که شما از وضعیت ارزشیابی کرده و تأکیدی که بر ارزشیابی کمّیگرایانه دارید، پس سیستم آموزشی ما مطلوب بوده است، چون با عدد همه کارها را پیش میبریم.
یونسی: مثلاً میگوییم مدیر باید همدلی داشته باشد. ما الان مدیرهایمان را همینگونه اندازهگیری میکنیم، یعنی سنجش از جنس آزمون نیست؛ بلکه در محیط است و ما تعداد رفتارهایی را که همدلانه است و مصداق دارد، مشاهده میکنیم و میشماریم و این کار سختی نیست. شما زمانی میتوانید یک ویژگی را کمّی کنید که کیفیت را خوب بشناسید. برای همین است که تکنولوژی ساخت ابزار از مسیر پژوهشهای کیفی میگذرد، یعنی اگر مطالعه کیفی نباشد شما نمیتوانید ماهیت یک چیزی را بشناسید؛ ماهیت و جوهره و ترکیباتش را بیابید و کمّیاش کنید.
ما از هوش سازهای طولانیتر در دنیا که سابقه مدونی نداشته باشد نداریم. اما هیچکس نمیتواند ادعا کند این ابزارهای سنجش هوش (IQ) که در بازار معروف است، ابزارهای دقیقی هستند. ممکن است برای یک جامعهای خوب باشد، اما حتی ممکن است برای آن جامعه در سالهای بعد هم خوب و مناسب نباشد. مثلاً در بحث سنجش امنیت، محققان طی سالهای اخیر متوجه شدند با رشد تکنولوژی و تغییرات روزافزون جامعه به مؤلفههای امنیت باید مؤلفه های جدیدی اضافه کنند؛ مانند امنیت اقتصادی و امنیت دیجیتال و... یعنی با روندهای نوین ممکن است ابزارهای گذشته نیاز به توسعه داشته باشند؛ بنابراین من طرفدار عدد هستم؛ چون رشتهام مرتبط با عدد است. عددهای دقیق از مسیر کیفیت میگذرد و کیفیتها و کمیتها بهشدت درهم تنیدهاند.
وقتی میخواهیم ارزشیابی کنیم بهترین شیوه ارزشیابی، ارزشیابی چندمنبعی است. بهترین تصمیمهای آموزشی و غیرآموزشی بر اساس جمعآوری شواهد کیفی و کمّی مشترک اخذ میشوند.
وقتی میخواهیم ارزشیابی کنیم بهترین شیوه ارزشیابی، ارزشیابی چند منبعی است. بهترین تصمیمهای آموزشی و غیرآموزشی بر اساس جمعآوری شواهد کیفی و کمی مشترک اخذ میشوند.
سهم بیشتر در تربیت از آن کیست؟ معلم یا خانه؟!
این در سیستم آموزشی چگونه است؟ یعنی چه اتفاقی ممکن است رقم بخورد که از این حالت، سیستم آموزشی بتواند سنجش دقیقی داشته باشد. ضمن اینکه ما در مدارس با مفاهیمی متوجه هستیم؛ مانند ملیگرایی، مسئولیت اجتماعی و.. اساساً آیا این مفاهیم سنجیده میشود یا خیر؟ و اگر بله در بین دانشآموزان ما چگونه سنجیده میشود؟
یونسی: در دوره آموزش عمومی قرار است شهروند خوبی تربیت کنیم که وظایف اجتماعی خود را بهخوبی انجام میدهد، پایبند و دیندار است و اخلاق دارد، اما باید اینها را در یک جایی مشاهده کند. ما یک آموزش آشکار داریم و یک آموزش پنهان و میتوانیم درصدبندی کنیم و بگوییم چه میزان از این آموزشهای فرزندان ما آشکار و چه میزان پنهان است. مثلاً فرزند ما در مسیر مدرسه با افراد مختلفی مواجه میشود، وارد منزل هم که میشود تبلت و گوشی و موبایل به دست دارد. با این اوصاف، سهم آموزشی که در مدرسه یاد میگیرد، بیشتر است یا سهم کسانی که اطرافش هستند؟ قطعاً سهم اطرافیان. ضمن اینکه در مدرسه نیز دانشآموزان از یکدیگر مطالبی - چه مثبت و چه منفی - یاد میگیرند. بنابراین سهم آموزشهای پنهان خیلی زیاد است.
این بهخاطر سیستم آموزشی ماست یا اینکه در همه دنیا به همین شکل است؟
یونسی: در همه کشورها همینگونه است.
اما برخی از کشورها این سهم را کاهش دادهاند.
یونسی: بله، اما راهکار اینکه بتوان از ۶ ساحت مدرسه خوب استفاده کرد، این است که یک معلم ورزیده و حرفهای داشته باشیم. معلم باید هم سواد تدریس و هم سواد سنجش داشته باشد و برای ارتقای آن وقت بگذارد. در دنیا میگویند معلمهای موفق حداقل یکسوم زمانی که برای آمادهسازی دروس و کلاس میگذارند به سنجش میگذرد، اما در اینجا زمانی که معلم برای سنجش میگذارد یک صدم زمانی هم نیست که سر کلاس میگذارد. در دنیا میگویند یادگیری باید از طریق سنجش اتفاق بیفتد، اما در کشور ما برخی فکر میکنند سنجش، سادهترین کاری است که یک معلم میتواند انجام دهد؛ به همین دلیل در مورد تقویت مهارتهای تدریس خود قدری تردید به خودشان راه میدهند، اما دربارۀ تقویت سواد سنجش کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهند و وقتی برای آن نمیگذارند. درصورتی که این سنجش نیست. طراحی تکالیف سنجشی که بتواند واقعاً سواد دانشآموزان را اندازهگیری کند، بسیار سخت است؛ لذا مشکل ما این است که تعداد معلمهای توانمندمان خیلی کم است.
معلم باید به دانشگاه وصل شود
برای حل این مشکل آموزشوپرورش، بایستی معلمان را به اساتید ورزیده دانشگاه وصل کنند و به طور مداوم، سطح توانمندی آنها را توسعه دهند و اگر دوره توسعهای در نظر میگیرند، دوره توسعه کاربردها و مفهومها باشد. بنابراین معلم، واریانس بزرگترین منبعی است که سیستم آموزشوپرورش در اختیار دارد و از همین رو بایستی هم از لحاظ یادگیری و توسعهشان و هم از لحاظ انگیزهشان برای اینها خیلی هزینه کند.
از نظر شما اگر این بخش درست شود، مشکل سنجش و ارزشیابی نیز حل میشود؟
یونسی: معلم باید مهارتهای مختلفی را یاد بگیرد؛ از جمله مهارت تدریس، مهارت سنجش، مهارت تکنولوژی آموزشی، مهارت دیجیتال و مهارتهای زندگی.
فرزند ما در مسیر مدرسه با افراد مختلفی مواجه میشود، وارد منزل هم که میشود تبلت و گوشی و موبایل به دست دارد. با این اوصاف، سهم آموزشی که در مدرسه یاد میگیرد، بیشتر است یا سهم کسانی که اطرافش هستند؟
یکی از مهمترین مسائلی که در دورههای سواد سنجش مدنظر ماست، انطباق سه چیز است؛ اهداف یادگیری، موضوع تدریس و محتوای سنجش. ما نمیتوانیم معلمهای ضعیف را به کلاسها بفرستیم و انتظار داشته باشیم که سطح درک و فهم بچههای ما افزایش یابد. مثل این میماند که از فصلهایی آزمون بگیرید که آموزش ندادهاید. سواد سنجش سه مؤلفه دارد؛ دانش سنجش، باور به سنجش، هدف از سنجش. متأسفانه الان در برخی مدارس، نمره ابزاری برای تنبیه، تحقیر، ترساندن و ارعاب دانشآموز است.
با این اوصاف چرا از اندازهگیری و اهمیت عدد در سنجش دفاع میکنید؟
یونسی: شما چه کیفی باشید چه کمّی، معلم در نهایت از روش کمّی استفاده میکند.
یعنی ما ناچاریم تبعات این دو روش را بپذیریم؟
یونسی: سنجش شما چه کیفی باشد چه کمّی، همیشه افرادی هستند که از نمرات یا نتیجه ارزشیابیها سوءاستفاده میکنند.
لزوم توجه به بازخوردگیری از امتحانات
پس تمرکز باید روی معلم باشد تا بتواند ارزشیابی را انجام دهد.
یونسی: معلم باید سنجش را بداند، شیوهها و مهارتها و تکنیکهای سنجش را بلد باشد و باورش نسبت به اینکه خودش چه نقش مهمی به او در سیستم آموزشوپرورش دادهاند، درست باشد. او باید بداند که با این نمرۀ سنجش میخواهد چه کاری انجام دهد و بهتر است که برای پاسخگویی و بهبود خودش و دانشآموزش باشد.
یکی از مهمترین حلقههای سیستم آموزشی ما در حوزه سنجش، «بازخورد» است. ما امتحان پایان ترم میگیریم و از دانشآموز بازخورد هم نمیگیریم. حتی آزمونهای میانترم و آزمونهای دیگر هم که میگیریم، بازخورد درستی از آنها نمیتوانیم بگیریم. معلمان این مهارت را باید کسب کنند که آموزشهای دینی و تربیتی و پرورشی را در حین تدریس به دانشآموزان یاد دهند. یعنی همه معلمان باید سفیران ما در تمام ساحتها باشند؛ هم تربیت اقتصادی بلد باشند و هم تربیت سیاسی و هم تربیت اجتماعی و دینی و باید برای آن وقت بگذارند و در این راستا همزمان با دانشآموز پیش بروند.
در سند تحول، سنجش و ارزشیابی تا چه میزان موردتوجه قرار گرفته است؟
یونسی: سنجش و آموزش دو روی یک سکه است. درهمتنیده هستند و قابلجداکردن نیستند. فعلاً در مقطع ابتدایی توصیفی است؛ اما بهطورکلی میگویند سنجش باید طوری باشد که منصفانه و عادلانه باشد، بتواند آموختههای دانشآموز را استخراج کند و برایش فرصت بهبود فراهم کند. سنجش کار خیلی سختی است، چون پنهان است. اگر شما قرآن را هم بخوانید میبینید که خداوند قضاوت و سنجش را مختص خود میداند.
ما نمیتوانیم معلمهای ضعیف را به کلاسها بفرستیم و انتظار داشته باشیم که سطح درک و فهم بچههای ما افزایش یابد.
در پایان اگر نکتهای در جمعبندی دارید بفرمایید.
یونسی: ما اگر بخواهیم مدارس خوبی داشته باشیم باید حواسمان به مفهومی به نام اندازه اثر باشد؛ ما هرکاری که در آموزش و پرورش انجام میدهیم باید حواسمان باشد که اندازۀ اثر آن بر یادگیری دانشآموز چقدر است. یکی از مهمترین متغیرها به معلم مربوط میشود. اگر معلم توسعه پیدا کند و شیوههای جذبش خوب باشد، شما میتوانید انتظار داشته باشید که باقی ساحتهای یادگیری مثل تربیتی، پرورشی، سیاسی و اقتصادی نیز محقق شود. ما تا زمانی که از رفتار آدمها نمونهگیری نکنیم، نمیدانیم که چگونه پیش خواهند رفت. اگر با این وضعیت فعلی سیستم آموزشی پیش برویم، به آن چیزی که در سند تحول آموزشوپرورش مورد انتظار است، نمیرسیم.
راهکار این است که تندتر برویم. یعنی از متخصصان مرتبط استفاده کنیم و با تزریق بودجه مناسب و مورد نیاز متخصصان، مسیر ارتقای کیفیت و یادگیری دانشآموزان را تسهیل کنیم. چون توسعه، نیازمند بودجه است. برای توسعه آموزشوپرورش بودجه بیشتری باید اختصاص یابد. باید برای معلمان هزینه کنیم، معلمان قویتری جذب کنیم، رتبهبندی به معنای واقعی آن را انجام دهیم و برای آنهایی که کار بهتری انجام میدهند و تفاوت مثبت ایجاد میکنند، مزایا و حقوق بیشتری در نظر گرفته شود.
/انتهای پیام/