گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ اشکان شاهمحمدی: در یک سال گذشته با وقوع عملیات طوفان الاقصی و جنگ پس از آن، وقایع بسیار زیادی مانند شکایت آفریقای جنوبی از رژیم صهیونیستی در دادگاه لاهه و قطعیشدن حکم وقوع جنایت جنگی در غزه، اعتراضات مردم و دانشجویان در اروپا و آمریکا، درخواست مالزی برای حذف رژیم صهیونیستی از سازمان ملل متحد و اتحاد کشورهای مسلمان در محکومیت این رژیم و حمایتهایشان از مردم غزه در سطح جهان رخ داده است. اما با وجود این همه وقایع عظیم، جامعه کنشگران ما از سیر این تحولات جا ماندند و عمدتاً از رخدادن این وقایع جا خوردند. چرا کنشگران ایرانی نتوانستند این وقایع را پیشبینی و تحلیل کنند؟ علت این ناشناختگی جهان برای ما مردم ایران چیست؟ آیا با وجود این عدم شناخت دقیق از دولتها و ملتهای جهان، میتوان به سمت تمدن جهانی گام برداشت؟ در این یادداشت سعی داریم تا ریشههای این ناشناختگی را بررسی کنیم.
ناشناختگی جهان برای فعالان و پیشگامان جامعه، امری عادی و طبیعی نیست. این موضوع از جمله عمیقترین معضلات و مشکلاتی است که جامعه ما امروز با آن دستوپنجه نرم میکند. نخبگان جامعه، توان پذیرش تکثرات فکری و فرهنگی جامعه خودمان و همچنین دیگر جوامع را ندارند. این اتفاق ریشههایی دارد که باید به آن بپردازیم و آن را مورد دقت و ارزیابی قرار دهیم. این نوشتار در پی آن است تا نشان دهد چگونه تاریخنگاری، همچون گهوارهای که تمدن در آن پرورش مییابد، میتواند راهگشای این مسئله باشد. چگونه میتوان از طریق روایت هوشمندانه تاریخ، نهتنها گذشته را بازشناخت، بلکه مسیر آینده را نیز روشن ساخت. چطور میتوان با قلم تاریخ، پیوندی استوار میان ملتها برقرار کرد و در مسیر تمدنسازی گام برداشت؟
در این مسیر، ما به نقش تاریخ در همگرایی اجتماعی، شکلدهی هویت ملی و مدیریت تحولات آینده خواهیم پرداخت. همچنین چالشهای پیش روی تاریخنگاری معاصر، از جمله مسئله شرقشناسی را مورد بررسی قرار داده و راهکارهایی برای غلبه بر این موانع ارائه خواهیم کرد. هدف نهایی، ترسیم چشماندازی است که در آن، تاریخنگاری نهتنها گذشته را روایت میکند، بلکه چراغ راه آیندهای روشنتر برای تمدن بشری میشود.
تاریخ بهمثابه گهواره تمدن
تاریخ همچون گهوارهای است که میتواند جامعه را با تمام تنوع و کثرتهایش در آغوش بگیرد و به سوی مقصدی معین هدایت کند. این نقش حیاتی تاریخ در حفظ و همگرایی کثرتها، از آنجا ناشی میشود که روایت تاریخی، فضایی برای بازشناسی و احترام به تمام اجزای یک جامعه فراهم میآورد. نادیدهانگاشتن تاریخ میتواند به واگرایی کثرتهای اجتماعی یا حذف آنها منجر شود، درحالیکه روایت صحیح تاریخی و رعایت ظرافتهای روایت، این کثرتها را در مسیری همگرا قرار میدهد.
در شکلدهی به ذهنیت جمعی، تاریخ نقشی بیبدیل ایفا میکند. جامعهای که از گذشته قابل روایتی برخوردار نباشد، در معرض خطر گرفتار شدن در دام «نامسئلهها» قرار میگیرد. بلای بی تاریخی، اندیشه جمعی را از درک صحیح مسائل واقعی باز میدارد و جامعه را در مسیر انحرافی قرار میدهد. تاریخ با فراهمآوردن بستری برای تفکر درباره گذشته، به جامعه امکان میدهد تا مسیر خود را با درکی عمیقتر از هویت خویش طی کند.
رابطه تاریخ و هویت ملی نیز در همین راستا معنا مییابد. هویت ملی باید بتواند تکثرها را بهگونهای در خود جای دهد که هر گروه و قشری، ضمن حفظ ویژگیهای منحصربهفرد، خود را جزئی از یک کل بزرگتر بداند. این مهم تنها از طریق روایت تاریخی جامع و فراگیر امکانپذیر است که در آن، تمام اجزای جامعه خود را بازمییابند و میتوانند نقش خود را در سرنوشت مشترک درک کنند.
نسبت قدرت و روایتگری تاریخی
برخلاف دیدگاه رایج که «تاریخ را فاتحان مینویسند»، باید گفت تاریخ را «پیشگامان تمدنی» مینویسند. آنان هستند که چشم به افقهای نو دارند و در پی ساختن آیندهای متفاوت میروند. پیشگامان تمدنی، نهتنها روایتگران گذشته، بلکه معماران آیندهاند که با درک عمیق از ضرورتهای زمانه خود، به بازخوانی و بازنویسی تاریخ میپردازند. این گروه، با آگاهی از نقش محوری روایت تاریخی در شکلدهی به آینده، تلاش میکنند تا روایتی جامع و فراگیر از تاریخ ارائه دهند.
مسئله اصلی نه تسلط بر روایت تاریخی، بلکه توانایی خلق روایت یا روایتهایی است که بتواند کثرتهای اجتماعی را در مسیر تحقق تمدن مطلوب همراه سازد. این روایت باید بهگونهای باشد که ضمن حفظ اصالت تاریخی، پاسخگوی نیازهای امروز جامعه باشد و چشماندازی روشن برای آینده ترسیم کند.
البته نمیتوان نقش قدرت سیاسی و رسانهای را در تثبیت یک روایت تاریخی نادیده گرفت. برای تبدیل یک روایت به گفتمان غالب، نیاز به پشتوانههای قدرت است. اما نکته مهم این است که در عصر حاضر، با گسترش فناوریهای ارتباطی و دسترسی گسترده به اطلاعات، انحصار روایت تاریخی شکسته شده است. این تحول، فرصتی بینظیر برای پیشگامان تمدنی فراهم کرده تا روایتهای بدیل خود را مطرح کنند. به عبارت دقیقتر، تاریخ را پیشگامان مینویسند و فاتحان تثبیت میکنند. در این زمان، فرصتی طلایی وجود دارد تا روایت خود را از تاریخ ایجاد و تثبیت کنیم. هرچند نمیتوان به این سادگی نسبت قدرت و تاریخ را تبیین کرد.
نسبت میان تاریخ، سیاست و قدرت، نسبتی پیچیده و چندلایه است. قدرت سیاسی همواره در پی بهرهبرداری از تاریخ برای مشروعیتبخشی به خود بوده است. اما امروزه این رابطه یکسویه نیست. روایتهای تاریخی میتوانند قدرت را به چالش بکشند و مسیرهای جدیدی را پیش روی جامعه بگشایند. پیشگامان تمدنی با درک این واقعیت، میکوشند تا با روایتگری هوشمندانه، فضای گفتمانی موجود را دگرگون سازند. در واقع با ایجاد یک تصویر برای حرکت جامعه و همچنین دولت، میتواند افق حرکت را بگشاید.
در این میان، مسئله اصلی نه تسلط بر روایت تاریخی، بلکه توانایی خلق روایت یا روایتهایی است که بتواند کثرتهای اجتماعی را در مسیر تحقق تمدن مطلوب همراه سازد. این روایت باید بهگونهای باشد که ضمن حفظ اصالت تاریخی، پاسخگوی نیازهای امروز جامعه باشد و چشماندازی روشن برای آینده ترسیم کند.
چالشهای تاریخنگاری معاصر
یکی از مهمترین چالشهای تاریخنگاری معاصر - بهویژه در جوامع پسااستعماری - مسئله شرقشناسی است. این پدیده که «ادوارد سعید» نیز آن را بهخوبی تبیین کرده، همچون سایهای سنگین بر روایتهای تاریخی این جوامع افکنده شده است. شرقشناسی باعث شده تا بسیاری از جوامع نتوانند مرز روشنی میان تاریخ خود و تاریخ مدرن ترسیم کنند و همواره خود را از دریچه نگاه غرب ببینند و روایت کنند.
تجربه تمدن غرب در قرون شانزدهم تا بیستم میلادی، درسهای مهمی درباره چگونگی استفاده از تاریخنگاری برای شکلدهی به یک پروژه تمدنی در اختیار ما میگذارد. هرچند این تجربه با استعمار و سلطه بر دیگر فرهنگها همراه بوده است.
این چالش زمانی عمیقتر میشود که درمییابیم بسیاری از مفاهیم و چارچوبهای تحلیلی که امروزه در تاریخنگاری به کار میبریم، برآمده از همان نگاه شرقشناسانه است. از همین رو، ضرورت بازخوانی مستقل تاریخ و تدوین چارچوبهای بومی برای فهم و روایت تاریخی بیش از پیش احساس میشود. این بازخوانی باید با نگاهی نقادانه به میراث شرقشناسی و با تکیه بر منابع و روشهای اصیل صورت گیرد. اما بیش و پیش از درگیری با بلای شرقشناسی، باید به وضعیت تمدنی خود رجوع کنیم و حال و اکنون خود را دریابیم. ببینیم امروز جامعه ما نیاز به چه روایتهایی از چه بخشهایی از تاریخ دارد تا بتواند ما را به مراد خودمان برساند. ما در این راه اولین رهرو نیستیم و مثالهای تاریخی دیگری نیز در این مورد وجود دارد.
در این زمینه میتوان به نمونههای موفق تاریخی اشاره کرد که الهامبخش چنین رویکردی هستند. دوران شکوفایی تمدن اسلامی در قرون سوم تا پنجم هجری، نمونهای درخشان است. آثاری چون «تاریخ بیهقی»، «تاریخ مسعودی»، «تاریخ طبری» و حتی «شاهنامه فردوسی»، علاوه بر ارزش ادبی یا ارزش مذهبی، آثار بسیار ارزشمندی در رابطه با بیان تاریخ هستند. هر کدام به نحوی به روایت تاریخ از منظر یک قشر نگاه کردهاند و توانستهاند در حافظه تاریخی ملت ایران باقی بمانند.
در سوی دیگر، تجربه تمدن غرب در قرون شانزدهم تا بیستم میلادی، درسهای مهمی درباره چگونگی استفاده از تاریخنگاری برای شکلدهی به یک پروژه تمدنی در اختیار ما میگذارد. هرچند این تجربه با استعمار و سلطه بر دیگر فرهنگها همراه بوده است. از جمله آثار بزرگی که در این دوره نوشته شده است، مجموعههای «تاریخ تمدن» است که علاوه بر نگارش تاریخ اروپاییان، گذشته و سنت دیگر فرهنگها و تمدنها را نیز به رشته تحریر درآوردهاند. البته باتوجهبه ویژگیهایی که این حرکت داشته است، نمیتواند مطلوب ما باشد؛ اما بههرحال بهعنوان یک تجربه تاریخی برای ما قابلاستفاده است. اینکه چگونه یک تمدن در راه رسیدن به قله، به تاریخ توجه ویژهای کرد و توانست دیگران را با خود همراه و همدل کند، باید مطمح نظر قرار گیرد. امروزه، همه گذشته خود را با گذشته مدرنیته شریک شدهاند و تلاش دارند که سهمی از این تمدن برای خود کنار بگذارند. این نمونههای تاریخی نشان میدهند که برای غلبه بر چالشهای تاریخنگاری معاصر، نیازمند بازگشت به اصالتهای فرهنگی خود و درعینحال، درک عمیق از شرایط جهان معاصر هستیم. این مهم تنها با تلاش مستمر برای ایجاد روشها و رویکردهای نوین در تاریخنگاری امکانپذیر خواهد بود.
راهکارها و ضرورتهای آینده
در دنیای بههمپیوسته امروز، درک متقابل میان تمدنها ضرورتی انکارناپذیر است. جامعهای که بتواند تاریخ تمدنهای دیگر را با دقت و احترام روایت کند، نهتنها به غنای فرهنگی خود میافزاید، بلکه جایگاه خود را در گفتگوی جهانی تمدنها ارتقا میبخشد
در عصر حاضر، لزوم روایتگری فراگیر تاریخی بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. این رویکرد باید تمام کثرتهای اجتماعی را در برگیرد و صدای تمام گروهها و اقشار جامعه را منعکس کند. روایتگری فراگیر نهتنها به همگرایی اجتماعی کمک میکند، بلکه تصویری جامعتر و واقعیتر از گذشته و آینده ارائه میدهد. این امر مستلزم گشودگی ذهنی و پذیرش تنوع دیدگاهها در عرصه تاریخنگاری است.
علاوه بر این، شناخت و روایت تاریخ دیگر تمدنهای گذشته و جوامع معاصر، از اهمیت ویژهای برخوردار است. در دنیای بههمپیوسته امروز، درک متقابل میان تمدنها ضرورتی انکارناپذیر است. جامعهای که بتواند تاریخ تمدنهای دیگر را با دقت و احترام روایت کند، نهتنها به غنای فرهنگی خود میافزاید، بلکه جایگاه خود را در گفتگوی جهانی تمدنها ارتقا میبخشد. روایت تاریخ فرهنگها و تمدنهای دیگر به معنی پذیرش و ترویج آنها نیست، بلکه مرجعیت پیداکردن در این زمینه، پیام اقتدار و قدرت فرهنگ خودی را به دیگران مخابره میکند. این رویکرد میتواند به شکلگیری نگاهی جامعتر به تاریخ بشریت و درک بهتر جایگاه هر تمدن در این مسیر کمک کند. علاوه بر این، از آنجایی که امروزه هر ملت یا هر تفکری برای فهم تاریخ خود به متون غربی رجوع میکند، ازبینبردن این مرجعیت غرب، خود یک دستاورد سترگ و گامی بزرگ در رسیدن به همگرایی ملتها خواهد بود.
نقش تاریخ در مدیریت تحولات اجتماعی نیز از دیگر ضرورتها است. تاریخ و تحولات اجتماعی در دو سطح با یکدیگر ارتباط دارند: نخست در فهم تحولات و دوم در ایجاد آنها. بدون درک تاریخی، فهم درستی از تحولات اجتماعی حاصل نمیشود و در نتیجه، مدیریت تحولات آینده با خطا مواجه خواهد شد. تاریخ به ما میآموزد که چگونه مسائل اصیل را از شبه مسائل تشخیص دهیم و راهکارهایی مناسب برای چالشهای پیش رو بیابیم و اگر نتوانیم شبه مسائل را از میان برداریم، آن گاه کنش ما نیز بر اساس همانها شکل خواهد گرفت و در نتیجه با سرنوشتی جز شکست مواجه نخواهیم شد.
تاریخنگاری مقاومت؛ زبان مشترک ملتها
از آنجایی که امروزه هر ملت یا هر تفکری برای فهم تاریخ خود به متون غربی رجوع میکند، ازبینبردن این مرجعیت غرب، خود یک دستاورد سترگ و گامی بزرگ در رسیدن به همگرایی ملتها خواهد بود.
در نهایت باید توجه داشت که تاریخنگاری باید بتواند پیوندی میان گذشته، حال و آینده برقرار کند. این پیوند نهتنها به درک بهتر وضعیت کنونی کمک میکند، بلکه چشماندازی روشن برای آینده ترسیم میکند. تاریخنگاری باید بتواند الهامبخش نسلهای آینده باشد و آنها را در مسیر ساختن تمدنی پویا و پایدار یاری رساند. باتوجهبه نکات گفته شده، وظیفه ما این است که بتوانیم مرجعیت روایت تاریخ را به دست بیاوریم. بهعنوان یک پیشنهاد معین، میتوان اندیشه مقاومت را موضوع تاریخنگاری قرار داد. باید اندیشه مقاومت را در گوشه و کنار جغرافیای جهان و در اعماق تاریخ جستجو کرد و مقاومت علیه ظلم و استعمار را تبدیل به یک تاریخ مشترک در جهان کرد. زبان گفتوگو با مردم جهان و زبان همدلی با فرهنگهای مختلف، همین است. زبانی که هویت ظلمستیزی جوامع مختلف را به خودشان یادآوری کند.
تاریخنگاری در مسیر تمدنسازی، نقشی فراتر از ثبت وقایع گذشته دارد. این فرایند، همچون گهوارهای است که میتواند جامعه را با تمام تنوع و کثرتهایش بهسوی آیندهای مطلوب هدایت کند. در عصر حاضر که جوامع با چالشهای هویتی و تمدنی متعددی روبرو هستند، اهمیت تاریخنگاری دوچندان شده است. بازخوانی و روایت تاریخ با رویکردی مستقل و فراگیر، میتواند راهگشای بسیاری از معضلات کنونی باشد. این مهم، مستلزم درک عمیق از نقش تاریخ در شکلدهی به هویت جمعی و مدیریت تحولات اجتماعی است. تاریخنگاری ابزاری است برای ساختن آیندهای که در آن، همه اجزای جامعه خود را بازمییابند و در مسیر تعالی تمدنی گام برمیدارند.
/ انتهای پیام /