وضعیت‌سنجی مسئله مدگرایی جامعه ایرانی در گفت‌وگو با علیرضا شریفی یزدی/ بخش اول؛

ویلای بی‌دیوار؛ سرریز مدرنیته از خلوت به خیابان

ویلای بی‌دیوار؛ سرریز مدرنیته از خلوت به خیابان
در حوزه مد، آن بخشی که می‌توانیم اسم آن را بخش غیررسمی خرده‌نظام فرهنگی بنامیم، سعی در ایجاد، تولید و بازتولید عنصرهای فرهنگی خود و شکل‌دهی به مقوله هویت خود و محافظت خود در مقابل یک سیستم مسلطی می‌کند که سعی در یک‌صدا کردن، کم‌رنگ کردن، همسان کردن، همراه‌کردن و همگن کردن جامعه دارد و لذا شاهد این دوقطبی شدن در حوزه مد و فشن هستیم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مُد ازجمله پدیده‌های مدرنی است که مرز نمی‌شناسد؛ هرچند نگاه‌ها به آن درباره ماهیت اجتماعی آن یکدست نیست، اما همگام با تحولات جهانی جریان آن به داخل کشور نیز کشیده می‌شود. با این وجود برخی آن را ضرورت اقتصادی جهان مدرن می‌دانند، برخی دیگر از زاویه هویت فرهنگی به آن می‌نگرند و طبیعتا اعتماد چندانی بدان ندارند. این تفاوت دیدگاه‌ها باعث شده است که مواجهه تحلیلگران با مسئله مد، گاه پذیرش و گاه تقابل باشد. اما پرسش اینجاست: جامعه ایرانی در برابر مد چگونه رفتار کرده است و پیامدهای پیروی از مد در بستر فرهنگی ایران چیست؟ برای یافتن پاسخ، پای صحبت‌های دکتر علیرضا شریفی یزدی -روان‌شناس اجتماعی- نشستیم. در بخش نخست این گفت‌وگو، نگاهی به مدگرایی در ایران و تأثیرات آن خواهیم داشت.

 

همه چیز سیاست‌زده شده است

در حوزه مد، دو نگاه وجود دارد که بیشتر نگاه‌هایی فلسفی به این حوزه است. یک نگاه معتقد است که مد، اساساً ابزار نظام سرمایه‌داری است و برای مصرف بیشتر ترویج می‌شود. نگاه دیگر بر این باور است که آن حالت سرمایه‌داری و مصرف فرهنگی خودش می‌تواند یک لایه هویت‌یابی و یک لایه بروز اجتماعی نیز داشته باشد و اگر شما بروز اجتماعی را پررنگ کنید، به فرد فرصت آگاهی می‌دهید. از نظر شما، جامعه ایرانی شبیه به کدام یک از این لایه‌های تبعیت در مد است؟ یعنی وقتی می‌خواهیم بگوییم جامعه ایرانی مدگراست، از کدام نوع نگاه است؟ یا اینکه شما جامعه ایران را جامعه‌ای مدگرا نمی‌دانید؟

شریفی یزدی: از نظر من هر دو نگاهی که شما اشاره فرمودید، وجود دارد؛ اما نگاه غالب در کشور ما بحث مصرف‌گرایی نیست. موضوع مد، بیشتر بحث هویت و انتخاب و خرده‌فرهنگ‌ها در مقابل یک فرهنگ مسلط یا به عبارتی یک فرهنگ رسمی است. البته طبیعتاً هیچ‌کدام از این بحث‌هایی که می‌کنیم صفر و یک و مطلق نیست. وقتی شما از مصرف‌گرایی صحبت می‌کنید، به سازوکارها نیاز دارید که پشت آن صنعتی خوابیده باشد که آن صنعت امکان دسترسی داشته باشد و نظام سیاسی به‌عنوان نظام سیاست‌گذار از آن حمایت کند تا چرخ اقتصاد بهتر بچرخد و منافعی یا به کل جامعه یا به گروه‌های خاصی از جامعه که امکان اثرگذاری دارند، برسد. فکر نمی‌کنم در کشور ما این نوع نگاه باشد.

شرایط مختلف ما نشان‌دهنده این است که حتی اقتصاد ما نیز به‌شدت سیاست‌زده است و طبیعتاً نهاد سیاسی به‌عنوان یک خرده‌نظام، تحت‌تأثیر کل نظام فرهنگی است. البته به همان اندازه نیز اثرگذار است. وقتی این‌گونه به موضوع مد و فشن در جامعه ایران نگاه کنیم، حوزه خرده‌نظام فرهنگی را دوقطبی، سه‌قطبی و شاید چندقطبی می‌بینم. در این نظام دوقطبی، یک قطب مسلط رسمی و تعریف شده داریم که نظام سیاسی پشت آن قرار دارد و تا حد ممکن سعی می‌کند اقتصاد را در آن جهت حرکت دهد و با برخی اهداف کار می‌کند و سعی کرده ابزارهای اصلی نظام فرهنگی آن که عبارت از مدرسه، رسانه و نهاد دین است را در این جهت به کار گیرد.

اینکه چه میزان موفق شده، بحث دیگری است، اما در مقابل این، یک نهاد چهارمی در درون خرده‌نظام فرهنگی وجود دارد و آن نهاد «خانواده» به‌عنوان بخشی از جامعه است. گروه اندک آن با این سه نهاد هم‌خوان است و حرکت می‌کند و بخش وسیعی از جامعه با آن همخوانی ندارد. این تناقضی که به لحاظ ساختاری بین آنچه که در درون خانواده و آنچه که در مدرسه، رسانه و نهاد دین و ابزارهای نهاد دین مانند مسجد، حسینیه، حوزه علمیه و هر تشکیلات فعال دیگر در این زمینه مانند سازمان تبلیغات و... رخ می‌دهد، باعث می‌شود هر کدام از اینها خود را دوباره بازتولید کنند و از همین جهت در جامعه نوعی دوقطبی شدن را شاهد هستیم که گروهی این و گروهی آن را بپسندند.

 

دوقطبی‌ها و چندقطبی‌های حوزه مد

گروهی از جامعه تلاش می‌کند آن گونه که خودش، هویتش را می‌فهمد ابزارهای مختلفی را به کار بگیرد که یکی از این ابزارها مد و فشن در قبال آن نظام مسلط تعریف شده است. طبیعتاً وقتی شما چنین کاری را انجام می‌دهید، بازار هم پیدا می‌کنید

به نظر من در حوزه مد، آن بخشی که می‌توانیم اسم آن را بخش غیررسمی خرده‌نظام فرهنگی بنامیم، سعی در ایجاد، تولید و بازتولید عنصرهای فرهنگی خود و شکل‌دهی به مقوله هویت خود و محافظت خود در مقابل یک سیستم مسلطی می‌کند که سعی در یک‌صدا کردن، کم‌رنگ کردن، همسان کردن، همراه‌کردن و همگن کردن جامعه دارد و لذا شاهد این دوقطبی شدن در حوزه مد و فشن هستیم؛ بنابراین اگر بخواهم پاسخ شما را بدهم؛ بیش از اینکه رنگ‌ولعاب سرمایه‌داری و نظام اقتصادی و مصرف‌زدگی و امثال اینها را ببینند - که این در جای خود حتماً وجود دارد - اما بخش مسلط این موضوع برمی‌گردد به اینکه گروهی از جامعه تلاش می‌کند آن گونه که خودش، هویتش را می‌فهمد ابزارهای مختلفی را به کار بگیرد که یکی از این ابزارها مد و فشن در قبال آن نظام مسلط تعریف شده است. طبیعتاً وقتی شما چنین کاری را انجام می‌دهید، بازار هم پیدا می‌کنید؛ یعنی گروهی از افراد برای رسیدن به این مقصدِ مقصود، سعی می‌کنند نمادهایی از آن را که بخشی از این نمادها پوششی، بخشی از آن آرایشی و بخشی دیگر شامل سبک زندگی، چیدمان، دکوراسیون و.. است - که این روزها نیز در فضای مجازی بسیار شاهد آن هستیم - بروز دهد.

این تقابل قدمتی فرهنگی هم دارد. گویی که جامعه‌ای ایرانی طی ۲۰۰ساله گذشته همواره برای محافظت از خود در مقابل خطرات یا احساس خطر یک تلاشی داشته است. ممکن است این احساس، یک احساس فیک و دروغین یا واقعی باشد. به همین دلیل است که در حوزه پوشش، شخصی می‌آید و می‌خواهد حجاب را بردارد و جامعه مقاومت می‌کند و تفکری می‌آید و می‌خواهد حجاب بگذارد ولی باز هم شاهد هستیم که جامعه تقابل می‌کند. این تقابل بیشتر برای محافظت از هویت است. اینکه حالا چه میزان با سیستم هم‌خوان است، بحث دیگری است. من سعی کردم در ارتباط با آن چیزی که شما اشاره فرمودید، یک تحلیل ساختاری «پارسونزی» ارائه بدهم.

 

برخوردهای تقابلی جواب نمی‌دهد

در گذشته گاهی با ما با یک موج مدل انتخاب، یک مدل آرایش یا حتی سبک زندگی مواجه بودیم که شاید بخشی از آن ناظر به مقوله مد بود؛ به‌عنوان نمونه مدل، موی «خروسی» که در دوره‌ای در بین قشر خاصی رواج پیدا کرده بود. در این باره دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دیدگاه معتقد است باید در جامعه با این نوع مدل مقابله کنیم و نباید اثری از اینها در جامعه‌مان مشاهده کنیم. دیدگاه دیگر نیز معتقد است اینها یک مدل خاص از جامعه هستند که اتفاقاً خودشان علیه خودشان بازدارندگی نیز ایجاد می‌کنند. اما شاید باید این عرصه را دقیق‌تر تحلیل کنیم و بدانیم وقتی با این مدل الگوها مواجه می‌شویم و می‌بینیم که احتمالاً دارای تکثر هم هستند، آیا باید اجازه دهیم تا بروز داشته باشد که جامعه آن را نفی کند یا باید از ورود چنین مدل الگوهایی و میل افراد به این سمت جلوگیری کنیم؟

وقتی شما برای پوشش یک محدودیت خاص قائل هستید و می‌گویید که از این ۸۵ میلیون جمعیت، ۷۰ میلیون آن را می‌پذیرند، طبیعتاً یک همراهی و همگنی بیشتری در جامعه رخ می‌دهد. اما وقتی یک تبصره به آن می‌زنید، معنایش این است که حتماً یک روسری یا شال هم سر افراد باشد، درصدی ریزش صورت می‌گیرد. وقتی می‌گوییم «مقنعه» باشد، درصد بیشتری ریزش می‌یابد.

شریفی یزدی: خرده سیستم یا خرده‌نظام فرهنگی سه مؤلفه اصلی دارد؛ ارزش‌ها، هنجارها و باورها. هرچه تعداد و مشترکات ارزش‌ها و هنجارها در جامعه بیشتر باشد، یکپارچگی فرهنگی به تبع آن بیشتر است. اما وقتی تعداد این ارزش‌ها را در جامعه افزایش می‌دهید، به تعدادی که به آن ارزش‌ها می‌افزایید، درصدی از جامعه ریزش پیدا می‌کند. به‌عنوان نمونه همین مقوله پوشش که امروزه بسیار باب است و من آن را یک موضوع کاملاً انحرافی عمدی در جامعه می‌بینیم و آنهایی که سر این مقوله خیلی داغ هستند، آن را ابزار می‌بینند؛ وقتی شما برای پوشش یک محدودیت خاص قائل هستید و می‌گویید که از این ۸۵ میلیون جمعیت، ۷۰ میلیون آن را می‌پذیرند، طبیعتاً یک همراهی و همگنی بیشتری در جامعه رخ می‌دهد. اما وقتی یک تبصره به آن می‌زنید، معنایش این است که حتماً یک روسری یا شال هم سر افراد باشد، درصدی ریزش صورت می‌گیرد. وقتی می‌گوییم «مقنعه» باشد، درصد بیشتری ریزش می‌یابد. وقتی می‌گوییم چادر باشد، درصد زیادی از افراد ریزش می‌کنند. آن وقت چه اتفاقی برای این افراد ریزش کرده می‌افتد؟ بعد از این ریزش کجا می‌روند؟

اگر حرف شما را درست فهمیده باشم، شما می‌گویید دو نوع نگاه وجود دارد. یک نگاه این است که بر اساس آن ارزش‌ها، هنجارها و باورهای رسمی تعریف شده که سیاست‌های کلی سیستم بر آن بنا شده است و می‌خواهد در آن جهت حرکت کند، مدرسه‌اش را بر آن اساس می‌چیند، رسانه رسمی‌اش را بر آن اساس می‌چیند و هر نهاد دیگری که در این راستا دارد حرکت می‌کند، هر چه دایره آن محدودتر می‌شود - یعنی تعداد تبصره ارزش‌ها و هنجارهایش را افزایش می‌دهد - دایره آن عقبه‌ای که به آن مؤمن هستند و با آن همراهی می‌کنند، خودبه‌خود کوچک‌تر می‌شود. وقتی کوچک‌تر شد، شما دو راه دارید؛ یا مجبورید مداخله مستقیم فیزیکی بکنید؛ مانند آن چیزی که در حوزه پوشش، بحث گشت ارشاد و دادگاه و جریمه داریم. یا مجبور هستید یک جایی دست بکشید و مسئله را رها کنید؛ اما وقتی مسئله را رها کنیم، هیچ پروتکل جایگزینی برای آن نداریم.

دیدگاه من این است و البته شاید دیدگاه من هم نباشد، تجربه تاریخی صدسال اخیر ماست و مخصوصاً در ۴۵ سال گذشته که برخوردهای تقابلی، بدین معنای امروزی که باید برخورد مستقیم داشته باشیم برای اینکه از پیداشدن یا نشان‌دادن نشانگان این قضیه جلوگیری کنیم، همواره نتیجه معکوس داده است. مانند ابتدای انقلاب که کمیته، دست جوانانی را که لباس آستین‌کوتاه به تن داشتند، رنگ می‌کرد. نتیجه این نوع برخورد، نیامدن افراد به خیابان‌ها و افزایش میزان اعتیاد در جامعه بود! ناظر به اتفاقات اخیر مانند ماجرای «مهسا امینی»، به‌زعم من برخوردهای قهری و پلیسی یقیناً این داستان را زیرزمینی‌تر می‌کند و در عین حال افزایش می‌دهد.

به یاد دارم که پیش از انقلاب، دختران با مینی‌ژوپ به دانشگاه می‌آمدند که یک پوشش عادی بود و هیچ فشاری نبود؛ اما پس از انقلاب، پوشش‌ها در حال تغییر بود، بدون اینکه کسی کار خاص کرده باشد. آن هم شاید نوعی مد است. اما مُدی که ما آن را دوست داریم و می‌خواستیم باشد. یقیناً سیاست‌های قهری با این تفکر که ما می‌توانیم مهندسی فرهنگی بکنیم و نمی‌شود جامعه را رها کرد، چون ما در قبال جامعه مسئولیم و باید کاری انجام دهیم، نتیجه معکوس می‌دهد. طبق مطالعات صورت‌گرفته، به هر اندازه که ما در حوزه رسیدن به ارزش‌هایی که مطلوبمان بوده است، از بُعد آموزشی و کارهای فرهنگی عقب افتادیم، از این طرف فشارهایمان را بیشتر کردیم و این نتیجه معکوس به دلیل آنکه جامعه احساس کرده هویتش دچار مشکل می‌شود، در خودش رفته و از یک جایی به‌عنوان ابزار نگاهداشت هویت و متأسفانه ابزار تقابل استفاده می‌کند. در این مورد سندی هم که اخیراً تصویب شده و فعلاً مسکوت مانده است، پیش‌بینی من به‌عنوان روان‌شناس اجتماعی این است که اگر قرار باشد همه ابعاد آن اجرایی شود - که معتقدم اصلاً قابلیت اجرا ندارد - به یقین ما در حوزه مد و فشن، شاهد مسائل دیگری خواهیم بود.

ما در روان‌شناسی اجتماعی بحثی تحت عنوان تقلید داریم که در همه ابعاد نیز وجود دارد؛ به‌عنوان نمونه، فلان خواننده مجوزدار داخل کشور به نام «سیروان» ریش بلند می‌گذارد. پس از آن در خیابان می‌بینیم بسیاری از افراد به این شکل می‌شوند. این هم نوعی مد است. ویژگی بارز فشن نیز تقلید است و فضاسازی می‌کند. در مورد اینکه آیا نگاه آن طرفی می‌تواند جلوگیری کند، باید بگویم افزون بر این، با آمدن فضای دیجیتال - که به اشتباه به آن فضای مجازی می‌گویند - به طور طبیعی امکان تقلید جهانی شده است؛ چون مد، افزون بر اینکه یک امر کاملاً مدرن است، یک پدیده جهانی بوده و بومی نیست. البته نمادها و نشانگان بومی نیز به خودش می‌گیرد.

 

دوران مهندسی فرهنگی گذشته است

ما با دو نگاه مواجه هستیم؛ یک نگاه جامعه‌سازی که معتقد است برای جامعه‌سازی نیاز به حضور پلیس داریم؛ چون همه چیز را فهم نمی‌کنیم. در نقطه مقابل نیز نگاه دیگری وجود دارد که معتقد است ایده جامعه‌سازی ما به دلایل مختلفی شکست خورده است و ما باید آدم‌ها را تربیت کنیم و به آن‌ها آموزش دهیم. آن لایه‌هایی که طبق گفته شما بعد از انقلاب، از جامعه به خانه‌ها رفتند، بچه‌های خود را تربیت کردند و الان بچه‌های این‌ها به خیابان می‌آیند. در حقیقت شما در لایه جامعه‌سازی هستید؛ اما آن‌ها در لایه تربیتی جلو آمده‌اند و یک تقابلی بین شما و آن‌ها به وجود می‌آید. حالا در وضعیت فعلی، آیا باید به سمت تربیت برویم؟ یعنی این بُعد را پررنگ‌تر کنیم یا اینکه مسئله جامعه‌سازی‌مان را اصلاح کنیم و بگوییم مسئله جامعه‌سازی ما دچار اشکالاتی بوده و باید آنها را اصلاح کنیم؟

شریفی یزدی: به نظرم این سؤال نیز پاسخ مطلق ندارد. اینکه ما فقط کار تربیتی انجام دهیم و همه چیز را رها کنیم، امر بسیار زیبایی است؛ اما نشدنی است. از آن طرف نیز به فرمایش شما اینکه به دنبال جامعه‌سازی برویم ممکن نیست. ما بیشترین سیاست جامعه‌سازی را در حوزه اروپای شرقی، چین، اتحاد جماهیر شوروی و امثال اینها و تا حدی در اسرائیل شاهد بودیم. اصلاً کار «کیبوتس‌ها»، یک نوع جامعه‌سازی بوده است. در چین نیز در دوره‌ای همسر رهبر چین، یک انقلاب فرهنگی به راه انداخت؛ چون می‌خواست جامعه‌سازی کند. در لیبرال‌ترین کشورها که به ظاهر امریکاست، آیا در آنجا همه سیاست‌ها رها شده و بحث فقط بحث تربیتی و فرهنگی است؟ خیر. این‌گونه نیست. آن‌ها نیز برای خودشان یک سری سیاست‌ها دارند. دایره خطوط قرمزشان هم بسیار محدودتر و هم کم‌رنگ‌تر است، اما وجود دارد و ملغمه‌ای از این دو است که می‌تواند جامعه را در جهت سیاست‌های کلان اجتماعی که سیاست‌گذاران، برنامه‌سازان و مدیران ارشد فکر می‌کنند این برای جامعه مطلوب است، حرکت دهد؛ اما اگر بخواهیم مخصوصاً در حوزه فرهنگ وزن دهیم، به‌یقین بخش بسیار بزرگ و دست بالای قضیه، مربوط به کارهای فرهنگی و تربیتی بلندمدت است و همواره در هر جامعه‌ای یک گروه اقلیتی وجود دارد که یا راهش جداست یا گاهی در تقابل است.

ما در یک پیچ تاریخی در کشورمان هستیم که اگر هنوز بر این مدار بچرخیم که ما می‌توانیم مهندسی فرهنگی کنیم و آن چیزی که ما فکر می‌کنیم درست است و آن را به جامعه تحمیل کنیم و جامعه یا سکوت یا همراهی می‌کند، الان دیگر این‌گونه نیست.

آن چه که الان در جامعه ما در زمینه مد و فشن و بسیاری از چیزهای دیگر اتفاق افتاده، این است که مردم به تجربه دو مطلب را یاد گرفته‌اند؛ ۱-سیاست‌های کلانی که سیستم می‌خواهد برای آنها در نظر بگیرد که به فرموده شما جامعه‌سازی، با ذائقه‌سازی آنها چندان نمی‌خواند و با نیازهای روزشان هم‌خوان نیست ۲- بخشی از جامعه یاد گرفته‌اند با این نشانگان می‌توانند تقابل کنند و خطر نیز در همین جاست؛ به‌طوری‌که هرچه ما این نشانگان را پررنگ‌تر بگیریم و پلیسی‌تر برخورد کنیم و به اصطلاح شما «جامعه‌سازی» - که با زور همراه است - در کار باشد، از آن طرف مقاومت سنگین‌تر می‌شود. گروه‌های دیگری هم هستند که این نشانگان اصلاً برایشان مهم نیست و اصلاً اهل فشن و مد نیستند؛ اما برای هدف‌های دیگرشان پشت آن می‌ایستند. آن هدف می‌تواند اقتصادی یا سیاسی و باشد. طبیعتاً در بیرون مرزها نیز از این آب گل‌آلود راحت ماهی گرفته می‌شود.

می‌خواهم بگویم ما در یک پیچ تاریخی در کشورمان هستیم که اگر هنوز بر این مدار بچرخیم که ما می‌توانیم مهندسی فرهنگی کنیم و آن چیزی که ما فکر می‌کنیم درست است و آن را به جامعه تحمیل کنیم و جامعه یا سکوت یا همراهی می‌کند، الان دیگر این‌گونه نیست. شرایط امروز جامعه با پنج سال یا ده سال پیش بسیار متفاوت شده است و اتفاقاً زمینه برای گسترش این قضیه فراهم است. برای اینکه هرچه ما فشار می‌آوریم، آن طرف داستان متفاوت می‌شود!

وقتی شما از فشن صحبت می‌کنید، همه افراد سراغ آرایش مو، لباس و امثال اینها می‌روند؛ درحالی‌که وقتی روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی زندگی مردم را در ایران بررسی می‌کنید، با پدیده‌ای به نام «ویلا» مواجه می‌شوید که نوعی فشن محسوب می‌شود. چون در سال‌های ابتدای انقلاب، فقط افراد معدودی ویلا داشتند که آدم‌های به‌شدت ثروتمند و سرمایه‌داری بودند که در شان و منزلت خود نمی‌دیدند در سفر به شمال یا در جنوب به هتل بروند و همین‌طور افراد مذهبی در مشهد هم ویلا داشتند. اما امروزه برای تفکر ویلا داشتن دو اتفاق رخ داده است؛ اینکه از لایه‌های بالای جامعه به لایه‌های متوسط جامعه آمده، برای این است که به لحاظ فرهنگی یک فضای خصوصی داشته باشد تا آنجا بتواند آن چیزی را فکر می‌کند مد و فشن است - از جمله مصرف الکل و انواع مواد مخدر، اکس پارتی‌ها، «couch party»، «pool party» و... - را اجرایی کند. اما انسان چون موجودی اجتماعی است، لذا مجبور شده دوباره از درب ویلای خود بیرون بیاید و وقتی بیرون می‌آید، آن کسی که نگاهش جامعه‌سازی است، یک گشت ارشاد راه می‌اندازد و آن فرد را درب ویلای خودش دستگیر می‌کند.

 

در مناطقی مانند شمال، لواسان، آبسرد وکُردان با شهرک‌های ویلایی روبه‌رو هستید که آن فردی که ما به آن اجازه حضور ندادیم، در این شهرک‌ها خودش را بروز می‌دهد و برای خود کلونی تشکیل داده است. وقتی این کلونی‌ها کنار هم قرار می‌گیرند، تعدادشان به‌صورت زنجیروار زیاد می‌شود و وقتی زیاد شد، به جامعه سرریز می‌کند و اینجاست که شما در جامعه شاهد دخترکان جوان یا به‌اصطلاح نسل زد هستید که با پوشش نیم‌تنه کوتاه در پارک‌های تهران قدم می‌زنند.

مد، از کلونی‌های خصوصی تا پارک‌های عمومی

اخیراً وزارت مسکن یا شهرداری‌ها مجوز به شهرک‌های ویلایی می‌دهند؛ یعنی تعداد زیادی ویلا در کنار هم قرار گرفته‌اند که دور آن یک دیوار است و یک در و نگهبان دارد؛ یعنی هم حوزه خصوصی است و هم عمومی و وقتی فرد از ویلای خود بیرون می‌آید، با گشت ارشاد مواجه نمی‌شود؛ چون گشت ارشاد حق ورود به آنجا را ندارد. به همین دلیل است که شما در مناطقی مانند شمال، لواسان، آبسرد وکُردان با شهرک‌های ویلایی روبه‌رو هستید که آن فردی که ما به آن اجازه حضور ندادیم، در این شهرک‌ها خودش را بروز می‌دهد و برای خود کلونی تشکیل داده است. وقتی این کلونی‌ها کنار هم قرار می‌گیرند، تعدادشان به‌صورت زنجیروار زیاد می‌شود و وقتی زیاد شد، به جامعه سرریز می‌کند و اینجاست که شما در جامعه شاهد دخترکان جوان یا به‌اصطلاح نسل زد هستید که با پوشش نیم‌تنه کوتاه در پارک‌های تهران قدم می‌زنند. گرچه گفته می‌شود اینها در اقلیت هستند، اما واقعیت این است که نسبت به ۳ سال پیش اقلیت هستند، اما روزبه‌روز به تعداد آنها اضافه می‌شود.

یک زمانی چادر، حجاب مسلط جامعه ایران بود؛ اما امروزه درصد آنها کاهش یافته است؛ بنابراین درباره فشن و مد، عقیده‌ام بر این است که سیاست‌های تقابلی، آن طرف را هم محکم‌تر و هم تعداد را بیشتر می‌کند و این اکثریت، دیگر تو را از خود نمی‌دانند. گاهی این مسئله به حدی شدت یافته که موجب ایجاد اختلاف بین والدین و فرزندان شده است.

 

/انتهای بخش اول /  ادامه دارد...