بررسی ابعاد مختلف تحولات زیست زنانه در ایران در گفت‌و‌گو با عاطفه خادمی؛

زنان در ساختار قدرت، میان وفاداری سیاسی و هویت مستقل گرفتارند

زنان در ساختار قدرت، میان وفاداری سیاسی و هویت مستقل گرفتارند
ما به‌طورجدی شاهد این هستیم که لایه‌های میانی که می‌توانند در زمینه‌هایی مثل شبکه‌سازی، فرهنگ‌سازی و کار فرهنگی مؤثر باشند، در موقعیت ایجابی قرار نمی‌گیرند. آن‌ها سعی می‌کنند خودشان را از همه آفت‌ها و آسیب‌های قدرت مبرا کنند. این باعث می‌شود که در نهایت، خود زنان نیز مورد انتقاد قرار بگیرند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در دنیای پرشتاب امروز، زن ایرانی هم‌زمان با چالش‌های ریشه‌دار گذشته و صورت‌بندی‌های جدید فرهنگی روبه‌روست. روایت این مصاحبه از دل تجربه‌ها و دغدغه‌های عمیق اجتماعی بیرون آمده و تصویری واقع‌گرا از فرصت‌ها و موانع هویت‌یابی زنان در فضای حکمرانی و رسانه ارائه می‌دهد. ما در گفت‌وگو با عاطفه خادمی - فعال و پژوهشگر حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی - به بررسی ابعاد مختلف تحولات حوزه زنان در دهه اخیر پرداختیم؛ از چالش‌های اجتماعی و هویتی تا مقاومت‌های ساختاری و گفتمانی در برابر تغییر. عاطفه خادمی با تأکید بر اهمیت بازتولید روایات بومی، نقش رسانه‌ها را در ساختن یا تحریف تصویر زن ایرانی حیاتی می‌داند و بر لزوم ورود عقلانیت راهبردی و کنشگری زنان به ساخت قدرت تأکید می‌کند.

 

چالش‌های همیشگی حوزه زنان

اگر بخواهید یک صورت‌بندی از مسائل حوزه زنان ایرانی ارائه دهید، از نظر شما زنان از ابتدا با چه چالش‌ها و دغدغه‌هایی مواجه بودند؟ در دهه اخیر چه تحولاتی رخ داده و چه عواملی در این تحولات نقش داشته‌اند؟

خادمی: این سؤال پاسخ روشنی دارد. زنان از ابتدا تاکنون با یک سری چالش‌هایی مواجه بوده‌اند که در قالب حوزه‌های روشن و مشخصی قابل‌شناسایی است. چالش‌های قانونی و حقوقی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی، چالش‌های اقتصادی، چالش‌های آموزشی، سلامت و بهداشت و امنیت از مهم‌ترین این موارد است.

در دهه اخیر، تحولات رخ‌داده در عرصه‌های مختلف اجتماعی خصوصاً در شکل‌گیری زیست‌های جدید فناورانه‌محور که نقش رسانه و دنیای دیجیتال و زندگی در پرتو تکنولوژی‌های جدید را پررنگ نموده است، منجر به این گردیده که چالش‌های مرتبط با حوزه زنان در برخی حوزه‌ها کمتر و در برخی دیگر بیشتر شود. برای نمونه، چالش‌های حوزه آموزش و مهارت کمتر و چالش‌های حوزه‌های هویتی در جهان مدرن یا خشونت‌های نوین و… بیشتر گردیده است و اشکال جدیدی از این چالش‌ها، قابل‌شناسایی است. اگرچه برخی از چالش‌ها مختص زنان نیست و انسان معاصر را فارغ از جنسیت درگیر می‌نماید، اما زنان نقش‌آفرینی برجسته‌تری در این موارد دارند؛ لذا در دهه اخیر ما شاهد فرایندهای ثابتی مانند چالش‌های حقوقی و قانونی هستیم و در کنار آن، چالش‌هایی مانند خشونت و امنیت نیز با نمودهای جدیدتری قابل‌شناسایی است که به‌صورت خاص موضوع هویت زنان را به‌عنوان صورت‌بندی پررنگ و مهمی در دنیای معاصر تبدیل می‌نماید. عوامل شکل‌دهنده به این چالش‌ها نیز همواره در طیفی از عوامل فرهنگی و اجتماعی مانند کلیشه‌های جنسیتی و نگرش‌های فرهنگی گرفته تا عوامل اقتصادی و حقوقی قرار می‌گیرد.

 

تصویر زن ایده‌آل ایرانی و مسلمان

با پذیرش چالش‌ها، اگر بخواهیم به حرکت شکل‌گرفته در مواجهه با چالش‌ها و رسیدن به اهداف صحبت کنیم، با مفهومی به نام مقاومت مواجه می‌شویم. این مقاومت‌های مختلفی که در مسیر حوزه زنان و حرکت‌های مربوط به آن وجود دارد که حتی مانع حل چالش‌ها می‌شود، چه مقاومت‌هایی است؟

خادمی: مقاومت در برابر تغییرات، نیازمند مشخص‌کردن یک تعریف و تصویر و روایت مشخص از هدف و آرمان در موضوع است. به بیان دیگر، باید دید وضع مطلوب یا تعریف مطلوب از تصویر زنان در جامعه ما چیست؟ و در نسبت با آن، مقاومت چه معنا و مفهومی پیدا می‌کند. اگر ما بپذیریم که وضعیت مطلوب برای زنان، حضور متعادل در خانواده و جامعه است، آن‌گاه می‌توانیم تصویری از «زن ایده‌آل» ارائه دهیم: زنی که عالم، آگاه، دین‌دار و تلاش‌گر باشد. این تصویر مطلوب، تعریفی مشخص از کرامت، منزلت و هویت زن ایرانی ارائه می‌دهد. همچنین به چالش‌هایی می‌پردازد که زنان در زندگی روزمره و سبک زندگی با آن مواجه‌اند.

اگر ما بپذیریم که وضعیت مطلوب برای زنان، حضور متعادل در خانواده و جامعه است، آن‌گاه می‌توانیم تصویری از «زن ایده‌آل» ارائه دهیم: زنی که عالم، آگاه، دین‌دار و تلاش‌گر باشد. این تصویر مطلوب، تعریفی مشخص از کرامت، منزلت و هویت زن ایرانی ارائه می‌دهد.

در این گفتمان، کرامت و منزلت زنان، وزن بیشتری نسبت به موضوعاتی چون اشتغال زنان دارد. به‌عبارت‌دیگر، مسائلی مانند اشتغال، اگرچه مهم‌اند، اما در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرند. در عوض، مسائل مربوط به حقوق زنان در خانواده و اجتماع، وزن بیشتری دارند. در این شرایط می‌توان به وجوه مختلفی از مقاومت برای تحقق این مطلوب اشاره کرد. مقاومت‌های مثبت که در راستای صیانت از این تصویر است و مقاومت‌های منفی که در راستای نفی این تصویر است. در بررسی مقاومت‌هایی که در برابر تغییرات فرهنگی وجود دارد، می‌توان به چند لایه اشاره کرد:

اول، نگرانی از تهدید هویت فرهنگی و دینی زنان. این نگرانی خود می‌تواند نوعی مقاومت مثبت تلقی شود؛ زیرا از هویت ایرانی و اسلامی صیانت می‌کند. این مقاومت منفی نیست.

دوم، تفاوت بین‌نسلی و تلاش برای درک تغییرات اجتماعی. این نیز باعث شکل‌گیری مقاومت‌هایی می‌شود که لزوماً منفی نیستند، بلکه ناشی از تغییر فضای گفتمانی بین نسل‌ها هستند.

سوم، ساختارهای قدرت که به‌صورت ثابت در جامعه حضور دارند و هنوز تعریف مشخصی از چگونگی واگذاری قدرت ندارند. اینکه حضور و نقش‌آفرینی زنان در قدرت به چه معناست؟ مقاومت در برابر این قرائت از قدرت که به معنای اثرگذاری و نقش‌آفرینی در حوزه تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های کلان در تمامی حوزه‌هاست.

چهارم، سیاسی‌شدن مسئله مقاومت. همواره یکی از چالش‌های حوزه زنان، سیاست‌زدگی در زمان مواجهه با تغییرات فرهنگی بوده است. هنگامی که بحث استانداردهای هویت اسلامی و کرامت و منزلت زنان مطرح می‌شود و شما بنا دارید در برابر رویه‌های غلط، مقاومت نمایید، جریان‌های سیاسی تلاش می‌کنند خوانش‌های انحرافی از تغییرات اجتماعی ارائه دهند.

برای پاسخ به این مقاومت‌ها، باید به سمت تولید گفتمان بومی در حوزه تغییرات فرهنگی و اجتماعی رفت. جامعه ایران باید بتواند روایتی فرهنگی از مواجه‌اش با تغییرات اجتماعی تولید کند. ایده‌آل‌ترین اتفاق، تولید روایت‌هایی است که بتوانند گفتمان تغییرات فرهنگی و اجتماعی را بر پایه ارزش‌های بومی و دینی هدایت کنند. تا زمانی که این رویه وجود دارد، هیچ چیز تغییر نمی‌کند. ما نیاز به آگاهی‌بخشی داریم و این آگاهی‌بخشی باید از طریق رسانه‌ها انجام شود؛ چراکه رسانه‌ها خالق دنیای خاص و ویژه‌ای هستند که قدرت اثرگذاری فوق تصوری را رقم می‌زنند.

 

لزوم رقم‌زدن تدریجی تغییرات

راه رسیدن به این تأثیرگذاری را چه می‌دانید؟

خادمی: مسئله بعدی، راهبردهایی است که جامعه باید برای مدیریت تغییرات اجتماعی در پیش بگیرد. یکی از این راهبردها، رسیدن به این درک است که تغییرات باید به‌صورت تدریجی و مرحله‌ای اتفاق بیفتد. به‌ویژه برای زنان و به‌خصوص کنشگران و فعالین انقلاب، این تغییرات نمی‌تواند به‌صورت یک‌باره و در فضای هیجانی باشد. تجربه نشان داده است که ما باید با این تغییرات مواجه شویم، آن‌ها را به‌خوبی بشناسیم و به‌گونه‌ای عمل کنیم که با کمترین هزینه، بیشترین سود و منفعت را در این حوزه کسب کنیم.

همواره یکی از چالش‌های حوزه زنان، سیاست‌زدگی در زمان مواجهه با تغییرات فرهنگی بوده است. هنگامی که بحث استانداردهای هویت اسلامی و کرامت و منزلت زنان مطرح می‌شود و شما بنا دارید در برابر رویه‌های غلط، مقاومت نمایید، جریان‌های سیاسی تلاش می‌کنند خوانش‌های انحرافی از تغییرات اجتماعی ارائه دهند.

مورد بعدی، مسئله نهادهای دینی و بومی است که نقش مهمی در بازتولید معنای هویتی و گفتمانی دارند. یکی از واقعیت‌های تلخی که باید بپذیریم، این است که باوجود گذشت بیش از ۴۰ سال، نهادهای دینی و فرهنگی ما ضعف شدیدی دارند. هنوز فاصله زیادی بین گفتمان انقلاب اسلامی و روایت‌هایی مانند «الگوی سوم زن مسلمان» وجود دارد. این روایت‌ها به‌عنوان الگوهای انقلابی، پشتیبانی نمی‌شوند و کمک مؤثری به رفع نیازهای موجود نمی‌شود.

تا زمانی که وضعیت مطلوبی در مواجهه با تغییرات فرهنگی و اجتماعی نداشته باشیم و گفتمانی قوی و غنی در این زمینه تولید نکنیم، نمی‌توانیم به نتیجه مطلوب برسیم. اکنون گفتمان موجود درباره زنان، بسیار نحیف و ضعیف است و فهم دقیق و روشنی از مسئله و مسائل زنان در سطح رهبران انقلاب باقی مانده‌اند، اما آنچه کم داریم، برنامه‌سازی و اقدامات عملیاتی است.

به‌جای صرفاً صدور ابلاغیه‌ها، ما باید در مواجهه با تغییرات فرهنگی و اجتماعی که با شتاب بالایی در حال وقوع هستند، اقدامات واقعی و ملموس انجام دهیم. این تغییرات باعث ایجاد فاصله‌هایی بین اقشار مختلف جامعه زنان شده‌اند. به همین دلیل، ما نیاز داریم که به سمت اقدام و عمل برویم، نه صرفاً سیاست‌گذاری. سیاست‌های ابلاغی باید از سوی نهادهای متولی حوزه زنان در کشور، با دقت و جدیت دنبال شود تا بتوان به سیاست‌های اجرایی مؤثر دست یافت.

 

ضعف در اراده حکمرانی برای حل مسائل زنان

باتوجه‌به تجربه شما در حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی، به نظر شما چرا هنوز در برخی جوامع، سیاست‌گذاری‌های فرهنگی در حوزه زنان به‌طورجدی پیگیری نمی‌شود؟ به‌عبارت‌دیگر، چرا این مسئله در دستور کار سیاست‌گذاران به شکل جدی قرار نمی‌گیرد؟

خادمی: به نظر من این اتفاق در دو سطح در حال رخ‌دادن است:

اول در سطح نخبگان، مسئولان و متولیان حوزه سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در کشور. به طور خواسته یا ناخواسته، ادراک جامع و کاملی نسبت به مسئله زنان وجود ندارد. در هر کشور، نخستین بخشی که باید به این موضوع ورود کند، سطح حکمرانی است؛ یعنی افرادی که تصمیم‌گیر و مؤثر محسوب می‌شوند. اما متأسفانه چنین اراده‌ای در بسیاری از موارد وجود ندارد، یا اگر هم باشد، اجماعی بر سر آن نیست.

برای مثال، بسته به اینکه مسئول یک مجموعه چه فردی باشد، اگر خودش دغدغه و بینش لازم را داشته باشد، ممکن است اقدامی صورت بگیرد؛ بر فرض وجود دید روشن و آگاه، این فرد مسئول، شبکه همسو و همانند و پشتیبانی ندارد؛ لذا در سطح اقدامات و موارد خرد قابل‌شناسایی است.

در حکمرانی، هم مردان و هم زنان حضور دارند، اما زنان فعال در این فضا، به‌ندرت فرصت رشد می‌یابند. اغلب آن‌ها محکوم‌اند به اینکه فقط از طریق اتصال به جریان‌های سیاسی یا افراد بانفوذ، امکان نقش‌آفرینی بیابند. زنان مستقل، معمولاً مسیر بسیار دشوارتری دارند. من بارها و در جاهای مختلف این موضوع را عنوان کردم که در حوزه سیاست‌گذاری و حکمرانی، حضور زنانی که هویت مستقلی دارند و متأثر از رویکردهای سیاسی نیستند، بسیار کم‌رنگ است. مناسبات قدرتی که حاکم است، مانع می‌شود که این زنان بتوانند هزینه بدهند و وارد میدان شوند.

موضوع دیگر، فرهنگ کنشگری زنان است. این فرهنگ، فرصت شکل‌گیری نیافته است. ما نتوانستیم نظام ارزشی و هنجاری خودمان در حوزه حکمرانی زنان را در عمل محقق نماییم؛ لذا در حضور زنان در ساحت حکمرانی شاهد چالش‌هایی هستیم. چالش تلاش برای بقا ولو در ایجاد فشارهای روانی برای خود خانم و فشارهای جانبی بر خانواده. به بیان دیگر، جاانداختن مدل حکمرانی زنان با رعایت اصول و اقتضائات منشی و روشی و محیطی کاری است که طی تمام این سال‌ها در انجام آن ناموفق بودیم و این منجر گردیده که علی‌رغم بی‌بدیل بودن محتوا و حقیقت الگوی سوم، ما تجربه کافی از آنچه به‌عنوان فرهنگ حکمرانی زن ایرانی و مسلمان قابل‌تحقق باشد، نیابیم. به نظر من این موضوع ذیل مفهوم «فرهنگ آینده‌نگر و هوشمند برای زنان» قرار می‌گیرد. کانون‌های تصمیم‌ساز نیز عموماً فاقد این هوشمندی در مواجهه با ساختارهای قدرت هستند.

مورد دیگر که منجر به تداوم این فرایند گردیده است، تمایز در سبک و روش کنشگری بانوان در سطوح کلان و میانی است. در لایه‌های میانی یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که داریم، این است که فعالان و کنشگران واقعی، اغلب ترجیح می‌دهند که موضع انتقادی بگیرند، بدون آنکه ایده‌ای برای پیشرفت داشته باشند. یعنی فعال توانمند و کنشگری که بیرون از ساختار مانده، فقط ساختار را نقد می‌کند، ولی تلاشی برای تغییر آن انجام نمی‌دهد. ما به‌طورجدی شاهد این هستیم که لایه‌های میانی که می‌توانند در زمینه‌هایی مثل شبکه‌سازی، فرهنگ‌سازی و کار فرهنگی مؤثر باشند، در موقعیت ایجابی قرار نمی‌گیرند. آن‌ها سعی می‌کنند خودشان را از همه آفت‌ها و آسیب‌های قدرت مبرا کنند. این باعث می‌شود که در نهایت، خود زنان نیز مورد انتقاد قرار بگیرند.

از سوی دیگر ما در لایه‌های میانی و اصطلاحاً مردمی و خودجوش، نمونه‌هایی از مدل کنشگری را داریم که در ایجاد یک شبکه پشتیبان برای ورود به ساحت کلان حکمرانی موفق عمل نکرده است. برای نمونه، اگر یک خانم کنشگر میدانی فعال، توانسته قاعده اولویت خانواده و تعریف کار بر مدار و محور خانواده را در عمل محقق نماید، اما این خانم در نسبت با سطوح حکمرانی و قرارگرفتن در آن جایگاه، احتمالاً یا پرهیز دارد یا محکوم به پذیرش قواعد جاری است و نمی‌تواند مدل و سبک خود را امتداد داده و حفظ نماید. این لایه فعال هیچگاه به اهمیت حضور بانوان در سطوح کلان جدی فکر نکرده است که در برنامه‌ریزی‌های خود تلاش برای پشتیبانی و شکل‌گیری شبکه قدرت برای دفاع از مدل مطلوب کنشگری در سطح بالا را لحاظ نماید.

تغییرات باید به‌صورت تدریجی و مرحله‌ای اتفاق بیفتد. به‌ویژه برای زنان و به‌خصوص کنشگران و فعالین انقلاب، این تغییرات نمی‌تواند به‌صورت یک‌باره و در فضای هیجانی باشد.

بخشی هم به شتاب‌زدگی در ورود به این عرصه‌ها باز می‌گردد که باعث شده مانند بسیاری دیگر از حوزه‌ها، سازوکار مشخصی برای ورود افراد شایسته (چه زن و چه مرد) وجود نداشته باشد؛ بنابراین، اغلب خانم‌هایی که با رجال سیاسی مرد در ارتباط‌اند، امکان ورود به ساختار قدرت را پیدا می‌کنند؛ لذا سیال بودن تعاملات در بخش حکمرانی در یک تنوع سیاسی بین رجل سیاسی برای زنان به‌ندرت اتفاق می‌افتد. به بیان دیگر، تجربه قالب، تجربه گروه و کلونی‌های مشخص و ثابت است، نه جریان‌های بزرگ.

در کل من اگر بخواهم تمام این موارد را ذیل یک موضوع سامان‌بخشی کنم، به موضوع خردورزی و عقلانیت راهبردی و هوشمندانه اشاره می‌کنم. این موضوع در جامعه زنان نیاز به تقویت دوچندان دارد تا جامعه زنان بتواند از هنجارهای موجود و کلیشه‌های تقلیل‌دهنده مانند اینکه «زنان با هم نمی‌سازند» و... عبور نماید و به درک راهبردی از موضوع برسد که در آن تحقق هدف، تعیین‌کننده استراتژی‌ها خواهد بود و این امر فقط با ورود و کنشگری خود زنان محقق می‌گردد.

 

نقش رسانه در ساخت تصویر زن الگوی سوم

رسانه‌ها به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای تأثیرگذار در شکل‌دهی به نگرش فرهنگی، چه نقشی در تغییر نگرش‌های سنتی و منفی نسبت به زنان ایفا می‌کنند؟ آیا به نظر شما رسانه‌ها در حال حاضر به طور کافی به مسئله زنان پرداخته‌اند یا خیر؟ در صورت لزوم، چه اصلاحاتی باید در سیاست‌گذاری رسانه‌ای صورت بگیرد؟

خادمی: رسانه‌ها به‌طورکلی یا نقش بازیگر مثبت فرهنگی را ایفا می‌کنند یا با تولیدات منفی، به کلیشه‌ها و نگاه‌های سنتی و محدودکننده دامن می‌زنند. رسانه‌ها معمولاً در یکی از این دو مسیر حرکت می‌کنند. در مورد مسیر منفی، رسانه‌ها گاهی در بازتولید کلیشه‌های حاکم و نگاهی ابزاری به زن عمل می‌کنند. به‌جای اینکه سیاست فرهنگی تغییر یابد، این رسانه‌ها صرفاً به بازنشر همان کلیشه‌ها بسنده می‌کنند که منجر به تحکیم ساختارهای ذهنی سنتی و متحجر نسبت به زن می‌شود.

اما نقش مثبت رسانه می‌تواند بسیار مؤثرتر باشد. رسانه توانایی خلق روایت دارد. این قدرت روایت‌سازی، ابزاری مهم در جهت فاصله‌گرفتن از گفتمان‌های ناقص یا کلیشه‌ای است. رسانه می‌تواند ایده‌آل‌های فکری و ارزشی ما را طبیعی جلوه دهد؛ به این معنا که اندیشه مطلوب درباره هویت زن را قابل‌درک، تصویرپذیر و دست‌یافتنی کند.

برای این کار نیاز به یک سیاست جامع رسانه‌ای داریم؛ سیاستی با رویکرد بازآفرینی هویت زن مسلمان ایرانی. همان‌طور که مثلاً در حوزه کودک و فضای مجازی شاهد برخی سیاست‌های ویژه هستیم، در حوزه زن نیز باید به‌صورت اختصاصی سیاست‌گذاری انجام شود.

نکته دوم، برنامه‌سازی رسانه‌ای مستمر است، نه صرفاً مناسبتی. مسئله زنان نباید تنها در مناسبت‌های خاص مانند روز زن یا ۸ مارس موردتوجه قرار گیرد. ما نیاز به تولید مداوم داریم.

رسانه توانایی خلق روایت دارد. این قدرت روایت‌سازی، ابزاری مهم در جهت فاصله‌گرفتن از گفتمان‌های ناقص یا کلیشه‌ای است. رسانه می‌تواند ایده‌آل‌های فکری و ارزشی ما را طبیعی جلوه دهد؛ به این معنا که اندیشه مطلوب درباره هویت زن را قابل‌درک، تصویرپذیر و دست‌یافتنی کند.

نکته سوم، فقدان هدایت روایی در تولیدات رسانه‌ای است. به عبارتی ما فاقد خط روایت مشخص هستیم؛ چه در انیمیشن، چه در تئاتر یا دیگر رسانه‌ها. باید از یک خط تولید محتوای رسانه‌ای مشخص، با رویکرد منزلت‌بخشی به زن حمایت شود. به‌عنوان‌مثال، اگر ارزش‌هایی مانند کرامت و منزلت زن را در نظر داریم، رسانه باید این ویژگی‌ها را در قالب روایت‌های قابل‌درک و ملموس برای مخاطب ایجاد کند.

نکته بعدی، افزایش حضور رسانه‌های خصوصی است. در کنار آن، باید نظام ارزیابی عملکرد رسانه‌ها نیز بازنگری شود. امروزه معیار ارزیابی اغلب صرفاً بر پایه حجم یا تعداد تولید محتواست؛ درحالی‌که این کافی نیست. ارزیابی باید معطوف به تأثیرگذاری در تغییر نگرش‌های اجتماعی باشد. یعنی هدف این باشد که بررسی کنیم آیا رسانه توانسته است نگرش جامعه نسبت به حقوق زن، منزلت زن یا نقش اجتماعی زن را متحول کند یا خیر؟ صرف تولید محتوا بدون تغییر در نگرش عمومی، نمی‌تواند ملاک اثربخشی رسانه‌ای تلقی شود.

 

برخی منتقدان، معتقدند که سیاست‌های فرهنگی کشور تا حد زیادی تحت‌تأثیر رویکردهای جنسیتی قرار دارد و این مانع از توسعه یک سیاست‌گذاری فراگیر و عادلانه برای زنان می‌شود. به نظر شما آیا این نگرش هنوز در سیاست‌گذاری کلان کشور وجود دارد؟ چگونه می‌توان این نگاه‌های محدودکننده را از ساختار قانونی و فرهنگی کشور حذف کرد؟

خادمی: بله، هنوز در بسیاری از سطوح کلان سیاست‌گذاری، نگاه جنسیتی وجود دارد و مانعی جدی برای طراحی و اجرای سیاست‌های فراگیر، عادلانه و مبتنی بر ظرفیت واقعی زنان است. برای اصلاح این وضعیت، نیاز به یک منشور فرهنگی روشن داریم؛ منشوری که به‌صورت اختصاصی به تعریف جایگاه زن در ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور بپردازد و تبدیل به دستور کار مشخص برای دستگاه‌های سیاست‌گذار شود.

 

/انتهای پیام/