چشم‌انداز نظم لیبرال در جهان بدون رهبری آمریکا به قلم فیلیپس ابراین؛

متحدان باید آمریکا را کنار بزنند!

متحدان باید آمریکا را کنار بزنند!
امروز متحدان واشنگتن در حال اندیشیدن به جهانی هستند که دیگر نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد تا امنیتشان را تأمین کند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «فیلیپس اُبراین» [1] - استاد مطالعات استراتژیک در دانشگاه «سنت اندروز» اسکاتلند - در مقاله‌ای که وب‌سایت «Foreign Affairs» آن را منتشر کرده است، به بررسی تغییرات عمیق در نظم جهانی پس از دوره‌ای از رهبری بی‌چون و چرای آمریکا می‌پردازد. به گفته وی، زمانی که آمریکا رهبر جهان آزاد شناخته می‌شد، دیگر سپری شده است و سایر دموکراسی‌های لیبرال در آسیا، اروپا و قاره آمریکا باید خود را برای جهانی بدون حمایت مطمئن واشنگتن آماده کنند. ترامپ به طور آشکاری به سمت روابط نزدیک‌تر با دولت‌های خودکامه مانند روسیه و چین متمایل شده و این رویکرد می‌تواند باعث ایجاد یک اتحاد سه‌قطبی بین روسیه، چین و آمریکا در مقابل دموکراسی‌ها شود. نکته مهمی که از خلال این مقاله می‌توان فهمید، این است که وی به دموکراسی‌های غربی در جهان بدون رهبری آمریکا توصیه می‌کند که در مقابل سایر قدرت‌ها و دولت‌ها تهاجمی عمل کنند. به گفته وی، استراتژی بقا برای دموکراسی‌های غربی، گسترش دموکراسی است و باید در جهان بدون رهبری آمریکا، سایر دموکراسی‌ها در غرب برای زنده‌ماندن متحد شده و تهاجمی‌تر عمل کنند.

 

باوری که فروپاشید

ایالات متحده زمانی به‌عنوان «رهبر جهان آزاد» شناخته می‌شد. عنوانی که بیشتر خودخوانده بود؛ اما همچنان در جهان بازتاب گسترده‌ای داشت و نشان می‌داد که آمریکایی‌ها چگونه خود را می‌دیدند و متحدانشان چگونه به کشور آنها نگاه می‌کردند. اگرچه دموکراسی‌های بزرگ اروپا و شرق آسیا گاهی از تسلط آمریکا ناراضی بودند، اما برتری استراتژیک واشنگتن را پذیرفته بودند. از سال ۱۹۴۵ به بعد، متحدان آمریکا خود را با زندگی در دنیایی که آمریکا در آن تسلط داشت، وفق دادند و باور داشتند که در صورت وقوع جنگ، آمریکا از آن‌ها حمایت خواهد کرد. شاید آن روزها دیگر به پایان رسیده باشد.

در هفت ماه اول دولت دوم دونالد ترامپ، واشنگتن تعهدات دفاعی خود در سراسر جهان را تضعیف کرده است. برای مثال، به ماده ۵ پیمان ناتو که اعضا را ملزم می‌کند در صورت حمله به یکی، از دیگری حمایت کنند، شک کرده و تقریباً با همه کشورها وارد جنگ تعرفه‌ای شده و بارها تهدید به قطع حمایت از اوکراین کرده است. پیش‌تر، متحدان آمریکا برنامه‌های دفاعی و مواضع بین‌المللی خود را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کردند که رضایت مقامات آمریکایی را جلب کنند. اما امروز متحدان واشنگتن در حال اندیشیدن به جهانی هستند که دیگر نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد تا امنیتشان را تأمین کند. متحدان آمریکا در حال اندیشیدن به جهانی هستند که دیگر آمریکا نمی‌تواند نظم مبتنی بر قوانینی که نزدیک به یک قرن برای ساخت آن تلاش کرده را حفظ کند.

امروز متحدان واشنگتن در حال اندیشیدن به جهانی هستند که دیگر نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد تا امنیتشان را تأمین کند.

خطراتی که از واشنگتن برمی‌خیزد، فراتر از بی‌توجهی است. ترامپ نه‌تنها از شرکای سنتی آمریکا فاصله گرفته، بلکه عملاً در حال همکاری مستقیم علیه آن‌هاست. ترامپ سال‌هاست آشکارا اعلام کرده که اغلب ترجیح می‌دهد با دیکتاتورها - از جمله ولادیمیر پوتین (رئیس‌جمهور روسیه) و شی جین‌پینگ (رهبر چین) - مذاکره کند تا با دموکراسی‌ها. از زمان بازگشت به کاخ سفید، او به طور مرتب با پوتین صحبت کرده و درباره تقسیم اوکراین مذاکره کرده است. اجلاس ماه آگوست (مرداد) در آلاسکا که ترامپ از پوتین روی فرش قرمز و با سخنانی گرم استقبال کرد، تازه‌ترین نمونه این رفتار است. دیگر چهره‌های مهم حزب جمهوری‌خواه نیز روشن ساخته‌اند که حداقل دیگر خود را متعهد به دفاع از دموکراسی در جهان نمی‌دانند. معاون رئیس‌جمهور آمریکا - «جِی‌دی ونس» - گفته است که آمریکا «دیگر از جنگ اوکراین حمایت مالی نمی‌کند» و آشکارا از اروپایی‌ها خواسته که از نیروهای راست‌گرای افراطی در سراسر قاره‌شان حمایت کنند. جمهوری‌خواهان همچنین در حال تضعیف بنیان‌های حکومت دموکراتیک در خود آمریکا هستند. ترامپ و متحدانش در حال تغییر حوزه‌های انتخاباتی برای حفظ اکثریت کنگره، اخراج کارکنان دولت به دلیل نپسندیدن نتایج تحقیقات غیر جانب‌دارانه، صدور مکرر دستورات اجرایی غیرقانونی و زورگویی به رسانه‌ها و دانشگاه‌ها هستند. این موضوع نیز قطعاً برای متحدان دموکراتیکی که باور داشتند واشنگتن رهبر «جهان آزاد» است، آرامش‌بخش نخواهد بود.

بسیاری از این کشورها تلاش کرده‌اند تا وانمود کنند این مشکل به‌زودی از بین خواهد رفت. آن‌ها سعی کرده‌اند با دولت ترامپ رابطه خوبی برقرار کنند و از رئیس‌جمهور آمریکا به‌شدت تعریف و تمجید کنند. اما ترامپ همچنان آن‌ها را تهدید کرده و پیوندهایشان با واشنگتن را تضعیف کرده است؛ بنابراین، استراتژی دلجویی از ترامپ احتمالاً شکست خواهد خورد. در عوض، ممکن است منطقی باشد که کشورهای متعهد به دموکراسی و آنچه از نظم مبتنی بر قوانین باقی‌مانده، روابط بین‌المللی خود را بازسازی کنند، خود را از نوسانات آمریکا مصون دارند و سعی کنند در این دوران بسیار ناپایدار، آزادی‌های خود را حفظ نمایند. چنین تلاشی، مستلزم ایجاد پیوندهای اقتصادی و دفاعی بسیار قوی‌تری میان خود آن‌ها نسبت به وضعیت کنونی است. آنها باید تعهدی بزرگ‌تر و پرهزینه‌تر به امنیت خود داشته باشند. این کار دشوار خواهد بود؛ اما می‌تواند تنها راه نجات دموکراسی در کشورشان باشد و شاید به گسترش دوباره آن کمک کند.

 

چرخش اقتدارگرایانه

در هر دو دوره ریاست‌جمهوری، خود ترامپ نسبت به رهبران اقتدارگرا علاقه و تمایل زیادی نشان داده است. او بارها دیکتاتور کره شمالی - کیم جونگ اون - را تحسین کرده و از ولیعهد عربستان - محمد بن سلمان - حمایت کرده است. در همین حال، بارها سران دولت‌های دموکراتیک را مورد انتقاد و سرزنش قرار داده است. مثلاً او بارها نخست‌وزیر سابق کانادا - جاستین ترودو - را تحقیر کرده و او را «استاندار» ایالت پنجاه و یکم آمریکا خطاب کرده است. به نظر می‌رسد که ترامپ، حکومت اقتدارگرا را الگویی می‌داند که می‌خواهد از آن تقلید کند. در ماه اوت (مرداد) ترامپ حتی به حدی پیش رفت که گفت باور دارد بسیاری از آمریکایی‌ها ترجیح می‌دهند که یک دیکتاتور رهبری کشورشان را برعهده داشته باشد.

بزرگ‌ترین برندگان تصمیم ترامپ برای تغییر جهت آمریکا در حمایت از متحدان تاریخی خود، چین و روسیه هستند. اگرچه یکی از دلایل تمایل او برای بهبود روابط با پوتین این بود که شاید بتواند چین و روسیه را از هم جدا کند، اما به نظر می‌رسد که ترامپ بیشتر مایل است با این دو حکومت اقتدارگرا همکاری کند تا اینکه بخواهد آن‌ها را از هم جدا کند. اخیراً ترامپ به روش‌های مختلفی این پیام را به پکن فرستاده است. برای مثال، او گفته انتظار دارد که چین و آمریکا «رابطه‌ای عالی» برقرار کنند. او بارها «شی جین‌پینگ» را تحسین کرده است. اگرچه ترامپ خوشحال بود که برای هند تعرفه‌های سنگینی اعمال کند (چون از روسیه نفت ارزان زیادی می‌خرد) اما از همین منطق برای تحمیل تعرفه‌های مشابه بر چین - که حتی نفت بیشتری می‌خرد - استفاده نکرده است.

متحدان آمریکا در حال اندیشیدن به جهانی هستند که دیگر آمریکا نمی‌تواند نظم مبتنی بر قوانینی که نزدیک به یک قرن برای ساخت آن تلاش کرده را حفظ کند.

به نظر می‌رسد که پشت تصمیم ترامپ برای روی‌گردانی از دولت‌های دموکراتیک و گرایش به سمت حکومت‌های دیکتاتوری، منطق مشخصی وجود دارد: تمایل به ایجاد سه حوزه نفوذ که بیشتر جهان را در بر بگیرد. اولین حوزه، قاره آمریکا است که ترامپ به طور آشکاری به توسعه‌طلبی در آن پرداخته است. (دموکرات‌های دانمارک در اوایل سال جاری او را متهم کردند که تلاش می‌کند حکمرانی دانمارک در گرینلند را بی‌ثبات کند.) دومین حوزه، چین و منطقه اقیانوس آرام شرقی و سومین حوزه، روسیه و اروپا است.

نتیجه این وضعیت می‌تواند شکل‌گیری یک «اتحاد سه امپراتوری» جدید همانند پیمان بین روسیه، اتریش - مجارستان و آلمان در دهه‌های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادی باشد. این شاید بزرگ‌ترین تغییر در توازن قدرت جهانی از زمان جنگ جهانی دوم به شمار رود. متحدان دموکراتیک واشنگتن در آسیا، اروپا و آمریکای شمالی، دیگر تحت حمایت ایالات متحده نخواهند بود؛ بنابراین، آن‌ها مجبور خواهند شد که همه چیز را در سیاست خارجی و احتمالاً سیستم‌های اقتصادی و سیاسی خود بازسازی کنند تا بتوانند زنده بمانند؛ به‌ویژه زمانی که واشنگتن به عاملی فعال در تلاش برای نابودی استقلال دموکراتیک آن‌ها تبدیل می‌شود. در مواجهه با چین و ایالات متحده، کشورهای لیبرال باید از خود در برابر دو اقتصاد بزرگ جهان و دو نیروی نظامی قدرتمند محافظت کنند. اگر روسیه را هم به این ترکیب اضافه کنیم، دموکراسی‌ها باید در برابر سه قدرتی بایستند که سلاح‌های هسته‌ای بسیار بیشتری نسبت به بقیه جهان در اختیار دارند. علاوه بر این، کشورهای دموکراتیک باقی‌مانده، هرگز یک بلوک منسجم نخواهند بود. دموکراسی‌های حوزه اقیانوس آرام مانند استرالیا، ژاپن، نیوزیلند، فیلیپین، کره جنوبی و تایوان، معمولاً همکاری می‌کنند، اما گاهی دچار تنش می‌شوند.

کانادا نیز به‌تنهایی ایستاده است. دموکراسی‌های کشورهای درحال‌توسعه مانند برزیل، اغلب با کشورهای ثروتمندتر اختلاف‌نظر دارند. تنها بلوک واقعاً سازمان‌یافته را می‌توان ناتو اروپایی دانست.

دموکراسی‌های ثروتمند و پیشرفته از نظر فناوری در اروپا، آمریکای شمالی و حوزه اقیانوس آرام سابقه همکاری دارند؛ اما این همکاری تا حد زیادی به دلیل پیوندهای مشترکشان با ایالات متحده است. تصور اینکه آن‌ها بتوانند بدون آمریکا به‌عنوان یک اتحاد عمل کنند، دشوار است. به‌عنوان‌مثال، کشورهای اروپایی تقریباً نمی‌توانند نیروهای نظامی کافی به اقیانوس آرام اعزام کنند تا از تایوان دفاع کنند. همچنین تصور اینکه دموکراسی‌های حوزه اقیانوس آرام برای دفاع از کانادا بجنگند، دشوار است؛ حتی باوجوداینکه این کشور از نظر جغرافیایی بسیار نزدیک‌تر به بسیاری از آن‌ها نسبت به اروپا است. در واقع هر یک از این گروه‌ها بیش از آنکه با یکدیگر ارتباط اقتصادی داشته باشند، روابط اقتصادی بیشتری با کشورهای غیرلیبرال دارند. ژاپن، کره جنوبی و حتی تایوان، بیش از هر کشور دیگری، تجارت بسیار بیشتری با چین دارند.

 

همه در یک کشتی

حتی اگر کشورهای دموکرات ثروتمند به‌عنوان اعضای یک اتحاد واحد عمل نکنند، می‌توانند هماهنگی بهتری در اقدامات خود داشته باشند تا به یکدیگر هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت کمک کنند. برای مثال، آن‌ها می‌توانند به یکدیگر در ساخت نیروهای مسلحی که برای بازداشتن نیروهای ضد دموکرات لازم است، کمک کنند. آن‌ها می‌توانند با پرداختن به یک ضعف بزرگ خود یعنی کمبود تسلیحات هسته‌ای شروع کنند. بدون زرادخانه واشنگتن، تنها تسلیحات هسته‌ای که دموکراسی‌های لیبرال در اختیار دارند، در دست بریتانیا و فرانسه است و هر دو این زرادخانه‌ها بسیار کوچک و تا حد زیادی مبتنی بر فناوری آمریکایی هستند.

ترامپ نه‌تنها از شرکای سنتی آمریکا فاصله گرفته، بلکه عملاً در حال همکاری مستقیم علیه آن‌هاست.

سایر کشورهای لیبرال باید خودشان بازدارندگی هسته‌ای بسازند. برای این کار، باید همکاری کنند. به اروپا فکر کنید. این قاره به‌راحتی می‌تواند کلاهک‌های هسته‌ای بسازد، اما برای ساخت سامانه‌های پرتاب، بدون کمک خارجی دچار مشکل خواهد شد. از سوی دیگر، دموکراسی‌های حوزه اقیانوس آرام روی سیستم‌های موشکی متعارف مختلفی کار کرده‌اند که به راحتی می‌توان آن‌ها را برای تسلیحات هسته‌ای تطبیق داد. برای مثال، ژاپن در حال ساخت قابلیت حمله متعارف برد بلند است. با همکاری‌های پنهان، دموکراسی‌های حوزه اقیانوس آرام می‌توانند به اروپایی‌ها در ساخت بازدارندگی هسته‌ای مؤثر کمک کنند. در عوض، دموکراسی‌های اروپایی می‌توانند به کشورهای آسیا - اقیانوس آرام در توسعه کلاهک‌های هسته‌ای و برنامه‌های نگهداری تسلیحات هسته‌ای کمک کرده و همچنین بهترین روش‌ها برای ایمن نگه‌داشتن این تسلیحات را به اشتراک بگذارند.

همکاری هسته‌ای می‌تواند سپس به همکاری در زمینه سیستم‌های نظامی متعارفی گسترش یابد که ارزش سرمایه‌گذاری‌های عظیم دفاعی را که همه کشورهای دموکرات باید انجام دهند، به طور چشمگیری افزایش خواهد داد. در حال حاضر، این کشورها به طور خطرناکی به ایالات متحده برای تسلیحات پیشرفته وابسته هستند. در برخی زمینه‌ها مانند ساخت کشتی، هر دو دموکراسی‌های اروپایی و حوزه اقیانوس آرام نسبت به ایالات متحده برتری دارند و می‌توانند به یکدیگر کمک کنند تا با تغییرات ماهیت جنگ، همگام شوند. در حال حاضر، به نظر می‌رسد که ساختار نیروهای نظامی در حال تغییر از اتکا به سیستم‌های گران‌قیمت قدیمی مانند تانک‌ها و کشتی‌های جنگی بزرگ، به سمت سیستم‌های کوچک‌تر و ارزان‌تر است؛ بنابراین، ممکن است اندازه کشتی‌های جنگی کاهش یابد و آن‌ها به سکویی برای پرتاب تعداد زیادی از تسلیحات کوچک و خودکنترل تبدیل شوند. در این صورت، دموکراسی‌های اروپایی و حوزه اقیانوس آرام می‌توانند با استفاده از تخصص خود به طور هم‌زمان کشتی‌های جدیدی را توسعه دهند.

دموکراسی‌ها همچنین می‌توانند به یکدیگر در تأمین مواد خام ضروری برای ساخت نیروهای مسلح قدرتمند کمک کنند. رهبران غیرلیبرال، علاقه دارند با قطع دسترسی به مواد خام، کشورهای دیگر را به خواست خود وادار کنند؛ برای مثال چین در زنجیره‌های تأمین مواد معدنی کمیاب تسلط دارد و بارها تهدید کرده که ارسال این مواد به کشورهایی که منافعش را تهدید می‌کنند، متوقف خواهد کرد. تنها راهی که کشورهای دموکراتیک می‌توانند در برابر چنین قدرتی مقاومت کنند، این است که منابع خود را در دسترس یکدیگر قرار دهند. خوشبختانه سه دموکراسی با جغرافیایی بزرگ یعنی استرالیا، کانادا و اوکراین، منابع زیادی از جمله مواد معدنی نادر را در اختیار دارند. این کشورها می‌توانند قراردادهای تجاری با دیگر کشورهای لیبرال ببندند که به همه طرف‌های درگیر کمک کند تا نیروهای مسلح خود را تقویت کرده و ثروتمندتر شوند.

وقتی صحبت از همکاری اقتصادی می‌شود، دموکراسی‌ها نباید فقط به مواد خام محدود شوند. تجارت به رشد اقتصادها کمک می‌کند و تجارت بین دموکراسی‌های لیبرال می‌تواند بسیار ارزشمند باشد؛ چون این کشورها چیزی دارند که کشورهای غیرلیبرال ندارند: حاکمیت قانون. دولت‌های دموکرات، قراردادهایشان توسط دستگاه قضایی اجرا می‌شود، سیستم‌های ثبت اختراع نسبتاً قابل اطمینانی دارند و نظارت‌هایی وجود دارد که محیط کسب‌وکار را قابل‌اعتمادتر می‌کند. در نتیجه، جذب سرمایه برای آن‌ها آسان‌تر خواهد بود. اگر کشورهای لیبرال بیشتر در یکدیگر و کمتر در حکومت‌های خودکامه سرمایه‌گذاری کنند، حاکمیت قانون می‌تواند مزیت مادی بسیار بیشتری به آن‌ها بدهد؛ چون فساد در سایر کشورهای استبدادی رشد اقتصادی را کند می‌کند. این موضوع در چین و روسیه بسیار آشکار است؛ جایی که فساد روتین شده و فعالیت اقتصادی را سرکوب می‌کند. اما حتی ایالات متحده اخیراً در حال تضعیف قوانین ضدفساد خود است و مقامات عالی‌رتبه آمریکایی آسان‌تر رشوه می‌گیرند. مثلاً ترامپ، ارز دیجیتالی ایجاد کرده و کسانی که به دنبال امتیازهای ریاست‌جمهوری هستند، می‌توانند آن را خریداری کنند. با رواج این‌گونه معاملات در واشنگتن، کشورهایی که از استانداردهای قانونی حمایت می‌کنند، گزینه‌های بهتری برای تجارت خواهند بود.

متحدان دموکراتیک واشنگتن در آسیا، اروپا و آمریکای شمالی، دیگر تحت حمایت ایالات متحده نخواهند بود؛ بنابراین، آن‌ها مجبور خواهند شد همه چیز را در سیاست خارجی بازسازی کنند تا بتوانند زنده بمانند.

همه دموکراسی‌ها از این جغرافیای اقتصادی جدید به یک اندازه بهره نخواهند برد یا به یک اندازه در برابر حملات استبدادی مقاوم نخواهند بود. به‌عنوان‌مثال، اقتصاد کانادا درهم‌تنیده با اقتصاد ایالات متحده است: کانادا حدود دوسوم کل تجارت بین‌المللی خود را با همسایه جنوبی‌اش انجام می‌دهد. «اوتاوا» همچنین به‌شدت در معرض فشار آمریکا قرار دارد؛ زیرا از مرز زمینی طولانی کانادا با آمریکا نمی‌توان با نیروهای متعارف به‌خوبی دفاع کرد؛ بنابراین، کانادا مثلاً با توسعه تسلیحات هسته‌ای باید از تحریک آمریکا اجتناب کند. اما اگر واشنگتن مسیر تاریک کنونی خود را ادامه دهد، اوتاوا ناچار خواهد بود گزینه هسته‌ای را مدنظر قرار دهد. اگرچه کانادایی‌ها احتمالاً نباید عمداً ترامپ را تحریک کنند، باید به طور قوی تلاش‌های او برای الحاق کشورشان را رد کنند و روابط خود را با کشورهای دموکراتیک آسیایی و اروپایی تقویت نمایند. کانادایی‌ها درباره تقویت روابط دفاعی مستقیم با اروپا و بدون واسطه آمریکا، گفت‌وگو کرده‌اند.

 

از دفاع به تهاجم

واضح است که کشورهای دموکراتیک روش‌های زیادی برای همکاری و حفاظت از خود دارند. اما در بلندمدت، آن‌ها باید به چیزی فراتر از صرفاً حفظ خودشان فکر کنند. آن‌ها باید به دنبال راه‌هایی باشند که کشورهای خودکامه را در موضع ضعف قرار دهند. این کار آسان نخواهد بود؛ به‌ویژه اگر واشنگتن به دشمن واقعی تبدیل شود. با کمی شانس، ایالات متحده بالاخره از دلبستگی‌اش به استبداد بیرون خواهد آمد و کشورهای دموکرات می‌توانند خود را برای آن لحظه آماده کنند. بااین‌حال، دنیای دموکراتیک برای موفقیت باید نبردهای خود را عاقلانه انتخاب کند. در عمل این یعنی منسجم‌ترین بلوک دموکراسی‌ها - یعنی اروپا - باید بر ضعیف‌ترین حلقه سه قدرت اصلی استبدادی یعنی روسیه تمرکز کند. حتی بدون کمک دموکراسی‌های آسیایی، اروپا نسبت به مسکو برتری اقتصادی و فناوری قابل‌توجهی دارد؛ کشوری که دچار رکود و بیش از حد بزرگ‌نمایی شده است. اگر اروپا به شکل منطقی و مؤثری تسلیحات خود را نوسازی کرده و در صنایع راهبردی سرمایه‌گذاری کند، می‌تواند نیروهای نظامی بسیار برتری نسبت به «کرملین» ایجاد کند.

بنابراین شایسته است که این اروپای جدید، دقیقاً همان کاری را با روسیه انجام دهد که روسیه طی سال‌های اخیر با موفقیت قابل‌توجهی سعی کرده علیه دیگر کشورها انجام دهد: بی‌ثبات کردن جامعه و تضعیف مشروعیت سیاسی حاکمانش. کشورهای اروپایی باید گروه‌ها و افراد مخالف روسیه که حاضرند در برابر دیکتاتوری پوتین بایستند را حمایت مالی کنند. همچنین باید به تصاحب ناوگان مخفی تانکرهای بدون بیمه روسیه که اغلب در آب‌های اروپایی تردد می‌کنند و سرنگونی پهپادهای روسی که مرتباً وارد فضای هوایی اروپا می‌شوند، فکر کنند. مهم‌تر از همه، کشورهای اروپایی باید تلاش‌های خود را برای کمک به اوکراین جهت خروج از جنگ در بهترین وضعیت ممکن دوچندان کنند.

به‌این‌ترتیب، کشورهای اروپایی می‌توانند موقعیتی که به نظر ضعیف می‌رسد را به موقعیتی قوی‌تر تبدیل کنند. اروپایی پویا، آزاد و پیشرفته از نظر فناوری که بتواند روی پای خود بایستد، برای جوانان روسی بسیار جذاب‌تر از رژیم فاسد پوتین خواهد بود. اروپا باید خود را در مقابل هر چیزی که پوتین نماینده آن است، قرار دهد. اگر بتواند این کار را انجام دهد، ممکن است قاره اروپا بتواند جوانان روس را قانع کند که آینده‌ای اروپایی را انتخاب کنند؛ چیزی که به‌مرور می‌تواند منجر به سقوط نظام فعلی روسیه شود. اگر اروپا بتواند دیکتاتوری روسیه را بشکند و حکومت دموکراتیکی را در سراسر قاره تثبیت کند، قدرت حمایت از دموکراسی‌ها در سایر نقاط جهان را که اکنون در آنجا در حال عقب‌نشینی هستند، به دست خواهد آورد. به‌عبارت‌دیگر، استراتژی بقا برای دموکراسی‌ها در نهایت به استراتژی گسترش دموکراسی تبدیل خواهد شد.

اگر ایالات متحده بالاخره به عقلانیت بازگردد، می‌تواند به این کشورها کمک کند تا پیشرفت‌های خود را با نهادی کردن همکاری‌هایشان ادامه دهند. واشنگتن باتوجه‌به پیوندهای تاریخی‌اش با هر یک از آن‌ها، همچنان بهترین موقعیت را برای گرد هم آوردن دموکراسی‌های آسیایی و اروپایی و تبدیل این اتحاد سست به یک ائتلاف رسمی‌تر خواهد داشت؛ اما ایالات متحده دیگر هرگز نباید مورداعتماد برای رهبری «جهان آزاد» قرار گیرد. آمریکا می‌تواند این گروه را گرد هم آورد، اما نمی‌تواند رهبری آن را بر عهده بگیرد. بالاخره دیگر کشورهای دموکراتیک جهان، نه‌تنها آزادی را بدون ایالات متحده نجات خواهند داد، بلکه دموکراسی را از آن نیز نجات خواهند داد.

https://www.foreignaffairs.com/united-states/how-build-post-american-liberal-order

 

[1] . PHILLIPS P. O’BRIEN

/انتهای پیام/