گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر نعمتالله فاضلی، انسانشناس و نویسنده ایرانی، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. فاضلی مدرک تحصیل خود در مقطع دکتری در رشته انسانشناسی اجتماعی را از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن در سال ۱۳۸۳ اخذ کرد. فاضلی آثار متعددی در حوزه انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه کرده و عمده فعالیتهای پژوهشی خود را نیز در زمینه انسانشناسی ترتیب داده است. دکتر فاضلی در این گفتار از فضای رخوتبار دانشگاه و حلقههای مفقوده و فاقد جذابیت در تولیدات این نهاد مهم ایرانی میگوید. در یک کلام چرا دانشگاه و تولیداتش برای ما جذاب نیست، موضوع اصلی بحث اوست.
چرا دانشگاهِ چیزِ جالبی برای ما ندارد؟
بحثم را با این پرسش آغاز میکنم که چرا نوشتهها و کتابهای دانشگاهی در ایران خواندنی و جالب نیستند؟
اصطلاح "امر جالب" مفهوم عامیانه و پیچیدهای است که میزان جذابیت موضوع، امر یا اثری را میرساند. این مفهوم پر از ایهام و ابهام است. به همین دلیل هم این مفهوم بسیار پرکاربرد و دموکراتیکی است که برای وضعیتهای مختلفی بکار میرود. مثلاً اگر بخواهیم در مورد چیزی قضاوت منفی کنیم، اما نه خیلی شدید، میگوییم جالب نبود درحالیکه قضاوت مثبت هم نکردیم. گاهی مواقع این اصطلاح در وجه عاطفی و شناختی کاربرد دارد یعنی درهم تنیدگی دو نوع داوری با یکدیگر است. به بیان بهتر از طرفی احساس خودمان را در مورد یک پدیده بیان میکنیم و درعینحال ارزیابی عقلی و شناختی خودمان را هم در مورد آن ابراز مینماییم که چرا این پدیده از نظر ما جالب بوده یا جالب نبوده است. این مفهوم را همه اقشار جامعه و پیرامون موضوعات و موقعیتهای مختلفی مانند یک نوع رفتار، متن، فیلم، سفر و... استفاده میکنند. دقیقاً چیزی شبیه به "خوب" و "بد".
وقتی میخواهیم در مورد دانشگاه بر حسب این معیار صحبت کنیم، در واقع میخواهیم با یک محک متفاوتی داوری کنیم. معمولاً دانشگاهها را امروزه با این مفهوم نمیسنجند. بلکه با معیارهای بسیار دقیق و انتزاعی مانند دانشگاه توسعهیافته و توسعهنیافته یا دانشگاه نخبهگرا و غیر نخبهگرا یا دانشگاه کارآفرین و ... مورد ارزیابی قرار میگیرند. ولی وقتی ما در مورد میزان "جالب بودن دانشگاه" صحبت کنیم، معیار متفاوتی است که ما امروز میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم. منظور ما از درونمایه مفهوم "امر جالب" در مورد دانشگاه، "تجربه" یا همان Experience"" است. در واقع ما میخواهیم تجربه خود را از دانشگاه ایرانی توصیف کنیم؛ لذا بحث ما با معیارهای میزان توسعهیافتگی یا نخبهگرایی یا کارآفرینی دانشگاه که امروزه هرکدام دارای شاخصهای متعددی است؛ متفاوت خواهد بود. چون هیچکدام از آن شاخصها بر مبنای تجربه نیست. پس منظور ما این است که میخواهیم بدانیم تجربه کادر علمی، اساتید، دانشجویان، کارکنان و مسئولین در مورد دانشگاه ایرانی چیست. یا به عبارت دیگر چرا میگوییم دانشگاه ایرانی با مسئلهای بنام فقدان امر جالب مواجه است؟
وقتی ما از دانشگاه صحبت میکنیم، منظور ما همان هسته اصلی و هویتبخش دانشگاه یعنی دانش، یادگیری و رشته تحصیلی است. اگر دانشگاه بتواند این تجربیات پدیدارشناسانه کیفی را دارا باشد، در آن زمان است که دانشگاه میتواند سرزندگی برای ما ایجاد کند و یا به عبارت بهتر جالب خواهد بود. وقتی دانشجویی میگوید که دانشگاه جالب نیست یعنی تجربه دانشجویان از حضور در دانشگاه نشان میدهد که این نهاد کار اصلی خود را به نحو مطلوبی انجام نمیدهد؛ بهطوریکه بتواند در وجود دانشجو مؤثر و مطلوب بوده و آثار و نتایج مطلوبی به همراه داشته باشد. به عبارت بهتر یعنی اینکه دانشگاه بتواند یک پیوند مستحکم و یک نوع حس تعلق میان خود و دانشجو پدید آورد بهگونهای که بتواند شوق یادگیری را در وجود دانشجو افزایش دهد. ایجاد "شوق، علاقه و انگیزه" در وجود دانشجو نشاندهنده میزان مطلوبیت و جالب بودن دانشگاه است.
فقدان جذابیت و افول امر علمآموزی در دانشگاههای ایران
مطابق با تحقیقات و نظرسنجیهای اخیری که موسسه پژوهشهای فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در این سالها راجع به دیدگاههای دانشجویان پیرامون وضعیت دانشگاهها انجام داده است، نشان میدهد که دانشجویان، فضای علمی دانشگاه و تجربهای که از یادگیری در آن دارند را مطلوب ندانسته و برایشان جالب نیست. یعنی دانشگاه علاقه و انگیزهای برای یادگیری در آنها ایجاد نمیکند. بهطور مثال اگر در حوزه یادگیری ۱۰ درصد به هوش و استعداد ارتباط داشته باشد، ۹۰ درصد مربوط به انگیزه، شوق و علاقه به یادگیری است
پیرامون "Global Knowledge Index" یا همان "شاخص جهانی دانش"، که سازمان ملل هرساله بهصورت آنلاین آن را منتشر میکند، در سال ۲۰۲۱ ایران در میان ۱۵۴ کشور جهان در جایگاه ۱۳۷ قرار دارد. یعنی جزء کشورهای انتهای جدول. یکی از شاخصهایی که در این آمار در نظر گرفتهشده است عبارت است از "فضای برانگیزاننده و توانمند ساز برای آموختن"؛ یعنی همین جالب بودن که جایگاه دانشگاههای ایران در آن ۱۲۳ است. شاخص دیگر "تنوعپذیری و آزادی دانشگاهی" که رتبه ایران ۱۴۲ است. یعنی ایران پایینترین سطح آزادی دانشگاهها را در دنیا را دارد. کشورهای پایینتر از ایران، کشورهایی هستند که اساساً زیربناها و سامان آموزشیشان در طول جنگ از هم پاشیده است مانند افغانستان، یمن، سوریه.
مطابق با تحقیقات و نظرسنجیهای اخیری که موسسه پژوهشهای فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در این سالها راجع به دیدگاههای دانشجویان پیرامون وضعیت دانشگاهها انجام داده است، نشان میدهد که دانشجویان، فضای علمی دانشگاه و تجربهای که از یادگیری در آن دارند را مطلوب ندانسته و برایشان جالب نیست. یعنی دانشگاه علاقه و انگیزهای برای یادگیری در آنها ایجاد نمیکند. بهطور مثال اگر در حوزه یادگیری ۱۰ درصد به هوش و استعداد ارتباط داشته باشد، ۹۰ درصد مربوط به انگیزه، شوق و علاقه به یادگیری است. در کتاب «جامعهشناسی فلسفهها» اثری از «رندال کالینز» وی معتقد است: موتور محرک فکر کردن در تاریخ اندیشه، انرژی عاطفی است. او توضیح میدهد که چطور این انرژی عاطفی در حلقههای دوستی، روابط استادشاگردی در مدارس و دانشگاهها، اجتماعات و فضاهای باهم بودنها که کالینز از آنها با عنوان زنجیرههای تعامل (مناسک) یاد میکند، خلق میشود.
یادگیری و اندیشیدن مانند مذهب است؛ از جنس عبادت است. کسی میتواند عبادت کند که تجربه نیایش و ایمان داشته باشد. یعنی یک تجربه عاطفی شناختی تمامعیار. نیایش شخصیت کسی را میتواند شکل دهد که یک رابطه عاطفی عاشقانه، انگیزش و علاقه میان او و معبودش وجود داشته باشد. دانشگاهها وقتی میتوانند بهعنوان یک اجتماع فکری و یادگیری مؤثر واقع شوند که در آنها انرژی عاطفی خلق شود تا بتوانند شوق یادگیری، کنجکاوی و پرسشگری را در دانشجویان تحریک کنند. اتفاقاً نکته کلیدی بحث این است که امر جالب از نقطهای برمیخیزد که یک انگیزه درونی وجود داشته باشد نه انگیزه بیرونی. انگیزههای بیرونی ثانویه هستند. انگیزههای درونی هستند که میتوانند علاقه ایجاد نمایند. بحران دانشگاه در ایران کمبود ساختمان، امکانات، پول و مسائل مالی، تکنولوژی، غیرکاربردی بودن علم، غیرتجاری بودن علم و... نیست. اینها گمراهیهایی است که ما به آن مبتلا شدیم. بحران دانشگاه در ایران که آن را با فقدان امر جالب روبرو ساخته است، فقدان سازوکارهایی است که بتواند از درون برای مدرس دانشگاه و دانشجو تولید اشتیاق و انگیزه نماید. شوق با پول، وعده شغل، کاربرد علم و موقعیتهای شغلی ایجاد نمیشود. تاریخ یادگیری و علم نشان داده که با رویکردهای ابزاری، سودمند انگاری و تلاش برای تبدیل کردن یادگیری به بازار پول، یادگیری اتفاق نخواهد افتاد. من پیشنهاد میکنم اگر مایل هستید در مورد زندگی دانشمندان و یادگیری آنها مطالب جالبی بیاموزید، کتاب "عادات و آداب روزانه بزرگان" نوشته "میسن کری" روزنامهنگار آمریکایی که زندگینامه بسیاری از بزرگان، دانشمندان و نویسندگان را گردآوری نموده و استاد "حسن کامشاد" آن را به فارسی ترجمه نموده است را مطالعه بفرمایید. در این کتاب ما با انگیزه بزرگان از رفتن به دانشگاه و تحصیل علم بیشتر آشنا میشویم. در هیچ جای این کتاب نمیبینید که این بزرگان با انگیزه سودمند شدن، برای کاربرد، تجارت، اقتصاد، رونق بخشی به بازار یا حتی برای تحقق اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک یک گام کوچک برداشته باشند. اکثر این افراد در یک ریاضت و فقر خودخواستهای زندگی میکردند. یکی از مهمترین خصلتهای مشترک این اندیشمندان شوق یادگیری و پرسشگری است.
علمآموزی به سبک ایرانی و منشاء بیرونی آن
در رابطه با اینکه چرا دانشگاههای ما در رابطه با تولید انگیزه و شوق پرسشگری ضعیف عمل کردهاند، دهها کتاب نوشتهشده و دیدگاههای مختلفی در این باره ارائهشده است. "سید حسین نصر" فیلسوف بلندآوازه و جهانی ایران در سال ۱۳۴۷ در مجله شماره ۱۱ تلاش مقالهای با عنوان "عوامل مؤثر در علم و تحقیق در ایران" مینویسد. او در این مقاله او تبیین میکند که ما چه تواناییها و چه ناتوانیهایی در دانش داریم. او یکی از نقاط قوت ما را در فرهنگ ایرانی میداند که به علم و عالم احترام خاصی قائل هستند. یعنی علم و عالم در فرهنگ ایرانی ذاتاً از احترام خاصی برخوردار است. این ویژگی را جامعهشناس فقید کشورمان "محمدامین قانعی راد" در نظرسنجی که در سال ۱۳۹۴ پیرامون علم و جامعه انجام داده و در کتابش نیز آنرا آورده است نیز نشان میدهد که این خصلت هنوز هم در فرهنگ ایرانی وجود دارد. دومین نقطه قوت ما را مرحوم سید حسین نصر در زبان فارسی میداند. به عقیده او زبان فارسی از نظر فلسفی و زبانشناسی، زبان مفهومی است که میتوان با آن تفکر انتزاعی پیشرفته و توسعهیافته داشت که بسیاری از زبانها فاقد این توانمندی است. سومین ویژگی را ایشان در سنت فکری و فلسفی میداند که جامعه ایرانی آن را از دوران پیش از اسلام (دوران زرتشت و هخامنشیان) تا کنون با خود داشته است. چهارم اینکه ایرانیان دیدگاه جهانی دارند. این همان موضوعی است که "محسن ثلاثی" در کتاب "ایران جهانی و جهان ایرانی" مفصل در مورد آن بحث کرده است. همین مطلب را ۳۰۰۰ سال پیش هرودوت در کتاب خود نقل میکند که یکی از ویژگیهای جالب ایرانیان این است که عناصر فرهنگهای دیگر را بسیار خوب جذب میکند. اما نقاط ضعف ما از نظر "سیدحسین نصر" این است که ایرانیان برای انجام تحقیق در علوم جدید انگیزه و محرک ندارند. او میگوید در غرب دو انگیزه برای اندیشیدن و کاوش در علم وجود داشته و دارد. در پیش از رنسانس مسیحیت و دین این انگیزه را به مردم میدادند، ولی بعد از رنسانس بک انگیزه جدید برای انسان غربی ایجاد شد. این انگیزه عبارت بود از "علم برای علم". یعنی اینکه ذاتاً انسان برای علم ارزش وجودی قائل باشد. غرب در پرتو این دو محرک توانست به جلو حرکت کند. او مینویسد که در فرهنگ ایرانی هیچگاه امری برای نفس خودش پذیرفته نشد و دنبال نگردید. ما از همان بدو تأسیس دارالفنون بدون انگیزه علمی و درونی شروع کردیم. انگیزههای ما بیرونی بود. ما به دنبال قدرت نظامی و سیاسی بودیم و میخواستیم از علم بهعنوان ابزار استفاده کنیم. در دانشگاه چیزی وجود ندارد که انگیزه درونی و معنوی ما را تحریک نماید. چیزی که ما را تشویق کند تا در راه علم سختی، مشقت و حتی تهدیدها را تحمل کنیم. "آنتونی گرامشی" فیلسوف بلندآوازه ایتالیایی ۱۸ سال تحقیقات و مجموعه یادداشتهای خود را در زندان انجام داد و تبدیل به یکی از اسطورههای فلسفه قرن بیستم شد. این دانشگاه است که باید آن نیروی درونی را به ما القاء کند تا خلاقیت و منحصربهفرد بودن را تجربه کنیم. امروزه فرهنگ آکادمیک ما بهگونهای است که دانشجو از امکانات دانشگاه برای هویت جوانیشان و مدرسان دانشگاه هم برای کسبوکار و درآمدشان استفاده میکنند.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...