فراز و فرودهای هویت‌یابی و هویت‌سازی نوجوان‌ها در گفتگو با مصطفی کوچکزائی/ بخش دوم؛
اگر سیستم حکمرانی در مسئلۀ اوقات فراغت برنامه‌ای برای فراغت نوجوان طراحی کند، این نوجوان جریان و انرژی پیدا می‌کند، هویت‌آفرینی می‌کند. ما کدام دانش‌آموز را بعد از مدرسه وارد گروه‌های رسمی یا غیررسمی کردیم تا از این رهگذر خودش را بشناسد؟ ظاهراً چیزی که ما در بین مراجعه‌کننده‌های فضای مشاوره می‌بینیم، دولتمردان برنامه‌ای برای نوجوان ندارند، به این مسائل نمی‌اندیشند. ایدئولوژی و الگوی ما مقام مقدس انبیا و ائمۀ اطهار و شهداست که برای ما بسیار مقدس‌اند؛ اما چقدر این را با سبک زندگی نوجوانان یکی کرده‌اند؟

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مصطفی کوچکزائی، دانش‌آموخته مقطع دکتری رشته روان‌شناسی بالینی و مشاور خانواده و نوجوان است. او مقالات مختلفی در حوزه مسائل نوجوان، منابع هویت و روند هویت‌سازی نوجوان و همچنین نقش خانواده در این جریان تألیف کرده که در مجلات تخصصی منتشر شده است. در بخش نخست این گفتگو ایشان از مهم‌ترین منابع هویت‌ساز برای نوجوانان امروز و چالش‌های گوناگون مسیر رشد و تعالی آنان گفتند. هم اکنون بخش دوم گفت مصاحبه با دکتر کوچکزائی را می‌خوانید.

 

این همه دکتر بیکار

ما راه موفقیت نسل‌های گذشته را بالاجبار از مسیر دانشگاه طلب کردیم و بعد هم با بحران‌های متعددی دربارۀ این تعداد دانش‌آموختۀ دانشگاه‌ها روبه‌رو شدیم. حالا همان افراد امروز در مقام والدین، همان انتظارات را از فرزندانشان دارند. به نظر شما این ادامه همان روند غلط دو دهه قبل نیست؟

کوچکزائی: بله، کاملاً با شما موافقم. بعد از جنگ جهانی بحث انقلاب صنعتی در دنیا اتفاق می‌افتد. همه باید تلاش کنند تا کشور متحول شود. در این دوران، درخواست عموم مردم برای علم روان‌شناسی زیاد می‌شود و دقیقاً مصادف می‌شود با آسیب‌هایی که در خانواده‌ها به دلیل انقلاب صنعتی به وجود می‌آید. چه اتفاقی می‌افتد؟ همه می‌روند در کارخانه‌ها و معادن کار می‌کنند! چه کودک و چه مادر! 

وقتی همه لیسانس و فوق‌لیسانس می‌شوند و تدبیری برای ارتباط بین علم و صنعت و اندیشه نمی‌شود، میزان بیکاری افراد فارغ‌التحصیل افزایش پیدا می‌کند و اعتبار علم از چشم نوجوان ما می‌افتد.

همزمان جریان‌های فکری هم در حال شکل‌گیری است. این جریان اجتماعی دارای یک ایدئولوژی است. اینکه ما هویت اجتماعی را منوط به هویت ملی می‌دانیم یعنی چه؟ یعنی اینکه باید اقتصاد کشور متحول می‌شد و همه برای موفقیت می‌جنگیدند، ولی در آن میان آثاری به وجود آمد که نه‌تنها هویت جمعی و ملی را تقویت نمی‌کرد، بلکه آن را تضعیف هم می‌کرد؛ از تجاوز به عنف گرفته تا بیماری‌های روانی و هویت فردی که نادیده گرفته شد.

در ایران هم برای یک نسل درب دانشگاه را باز کردند و گفتند بروید درس بخوانید تا میزان بیکاری کاهش پیدا کند. در نتیجه همه را فوق‌لیسانس و دکتر کردند. ما در جهان جزء رتبه‌های بالا در علم و میزان مدارک تحصیلی هستیم، ولی در سامان‌دهی این موضوع مسئله داریم. مسئله اینجاست که وقتی همه لیسانس و فوق‌لیسانس می‌شوند و تدبیری برای ارتباط بین علم و صنعت و اندیشه نمی‌شود، میزان بیکاری افراد فارغ‌التحصیل افزایش پیدا می‌کند و اعتبار علم از چشم نوجوان ما می‌افتد.

 

آموزش مهارت برای دانشگاه نرفتن!

نوجوانان نقدِ به تحصیل و درس‌خواندن را شنیده‌اند و حالا به سراغ کارهای زودبازده می‌روند. اگر به شرکت‌های بزرگی مانند گوگل و آمازون نگاه کنید، حجم بالایی از متخصصان آن‌ها آسیایی و آفریقایی هستند. چرا؟ چون در همان دهه ۱۹۶۰ به بعد، این‌ها تدبیری اندیشیدند که به جای آن که همه وارد دانشگاه شوند، در دوره متوسطه حین آموزش، چند مهارت شغلی را به نوجوانان آموزش بدهند؛ یعنی روان‌شناسی شغلی را وارد دوره نوجوانی کردند و این‎ها را بر اساس استعدادسنجی، ذکاوت و هوش، رغبت‌سنجی و توانایی‌های جسمانی، وارد کارهای مورد علاقه کردند؛ بنابراین برای آن‌ها عدم ورود به دانشگاه دیگر کسر شأن نیست. 

ما باید جریان انتخابگری و هویت‌آفرینی را در حوزه اقتصاد و موفقیت وارد دبیرستان‎ها کنیم. همین‌که شما هویت شغلی را در دانشگاه معنا می‌کنید، تبعات منفی‌اش گریبان نوجوان و جامعه را می‌گیرد.

ما باید جریان انتخابگری و هویت‌آفرینی را در حوزه اقتصاد و موفقیت وارد دبیرستان‎ها کنیم. همین‌که شما هویت شغلی را در دانشگاه معنا می‌کنید، تبعات منفی‌اش گریبان نوجوان و جامعه را می‌گیرد. مثلاً سن اشتغال و سن ازدواج بالا می‌رود. پسرها می‌گویند باید چهار سال لیسانس بخوانیم؛ بعد چون برای لیسانسه‌ها شغلی پیدا نمی‎شود، باید فوق‌لیسانس را هم بخوانیم که حداقل ۲۶ساله می‌شویم. اما اگر زمان نیل به هویت شغلی و اقتصادی را عقب‌تر بیاوریم و حتی با ادبیات بیزینسی، در کنارش مسیر آینده دانشگاه را برای نوجوان ترسیم کنیم که در دانشگاه هم می‌تواند آدم علمی موفقی باشد، این‌ها با هم تناقضی ندارد. چنین نوجوانی به‌واسطۀ عقلانیت درست والدین می‌تواند مسیر آینده‌اش را درست طراحی کند. این مسئله نیاز به کار فرهنگی دارد و صرف کار روان‌شناس و خود فرد نیست.

همان‌طور که در دهه ۶۰ و ۷۰ به پدر و مادرها گفتند فقط دانشگاه مسیر موفقیت است، الان هم باید همه رسانه‌ها پای کار بیایند و هویت کاری، فرهنگی و ملی را تبلیغ کنند. ما باید این جریان را در ذهن خانواده‌ها جا بیندازیم و این مسیر را جلو برویم تا این مذبذب و متعارض بودن‌ها در هویت نوجوان کاهش یابد. من در حوزه کار مطلب را گفتم، شما در حوزه معنویت و باورهای دینی هم این مسئله را در نظر بگیرید. بعضی از والدین فضای سنتی یا مذهبی روشنفکرانه‌ای دارند و فرزند می‌گوید من هیچ‌کدام را باور ندارم و می‌خواهم این‌ها را کنار بگذارم.

 

نوجوان در کشاکش والدین و سیستم حکمرانی

مقالۀ شما را که می‌خواندم، در مسئلۀ هویت‌یابی نوجوانان به بحث هویت تمایز محور رسیدم. چقدر این مسئله در هویت نوجوان ایرانی پررنگ است؟ آیا این مسئله تأکید به تمایز هویت است یا مربوط به بخش سلبی ماجرا و هویت ستیزه‌جویانة نوجوان ایرانی است؟ نوجوان ایرانی تمایل دارد یک چهارچوب معنوی و ایدئولوژیک متفاوتی برای خودش ایجاد کند، یا اینکه می‌خواهد از وجه سلبی به همه چارچوب‌ها نگاه کند و صرفاً این‌ها را زیر سؤال ببرد؟ 

در ایران هر کسی که موافق با اندیشه و مذهب و آیین باشد، هویتش خوب است و کسی که به جریان‌های سیاسی، مذهبی و عرفان‌های مخالف قرائت رسمی وارد شود، هویتش منفی شده است.

کوچکزائی: چیزی که الان در حال اتفاق‌افتادن است، وجه سلبی ماجراست. نوجوان امروز تا حد زیادی خودش نیست، زیرا وقتی با همین نوجوانان وارد دیالوگ می‌شویم، فکرشان عوض می‎شود. ما در این دوره شاهد هویت‌یابی نوجوانان هستیم. ما چند نوع هویت داریم: یک هویت مثبت و یک هویت منفی که البته من با نگاه ارزشی تفسیر می‎کنم. در ایران هر کسی که موافق با اندیشه و مذهب و آیین باشد، هویتش خوب است و کسی که به جریان‌های سیاسی، مذهبی و عرفان‌های مخالف قرائت رسمی وارد شود، هویتش منفی شده است. اتفاقی که الان در حال اتفاق‌افتادن است، در تضاد میان والدین و حکمرانی با نوجوانان رقم می‌خورد. می‌گویند نوجوانان دچار هویت منفی شده‌اند و می‌خواهند این را درست کنند؛ درحالی‌که اصلاً مسئله این نیست؛ نوجوانان دچار تعارض هویت شده‌اند.

بچه‌ها نمی‌‎دانند و نمی‌‎فهمند که چه اتفاقی افتاده است. این مسئله به دوره نوجوانی و کودکی برمی‌گردد. نقدهایی را که در دوران کودکی شنیدند، نتوانستند هضم کنند و طرح‌واره‌های معنوی و هویت ملی آن‎ها دچار صدمه شد. به دلیل اینکه نتوانستند این‌ها را هضم کنند، به دنبال برهم‌زدن مکانیزم‌ها هستند. آن‌ها در گام اول می‌گویند باید از ایران برویم! یا باید اعتراض کنیم! این‌ها به دلیل اینکه نتوانستند حل مسئله کنند، خشونت درونی پیدا کرده‌اند. به نوجوان می‎گویم چه مهارت‌هایی داری که بتوانی مثلاً به آلمان سفر کنی؟ می‌گوید هیچ مهارتی ندارم! می‌گویم اولین سؤالی که کشور مقصد از تو می‌پرسد این است که چه مهارت‌هایی داری؟ نوجوان جوابی برای این سؤال ندارد، چون تصویر ذهنی درست و دقیقی از مهاجرت ندارد! او چشم بر همه فرصت‌ها و صلابت خود بسته است و فقط نقطه‌ضعف‌ها را می‎بیند و به همین خاطر است که هویت ملی، اجتماعی و فردی‌اش ناقص مانده است.

 

برنامه‌ای برای اوقات فراغت نوجوان نداریم

آیا این نوجوان فرصتی هم داشته است؟ شاید نتوان همه این آسیب‌ها را متوجه خانواده دانست و به عواملی غیر از خانواده، مثل مدرسه، جامعه و... که وظیفۀ خود برای جامعه‌پذیری درست را انجام نداده‌اند نیز مربوط باشد.

کوچکزائی: من یک سؤال از شما دارم. چند درصد از دانش‌آموزان ایرانی بعد از مدرسه در گروه‌ها، انجمن‌ها و در کل فضاهای اجتماعی ورود می‌کنند؟

 

فکر می‌کنم درصد خیلی کمی باشند.

دانش‌‎آموز وقتی از مدرسه می‌آید، اگر گوشی باشد پای گوشی است و اگر تلویزیون باشد پای تلویزیون است و کسی برای او برنامه‌ای ندارد!

کوچکزائی: بله! خیلی کم است. اینجا نقد به همان نهادها و صاحبان تصمیم در عرصۀ نوجوان وارد است. ما وزارتخانه‌های مختلفی داریم که وزارت محترم ورزش و جوانان متولی اوقات فراغت نوجوان و جوان ماست. نوجوان ما بعد از ساعت مدرسه باید چه کار کند؟ من مراجعه‌کنندگان دختر و پسری دارم که به خاطر همین زیادی اوقات فراغت درگیر مسائل آسیب‌های فردی شده‎اند. این آسیب‌ها چگونه پدید می‌آید؟ آیا او سرش خلوت است یا شلوغ؟ آیا او در بسترهایی سیر می‎کند که باعث رشد او می‎شود یا باعث فساد جسمی و روحی او؟ دانش‌آموز وقتی از مدرسه می‌آید، اگر گوشی باشد پای گوشی است و اگر تلویزیون باشد پای تلویزیون است و کسی برای او برنامه‌ای ندارد! اگر سیستم حکمرانی در مسئلۀ اوقات فراغت برنامه‌ای برای فراغت نوجوان طراحی کند، این نوجوان جریان و انرژی پیدا می‌کند و در نتیجه برای او هویت‌آفرینی می‌شود. ما کدام دانش‌آموز را بعد از مدرسه وارد گروه‌های رسمی یا غیررسمی کردیم تا از این رهگذر خودش را بشناسد؟ چیزی که ما در بین مراجعه‌کننده‌های فضای مشاوره می‌بینیم، این است که دولت برنامه‌ای برای نوجوان ندارند و به این مسائل نمی‌اندیشند. الگوی ما مقام مقدس انبیا و ائمۀ اطهار و شهداست که برای ما بسیار عزیزند؛ اما چقدر این را با سبک زندگی نوجوانان یکی کرده‌اند؟ یعنی آیا نسبتی بین زندگی این بزرگواران با زندگی نوجوانی امروزی برقرار شده است؟

 

آب بیاور تا ایثارکردن را یاد بگیری!

امروزه اغلب اهالی جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بر این باورند که شکاف‌های نسلی در ایران فعال شده‌اند. بنده به این مسئله فکر می‎کردم که دانش‌آموز تراز سیستم حکمرانی ما، شهید فهمیده است، ولی جامعه به میزان زیادی از نقطة مطلوب حکمرانی فاصله گرفته است. شاید به همین خاطر باشد که حکمرانی ترجیح می‌‎دهد این واقعیت‌ها را نبیند و برای آن کاری انجام ندهد. گویی او نمی‌خواهد تکثر در تیپ‌ها و الگوها را بپذیرد و انگار به یک سکوت خودخواسته دچاریم. نظر شما چیست؟

کوچکزائی: شما الان مثال شهید فهمیده، شهید همت و یا هر شهید بزرگوار دیگری را برای من بزنید، من این سؤال را می‌پرسم که این‎ها امروز در زندگی روزمرۀ نوجوانان معنا و مفهومی پیدا می‌کنند یا فقط یک عکس هستند؟ شهید حاج‌قاسم سلیمانی عزیز که سلام خدا بر او باد، می‎فرمایند رمز شهیدشدن، شهید بودن است. اوج ایدئولوژی ما این است که حرفمان را به مستقیم‌ترین وجه ممکن در یک انیمیشن بگوییم. ما بلد نیستیم ناخودآگاه فرد را بیدار کنیم تا مفهوم ایثار در ناخودآگاه او شکل بگیرد. دانش‌آموز ما آن‌قدر از مفهوم ایثار دور شده است که اگر از او یک لیوان آب بخواهم، به من نمی‌‎دهد. او در مقیاس کوچک هم ایثار و ازخودگذشتگی نمی‎کند تا یک لیوان آب به من بدهد، پس چطور می‌توان ایثار را در جهاد و میدان جنگ برای او تفسیر کرد؟ ما نتوانستیم این مفاهیم را در زندگی شخصی اینان تفسیر کنیم. البته نوجوانان و جوانانی هم داشتیم که در جریان جنگ داعش علاقه‌مند برای دفاع از حریم آل الله بودند و ما فکر می‌کنیم که چگونه اکثر نوجوانان ما به این فرهنگ روزبه‌روز نزدیک‌تر شوند.

 

مفاهیم را با الگوها یاد بدهیم

اصلاً الگوها در فضای زندگی و ذهنی نوجوان امروز چقدر جا دارند؟

غرب به‌واسطۀ فضای مجازی در جوامع شرقی به خصوص ایران مفهوم تلاش را کم‌رنگ کرد. دولتمردان هم برنامه‌ای برای اوقات فراغت نوجوان نداشتند.

کوچکزائی: الگویی که در زندگی او معنا پیدا کند، صد درصد مطلوب است. یک مثال می‌زنم؛ می‌خواهیم به نوجوان مفهوم هویت ملی را یاد بدهیم. الان مفهوم تلاش روزبه‌روز در کشور ما برای نوجوان کم‌رنگ‌تر می‎شود. نوجوان تلاش خود را به‌عنوان سرگرمی در نظر می‎گیرد، در حالی که مفهوم تلاش یک مفهوم هویت‌ساز مهم است. حالا شما فکر کنید من قصد دارم نوجوانم را مانند حاج‌قاسم سلیمانی که صفت بارز او تلاش برای خود و جهان اسلام بود، تربیت کنم. من عکس حاج‌قاسم را جلوی چشمان او قرار می‎دهم؛ آیا توانستم مفهوم تلاش حاج‌قاسم را نیز در او زنده کنم؟ الگو در ادبیات جمهوری اسلامی یعنی عکس، لباس و ظاهر! در حالی که مفاهیم تلاش و امید از طریق آن‎ها منتقل نمی‌‎شوند.

غرب به‌واسطۀ فضای مجازی در جوامع شرقی به خصوص ایران مفهوم تلاش را کم‌رنگ کرد. دولتمردان هم برنامه‌ای برای اوقات فراغت نوجوان نداشتند. در واقع برنامۀ جریان‌سازی در حوزه فرهنگ و اجتماع نداشتند. مفهوم تلاش به درازکشیدن، تلویزیون دیدن و سرگرم‌شدن تبدیل شد. تلویزیون هم احساس می‎کند که باید مفاهیم را به‌صورت مستقیم به دانش‌آموز بگوید. زمانی که دانش‎آموز هویت خود را به وجود آورد، احساس آزادی می‎کند. ما در حوزه روان‌شناسی مفاهیمی به نام اختیار، انتخاب، تصمیم و توکل را داریم. انصافاً نوجوان‌های امروز چقدر اختیار دارند؟ نوجوانی که در سنین کودکی و نوجوانی و جوانی نتواند تصمیم بگیرد، در سنین بالاتر آویزان پدر، مادر، دیگران و جامعه خواهد بود. اگر این مفهوم در نوجوان کم‌رنگ شود، آیا می‌تواند هویت داشته باشد؟ آیا می‌تواند هویت ملی داشته باشد؟ آیا می‌تواند هویت معنوی و مذهبی داشته باشد؟

ما روان‌شناس‌ها بر این باوریم که منِ والدینی، اجازۀ داشتن هویت و پیشرفت‌کردن را نمی‎دهد و هویتی ناخواسته برای نوجوان به وجود می‌آورد. منِ بالغ می‎گوید عقل خود را فعال کن، تحلیل کن، شرایط را بسنج و با واقعیت‌ها کنار بیا. منِ کودک خوش‌گذران است. اگر نوجوان ما در «منِ کودک» باشد، آیا می‌تواند تعلق ملی داشته باشد؟ خیر! او همه این مفاهیم را رها می‎کند تا آزاد باشد. شروع این فرایند در خانواده است و در ادامه این ساختارها و حکمرانی است که می‌تواند مسیر رشد و تعالی نوجوان را کم‌رنگ یا پررنگ کند.

 

سلطه جریان فرزندسالاری بر خانواده‌ها

البته امروز این راحت‌طلبی و تمایل به خوش‌گذرانی ناشی از نازپروردگی نوجوان‌ها نیز هست

مادرها کار می‌کنند تا فرزندشان گوشی آیفون داشته باشند. پدرها زحمت می‌کشند تا فرزندشان بیشتر بخورد.

کوچکزائی: جریان نافرجام دیگری که بنده به‌عنوان فعال حوزه کودکان چندین سال آن را بررسی کردم، جریان کودکان نسل‌های بعد با مدل‌های دیگر و ادبیات دیگر است؛ جریانی که حاصل فرزندسالاری است. مادرها کار می‌کنند تا فرزندشان گوشی آیفون داشته باشند. پدرها زحمت می‌کشند تا فرزندشان بیشتر بخورد. زن و شوهر شبانه‌روز کار می‎کنند تا این جریان به وجود بیاید که فرزندشان راحت‌تر و راحت‌تر باشد. این نسل از دعواهای والدین به نفع خود سوءاستفاده می‎کنند. مسئلۀ تک‌فرزندی، نقطۀ فاجعه این جریان است. این نکته تنها نظر من نیست، نظر آدلر هم هست. او سندرومی به نام فرزندان لوس و نازپرورده را تبیین می‌کند و آن‌ها را بیماران روانی می‌نامد! این سندروم، هم فرزند، هم والدین و هم جامعه را دچار بحران می‎کند. من نمی‌خواهم سیاه‌نمایی کنم، اما باید امروز به فکر باشیم. به جای آنکه روی نمادها کار کنیم، باید بر روی مفاهیم کار کنیم.

زمان جنگ ایران و عراق نوجوان ما در مدارس چه‌کار می‎کرد؟ پایگاه‌های بسیج چگونه بچه‌ها را درگیر می‎کردند؟ تنها به او مسئولیت می‌دادند و او هم یاد می‌گرفت که هویت را از همین رهگذر کامل کند. اگر می‌خواهید معارف دینی و یا هویت ملی را به کودک و نوجوان آموزش دهید، باید بدن، جسم و هیجاناتش را درگیر کنید. به همین دلیل است که می‌گویم ورود به انجمن و سمن‌ها باعث می‎شود تا نوجوان با جهت‌دهی به هیجاناتش، شخصیتش را شکل دهد. بعد در سن بیست و دو یا بیست‌وپنج‌سالگی شروع به تحلیل افکار شناختی خود می‎کند و این ثبت می‎شود. امیرالمؤمنین (ع) می‌گویند «هر بذری را در دل نوجوان بکاری، همان می‌روید.» بذر نیاز به محیط، زمین و بستر خوب دارد. خود بذر باید خوب باشد. محیط ما چطور است؟ دانه‌ای که کاشتیم چطور است؟ حالا چه انتظاری از نوجوان داریم؟

 

نوجوان ایرانی سالم است

نیاز به مسئولیت‌پذیری و اختیار انتخاب یکی از مهم‌ترین وجوه ممیزۀ انسان است که در نوجوان پررنگ‌تر است. نگاه شما چگونه است؟

امیرالمؤمنین (ع) می‎گویند «هر بذری را در دل نوجوان بکاری، همان می‌روید.

کوچکزائی: طبق نظریۀ مازلو، انسان ذاتاً به ترتیب نیاز فیزیولوژیک، امنیت همه‌جانبه، احترام، تعهد و خودشکوفایی دارد. ما داریم از آخر شروع می‎کنیم و به اول می‌آییم! نوجوان ما به دلیل تبلیغات سوئی که از فضای رسانه به وجود آمده احساس می‌کند امنیت علمی، شغلی و اقتصادی ندارد. درست است که در امنیت جانی همیشه در آرامش بوده‎ایم، اما چقدر موفق بودیم سلامت روان او را تضمین کنیم؟ اگر این سه امنیت کم‌رنگ باشد، امنیت تعهد از بین می‌‎رود. به چه چیزی باید تعهد داشته باشم وقتی مورد احترام نیستم؟! بنابراین، این سه مؤلفه باید ابتدا در نوجوان به وجود بیاید تا بتواند تعهد پیدا کند. نوجوان ایرانی، نوجوان خوبی است؛ زیرا می‌توان با گفت‌وگو راه پذیرش را به رویش باز کرد. راه پذیرش نوجوان، گفت‌وگوی سالم است. گفت‌وگوی سالم یعنی گفت‌وگویی قرین با احترام و دور از هر قضاوت و نیت خوانی.

 

‌/ انتهای پیام/ 

 

ارسال نظر
captcha
پرونده ها