گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ زمان، یک عامل مهم در هر نوع تغییر است. عاملی که شاید به واسطه قرارگرفتن در ظرف آن، انسان را از توجه به آن تغییرات باز میدارد. اما برخی از تغییرات، آن چنان ناگهانی با ما روبرو میشوند که دیگر درکی از علل و ریشههای آن تغییر نداریم. مثلاً در سالهای اخیر، زیست جنسی جامعه ایرانی، از الگوهای سنتی فاصله گرفته است و دیگر ازدواج، برای خیل کثیری از نوجوانان و جوانان کشور ما، یک اولویت محسوب نمیشود. همینطور مدل خانواده ایرانی در حال تغییر است و به تبع آن، مسائلی مانند طلاق و فرزندآوری نیز تحتالشعاع قرار گرفتهاند. برای بررسی تغییرات زیست جنسی و مدل خانواده ایرانی ما به سراغ خانم دکتر شهلا کاظمیپور - جمعیتشناس، عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران، سردبیر فصلنامه جامعهشناسی فرهنگی و عضو هیئت تحریریه فصلنامه مطالعات راهبردی ورزش و جوانان - رفتیم. مشروح گفتوگو با ایشان هم اکنون در برابر دیدگان شما قرار دارد.
سنگ بنای تغییر مدل خانواده در ایران
یکی از مهمترین عرصههای بروز زیست جنسی در هر کشوری، خانواده است. به این معنا که خانواده، بهعنوان یکی از مهمترین عرصههای نمود این موضوع، نسبت مستقیمی با فاکتورهای مختلف متغیر در این مسئله دارد. به نظر شما، خانواده ایرانی از حیث سبک زندگی و زیست جنسی در سالیان اخیر دستخوش چه تغییراتی شده است؟
کاظمیپور: اصل وجود تغییر در ساحت زیست جنسی خانواده ایرانی را نمیتوان انکار کرد. تغییراتی در پنجاه سال اخیر جامعه ایرانی رخداده که باید به آنها توجه داشت. شاید مهمترین دوره بروز این تغییرات را بتوان همان دوره سنتی - از سالهای نخست دهه بیست تا میانه دهه چهل نامید. تقریباً از سالهای اجرای برنامه اصلاحات ارضی و بعد از آن که شهرنشینی رشد میکند، تغییرات مهمی در خانواده ایرانی بروز کرده یا میکند. البته مهمترین دلیل این تغییرات، تبدیل روستا به شهر و مدرنشدن یا مدرنسازی است. در واقع تغییر شیوه معیشت، باعث میشود که خانواده گسترده تبدیل به خانواده هستهای شود و همین سرآغاز تغییراتی مهم در جامعه ایرانی است.
خانواده گستردهای که در روستا وجود داشت، به شهر آمد. این خانواده گسترده، در جریان همین نقلوانتقالات، تبدیل به خانواده هستهای میشود. به همین نسبت، ارتباطاتش با خانوادهها محدود میشود. سپس خانوادهها محدود و تعداد فرزندها کاهش پیدا میکند. البته در جریان این تغییرات، نباید دچار سادهانگاری شد. تأثیر سیاستهای جمعیتی در این سالها، بسیار مهم است. درست در همین ایام است که رویداد انقلاب اسلامی رخ میدهد؛ یک بازگشت به ارزشهای سنتی که به لحاظ فرهنگی تأثیرات مهم دیگری بر خانواده ایرانی داشت. این بازگشت به ارزشهای سنتی از سوی قشر همراه و باورمند به ارزشهای انقلاب اسلامی، بازگشت به ارزشهای دینی و الهی تلقی میشود. در دهه شصت هم این اتفاق میافتد! اینجاست که جامعه نسبت به دهه پنجاه دچار عقبگرد میشود. عقبگردی که نه لزوماً منفی، بلکه به لحاظ سیر مدرنیزاسیون عقبگرد تلقی میشود. در این دوران، جامعه و خانواده به سمت فرزندآوری خیلی زیاد میروند. سیاستهای جمعیتی که از دهه چهل تا چهل و پنج شروع شده بود، شعار «فرزند کمتر - زندگی بهتر» را تکرار میکرد، اما خانواده ایرانی بار دیگر در این شعارها تجدیدنظر کرد و همین تجدیدنظر، منجر به تغییر نرخ باروری در سالیان دهه شصت شد. رشد نرخ باروری از ۳.۲ دهم به ۷.۲ دهم شاهد این ادعاست.
این تغییرات نهتنها در مسئله فرزندآوری، بلکه در مسئله سبک زیست جنسی - که در واقع دچار تغییراتی در سالهای پایانی دهه پنجاه شده بود - نیز روی داد. در سالهای آغازین دهه شصت و به بیان روشنتر، با بروز انقلاب اسلامی، الگوی زیست جنسی در ایران، دوباره عام و فراگیر و متمرکز بر چارچوب خانواده میشود. این یک رویداد مهم و قابلتوجه فرهنگی - اجتماعی در این سالیان است. بر اساس این تغییرات، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نرخ رشد جمعیت در بازه سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵، بالا رفته و تعداد ایرانیان به سی میلیون میرسد! این بالاترین نرخ رشد جمعیت در تاریخ ایران بوده است که نتیجه رهاسازی سیاستهای کنترل جمعیت در ایران است. در کنار این مسئله، مهاجرت مردم از روستاها به شهرها و ورود افراد به نهادهای انقلابی و مشغولیتشان، باعث میشود که نهادهای جمعیتی در شهرها شکل بگیرد. در این دوران اگرچه اغلب خانوادههای ایرانی شهرنشین هستند، اما بازگشت به ارزشهای دینی، مذهبی و سنتی در میانشان ملموس است. جامعه همچنان یک جامعه سنتی است؛ حتی سنتیتر از دهه پنجاه!
این روند تا سالهای پایانی جنگ ایران و عراق ادامه دارد. بعد از پایان جنگ و با آغاز دولت سازندگی، الگوی اقتصادی ما دستخوش تغییرات مهمی میشود. رفتن به سمت خصوصیسازی - به معنای اقتصاد سرمایهداری و سرمایه محور - و همچنین محوریت اقتصاد فایده گرا، میوه و نتیجهاش را در عرصه اجتماع و فرهنگ بهروشنی نشان داد. اینجاست که جهانبینی سکولار و دنیاگرا، همراه با اقتصاد سرمایهداری وارد جامعه ما میشود و دید آحاد جامعه ما را تغییر میدهد.
اقتصاد مبتنی بر پول و اقتصاد پولی در ایران - آن هم در دهه هفتاد - به طور گسترده تجربه میشود. قبل از آن، این نگاه اقتصادی و فرهنگی، در لایه شهرنشین ما بود؛ ولی شهرنشینان ما، سی درصد از کل جامعه ایرانی را تشکیل میدادند و اکثریت با شهرنشینان نبود. اغلب مردم در روستا و خودکفا بودند. آنان با یک سیستم خودکفای معیشتی زندگی میکردند. پول در روابط اجتماعی، نقش جدی بازی نمیکرد، اما با گسترش شهرنشینی، اقتصاد به سمت اقتصاد بازار میرود. در نتیجه فرهنگ مادیگرایی، ارزش و اهمیت را پول برجسته میسازد.
این اتفاق قطعاً منشأ یک رشته تأثیرات و تغییرات فرهنگی در جامعه ایرانی میشود که یکی از مهمترین عرصههای ظهور آن، خانواده است.
با گسترش شهرنشینی از یک سو و رواج سیاستهای اقتصادی لیبرال از سوی دیگر، موج مهاجرت روستاییان به شهرها اتفاق افتاد. این مهاجرت دارای ابعاد مهمی در زمینه فرهنگ و اجتماع بود. تحصیل و اشتغال زنان و دختران، بالارفتن سن ازدواج، کاهش نرخ فرزندآوری و پیامدهایی که بهصورت مستقیم دامان الگوی زیست خانوادگی یا زیست جنسی ایرانیان را میگیرد، در این زمان اتفاق افتاد.
کاظمیپور: احسنت! در واقع ما پایه را بر اساس دنیاگرایی گذاشتهایم؛ نفع مادی از یک طرف و فردگرایی هم از طرف دیگر، منجر به تشدید این فضای منفعت محور میشود. در جامعه مدرن، دو مشخصه اصلی قابل تمیز و تشخیص است؛ یکی دنیاگرایی و دیگری فردگرایی! حالا اجازه دهید تا این شرایط را با جامعه ایرانی تطبیق دهیم. در زندگی شهرنشینی ایرانیها، مخارج خانواده و فرزندان، به دوش پدر و مادر افتاده است. به همین دلیل، خانوار برای مدیریت این مخارج و بایستههای زندگی، مجبور به قناعت میشود. پس در گام اول، تعداد خانوارها در ایران کاهش پیدا میکند. آمار نیز موید این ادعاست. ما اگر رکورددار رشد جمعیت در دهه شصت هستیم، رکورددار کاهش جمعیت در دهه هفتاد تا هشتاد نیز هستیم! هیچ برآورد جمعیتشناسانهای این امکان را نمیدهد که ما امروز در این اوضاع جمعیتی باشیم. خیلیها بر این باورند که حداقل جمعیت در ایران امروز، باید حدود ۱۲۰ میلیون نفر باشد! طبق همه برآوردها و همه سیاستهای کاهشی، باز هم اوضاع جمعیتی ایران نرمال نیست. این در حالی است که کشور ما در دهه شصت، رشد چهاردرصدی را تجربه کرد. رشدی که در سال ۱۳۴۵، ۰.۲ بود، در سال ۱۳۵۵، به ۲.۵ رسید و در سال ۱۳۶۵، به حدود چهار درصد میرسد! این یک نرخ رشد شگفتانگیز است. حالا شما تصور کنید که از این نرخ رشد، امروز به نرخ رشد زیر دو درصد سقوط کردهایم و این حیرتآور است!
تجربه این تغییرات مهم جمعیتی، در دهه هفتاد بهگونهای دیگر کامل شد. در این دهه، ارزشهای مدرن هم وارد زندگی ایرانیان شد. با گسترش شهرنشینی از یک سو و رواج سیاستهای اقتصادی لیبرال از سوی دیگر، موج مهاجرت روستاییان به شهرها اتفاق افتاد. این مهاجرت دارای ابعاد مهمی در زمینه فرهنگ و اجتماع بود. تحصیل و اشتغال زنان و دختران، بالارفتن سن ازدواج، کاهش نرخ فرزندآوری و پیامدهایی که بهصورت مستقیم دامان الگوی زیست خانوادگی یا زیست جنسی ایرانیان را میگیرد، در این زمان اتفاق افتاد. درست به همین دلیل است که بنده فکر میکنم نمیتوان بدون توجه به عرصه اقتصاد و سیاست، الگوی زیست جنسی ایرانیان را تحلیل کرد.
تحول مادر سنتی به مادر مدرن
تحولاتی که در عرصه اقتصاد، صنعت و سلامت اتفاق افتاد، حامل یک روح فرهنگی برای جامعه ما بود. به بیان روشنتر، تغییراتی از راه رسیدند و به خانوارهای ایرانی عرضه شدند که تا پیش از این کمتر دیده یا شنیده میشدند. به نظر شما، این تغییرات و گزارههای جدید، تا چه اندازه با سبک زیست جنسی یا الگوی خانواده ایرانی تطبیق داشت؟
کاظمیپور: منظور بنده هم تأکید بر ورود این روح فرهنگی به همراه تغییرات ظاهری و روبنایی بود. وقتی جامعه سنتی روستایی به جامعه شهری - آن هم از نوع سرمایهدارانهاش - تبدیل میشود، فرهنگ سرمایهداری نیز همراه این تحولات به جامعه مقصد میآید. یکی از مهمترین بسترهای ظهور و بروز این تحولات یا تغییرات، خانواده است. اگر در چارچوب خانواده، ریزتر و متمرکزتر شویم، میبینیم که زنان، مخاطب بهتری برای پیام تغییر هستند. اینجاست که مادر ایرانی - آن هم مادر دهه هفتاد تا هشتادی - با خود میگوید: «پس من چه؟ من کیستم؟ آیا قرار است فقط فرزندآوری کنم یا برای خودم شأن و جایگاهی خارج از این نقش دارم که میخواهم به این بخش رسیدگی کنم؟» این پرسشها مقدمه دورشدن او از نقش مادر سنتی ایرانی و تشکیل یک هویت مدرن است.
مهمتر از مادر، دختر ایرانی است که با خودش همین پرسشها را تکرار میکند و به دنبال تشکیل یک هویت تازه میرود... از این بابت میگویم تلاشهای دختر ایرانی مهمتر است که نقش سازندهتر و پررنگتری در ساخت آینده جامعه دارد. به لحاظ سنی و دسترسیهای جوانی، افقهای پیش روی او گستردهتر است...
کاظمیپور: دقیقاً همینطور است! این یک رابطه تأثیرگذار دوطرفه است. وجود چنین ذهنیتی در مادر، منجر به رشد و تربیت دخترش با همین گزارهها میشود. از سوی دیگر، مشاهده سیر تحولات و ورود منابع آگاهیبخش جدید به فضای خانهها (مثل ماهواره و اینترنت) منجر به این میشود که چارچوب و معادلات ذهنی خانواده ایرانی تا حد زیادی دستخوش تغییرات شود. حالا فرض کنید این دختر مدرن، آگاه و حقخواه، با همین ذهنیت، متأهل میشود. او با ارزشهایی مواجه شده که پیش از این با آنها در ارتباط نبوده است. او از مجرای این تریبونهای آگاهیبخش، به سبک زندگیهایی نگاه میکند که تا پیش از این نمیدید. اطلاع از روابط آزاد جنسی، همباشیها و سبکهای جدیدی از زندگی جنسی، منجر به آمادهسازی فضای ذهنی او برای ورود الگوهای جدید میشود.
تغییرات نرم، تأثیرات سخت!
این الگوهای فرهنگی - مثل همباشیها - در اقشار مدرن یا شبه مدرن جامعه ایرانی طرفدارانی پیدا کرده و نمیتوان مسئله این طرفداری را از رهگذر اقتصاد حل کرد.
درست در همین ایام، داستان هستهای شدن خانواده نیز رقم میخورد. ما این سبکها و الگوهای نو را میبینیم و انجام میدهیم، نه اینکه اختراع کرده باشیم. نظر من این است. ما این الگوها را میبینیم و تقلید میکنیم. درست مثل هزار و یک کاری که در این سالیان دیده و تقلید کردهایم. مثل نگهداری حیوانات خانگی! گسترش فرهنگی عامیانه این رفتارها و الگوها، خیلی زیرپوستی رخ میدهد. این تغییرات همیشه از رفتار و هنجار شروع میشود؛ نه از عقاید و ارزشها. یعنی ما یک چیزی را میبینیم و خوشمان میآید. بهخاطر همین خوشایندی، کمکم به سمتوسوی تکرارش میرویم. تکرار این رفتار، منجر به ورود آن هنجار یا رفتار به لایههای عمیق ذهنمان میشود. نفوذ به همین سادگی و البته زمانبری روی میدهد. تغییرات عمیق از این تغییرات سطحی شروع میشود. ما این را در دهه هشتاد بهصورت عیان میبینیم. مسئله کاهش نرخ ازدواج دهه شصتیها، یکی از مهمترین مثالهای همین تغییرات آرام هنجارها در جامعه ایرانی است. البته برخی از جامعهشناسان برای چنین مسئلهای دلایل اقتصادی را در اولویت قرار میدهند. من هم با تصدیق عوامل اقتصادی در تحلیل مسئله ازدواج موافقم؛ اما واقعیت دیگری که در این راستا وجود دارد، عامل فرهنگ است. واقعیت این است که اگر در لایه سنتی جامعه، فاکتور اقتصادی ازدواج حل شود، حتماً عدهای از جوانان میل بیشتری به زندگی متأهلی نشان میدهند؛ اما در لایه مدرن جامعه، مسئله با چنین رویکردی قابلحل نیست. اینجا الگوهای فرهنگی در مقابل الگوهای سنتی ما قرار دارند. این الگوهای فرهنگی - مثل همباشیها - در اقشار مدرن یا شبه مدرن جامعه ایرانی طرفدارانی پیدا کرده و نمیتوان مسئله این طرفداری را از رهگذر اقتصاد حل کرد.
شما در تحلیل سیاستهای فرزندآوری به این نکته اشاره فرمودید که در سالهای پایانی پهلوی دوم، مردم احساس همراهی چندانی با سیاستهای رسمی نداشتند. از همین رو، مسئله فرزندآوری در ایران دستخوش تحولات عمدهای واقع نشد و در واقع سیستم حکمرانی پهلوی نتوانست این ایده را به مردم تحمیل کند! حالا و در این گذر سالیان، چه اتفاقی افتاده که مردم در سوی دیگری از این میدان ایستادهاند و سیاستهای کنترل جمعیت را بر خلاف خواسته سیستم حکمرانی، در زندگی روزمرهشان اجرائی کردهاند؟
وقتی به یکی از افراد جامعه امروز میگویید که چرا ازدواج نمیکنی؟ در پاسخ به شما میگوید: من در زندگیام بار اضافی نمیخواهم! من نیازهایم را به شیوه دیگری برآورده میکنم و نانخور اضافه نمیخواهم! خانمها هم پاسخی شبیه به همین میگویند. آنها آقا بالاسر نمیخواهند! به نظر شما، این پاسخها نشان از کدام تغییرات در دل جامعه ایرانی دارد؟ اینجا در واقع ارزشها تغییر کرده است.
کاظمیپور: سؤالتان خیلی عالی است! به نظر من، مسئله اساسی این است که اکثریت جامعه ایرانی در آن موقع روستانشین بودند، ولی امروز اکثریت ایرانیان، شهرنشین شدهاند. جمعیت شهرنشین، همراهی با اقتصاد بازار آزاد و سرمایهداری را پذیرفته است. او لوازم این همراهی را نیز پذیرفته و به آن پایبند است. یعنی شما وقتی به یکی از افراد جامعه امروز میگویید که چرا ازدواج نمیکنی؟ در پاسخ به شما میگوید: من در زندگیام بار اضافی نمیخواهم! من نیازهایم را به شیوه دیگری برآورده میکنم و نانخور اضافه نمیخواهم! خانمها هم پاسخی شبیه به همین میگویند. آنها آقا بالاسر نمیخواهند! به نظر شما، این پاسخها نشان از کدام تغییرات در دل جامعه ایرانی دارد؟ اینجا در واقع ارزشها تغییر کرده است. تغییر این ارزشها، اثرات مهمی در جامعه به جای گذاشته که یکی از مهمترین عرصههای ظهور و بروز آن، عرصه زیست جنسی، خانوادگی و به طور ویژه مسئله ازدواج است.
جامعه سنتی در دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ که اتفاقاً پهلوی دوم بر آن سلطنت داشت، لایههای زیست سنتی را تقویت میکرد. نیروهای مذهبی در آن دوران از جمله نیروهایی هستند که از سوی نهادهای رسمی مورد تضعیف واقع نمیشوند و حتی در موارد زیادی تقویت نیز میشوند. مثلاً شما به سال تأسیس هیئتهای مذهبی در این ادوار که نگاه کنید، میبینید تعداد زیادی از آنها، در سالهای اواخر دهه سی یا چهل یا پنجاه تأسیس شدهاند. اصلاً برخی از مورخین بر این باورند که در آن سالها، خطر تودهایها آنقدر در کشور زیاد شد که دستگاه حاکم، مجبور به مقابله با آنان بود. پس یکی از راههای این مقابله، تقویت هیئات و محافل مذهبی در کشور بود. این حمایت - ولو بهصورت غیرمستقیم - اما وجود داشت. حمایتی به این منظور که اینها در مقابل تودهایها بایستند و آنها را بترسانند. لایه سنتی جامعه در آن زمان صدایش قوی بود. اگرچه حکومت به شکل بعد از پیروزی انقلاب، مذهبی نبود، ولی جامعه مدنی ما مذهبی بود. یعنی مساجد، یکی از مهمترین راهبران جامعه مدنیمان بودند و همین امر، منجر به تقویت بنیههای مذهبی میان مردم میشد. در این ایام، بیشترین ویدئو کاستها و ضبطها مربوط به سخنرانیهای مذهبی بود که در بین مردم دستبهدست میشد.
همباشی، الگوی زیست جنسی سرمایهدارانه
یعنی در آن وضعیت، هنوز هم مردم پیوندشان را با سنت از دست نداده بودند. مسئلهای که شاید در ایران امروز تا حد زیادی کمرنگ شده باشد. شاید بتوان اینطور گفت که امروز، بدنه جامعه ارتباطش را با سنت از دست داده و سنت نیز پیوند خود با بدنه جامعه را از دست میدهد! شاید باز هم تعریفی از سنت در ایران اتفاق میافتد که پیوندش با اخلاق، متفاوت از قبل شده است. بههرحال، هرچه که درباره سنتهای ایرانی روی داده، منجر به تغییراتی در عرصه زیست جنسی و زیست خانوادگی شده که امروز رگههای روشنی از آن را در عرصه عمومی جامعه میبینیم. نظر شما در این باره چیست؟
امروز جوانان با هدف آشنایی بیشتر سراغ این روابط میروند. این در حالی است که نتیجه همباشی، هرچه باشد شناخت نیست! ما برای نیل به شناخت کافی و لازم پیش از ازدواج، میتوانیم از الگوی ایرانی نامزدی استفاده کنیم. الگویی که سالیان طولانی امتحانش را پس داده و البته امروز نیاز به روزآمدشدن هم دارد.
کاظمیپور: در این راستا البته میتوان به فاکتور مهمی مثل مسئله اقتصاد نیز توجه کرد. اگر از نگاه مارکس، ماجرا را ببینیم، اقتصاد زیربناست و بقیه مسائل، روبنا هستند؛ پس شاید بتوان بر اساس همین زاویه نگاه تحلیل کرد که اثر تحول اقتصادی در ایران و تبدیل شیوه معیشت اقتصاد سنتی و کشاورزیِ خودکفا به اقتصاد سرمایهداریِ شهری که در این شیوه دوم، آدمها با هم روابط پولی برقرار میکنند، در عرصههای دیگر از جمله فرهنگ و اجتماع نیز بهروشنی خودش را نشان میدهد. در شیوه معیشت سرمایهداری، آدمها در شهر ساکن هستند و از الگویی پیروی میکنند که منافع مادی در اولویت آنهاست. یعنی هر قشر و جامعه مخاطبی، با هر ابزاری درصدد رسیدن به دنیاست! بعضی این خواستهشان را ذیل عنوان سکولاریسم پیگیری میکنند و برخی با شعار مذهبی پیگیر این خواسته هستند. همین شیوه پیگیری منافع خواستنی برای جوان ما نیز وجود دارد. او الگوی راحتتری برای زیست جنسی در این سبک زندگی تازه یافته و طبیعتاً از این الگوی تازه پیروی میکند. مثلاً همباشی که در ایران بهاشتباه ازدواج سفید خوانده میشود، یکی از این الگوهاست. ازدواج سفید در غرب معادل ازدواج صوری است. یعنی میگویند ما در شناسنامه اسم یکدیگر را مینویسیم که این یک بازی حقوقی یا قانونی برای ویزا گرفتن و بهرهمندی از امکانات قانونی یک کشور است. اینها هیچ ارتباطی - از جمله رابطه جنسی - با هم ندارند و بعد از اتمام کارشان هم میروند و اسم همدیگر را از شناسنامهها خط میزنند. درحالیکه ازدواج سفید در ایران، به معنای زندگی برای یک یا چند سال زیر یک سقف و آمادگی برای ازدواج رسمی است.
البته این معنا از ازدواج سفید، در غرب پررنگتر است. در غرب هم کمتر از ۳۰درصد ازدواجهای همباشی یا روابط همباشی تبدیل به ازدواج دائم میشود. البته آنطور که آمارهای غیررسمی نشان میدهد، در ایران وضع بدتر است. یعنی غالباً همباشیهای متعدد، منجر به همباشیهای دیگر میشود. آنچه در این همباشیها رخ میدهد، تبدیل است. افراد به مسئولیتگریزی عادت میکنند و بعد از اتمام یک رابطه همباشی، سراغ رابطههای بعدی و بعدی میروند. همباشیهای پشتسرهم، دیگر تبدیل به ازدواج رسمی نمیشود. گویی هدف نخستین از رواج الگوی همباشی در غرب، رسیدن به شناخت بیشتر برای زندگی بوده که در نهایت به اوضاع کنونی رسیده است. در ایران هم تقلید ناکاملی از این پدیده صورت گرفته و منجر به نتایج ناصوابی شده است. امروز جوانان با هدف آشنایی بیشتر سراغ این روابط میروند. این در حالی است که نتیجه همباشی، هرچه باشد شناخت نیست! ما برای نیل به شناخت کافی و لازم پیش از ازدواج، میتوانیم از الگوی ایرانی نامزدی استفاده کنیم. الگویی که سالیان طولانی امتحانش را پس داده و البته امروز نیاز به روزآمدشدن هم دارد. اگر این سلاحی در مقابل الگوی همباشی باشد، حتماً نتایج مثبتی برای جامعه ایرانی و الگوی زیست جنسیاش به ارمغان خواهد آورد. متأسفانه دستگاههای فرهنگی در این راستا کمکاری کردهاند. ما معمولاً به دنبال انکار این نوع رویدادها و پدیدهها بودهایم تا اینکه بخواهیم آنها را بپذیریم و راهحلی برایشان پیدا کنیم.
الگوی سنتی نامزدی را احیا کنیم
اقشار سنتی و مذهبی جامعه ما تا یکی - دو دهه قبل، مسئله نامزدی را نیز به رسمیت نمیشناختند و آن را بهمثابه یک تهدید برای ازدواج ایرانی بهحساب میآوردند.
کاظمیپور: بله. در واقع همینطور است. نامزدی هم تا چند سال پیش، الگوی مناسب و جاافتادهای برای زیست جنسی سنتی ایرانی نبود. خاطرم هست در ایامی که ما جوانتر بودیم، امکان نداشت اجازه بدهند دو نفر نامزد با هم و تنها بیرون بروند! در آن رابطه، تعامل اصلاً اتفاق نمیافتاد. اصلاً گفتگویی نمیشد که دو طرف بخواهند اخلاق هم را بشناسند، اما کاش همان الگوی نامزدی را آپدیت میکردیم و جلوی روی جوانان امروز میگذاشتیم.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...