گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در دنیای پرچالش امروز که مرزهای سنتی کودکی و نوجوانی در حال بازتعریف است، یک پرسش اساسی ذهن اندیشمندان و سیاستگذاران را به خود مشغول کرده است: نوجوان ایرانی در کجای این معادله پیچیده هویتی و اجتماعی قرار دارد؟ ما در بخش نخست این مصاحبه با محمدحسین لطفعلی زاده - پژوهشگر و فعال اجتماعی - به واکاوی ژرفنگرانه تاریخی - تحلیلی از تعریف نوجوانی در گفتمان اسلامی میپردازیم و از چالشهای مشارکت اجتماعی این نسل، پرده برداشتیم. اکنون و در بخش دوم، با بررسی تطبیقی دیدگاههای غربی و اسلامی و تحلیل دادههای میدانی از نقشآفرینی نوجوانان در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی تا انفعال کنونی، به دنبال ترسیم نقشهای راهبردی برای احیای جایگاه واقعی این «وزیران آیندهساز» جامعه هستیم و به این سؤال میرسیم که آیا میتوان با بازگشت به الگوی کرامتمحور امام خمینی (ره)، نسلی مسئولیتپذیر و اثرگذار پرورش داد؟ در ادامه مشروح بخش دوم این گفتوگو تقدیم نگاه شما میشود.
نوجوان باید درگیر شود
در بخش نخست این گفتوگو به آنجا رسیدیم که باید روی ظرفیتهای مشارکت اجتماعی نوجوانان حساب باز کرد. به نظر شما روی کدام زمینهها و ظرفیتها باید برای مشارکت نوجوانان تمرکز کنیم؟
لطفعلی زاده: به نظر من دو ظرفیت کلیدی وجود دارد: اول مدرسه که بستری ویژه است و کمتر روی آن کار شده است. برخلاف مساجد، هیئتها یا پارکها که همه به آنها دسترسی ندارند، تقریباً همه نوجوانان مجبورند به مدرسه بروند. این دسترسی گسترده، فرصت بینظیری برای فعالکردن مشارکت فراهم میکند. اگر بتوانیم در مدارس فضاهای مشارکتی مثل شوراهای دانشآموزی، گروههای فرهنگی یا پروژههای اجتماعی ایجاد کنیم، بخش بزرگی از مخاطبان نوجوان را درگیر کردهایم. ظرفیت دوم هم رسانه است. فضای رسانه - بهویژه میکرو رسانهها - برای نوجوانان بسیار جذاب است. این فضا ورود سختی ندارد و میتواند طیفهای مختلفی را درگیر کند. تولید محتوا، نقد رسانهای یا حتی مدیریت یک پروژه رسانهای از صفر تا صد (از انتخاب سوژه تا اجرا) میتواند نوجوان را به تفکر وادارد و سبک زندگی را به او منتقل کند. اگر عاقلانه از این ابزار استفاده شود، هم جنبه تربیتی دارد و هم به رشد فکری و کنشگری نوجوان کمک میکند.
ذهن نوجوان هنوز کلیشهای نشده و میتواند ایدههای نوآورانهای بدهد که گاهی واقعاً نتیجه میدهد. این درگیری با مسائل واقعی، تجربه زیسته او را غنی میکند و به انتخابهای بهتر در آینده (مثل شغل یا رشته) کمک میکند.
یکی از راههای کلیدی برای مشارکت نوجوانان، درگیرکردن آنها با مسائل واقعی جامعه از طریق فعالیتهایی مثل تولید رسانه است. وقتی نوجوان را در فرایندهایی مثل پژوهش، نویسندگی، تولید محتوا، یا حتی بازخوردگیری درگیر کنیم، او را مسئلهمند و کنشگر بار میآوریم. رسانه بستری جذاب است که میتواند طیفهای مختلف نوجوانان را جذب کند؛ بهویژه اگر از صفر تا صد (از انتخاب سوژه تا انتشار) در آن نقش داشته باشند. علاوه بر رسانه، باید نوجوانان را با موضوعات اجتماعی و سیاسی درگیر کنیم. مثلاً میتوان سامانهای طراحی کرد که نوجوان از طریق مدرسه پیشنهادهای خود را برای حل مسائل کشور (مثل تورم) ارائه دهد. یا مانند جوامع غربی، نوجوانان علاقهمند را به بازدید از کارخانهها (مثل خودروسازی) برد و از آنها خواست طرحهای خلاقانه ارائه کنند. ذهن نوجوان هنوز کلیشهای نشده و میتواند ایدههای نوآورانهای بدهد که گاهی واقعاً نتیجه میدهد. این درگیری با مسائل واقعی، تجربه زیسته او را غنی میکند و به انتخابهای بهتر در آینده (مثل شغل یا رشته) کمک میکند. موضوعاتی مثل محیطزیست هم میتوانند جذاب باشند. میتوان مسئله را برای نوجوان توضیح داد، از او خواست راهحل پیدا کند و حتی با متخصصان مشورت کند. این فرایند او را دغدغهمند و مسئلهمند میکند. در غرب، NGOهای محیطزیستی از نوجوانان برای چنین فعالیتهایی استفاده میکنند؛ اما در ایران این ابزارها کمتر توسعه یافتهاند. بااینحال، دو چالش وجود دارد؛ نگاه بازیگونه که بسیاری از نوجوانان، فعالیتهای اجتماعی را جدی نمیگیرند و آنها را بهعنوان بازی یا تفریح میبینند. این نتیجه بلایی است که ما سرشان آوردهایم. مثلاً وقتی از آنها میخواهیم برای محیطزیست آشغال جمع کنند، ممکن است حس ناامیدی یا بیانگیزگی داشته باشند؛ چون خود را بالاتر از این کارها میبینند. وقتی آسیبهای احتمالی آن مشارکت را باز میکنیم و از طیفهای مختلف دعوت میکنیم، ممکن است آسیبهایی مثل انحراف در فعالیتهایی مثل تورهای بومگردی پیش بیاید. تجربه نشان داده که برخی نوجوانان در این فضاها از مسیر اصلی (مثل ارزشهای دینی) منحرف شدهاند؛ چون نظارت کافی نبوده است. برای حل این چالشها، باید مربیان آگاه و برنامهریزی دقیقی داشته باشیم تا ضمن باز بودن درهای مشارکت، آسیبها مدیریت شوند. جالب است که خیلی از اینها، ابزارهای تغییر اجتماعی هستند. مثلاً اسمش میشود تور نجوم گردی یا کویرگردی، بعد طرف میرود آنجا و درگیر جریانات سیاسی و مسائل مختلف میشود. مثلاً ما میگوییم چرا در فتنه سال ۱۴۰۱ نوجوان کف خیابان است؟ خب اینها را از قبل آموزش میدهند و در تشکلها، نهادها یا اردوهای مختلف میبرند و این اتفاق طبیعتاً میافتد. موضوع این است که باید بنشینیم و نقشه بکشیم؛ واقعیت این است که باید مشخص کنیم زمینههای مشارکت نوجوان در جمهوری اسلامی کجا هستند و کدام بخشها الان کمخطرند؛ یعنی در خیلی جاها خطرناک شده و نمیشود ورود کرد، ولی در کجاها نوجوانان رغبت و امکان ورود دارند. مثلاً موضوع بکری به اسم «بینالملل» داریم که میتوانیم نوجوان را در آن فعال کنیم. موضوع مقاومت برای نوجوان جذاب است؛ تجربه بینالملل برای هر نوجوانی جذاب است و برای جوانها و ما هم جذاب است. اما این ظرفیتها را استفاده نمیکنیم. برای مثال در ماجرای غزه، چرا نمیتوان از ظرفیت نوجوانان ایرانی استفاده کرد؟ باید نوجوانها را فعال کنیم که با نوجوانهای کشورهای دیگر گفتوگو کنند و به دولتهایشان فشار بیاورند که زنجیره تأمین رژیم صهیونیستی قطع شود. البته برخی افراد مثل آقای «تقدیری» کارهایی در زمینه تبلیغات مقاومت و فعالیت سفارتخانههای مقاومت انجام دادهاند، اما این کافی نیست. ما باید دنبال گفتگوهای جدی و فعالتر برویم؛ مثلاً روزی که در تهران هستند، سراغشان برویم و صحبت کنیم.
عبارت «کودکونوجوان» غلط است!
اگر واقعاً میخواهیم مشارکت اجتماعی نوجوانان را افزایش دهیم، باید بدانیم مهمترین راهبرد چیست. شما گفتید باید نقشهای بکشیم؛ اما به نظر من، مهمترین راهبرد این است که اولاً دید ما نسبت به نوجوانان تغییر کند.
اگر واقعاً میخواهیم مشارکت اجتماعی نوجوانان را افزایش دهیم، باید بدانیم مهمترین راهبرد چیست. شما گفتید باید نقشهای بکشیم؛ اما به نظر من، مهمترین راهبرد این است که اولاً دید ما نسبت به نوجوانان تغییر کند. عبارت کودکونوجوان باید از نهادهای جمهوری اسلامی حذف شود و نوجوان جایگاه اختصاصی خود را داشته باشد؛ یک زمانی کاخ جوانان بود که نوجوانان در آنجا رفتوآمد داشتند. الان که همه عبارات ما «کودکونوجوان» است و هرچقدر هم جدا کنیم، دوباره به هم وصل میشوند. این یک اشتباه است. پس دید ما نسبت به نوجوان باید بهعنوان یک سوژه اجتماعی تغییر کند و نوجوانان را بهعنوان نیروی فعال اجتماعی، پیشران جامعه و کسی که میتواند آینده کشور را تغییر دهد، ببینیم. تغییر دیدگاه از همه چیز مهمتر است. اگر دیدگاه تغییر کند، شاید بیش از نصف مسیر طی شده است. نکته دوم این است که نهادهای فرهنگی باید مسئله نوجوان را بهعنوان یک ظرفیت جدی بگیرند. یعنی اگر کودک را تربیت کنند، مثلاً خروجی آن شاید ۱۵ یا ۲۰ سال بعد باشد، اما تربیت نوجوان خیلی مؤثرتر و نزدیکتر است؛ شاید در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده تأثیرگذار باشد. اهمیت این موضوع باید بهخوبی فهمیده شود و در نظر گرفته شود؛ مثلاً نسلی که الان ۱۲، ۱۳، ۱۴ سالهاند تا وقتی به ۲۰ سالگی برسند، ما الان حدود ۷ سال فرصت داریم تا این ظرفیت را به بهترین شکل پرورش دهیم. بعد از هفت سال، نسل بعدی جایگزین میشود. اهمیت این دوره باید برای نوجوانان جا بیفتد. وقتی این اهمیت بهصورت واقعی درک شد، هرچقدر که بخواهیم، آن نقش جامعه را محقق میکنیم و سهم هرکسی مشخص میشود. مثلاً در سازمان سینمایی شما موظف هستید که در سال تعداد مشخصی فیلم کودکونوجوان تولید کنید. اما الان فیلم کودک را بهعنوان فیلم نوجوان قالب میکنند؛ مثل فیلم «منطقه پرواز ممنوع» که مخاطبش کودکان هستند. یا فیلم «بیست و سه نفر» که واقعاً نقش نوجوان دارد و نوجوان در آن کنشگر است، خودش را بزرگ و تأثیرگذار میداند. در مقابل، خیلی از فیلمهایی که به اسم نوجوان ساخته میشوند، بیشتر قهرمانمحور هستند و بحث تولید ملی مطرح است. آنها نه فیلم نوجوان واقعیاند و نه محصول ویژهای برای نوجوان تولید شده است.
وزارت ارشاد باید برای نوجوانان سیاستگذاری کند؛ نه فقط حمایت، بلکه باید برنامه مشخصی داشته باشد که برای نوجوانها چقدر کتاب در سال تولید شود. کشورهای دیگر چه کاری میکنند که ریل نوجوانشان راه میافتد؟ برای مثال، سریال «نوجوانی» در چهار قسمت یکساعته است و خیلی جذاب و واقعاً اصولی ساخته شده است. این اولین سریالی بود که نقد مثبتی از «فراستی» گرفت. ببینید کشورهای دیگر چطور ریل نوجوانشان را راه میاندازند؛ مثلاً در کره جنوبی موسیقی «کیپاپ» و درامهای کرهای به یک موج اجتماعی تبدیل شدهاند. وزارت فرهنگ و گردشگری آنجا بهصورت جدی سرمایهگذاری میکند. آنها در دهه ۹۰ شمسی با تمام چالشها و بحرانهایی که داشتند، برای ایجاد یک موج اجتماعی قوی روی نوجوانان کار کردند. این کار نیاز به همت و اقدامات دقیق در حوزه نوجوان دارد؛ کاری که باید در دستگاههای فرهنگی کشور ما هم شکل بگیرد. هر دستگاه باید نقش خودش را تعریف کند و کار کند تا فرهنگسازی لازم انجام شود.
بخشی از کنشگری نوجوانان این است که آنها را باید اول از خانه به بیرون هل بدهیم. این آدم بالقوه کنشگر نیست. باید برایش محصول فرهنگی بسازیم؛ مثلاً کتاب یا محتوای جذاب و مناسب که انگیزهاش برای فعالیت اجتماعی شود. الان ما تقریباً چنین چیزی نداریم، یا حداقل بسیار کم است.
بخشی از کنشگری نوجوانان این است که آنها را باید اول از خانه به بیرون هل بدهیم. این آدم بالقوه کنشگر نیست. باید برایش محصول فرهنگی بسازیم؛ مثلاً کتاب یا محتوای جذاب و مناسب که انگیزهاش برای فعالیت اجتماعی شود. الان ما تقریباً چنین چیزی نداریم، یا حداقل بسیار کم است. چند سریال تأثیرگذار داشتیم که نوجوان را به سمت موضوع خاصی سوق داد، ولی در مقایسه با کشورهای دیگر این کم است. برای مثال در هند، کشتی سابقه تاریخی مفصلی دارد و آنجا پهلوانی اهمیت زیادی داشته است. ولی تا یکی دو دهه پیش حرف چندانی برای گفتن در کشتی نداشتند. رفتند چند فیلم سینمایی تولید کردند که باعث شد خانمها و آقایان در حوزه کشتی فعال شوند و هند دوباره به کشتی بازگردد. یا مثلاً ژاپن با موضوع والیبال، زمانی که والیبال در آنجا خیلی مطرح نبود، با تولید سریالهایی مثل «آبشار سرنوشت» صحنه را تغییر داد و اکنون در لیگ جهانی حضور دارد. ما در ایران از این مدل کارها کم داشتیم؛ به جز یک سریال مثل «بچه مهندس» که بعد از پخش آن، تعداد علاقهمندان به رشته هوافضا افزایش یافت (هرچند آمار دقیق بودنش مشخص نیست) و یک سریال مثل «یاغی» که گفته میشود بازخوردش مثبت بوده است. این ابزارها یعنی سینما، سریال و کتاب، سرمایه دولتی میخواهند اما بسیار اثرگذار هستند؛ چون میتوانند جریان اجتماعی و فرهنگی را شکل دهند. اگر بخواهیم این روند را ادامه دهیم، باید بخشهای مختلف دولت، استانها و سازمانها این موضوع را جدی بگیرند و در راستای افزایش مشارکت نوجوانان و استفاده از ظرفیت آنها برنامهریزی دقیق انجام دهند. این موضوع به پول دولتی خوب نیاز دارد. اما از طرفی باید دقت کنیم که هر چیزی را نمیتوانیم به نوجوان قالب کنیم. مثلاً پویش «هیستوری» را داریم؛ کتاب تاریخ استعمار آقای میرکیایی بود و چند کار دیگر هم انجام شد، ولی خب نوجوان نمیرود بیست جلد کتاب بخواند. هزینهای که برای پویش هیستوری شد، چند میلیارد بود اما جواب نداد. پس باید به اقتضائات نوجوانان توجه کنیم.
بیمیلی به مصلحتهایی که از روی نیاز نیستند!
امام اینها را تکریم میکرد؛ یک جور کرامت را به آنها برمیگرداند. امام عزت آنها را بازمیگرداند. بعد اینها حاضر میشدند هر کاری برای انقلاب و امام انجام دهند. امام این آدمها را عزیز کرد. حس میکنم راهحل ما برای نوجوان ایرانی همین است
در حوزه رسانه، ما مثلثی به نام «مثلث میل، نیاز، مصلحت» داریم. برنامهای موفق است که از میل و نیاز مخاطب استفاده کند و او را به سمت نقطه مصلحت هدایت کند. اما اتفاقی که میافتد این است که برخی برنامهها مستقیم روی نقطه مصلحت میایستند، بدون اینکه به میل و نیاز مخاطب توجه کنند. نوجوان این برنامهها را نمیبیند؛ یا اگر هم ببیند، جذب نمیشود؛ چون هیچ نیاز و علاقهای برایش ایجاد نشده است. وقتی میخواهیم فقط روی نقطه مصلحت بایستیم، بدون اینکه نیاز و میل را پوشش بدهیم، اصلاً نتیجه نمیگیریم. حالا نیازهای نوجوان چیست؟ مثلاً نیاز به استقلالطلبی دارد. اگر بخواهیم برای نیاز استقلالطلبی برنامهسازی کنیم، نمیتوان صرفاً به او گفت مستقل باش؛ بلکه باید مهارتهایی به او بدهیم که بتواند پول دربیاورد و مستقل شود. این تازه جذاب و مؤثر است. نکته مهم این است که هر وقت ما بتوانیم نیاز و میل نوجوان را ایجاد یا پوشش دهیم و با مصلحت توأم کنیم، موفق میشویم. اگر بخواهیم راهبردهایی که گفتید را به دستگاههای سیاستگذار وصل کنیم، باید بدانیم ابزارهای ما چه هستند. این ابزارها، رسانهها به معنای عام هستند: تلویزیون، شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای، سریالها و نمایش خانگی. اینها ابزارهای اصلی ارتباط ما با مخاطب نوجواناند. علاوه بر اینها، مسجد، هیئت، مدرسه و خود خانوادهها هم ظرفیتهای بزرگی هستند که تقریباً هیچ کار جدی برای فعالسازی ظرفیت نوجوانان در آنها نشده است. خانواده بهعنوان رکن مهم، خیلی اوقات نمیداند چطور با نوجوان رفتار کند تا او فعال شود. روانشناسی غربی هم برای ما جواب نمیدهد؛ باید نسخه خودمان را داشته باشیم. تشکلهای مختلف نیز ظرفیتهای مهمی هستند؛ مثلاً «هلالاحمر» که مخاطب عام را هم درگیر میکند. ما چقدر از این ظرفیت درست استفاده کردهایم؟ آیا نوجوان را فقط به کلاس امداد و نجات بردیم و بعد رهایش کردیم، یا او را واقعاً فعال کردیم؟ مثلاً ظرفیت فنی و حرفهای جای ویژهای برای مهارتآموزی دارد و میتوان با آن کار کرد، ولی خیلی از این ابزارها هنوز استفاده نشدهاند. اردوها هم محدود به راهیان نور و اردوهای جهادی نیستند. الان مساجد، مدارس و... اردوهای مشهد، شمال و مکانهای دیگر میبرند. چقدر توانستهایم ظرفیت این اردوگاهها را جهتدار کنیم؟ برای مثال، اردوگاهی در اصفهان بود که حالا جمع شده است. در آن اردوگاه، بچهها سه روز تمام کارها را خودشان انجام میدادند؛ مثلاً مرغ را میگرفتند، سر میبریدند، غذا میپختند. اول مواد اولیه خام به آنها داده شده بود، سپس اصلاح شده پیش رفتند. خب چقدر از این اردوگاههایی که در واقع به نوجوانان مهارت زندگی یاد میدهند و طرفدار کنشگری میشوند ایجاد کردهایم؟
کانونهای فرهنگی و هنری مساجد هم ظرفیت بزرگی دارند. الان خیلی از مساجد این ظرفیت را دارند. خود ظرفیت بسیج را ببینید؛ ما نرمافزاری داریم به اسم بسیج که هیچکس ندارد. این نرمافزار در این حد و با این وسعت و در موضوعات مختلف میتواند ورود کند ولی الان آمدیم آن را صرفاً به موضوع نظامی محدود کردیم. قدیم اینطور نبود و در اقتصاد، در فرهنگ و در مسائل اجتماعی ورود داشته است. ما ابزارها را داریم ولی بلد نیستیم خیلی درست از آنها استفاده کنیم. مثلاً تا حالا کارهای خیریهای که خودش ظرفیت خیلی عجیبوغریبی دارد را فعال نکردهایم.
کرامت را به نوجوان برگردانیم
در پایان برای جمعبندی بحث اگر نکتهای هست بفرمایید.
حس میکنم هنر مهم امام و خدا و آقا همین است که اینها را بزرگ خطاب میکنند و باور دارند که اینها خیلی بزرگاند و میتوانند کارهای ویژهای انجام دهند. برای همین «حسین فهمیده» از دل اینها در میآید. «علی لندی» از کجا میآید؟
لطفعلی زاده: برای جمعبندی نکته خاصی ندارم. واقعیت همان نکته مهم است که تا دیدگاه ما نسبت به نوجوان تغییر نکند، تا مثلاً اولویتی به او ندهیم، تا هنوز صرفاً دنبال مسائل روانشناسیاش باشیم، مسئله ما با نوجوان حل نمیشود. خیلی شنیدهام و به این فکر کردهام که مثلاً امام با نوجوان چه کرد که توانست از این ظرفیت استفاده کند؟ برای خودم سؤال است و بخش مهمی از جواب این سؤال، میرسد به موضوع کرامت امام. در واقع امام اینها را تکریم میکرد؛ یک جور کرامت را به آنها برمیگرداند. امام عزت آنها را بازمیگرداند. بعد اینها حاضر میشدند هر کاری برای انقلاب و امام انجام دهند. امام این آدمها را عزیز کرد. حس میکنم راهحل ما برای نوجوان ایرانی همین است. اگر راهحلهای دیگر را بخواهیم دنبال کنیم، جوابگو نیست و عملاً اگر بخواهیم اینطور پیش برویم، بخش عمدهای از نظام آموزشی ما باید تغییر کند؛ چون نظام آموزش ما بر اساس کرامت نیست؛ بر اساس متهمکردن آدمها و بر اساس اینکه آدمها غالباً آدمهای بیارزش هستند و باید با چوب آنها را درست کرد، است. اگرچه شیوه تربیتی مدارس هم عوض شده، اما شما چند معلم را دیدهاید که مثلاً سر کلاس بگوید: «این نوجوان دیگر عقلش میرسد، بالغ شده و نمیتوانم به او امر و نهی کنم که سر کلاس اینگونه بنشیند یا چنین رفتار کند.» آنها اصلاً چنین چیزی را قبول نمیکنند و اعتقاد دارند کلاس از دستشان درمیرود. تا وقتی کرامت را به آنها بازنگردانیم، عملاً توقعی هم نمیتوانیم داشته باشیم که اینها کارویژهای انجام دهند. حس میکنم هنر مهم امام و خدا و آقا همین است که اینها را بزرگ خطاب میکنند و باور دارند که اینها خیلی بزرگاند و میتوانند کارهای ویژهای انجام دهند. برای همین «حسین فهمیده» از دل اینها در میآید. «علی لندی» از کجا میآید؟ اگر نگاهمان را اصلاح نکنیم، همان مسیر خراب غربیها را باید برویم که نوجوان را دارند بهگونهای مدیریت میکنند که به حکومت و دولتشان صدمه نزنند و صرفاً مشغول باشند. این دیدگاه که در حوزه نوجوان در مدیران فرهنگی ما سایه انداخته بسیار اشتباه است.
/ انتهای پیام /