خاورمیانه‌ای که اسرائیل ساخته است؛

چرا واشنگتن تاوان تجاوزگری اسرائیل را خواهد داد؟

چرا واشنگتن تاوان تجاوزگری اسرائیل را خواهد داد؟
پیش از حملات اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل با پشتیبانی قدرتمند آمریکا امیدوار بود منطقه را به نفع خود بازسازی کند، خود را شریک دولت‌های عرب معرفی کند و رقبای خود، به‌ویژه ایران را به حاشیه براند. اما اکنون این  اسرائیل است که خود را منزوی ساخته است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «گالیپ دالای» [1] پژوهشگر ارشد در اندیشکده چتم‌هاوس و «سانام وکیل» [2] مدیر «برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا» در این اندیشکده در مقاله‌ای که وب‌سایت «فارن افرز» آن را منتشر کرده است به بررسی اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی در منطقه طی 2 سال گذشته پرداخته و نوشته‌اند اسرائیل طی 2 سال گذشته حملات  به ایران، لبنان و یمن را دستاوردهای بزرگی برای خود جلوه داده است؛ اما این اقدامات نه‌تنها به تحکیم قدرت اسرائیل یا بهبود روابط با دولت‌های عربی که مدت‌ها از ایران و متحدانش بیم داشتند منجر نشده، بلکه نتیجه‌ای معکوس به بار آورده است.  کشورهایی که زمانی اسرائیل را شریک بالقوه خود می‌پنداشتند، از جمله پادشاهی‌های خلیج فارس، اکنون آن را بازیگری خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی می‌دانند. به گفته وی تجاوزگری اسرائیل و حمایت بی‌قیدوشرط واشنگتن از آن، باعث تغییر موازنه‌های امنیتی و سیاسی در خاورمیانه شده است. کشورهای منطقه با مشاهده بی‌اعتمادی به تضمین‌های امنیتی آمریکا و رفتار غیرقابل پیش‌بینی اسرائیل، به سمت تنوع‌بخشی در روابط خود رفته‌اند: عربستان با چین و پاکستان همکاری نظامی گسترش داده، امارات با فرانسه و کره‌جنوبی مشارکت کرده، قطر و کویت جنگنده‌های اروپایی خریده‌اند و همه به خرید پهپادهای ترکیه روی آورده‌اند. به باور نویسنده، اگر آمریکا راهبرد خود را در قبال تجاوزگری‌های اسرائیل اصلاح نکند، نفوذش بیش از پیش در منطقه کاهش خواهد یافت. تنها با توقف حمایت بی‌قید از اسرائیل، پاسخ به نگرانی‌های کشورهای منطقه و پیگیری راه‌حلی عادلانه برای مسئله فلسطین، واشنگتن می‌تواند اعتبار و نقش خود را در منطقه حفظ کند.

 

انزوای اسرائیل در منطقه خاورمیانه

کشورهای خاورمیانه بیش از پیش اسرائیل را به‌عنوان تهدید مشترک تازه خود می‌بینند. جنگ اسرائیل در غزه، سیاست‌های توسعه‌طلبانه نظامی آن و رویکرد تجدیدنظرطلبانه‌اش، منطقه را به شیوه‌هایی دگرگون کرده است که کمتر کسی انتظارش را داشت. حمله اسرائیل در ماه سپتامبر (شهریور) به رهبران سیاسی حماس در قطر ــ هفتمین کشوری که پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ هدف قرار گرفت، علاوه بر سرزمین‌های فلسطینی ــ کشورهای خلیج فارس را به لرزه انداخت و اعتبار چتر امنیتی ایالات متحده را زیر سؤال برد. در دو سال گذشته، رهبران اسرائیل نابودی رهبری حزب‌الله در لبنان، حملات پیاپی به اهدافی در یمن و ضربات سنگین به ایران را دستاوردهایی بزرگ جلوه داده‌اند. اما این اقدامات نه‌تنها به تحکیم قدرت اسرائیل یا بهبود روابط با دولت‌های عربی‌ای که مدت‌ها از ایران و متحدانش بیم داشتند منجر نشده، بلکه نتیجه‌ای معکوس به بار آورده است. کشورهایی که زمانی اسرائیل را شریک بالقوه خود می‌پنداشتند، از جمله پادشاهی‌های خلیج فارس، اکنون آن را بازیگری خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی می‌دانند.

حمله اسرائیل در ماه سپتامبر (شهریور) به رهبران سیاسی حماس در قطر،  کشورهای خلیج فارس را به لرزه انداخت و اعتبار چتر امنیتی آمریکا را زیر سؤال برد.

دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل در سفر وی به آمریکا طرح صلح تازه‌ای در ۲۰ بند را اعلام کردند و آن را دستاوردی بزرگ و راهی برای بازگرداندن ثبات به منطقه توصیف کردند. اما چشم‌انداز این طرح چندان روشن نیست، مادامی که اسرائیل به رفتارهای تهاجمی ادامه می‌دهد و خواسته‌ها و نگرانی‌های مشروع فلسطینیان را نادیده می‌گیرد. گرچه گروهی از رهبران منطقه از این اعلامیه استقبال کرده‌اند، به نظر نمی‌رسد که این طرح بتواند خسارت‌های ناشی از دو سال جنگ را جبران کند. پیش از حملات اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل با پشتیبانی قدرتمند آمریکا امیدوار بود منطقه را به سود خود بازسازی کند، خود را شریک دولت‌های عرب معرفی کند و رقبای خود، به‌ویژه ایران را به حاشیه براند. اما اکنون اسرائیل خود را منزوی ساخته، کشورهای عرب را نسبت به پذیرش هزینه‌های سیاسی و حیثیتی همکاری با خود دلسرد کرده و شریکان پیشین را به دشمنانی محتاط بدل کرده است.

بسیاری از کشورهای منطقه در واکنش به تجاوزگری اسرائیل به متنوع‌سازی مشارکت‌های امنیتی، سرمایه‌گذاری بر خوداتکایی و فاصله گرفتن از روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل روی آورده‌اند. انبوهی از پروژه‌هایی که با پشتیبانی آمریکا و همچنین با همکاری هند و اروپا در پی نزدیک‌تر کردن اسرائیل به کشورهای عربی بودند، احتمالاً به حاشیه رانده خواهند شد. این خبر بدی نه‌فقط برای اسرائیل، بلکه برای ایالات متحده نیز هست. حمایت بی‌قیدوشرط واشنگتن از اسرائیل، جایگاه آمریکا در منطقه را تضعیف می‌کند. جایی که پیش‌تر تهدید ایران می‌توانست کشورها را به تبعیت از خط‌مشی آمریکا وادارد، اکنون هیبت یک اسرائیل تهاجمی آنان را از واشنگتن دور می‌کند.

ایالات متحده باید نسبت به تغییراتی که در خاورمیانه در جریان است هوشیار شود. چارچوبی که اخیراً پیشنهاد شده، به‌تنهایی نمی‌تواند روابط گسسته میان اسرائیل و منطقه را ترمیم کند. اگر واشنگتن از مهار اسرائیل سر باز زند و به دنبال پاسخی عادلانه به مسئله فلسطین نباشد، خطر از دست دادن روابط با شرکای کلیدی منطقه و کاهش نفوذ خود بر نظم نوپای منطقه‌ای را به جان می‌خرد. غفلت از مسئله فلسطین و رها کردن اسرائیل در رفتار تهاجمی بدون بازخواست، موج تازه‌ای از رادیکالیسم را دامن خواهد زد که نه‌تنها منافع آمریکا، بلکه ثبات منطقه و امنیت جهانی را تهدید خواهد کرد.

 

اسرائیل چگونه دوستان خود را از دست داد

بیش از دو دهه، اسرائیل توانسته بود با شماری از کشورهای عربی زمینه‌های همکاری مشترک ایجاد کند. مصر نخستین کشوری بود که بر پایه توافقات کمپ‌دیوید در سال ۱۹۷۸ روابط خود را با اسرائیل عادی کرد. صلح میان دو کشور نزدیک به چهار دهه دوام داشت، هرچند هیچ‌گاه به پیوندها و تبادلات عمیق‌تر در سطح جامعه منجر نشد. تا چندی پیش، مصر ترکیه را رقیب اصلی خود در شرق مدیترانه می‌دید. روابط میان دو کشور در سال ۲۰۱۳ و پس از سرنگونی محمد مرسی، نخستین رئیس‌جمهور اسلام‌گرای منتخب مصر، به‌شدت سقوط کرد. ترکیه به‌شدت از مرسی حمایت کرد و با کودتایی که «عبدالفتاح السیسی» را به قدرت رساند مخالفت ورزید. در نتیجه، مصر تحت حاکمیت سیسی به توافقات دوجانبه با اسرائیل روی آورد و همراه با اسرائیل در «مجمع گاز شرق مدیترانه» مشارکت کرد؛ سازمانی منطقه‌ای که با هدف توسعه انرژی و تشویق به اکتشاف مشترک منابع گاز فراساحلی شکل گرفته بود. این اقدامات در عین حال هدف پنهانیِ مقابله با ادعاهای ترکیه در مدیترانه را نیز دنبال می‌کرد. فراتر از همکاری‌های انرژی، مصر همچنین هماهنگی امنیتی خود با اسرائیل در صحرای سینا را تعمیق بخشید، به اسرائیل اجازه داد علیه گروه‌های مسلح در آنجا حمله کند و در مدیریت مرز غزه با اسرائیل همراهی نمود.

اما پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ همه‌چیز تغییر کرد. کارزارهای نظامی اسرائیل قاهره را واداشت موضعی متفاوت اتخاذ کند. سیسی در سپتامبر اسرائیل را «دشمن» خواند؛ عبارتی که از لحاظ لحن، تغییری چشمگیر در مقایسه با دهه‌ها زبان حساب‌شده دیپلمات‌های مصری بود. او همچنین گام نمادینی برداشت و سطح همکاری امنیتی با اسرائیل را کاهش داد. مصر و رقیب دیرینه‌اش ترکیه، یک رزمایش مشترک دریایی در شرق مدیترانه برگزار کردند تا همکاری دفاعی خود را تعمیق بخشند.

اسرائیل حملات به ایران، لبنان و یمن را دستاوردهای بزرگی برای خود جلوه داده است؛ اما این اقدامات نه‌تنها به تحکیم قدرت اسرائیل یا بهبود روابط با دولت‌های عربی‌ای که مدت‌ها از ایران و متحدانش بیم داشتند منجر نشده، بلکه نتیجه‌ای معکوس به بار آورده است.  

پیش از جنگ کنونی، برخی از دولت‌های خلیج فارس با احتیاط به اسرائیل نزدیک شده بودند، زیرا ایران را تهدید اصلی امنیت خود می‌دانستند. پرورش گروه‌های مسلح در عراق، لبنان، سوریه و یمن از سوی ایران و نیز بلندپروازی‌های هسته‌ای‌اش، همکاری میان پادشاهی‌های خلیج فارس و اسرائیل را به گزینه‌ای مطلوب بدل کرده بود. ظهور اسلام سیاسی و خیزش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ این همسویی را تقویت کرد، چراکه حاکمان خلیج فارس و اسرائیل به یک اندازه نگران بودند که این جنبش‌ها بتوانند رژیم‌ها را سرنگون کنند، منطقه را دگرگون سازند و نقش منطقه‌ای اسرائیل را محدود کنند. «توافق‌های ابراهیم» ــ پیمان‌های عادی‌سازی روابط که در سال ۲۰۲۰ میان اسرائیل و چند کشور عربی با میانجی‌گری ایالات متحده امضا شد ــ در چنین زمینه‌ای پدید آمد؛ توافقاتی که هدف اصلی آن مهار ایران و مصون‌داشتن رژیم‌ها از هرگونه دگرگونی احتمالی داخلی و منطقه‌ای بود.

امروز اما منطق عادی‌سازی در حال فروپاشی است. دکترین جدید دفاع پیش‌رونده اسرائیل ــ که به خود اجازه می‌دهد به دلخواه حاکمیت دیگر کشورها را نقض کند ــ تقریباً همه دولت‌های منطقه را ناامن کرده است. جنگ ویرانگر در غزه، گسترش شهرک‌های اسرائیلی در کرانه باختری (که اغلب با استناد به گفتمان مذهبی توجیه می‌شود)، رویکرد انعطاف‌ناپذیر اسرائیل در لبنان، و حملات مکرر به سوریه و تجاوز به خاک آن کشور، حفظ روابط رسمی با اسرائیل را برای دولت‌های عربی به یک معضل سیاسی و راهبردی بدل کرده است. در واقع اقدامات اسرائیل چنان خشم گسترده‌ای در جهان عرب برانگیخته که هرگونه همسویی آشکار با آن، تهدیدی مستقیم برای مشروعیت و امنیت رژیم‌ها محسوب می‌شود. بر اساس تحلیلی از نظرسنجی‌های اخیر توسط گروه پژوهشی «عرب بارومتر» [3]، حمایت مردمی از عادی‌سازی روابط با اسرائیل در سراسر منطقه بسیار پایین باقی مانده است؛ به‌گونه‌ای که در هیچ کشوری از ۱۳ درصد فراتر نمی‌رود و در مراکش، پس از حملات ۷ اکتبر، این میزان از ۳۱ درصد در سال ۲۰۲۲ به تنها ۱۳ درصد در ۲۰۲۳ سقوط کرده است.

عربستان سعودی، که زمانی زیر فشار شدید آمریکا برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل قرار داشت، اکنون نه‌فقط به دلیل خطرات داخلی، بلکه به خاطر تردید نسبت به قابلیت اتکای اسرائیل به‌عنوان یک شریک راهبردی ــ با توجه به طیفی از اقدامات تهاجمی آن در سال‌های اخیر ــ از این کار پرهیز می‌کند. امارات متحده عربی، که زمانی نزدیک‌ترین متحد اسرائیل در خلیج فارس بود، به دلیل دفاع از توافق‌های ابراهیم، حتی در شرایطی که رهبران اسرائیل آشکارا درباره تخلیه جمعیتی غزه و احتمال الحاق کرانه باختری سخن می‌گویند، در میان افکار عمومی کشورهای عربی و اسلامی هزینه‌های حیثیتی سنگینی پرداخته است. پس از حمله اسرائیل به مذاکره‌کنندگان حماس در دوحه، قطر خود را به‌عنوان اصلی‌ترین منتقد عرب سیاست اسرائیل در غزه معرفی کرده است. کویت و عمان نیز همچنان محتاط و دور از ماجرا ایستاده‌اند و نمی‌خواهند به هیچ‌گونه ارتباطی با اسرائیل کشانده شوند که مشروعیت داخلی دولت‌هایشان را تضعیف کند، افکار عمومی را برانگیزد یا راهبردهای دقیق توازن منطقه‌ای‌شان را پیچیده سازد. اسرائیل که زمانی از سوی برخی سیاست‌گذاران آمریکایی و خلیج فارس به‌عنوان ستون بالقوه امنیت خلیج فارس تصور می‌شد، اکنون یک بار سنگین و تهدیدی بی‌ثبات‌کننده تلقی می‌شود.

بازگشت ترکیه نیز به همان اندازه چشمگیر است. آنکارا سال‌ها رفتار اسرائیل با فلسطینیان را محکوم می‌کرد، اما آن را رقیبی مستقیم در حوزه امنیتی نمی‌دانست. اسرائیل نیز از سوی خود آشکارا به دنبال تحریک ترکیه در مسائل ژئوپلیتیک و امنیتی نبود. در جریان رویارویی سال ۲۰۲۰ میان یونان و ترکیه در شرق مدیترانه، اسرائیل در مقایسه با مصر و گروهی از کشورهای اروپایی موضعی بسیار کمتر تقابلی نسبت به ترکیه اتخاذ کرد. در جنگ ۲۰۲۳ میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان، هر دو کشور اسرائیل و ترکیه از آذربایجان حمایت کردند و تجهیزات نظامی در اختیارش گذاشتند. رئیس‌جمهور اسرائیل، «اسحاق هرتزوگ»، در سال ۲۰۲۲ سفر رسمی به آنکارا داشت و تنها چند هفته پیش از ۷ اکتبر، «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه و بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک دیدار کردند و درباره امکان همکاری‌های انرژی در شرق مدیترانه گفتگو کردند.

اما جنگ در غزه دو دولت را از هم دورتر کرده است. ترکیه به‌عنوان مجازات کارزار اسرائیل در غزه، تجارت با اسرائیل را تعلیق و حریم هوایی خود را بر روی آن بست. اقدامات اسرائیل در سوریه نیز به‌شدت ترکیه را نگران کرده است: طولانی‌ترین مرز زمینی ترکیه با سوریه است و از زمان آغاز جنگ داخلی سوریه بیش از یک دهه پیش، میلیون‌ها پناهجو وارد ترکیه شده‌اند. آنکارا خواهان همسایه‌ای باثبات و دولتی متمرکز در دمشق است. اسرائیل اما در سوی مقابل، از گروه‌های اقلیت در جنوب سوریه حمایت کرده و به خاک این کشور نفوذ کرده است؛ اقدامی که حکومت تازه سوریه را تضعیف می‌کند و به تفرقه و بی‌ثباتی دامن می‌زند. با تبدیل‌شدن سوریه به عرصه‌ای کلیدی برای رقابت ژئوپلیتیک، ترکیه اکنون اسرائیل را یک تهدید بزرگ می‌پندارد.

کشورهایی که زمانی اسرائیل را شریک بالقوه خود می‌پنداشتند، از جمله پادشاهی‌های خلیج فارس، اکنون آن را بازیگری خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی می‌دانند.

 

در جست‌وجوی شرکای امنیتی دیگر

همچنین تجاوزگری اسرائیل روند نظامی‌سازی و تنوع‌بخشی به راهبردهای دفاعی را در سراسر منطقه شتاب بخشیده است. دولت‌های منطقه از درگیری‌های دو سال اخیر به‌خصوص  از عملکرد ضعیف تسلیحات روسی در جنگ میان ایران و اسرائیل و محدودیت‌های سیاسی و امنیتی ناشی از اتکای بیش از حد به سامانه‌های تسلیحاتی آمریکایی درس گرفته‌اند. کشورها اکنون با سرمایه‌گذاری بر توانمندی‌های بومی و تنوع‌بخشی به تأمین‌کنندگان خود در حال ایجاد حاشیه امنیتی برای خود هستند.

عربستان سعودی همکاری خود را با چین در زمینه موشک و پهپاد گسترش داده، برای بومی‌سازی بیشتر تولیدات دفاعی تلاش کرده و اخیراً پیمان همکاری دفاعی با پاکستان امضا کرده است؛ اقدامی که نشان‌دهنده تمایل آن به شراکت‌های امنیتی جایگزین و ایجاد پیوند با یک قدرت مسلمان خارج از معماری امنیتی تحت رهبری آمریکاست. امارات متحده عربی جنگنده‌های فرانسوی خریداری کرده و با کره جنوبی در زمینه دفاع موشکی و انرژی هسته‌ای همکاری کرده است؛ حرکتی که هم ظرفیت‌های فناورانه آن را تقویت می‌کند و هم وابستگی‌اش به آمریکا را کاهش می‌دهد. قطر و کویت به ترتیب جنگنده‌های «تایفون یوروفایتر» از بریتانیا و ایتالیا به دست آورده‌اند و بیش‌ازپیش در شبکه‌های امنیتی اروپایی ادغام شده‌اند. کشورهای خلیج فارس همگی در حال خرید پهپادهای ارزان‌تر و مقرون‌به‌صرفه‌تر ترکیه هستند. ترکیه نیز در اوت (مرداد) گذشته سامانه یکپارچه پدافند هوایی «گنبد فولادین» خود را رونمایی کرد که قابل مقایسه با سامانه «گنبد آهنین» اسرائیل در دفاع ضدموشکی است؛ نشانه‌ای از تغییر دکترین امنیتی که حاکی از آن است که طراحان نظامی ترکیه اکنون خود را ناگزیر می‌بینند توانمندی‌هایشان را با اسرائیل بسنجند.

این شبکه در حال گسترشِ شراکت‌ها، جای کمتری برای اسرائیل باقی می‌گذارد. ابتکارهای منطقه‌ای همچون توافق‌های ابراهیم، «کریدور اقتصادی هند - خاورمیانه - اروپا» (پروژه‌ای تجاری و ارتباطی با پشتیبانی ایالات متحده برای پیوند دادن هند، خاورمیانه و اروپا)، «نشست نقب» (یک مجمع امنیتی منطقه‌ای که اسرائیل را با شرکای عرب و غربی گردهم آورد)، و گروه «I2U2» (شامل هند، اسرائیل، امارات و آمریکا برای همکاری فناورانه و اقتصادی)، همگی طراحی شده بودند تا نظمی تازه مبتنی بر همکاری عرب‌ها و اسرائیل تحت نظارت آمریکا بسازند. هدف این بود که کشورهای عربی به اسرائیل گره بخورند، ترکیه کنار گذاشته شود و ایران مهار گردد. مقام‌های آمریکایی و اسرائیلی بر این باور بودند که روند عادی‌سازی و پذیرش گسترده‌تر اسرائیل در منطقه اجتناب‌ناپذیر است. اما این چشم‌انداز در حال فروپاشی است. سیاست‌های اسرائیل موضوع عادی‌سازی را به امری خطرناک بدل کرده و آن را برای رهبران عرب و دولت‌هایشان به یک ریسک داخلی و راهبردی تبدیل کرده است.

حمله اسرائیل در دوحه این پویایی‌ها را برجسته ساخت. قطر هم میانجی میان اسرائیل و حماس است و هم متحد نزدیک آمریکا که بزرگ‌ترین پایگاه نظامی ایالات متحده در منطقه را میزبانی می‌کند. این حمله نه‌تنها جایگاه قطر، بلکه اعتبار و حیثیت آمریکا را نیز تضعیف کرد. حاکمان خلیج فارس از این واقعه چنین درسی گرفتند که اسرائیل بازیگری غیرقابل‌پیش‌بینی و تهاجمی است و تضمین‌های امنیتی آمریکا نیز قابل اتکا نیست. در نتیجه، آنها به دنبال تنوع‌بخشی روابط با قدرت‌های دیگر و سرمایه‌گذاری بیشتر در صنایع دفاعی بومی خواهند بود.

این تحولات ائتلاف‌های جدیدی پدید خواهد آورد که می‌تواند منطقه را دگرگون کند. ترکیه و عربستان سعودی، دو قدرت مهم منطقه، احتمالاً همکاری نزدیک‌تری خواهند داشت. هرچند این دو کشور پیش‌تر در بسیاری از کانون‌های بحران منطقه، از جمله در لیبی، رقیب یکدیگر بودند، اکنون نگرانی‌های مشترکی درباره بی‌ثباتی منطقه و نقش مخرب اسرائیل دارند. آنها ممکن است برای تلاش در جهت ثبات سوریه و هماهنگ‌سازی اقدامات مشترک در مجامع چندجانبه، به‌ویژه برای پایان‌دادن به جنگ غزه و مهار تجاوزگری اسرائیل، با هم همکاری کنند. در واقع، «هاکان فیدان» وزیر خارجه ترکیه خواستار ایجاد یک پلتفرم امنیتی مشترک با کشورهای منطقه، به‌ویژه مصر و عربستان سعودی، شده است. هم «اردوغان» و هم «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی ناچارند هزینه‌های سیاسی داخلی ناشی از جنگ غزه را مدیریت کنند. اردوغان با خشم فزاینده افکار عمومی نسبت به ادامه تجارت با اسرائیل ــ که اکنون آنکارا آن را متوقف کرده ــ و فشار جریان‌های اسلام‌گرا و محافظه‌کار برای اتخاذ موضعی سخت‌تر روبه‌روست؛ «محمد بن سلمان» نیز با انتقاداتی در داخل پادشاهی خود و در سراسر جهان عرب مواجه است، زیرا به فکر عادی‌سازی روابط با اسرائیل افتاده بود. افزون بر این، هر دو باید با چشم‌انداز درگیری‌های بیشتر میان اسرائیل و ایران دست و پنجه نرم کنند.

بسیاری از کشورهای منطقه در واکنش به تجاوزگری اسرائیل به متنوع‌سازی مشارکت‌های امنیتی، سرمایه‌گذاری بر خوداتکایی و فاصله گرفتن از روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل روی آورده‌اند.

البته ایران همچنان یک دغدغه مهم باقی مانده و شبکه منطقه‌ای نیابتی‌اش تضعیف شده اما از میان نرفته است. عربستان و ترکیه ناچارند با احتیاط گام بردارند. برای عربستان این به معنای ادامه تنش‌زدایی محتاطانه با ایران است که در سال ۲۰۲۳ با میانجیگری چین آغاز شد و می‌تواند خطر تشدید تنش در یمن و خلیج فارس را کاهش دهد. برای ترکیه نیز این به معنای حفظ توازن میان همکاری و رقابت در عراق، سوریه و قفقاز جنوبی است. هر دو کشور در پی آن هستند که مطمئن شوند می‌توانند در برابر ایران موازنه ایجاد کنند، بدون آنکه ایران احساس محاصره‌شدن کند؛ زیرا ایرانِ در تنگنا ممکن است بیش‌ازپیش به تاکتیک‌های نامتقارن روی آورد و بحران‌های تازه‌ای بیافریند.

 

نظمی معتبر

برای ایالات متحده، این تحولات ضرورت بازنگری در راهبردش را گوشزد می‌کند. سیاست‌گذاران آمریکایی از عمق نگرانی‌هایی که اقدامات اسرائیل برانگیخته غافل‌اند و باید با این واقعیت روبه‌رو شوند که منطقه به سمت تنوع‌بخشی در مشارکت‌های امنیتی حرکت می‌کند. ادامه حمایت بی‌قیدوشرط از اسرائیل، نفوذ آمریکا را تضعیف می‌کند و این برداشت را تقویت می‌نماید که واشنگتن منطقه را صرفاً از دریچه منافع اسرائیل می‌نگرد. نخبگان منطقه همین حالا نیز با چین، اروپا، روسیه و دیگر قدرت‌ها روابط خود را گسترش می‌دهند. این روند تا زمانی ادامه خواهد یافت که ایالات متحده بی‌اعتنا به پیامدهای منفی برای روابطش با دیگر کشورهای منطقه، همچنان چشم‌بسته از اسرائیل حمایت کند. بدون اصلاح مسیر، آمریکا در منطقه‌ای عقب خواهد ماند که دیگر نه با چالش ایران، بلکه با نقش تجدیدنظرطلب و مخرب اسرائیل تعریف می‌شود. اگر واشنگتن خود را تطبیق ندهد، عملاً در ویرانی همان معماری راهبردی شریک خواهد بود که سال‌ها در تلاش برای ساختنش در خاورمیانه بوده است.

ایالات متحده با توجه به وزن و قدرت چشمگیر خود، بی‌شک در آینده قابل پیش‌بینی بازیگری مهم در منطقه باقی خواهد ماند. اما برای حفظ اعتبار و نفوذش، باید رویکرد خود را بازتنظیم کند: با پرداختن مستقیم به نگرانی‌های مصر، کشورهای خلیج فارس و ترکیه و حرکت به‌سوی چارچوب‌های امنیتی همکاری‌محور که بر کاهش تنش، پیشگیری از درگیری و ادغام اقتصادی اولویت قائل باشد. این مسیری کاملاً متفاوت با سابقه اخیر واشنگتن در تشویق به نظامی‌سازی و سیاست‌های بلوکی خواهد بود. افزون بر این، سیاست آمریکا باید بیش از پیش بر حمایت از حل عادلانه مسئله فلسطین استوار شود. پایان‌دادن به کارزار خردکننده اسرائیل در غزه، جلوگیری از تخلیه جمعیتی این سرزمین، متوقف ساختن قحطی تحمیلی در آن و توقف روند الحاق کرانه باختری باید نقطه آغاز باشد. ایالات متحده اگر واقعاً در پی ایجاد نظمی کارآمد و معتبر در منطقه است، نمی‌تواند سرنوشت فلسطینیان و تجدیدنظرطلبی اسرائیل را نادیده بگیرد و به آن بی‌اعتنایی کند.

https://www.foreignaffairs.com/israel/middle-east-israel-has-made

 

[1] . GALIP DALAY

[2] . SANAM VAKIL

[3] . Arab Barometer 

 

/انتهای پیام/