گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ سعید مدنی قهفرخی، زاده ۱۴ آذر ۱۳۳۹، جامعهشناس، پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی، استاد دانشگاه و روزنامهنگار ایرانی است. او عضو گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران و استاد و عضو گروه پژوهشی رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، سردبیر «فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی» و پژوهشگر اجتماعی است.
آنچه در ادامه از منظر شما میگذرد، بخش نخست گفتار سعید مدنی پیرامون جنبشها است که پیش از آغاز واقیع و حوادث اخیر روایت شده است:
جنبشها در کدام جوامع پا میگیرند؟
در علوم اجتماعی و در علوم سیاسی، جوامع معاصر را با یک برچسبهایی تعریف کردهاند. یعنی سعی کردند ویژگیهای بارز و عمده یک جامعه را با یک واژه توضیح دهند. مثلا گفتند جامعه تودهای یا توده وار. جامعه هموار یا جامعه ناهموار. جامعه مدرن یا جامعه پست مدرن. جامعه اطلاعاتی، جامعه برنامه ریزی شده، جامعه سازمانی، جامعه شبکهای و یا جامعه جنبشی. همه این مفاهیم تا اندازهای بسته به اینکه چقدر متناسب با شرایط اجتماعی جامعه باشد، قابل تایید است. اما در هر حال هنگامی که این مفاهیم را بکار میبریم باید توجه داشته باشیم که به هرحال آنها یک بخش خاصی از جوامع را برجسته کردند، به عبارت دیگر، یک جامعه ممکن است که هم جامعه مدرنی باشد، هم جامعه اطلاعاتی باشد، هم جامعه شبکهای و مثلا هم جامعه ناهموار باشد؛ بنابراین هنگامی که یک مفهوم یا اتیکت یا برچسب را برای یک جامعه بکار میبریم، در واقع بنا داریم آن بخشی از جامعه که از نظر ما برجستهتر هست و در تحلیل وضعیت قدرت تبیین بیشتری دارد را برجسته کنیم. یا به عبارت دیگر، با انتخاب لیبل و برچسب سعی میکنیم جهت تحولات اجتماعی یا سیاسی را از زاویه دید خودمان توضیح دهیم. هرچه قدرت تبیین کنندگی بیشتری داشته باشیم، ذهن قالب بهتری پیدا میکند؛ بنابراین توجه داشته باشیم که بعضی مواقع این مفاهیم در کنار همدیگر و در عرض هم هستند و نه در مقابل همدیگر. در مورد جامعه جنبشی هم به همین ترتیب است.
یک جامعه جنبشی ممکن است جامعه مدرن یا شبه مدرن باشد. ممکن است جامعه شبکه باشد و خیلی ویژگیهای دیگر هم داشته باشد. موقعی که اصرار میکنیم یک جامعه جنبشی است، منظورمان در واقع آن وجه جامعه است که میتواند برجستگی بیشتری داشته باشد. وجهی که در شناخت تحولات موجود و در آینده آن نقش دارد. کاربرد یک لیبل مثل جامعه اطلاعاتی، جامعه مدرن، جامعه شبکهای به مفهوم این نیست که این لیبل، میتواند تمام ویژگیهای آن جامعه را توضیح دهد. بلکه به معنای این است که بخشی از ویژگیهای آن جامعه را برجسته میکند.
مفهوم جامعه جنبشی از سالهای ۱۹۹۱-۱۹۹۲میلادی در ادبیات علوم اجتماعی و علوم سیاسی پیشنهاد و وارد شد. استفاده از این مفهوم در ابتدا همراه با توسعه دموکراسیهای غربی بود. جنبشهای اجتماعی بیشمار و فعالیتهای اعتراضی در همین سالیان زیاد شدند. نسبت این جنبشهای اجتماعی بیشمار با نظام دموکراسی غربی، نظام حزبی، سازمان انجمنی، از همین طریق توضیح داده شد. اما بعدا این اصطلاح کاربردهای بیشتری پیدا کرد. چنانکه در تحلیل تحولات جوامع دموکراتیک و جوامع اقتدارگرا برد بیشتری پیدا کرد. اما در همان زمان هم چند سوال جدی درباره بحث جنبشهای اجتماعی و جامعه جنبشی وجود داشت که هنوز هم کمابیش ادامه دارد. در واقع تفاوت دیدگاهها راجع به تحولات اجتماعی و نقش جنبشهای اجتماعی و همینطور شکل گیری جوامع جنبشی تحت تأثیر پاسخ به این سوالها نیز هست. آیا اصلا رشد سریع جنبشهای اجتماعی یک نتیجه تصادفی و وابسته به شرایط هست؟ آیا ممکن است که این شرایط موقتی باشد؟ یادتان باشد که این بحثها در سال ۱۹۹۰ مطرح بود، یعنی دهه پایانی قرن بیستم.
ناجنبش رفتارهای یکسانی است که تعداد کثیری از مردم عادی انجام میدهند. اما این کنشها با هم همزمان و مطابق با برنامه مشخصی نیست. بلکه به صورت پراکنده و به صورت انفرادی انجام میشود. مثلا موقعی که شهرداری یا مدیریت شهری تلاش میکند مانع از حضور دستفروشان در خیابان شود و به معیشت شان بپردازد. هر کدام از دستفروشان، با ابتکاراتی به نوعی سعی میکنند در محل کارشان حضور پیدا کنند، بساط پهن کنند و به نوعی خیابان را اشغال کنند و این به این معنی نیست که همه دستفروشان با هم هماهنگ کردند تا اینکار را انجام دهند
از سوی دیگر زاویه نگاهی نسبت به این جنبشها وجود داشت که آنان را تا اندازهای جنبشها حاصل تغییرات اجتماعی میدانست. مثلا تغییر در آموزش، سواد، دانش و نگرش جوامع. یا اینکه جنبشهای اجتماعی در واقع یک پدیدهای هستند که بطور خودبخودی در جوامع شکل میگیرند و از ثبات و نهادینگی خاصی برخوردارند. اما برخی این پرسش را مطرح میکردند که آیا در مقایسه با گذشته باید انتظار تداوم و قاعده مندی بیشتر جنبشهای اجتماعی را داشت؟ یا برعکس، اگر مثلا فرض کنیم که در دهه گذشته جنبشهای اجتماعی در ایران افزایش داشته است، مینوان انتظار داشت که تداوم پیدا کند یا نه؟
در پاسخ به چنین پرسشهایی باید گفت هیچ قاعدهای وجود ندارد که نشان دهد بعد از این نیز تدوام دارند. به همین دلیل هم بر اساس پاسخ به سوالها، دیدگاههای متفاوتی مطرح شد. برخی صاحب نظران اساسا پدیده جنبشهای اجتماعی را یک پدیده موقتی میدانستند و میبینند و دستهای دیگر، در واقع آن را نهادی میبینند یا پدیدهای میبینند که در فرایند تحولات اجتماعی و مدرن شدن جوامع شکل میگیرد و ادامه پیدا میکند و تداوم هم دارد. اینها اختلاف نظرهایی هست که هم راجع به ماهیتهای جنبشهای اجتماعی و هم راجع به خود جوامع جنبشی وجود دارد.
کنش جمعی، شورش یا جنبش؟
با این مقدمه، به مرور چند مفهوم مرتبط با بحثمان میپردازیم. اولین مفهوم کنش جمعی است، میگویند کنش جمعی پدیدهای است که در اغلب جوامع به ویژه جوامع مدرن وجود دارد. کنش جمعی یک اقدام جمعی است و گروهی از مردم با دستیابی به یک هدف مشخص به سمت و سوی آن میروند. آیا کنش جمعی همان جنبش است؟ آیا کنش جمعی شورش است؟ کنش جمعی شامل همه اینها میشود. هم جنبش است، هم شورش است؛ بنابراین عامترین مفهومی که راجع به یک تلاش جمعی بکار برده شده، یک کنش جمعی است. بعد از این با واژه شورش سروکار داریم که هم در ایران، هم در تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف زیاد بکار برده میشود. تعریف شورش همراه با خشونت هست. میگویند هرگونه تظاهرات خشونت بار یا برخورد و درگیری جمعی. بعضیها برای آن عدد تعیین کردند و گفتند جمعیتی که در یک روز حضور پیدا میکنند، باید بیش از صد نفر باشد. بعضیها هم در واقع عدد خاصی را تعیین نکردند. بسته به بازتاب اجتماعی آن تظاهرات یا اعتراض آن را شورش مینامند. ولی اغلب میگویند شورش متضمن استفاده فیزیکی از زور توسط شورشی هاست؛ بنابراین در ادبیات علوم اجتماعی و حتی در علوم سیاسی، شورش اجتماعی یا آشوب یک خشونت سیاسی است که فاقد سازمان یافتگی است. یعنی در مقایسه با بقیه فعالیتها و عملهای سیاسی خشونت آمیز دیگر، وجه بارز شورش سازمان نایافتگی آن است. در مقایسه با کودتا که آن هم نوعی کنش خشونت آمیز است، کودتا از سازمان یافتگی خاصی برخوردار است. اما شورش و آشوب نه. شورش در واقع نوعی خشونت خودجوش است که اغلب، یا در بسیاری از موارد با یک مشارکت مردمی قابل ملاحظه همراه است. در درون یک اجتماع سیاسی، معمولا علیه رژیم سیاسی یا بازیگران یا سیاستهای آن صورت میگیرد؛ بنابراین ابعاد شورش ممکن است در حد قیام علیه یک رژیم سیاسی باشد، ممکن است علیه یک حزب و یا برخی از فعالان یا بازیگران سیاسی باشد. ممکن است اساسا اعتراضی علیه یک سیاست مشخص باشد، مثل سیاستهای تعدیل اقتصادی که شورشهای نان را به همراه داشت.
معمولا شورش ها، اعتراض به وضعیت موجود است و در واقع نوعی جنبه سلبی دارد. یعنی فاقد هدف و جهت گیری مشخصی هست و برنامهای برای تأثیر و نهادهای سیاسی- اجتماعی ندارد، در واقع تلاش میکند که یک اعتراض جمعی را نمایش دهد. بحثهای مختلفی درباره چرایی شورش صورت گرفته است. برخی میگویند شورش را انسانهایی انجام میدهند که دچار سرخوردگی یا ترس، هیجان، خشم شدهاند و بنابراین شورش را انجام دادهاند. اگر شورش را به این ترتیب توضیح دهیم یک نکته بسیار مهم اینجا وجود دارد و آن نسبت بین شورش و جنبش است. شورشها میتوانند بالقوه مقدمه یک جنبش باشند. در واقع یک جنبش اجتماعی از روز اول، جنبش اجتماعی نبوده است. هر جنبش اجتماعی، اول با نوعی اعتراض شروع شده است. در واقع، فاز اول مرحله اجتماعی، شورش است.
مفهوم دیگری که با این بحث مرتبط هست و بعدا بیشتر پیرامون آن توضیح میدهم، انقلاب است. انقلاب یک فرایند تغییر سیاسی است که معمولا با بسیج تودهای در یک جنبش اجتماعی همراه میشود. پس در واقع نسبتی که بین انقلاب و جنبش اجتماعی به عنوان دو تا مفهوم وجود دارد، مصداقی است. یعنی انقلاب یکی از مصداقهای جنبش اجتماعی است و البته در گروه جنبشهای اجتماعی قدیم قرار میگیرد؛ که مختصات خودش را دارد. جنبشهای اجتماعی جدید، در واقع، این رویکرد انقلابی را ندارند. آنها به نوعی از نقد جنبشهای قدیم درآمدند. پس موقعی که راجع به یک انقلاب صحبت میکنیم راجع به یک جنبش اجتماعی صحبت میکنیم. زیرا تمام مختصات یک جنبش اجتماعی را دارد. اما به اصطلاح جنبش اجتماعی در یکی از مصداقها یعنی انقلاب خلاصه نمیشود. معمولا در انقلاب با توسل به خشونت سعی در سرنگونی نظام موجود میشود و اگر موفق شود حکومت تازهای را شکل میدهد. میدانیم هر انقلابی مستلزم دگرگونی است و قدرت و به اصطلاح مشی و روشهای خاص خود را دارد. ولی معمولا همراه با میزان قابل توجهای خشونت از هر دو سوی منازعه است. در واقع انقلاب نوعی منازعه یا جنگ برای تصرف قدرت بین حاکم مستقر و نیروهای نقاد آن است، اما همانطور که گفتم انقلاب یکی از مصادیق جنبش اجتماعی قدیم است.
از یکسانی تا ناهمزنانی ناجنبش
یک مفهوم دیگر که خیلی به درد این بحث میخورد و به ابتکار دکتر عاصف بیات بیشتر مطرح شده، مفهوم ناجنبش است. نا جنبش به معنی کنشهای جمعی فعالان غیر جمعی است. در واقع مفهوم نا متعارضی است. ناجنبش رفتارهای یکسانی است که تعداد کثیری از مردم عادی انجام میدهند. اما این کنشها با هم همزمان و مطابق با برنامه مشخصی نیست. بلکه به صورت پراکنده و به صورت انفرادی انجام میشود. مثلا موقعی که شهرداری یا مدیریت شهری تلاش میکند مانع از حضور دستفروشان در خیابان شود و به معیشت شان بپردازد. هر کدام از دستفروشان، با ابتکاراتی به نوعی سعی میکنند در محل کارشان حضور پیدا کنند، بساط پهن کنند و به نوعی خیابان را اشغال کنند و این به این معنی نیست که همه دستفروشان با هم هماهنگ کردند تا اینکار را انجام دهند. پس تفاوت مهمی که بین جنبش با ناجنبش وجود دارد، رفتارغیر جمعی است. ناجنبشها غالبا شامل دو دسته فعالیت هستند، یکی فعالیتهای سازماندهی و از قبل طراحی شده است. این تا حدود زیادی در قالب جنبش انجام میشود. یکی هم در قالب فعالیتهایی که از پیش تعیین نشده، اصلا قرار نبوده است که اینها با هم هماهنگ کنند. ولی همه نسبت به یک موضوع و در زمانهای پراکنده اعتراض میکنند. آنها بدون اینکه با هم یکجا جمع شده و با هم هماهنگ کرده باشند، این اقدام را صورت میدهند. ناجنبش، در مجموع هدف مشترکی دارد، ولی افراد به صورت پراکنده و تصادفی با همدیگر عمل میکنند و به سوی تحقق آن هدف میروند.
/انتهای پیام/