گذار نسلی در تجربۀ جمهوری اسلامی ایران با نگاهی به مفهوم هویت‌یابی نسلی به قلم علیرضا زهیری؛
در ابتدای دهه ۸۰ مشکلات فرهنگی جامعۀ ایرانی با گفتمان دیگری که این بار نگاه درونی‌تری داشت، بدون آنکه «غرب‌گرایی» را انکار کند و یا آن را اصل قرار دهد، راه آینده‌نگری را به طور منصفانه‌ای گشود. این رویکرد بر کاستی‌ها و کوتاهی‌های درونی تأکید کرد و بدون آنکه برنامه‌ها و عوامل بیرونی در به انحراف کشاندن نوجوانان و جوانان و پدیدآوردن انقطاع نسلی را انکار کند، بر ضعف‌های درونی تأکید کرد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ جامعه‌شناسان، عوامل متعددی را در تغییرات اجتماعی مؤثر می‌دانند. در این میان گردش بی‌وقفۀ جمعیت به‌وسیله از میان رفتن نسل‌های قدیمی‌تر و پیدایش نسل‌های تازه به گونه‌ای پیوسته در همه جوامع رخ می‌دهد؛ این موضوع موردتوجه اغلب پژوهشگران علوم اجتماعی است. پدیده‌هایی همچون «تفاوت نسل‌ها» و یا «گسست نسل‌ها» که از عوامل مؤثر در دگرگونی‌های اجتماعی دوران جدید به شمار می‌آیند، محصول چنین فرایندی است. بی‌گمان فاصله میان نسل پیشین و نسل جدید به دلیل تغییر در برخی باورها و تفاوت در ادبیات و منطق فهم پدیده‌ها، درگیرشدن با شرایط جدید، مطالبات تازه‌ای را برای نسل جدید پدید می‌آورد. نوجوانان و جوانان در نقطۀ چرخش تاریخی این جابه‌جایی نسلی قرار می‌گیرند. در این گفتار، علیرضا زهیری از تجربه هویت‌یابی نسلی در جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر نسل نوجوان و جوان امروزی می‌گوید. ایشان دانش‌آموخته دکتری رشته علوم سیاسی و هم اکنون عضو هیئت‌علمی دانشگاه باقرالعلوم هستند.

 

تحولات نسل نو در ایران و مسئلۀ هویت

جامعه‌پذیری مهم‌ترین عامل برای برداشتن شکاف‌های اجتماعی در زمانی است که نسل‌ها به طور مشخص در حال تغییر هستند.

جامعه‌پذیری مهم‌ترین عامل برای برداشتن شکاف‌های اجتماعی در زمانی است که نسل‌ها به طور مشخص در حال تغییر هستند. چنانچه الگوی نسل‌های پیشین برای نسل نو اقناع‌کننده باشد، شکاف‌های نسلی قابل‌تحمل بوده و جامعه دچار بحران هویت نمی‌شود. نظام‌های سیاسی که مهم‌ترین منبع جامعه‌پذیری به شمار می‌آیند، از طریق افزایش ظرفیت‌های خود برای پاسخ به مطالبات و انتظارات نسل جدید می‌کوشند تا فاصله‌ها را کاهش داده و قابل‌تحمل سازند. چنانچه اختلالاتی در کارکردهای نظام سیاسی پدید آید، گسست میان نسل‌ها رخ خواهد داد و بحران هویت پیامد آن خواهد بود. حال پرسش این است: نقش سامان سیاسی پس از انقلاب اسلامی در تغییر مناسبات نسلی چگونه بوده است؟

دهه هفتاد؛ آغاز تهاجم فرهنگی

در اوایل دهه ۷۰ نشانه‌های زیادی از تغییرات فرهنگی و تحولات اجتماعی پدیدار شد. پدیدۀ تهاجم فرهنگی موجی از مباحث و تأملات نظری و واکنش‌ها را به دنبال داشت. در آن زمان، اغلب در محافل علمی و همایش‌هایی که بدین منظور برپا شد، سلطۀ فکری، فرهنگی و ارتباطی جهان غرب و جنگ فرهنگی غربی‌ها علیه مقدسات اسلامی محور اصلی مباحث بود. این موضوعات در آن زمان به دلیل بروز نشانه‌هایی از بحران هویت و اختلالات فرهنگی اهمیت یافت. اغلب کارشناسان این تغییرات را از عوارض تهاجم فرهنگی غرب به شمار می‌آوردند و عوامل درونی تسهیل‌کنندۀ نفوذ خارجی را کمتر موردتوجه قرار می‌دادند. عواملی چون تنوع و تعارض نظام‌های اجتماعی و شخصیتی و تشتت، تداخل و تعارض ابعاد درونی آن‌ها اعم از ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ضعف نظام اجتماعی که هر کدام نقش بسزایی در ایجاد چالش‌هایی در سطح هویت دارند، کمتر مورد بررسی قرار گرفت.

 

دهه هشتاد؛ بازاندیشی درونی

پس از گذشت حدود یک دهه از طرح بحث‌های مربوط به تهاجم فرهنگی، در ابتدای دهه ۸۰ مشکلات فرهنگی جامعۀ ایرانی با گفتمان دیگری که این بار نگاه درونی‌تری داشت، بدون آنکه «غرب‌گرایی» را انکار کند و یا آن را اصل قرار دهد، راه آینده‌نگری را به طور منصفانه‌ای گشود. این رویکرد بر کاستی‌ها و کوتاهی‌های درونی تأکید کرد و بدون آنکه برنامه‌ها و عوامل بیرونی در به انحراف کشاندن نوجوانان و جوانان و پدیدآوردن انقطاع نسلی را انکار کند، بر ضعف‌های درونی تأکید کرد. بازشناسی مسائل مهم فرهنگی و تلقی بخشی از ناهمواری‌های فرهنگی و ناهنجاری‌های اجتماعی به‌منزلۀ «گسست و انقطاع نسلی» محملی بود برای آشکارساختن نشانه‌های تازه‌ای که در جریان اختلالات هویتی نسل‌های جدید بروز کرد. موضوعات گسست نسلی و بحران هویت در حدود یک دهه جزء دغدغه‌های بسیاری از صاحب‌نظران و برخی نهادهای رسمی و مراکز علمی کشور قرار گرفت و به‌منزلۀ یکی از چالش‌های اساسی جامعه و یک مسئلهٔ ملی قلمداد شد.

منظور از گسست فرهنگی - اجتماعی، شکل‌گیری شکاف‌های بنیادی از لحاظ فرهنگی، عدم توافق معنایی و شناختی و اجتماعی و عدم وفاق در ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی است.

در تغییرات اجتماعی عوامل متعددی دخالت دارند؛ برای مثال، گردش بی‌وقفه جمعیت با ازمیان‌رفتن نسل‌های قدیمی‌تر و پیدایش نسل‌های تازه که به گونه‌ای پیوسته در این جوامع ادامه دارد، اغلب موردتوجه پژوهشگران علوم اجتماعی قرار می‌گیرد. پدیده‌هایی چون «تفاوت نسل‌ها» یا «گسست نسل‌ها» که از عوامل مؤثر در دگرگونی‌های اجتماعی دوران جدید قلمداد می‌شوند، محصول چنین فرایندی هستند. بررسی پژوهش‌هایی دربارۀ نسل و مناسبات نسلی نشان می‌دهد که تعریف دقیق و اجماعی از «نسل» ارائه نشده است و تعریف‌های عملیاتی در این پژوهش‌ها نیز مخدوش هستند؛ به طور مثال، پژوهش‌هایی که سه نسل را بررسی کرده‌اند، در تعیین نسل‌های مختلف دچار اختلاف شده‌اند و در آنها سنین متفاوتی نمایندگی نسل‌های جدید، قدیم و میانه را بر عهده دارند. دایرةالمعارف علوم اجتماعی نسل را چنین تعریف کرده است: «در جمعیت‌شناسی، به گروهی از افراد اطلاق می‌شود که مرحله‌ای از حیات را با یکدیگر آغاز کرده یا پایان داده باشند؛ گروهی که در یک زمان فارغ‌التحصیل می‌شوند، گروهی که در زمانی نسبتاً نزدیک به هم به دنیا آمده یا ازدواج کرده‌اند.»

 

تغییر نسلی در ایران از گسست تا تداوم

گسست نسلی محصول یک دگرگونی فکری - فرهنگی در جامعه است.

موضوع تداوم یا گسست نسلی پدیدۀ تازه‌ای نیست و از زمان گذشته وجود داشته است. گسست نسلی محصول یک دگرگونی فکری - فرهنگی در جامعه است. اگرچه دگرگونی همواره به گونه‌ای تدریجی پدید می‌آید و در بسیاری از موارد طبیعی است، اما هنگامی که به لحاظ زمانی دچار فشردگی شود، میان باورمندان به گذشتۀ فرهنگی نسل قبل با علاقه‌مندان به معاصرت (نسل جدید) فاصله‌ای رخ می‌دهد که برای هر دو تحمل ذائقه‌های فرهنگی دیگری سخت می‌شود و در این هنگامه شکاف و فاصلۀ نسلی رخ می‌دهد.

بدین ترتیب، منظور از گسست فرهنگی - اجتماعی، شکل‌گیری شکاف‌های بنیادی از لحاظ فرهنگی، عدم توافق معنایی و شناختی و اجتماعی و عدم وفاق در ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی است. برخی گسست نسلی را به معنای اختلال در توالی فرهنگی نسل‌ها می‌دانند که از اختلال در عملکرد نهادهایی پدید می‌آید که مسئولیت انتقال ارزش‌ها، هنجارها و الگوهای تفکر و عمل در حوزه فرهنگ به نسل‌های بعدی را بر عهده دارند. استمرار جامعه از طریق فرایند جامعه‌پذیری و انتقال ارزش‌های گذشته به نسل‌های تازه تحقق می‌یابد؛ البته هیچ‌گاه شیوۀ زندگی اجتماعی گذشتگان توسط نسل‌های جدید به طور کامل تکرار نمی‌شود و همواره با انتقاد، اصلاح و یا رد برخی جنبه‌های سنتی و ورود نوآوری‌هایی همراه است. هر نسل با توجه به درک و فهمی که از اوضاع و موقعیت‌های پیرامونی دارد، هویت مستقلی یافته و در عین حال نیز به لحاظ حضور هم‌زمان، رابطۀ تعاملی پیدا می‌کند؛ بنابراین، تغییر نسلی بر مبنای موقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی متفاوت در فرایندی از گسست و همسانی شکل می‌گیرد. به نظر می‌رسد در این وضعیت، نسل‌ها به‌رغم تفاوت، میل به تعامل دارند.

 

نهادهای مؤثر در فرایند تغییر نسلی

اگر الگوهای نسل‌های پیشین برای نسل نوپدید اقناع‌کننده باشد، شکاف‌های نسلی تحمل‌پذیر می‌شود و جامعه دچار بحران هویت نمی‌شود.

دکتر تقی آزاد ارمکی به سه نهاد تأثیرگذار در مناسبات نسلی در جامعۀ ایران اشاره می‌کند. وی معتقد است نسل‌ها در ایران، در موقعیتی اجتماعی استقرار می‌یابند که سه نهاد خانواده، دین و نظام سیاسی در متن زندگی آنان حضور دارد و زمینۀ اجتماعی شدن نسل‌ها را فراهم می‌سازد. عبور موفقیت‌آمیز جوانان به‌منزلۀ آغازگران نسل جدید از این آسیب‌ها دست‌کم به دو عامل بستگی دارد: نخست، ایجاد ظرفیت‌های مربوط به تحرک؛ نوجوان و جوان، دارای شور، هیجان، تکاپو و تحرک است و از نظر دارابودن احساسات و انرژی در نقطۀ اوج منحنی زندگی خود قرار دارد و در عین حال، آرمان‌خواهی و ایده‌آل طلبی در سرشت او جریان دارد و او را به‌سوی تغییر اوضاع به وضع دلخواه می‌کشاند. عامل دوم به شرایط جامعه‌پذیری بستگی دارد. جامعه‌پذیری مهم‌ترین عامل برای برداشتن شکاف‌های اجتماعی در زمانی است که نسل‌ها به طور مشخص در حال عوض‌شدن هستند. اگر الگوهای نسل‌های پیشین برای نسل نوپدید اقناع‌کننده باشد، شکاف‌های نسلی تحمل‌پذیر می‌شود و جامعه دچار بحران هویت نمی‌شود. نظام‌های سیاسی از طریق افزایش ظرفیت‌های خود برای پاسخ به مطالبات و انتظارات نسل جدید، می‌کوشند فاصله‌ها را کاهش دهند. زمانی که نظام سیاسی کارویژه‌های دینی داشته باشد، این مسئله پیچیده‌تر نیز می‌شود.

 

از نسل قبل تا نسل امروز؛ تفاوت یا شکاف؟

دولت جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب به تنظیم و ترویج الگوهای دینی همت گمارد و به دنبال پالایش اخلاقی جامعه، تأثیر بسزایی بر دگردیسی هویتی در نسل‌های پس از انقلاب بر جای گذاشت.

دولت جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب به تنظیم و ترویج الگوهای دینی همت گمارد و به دنبال پالایش اخلاقی جامعه، تأثیر بسزایی بر دگردیسی هویتی در نسل‌های پس از انقلاب بر جای گذاشت. بر پایۀ تعریف «بیکر» از نسل[1]، چنانچه انقلاب اسلامی در ایران را همان رویداد تاریخی و مبنای تفکیک نسل‌ها از یکدیگر بدانیم، نسل اول شامل رهبران و خالقان انقلاب و کسانی که فرایند جامعه‌پذیری‌شان به سال‌های قبل از انقلاب بازمی‌گردد، می‌شود. نسل دوم به تابعان نسل اول و حافظان انقلاب و کسانی که انقلاب و جنگ را درک کرده‌اند اطلاق می‌شود. نسل سوم و نسل‌های پس از آن تحت‌تأثیر فرایند جامعه‌پذیری پس از انقلاب قرار داشته‌اند. در حال حاضر، نسل‌های اول و دوم ادارۀ امور عمومی کشور را در اختیار دارند و نقش اساسی در فرایند جامعه‌پذیری نسل‌های بعد را بر عهده داشته‌اند. نسل سوم از جمله پدیده‌های اجتماعی مهمی است که کارشناسان علوم اجتماعی را به خود علاقه‌مند ساخته است. نسلی که به‌رغم زندگی در سپهر نظام اسلامی - انقلابی شباهت چندانی با نسل‌های خالق آن ارزش‌ها ندارد و مطالبۀ تغییر وضع موجود در میان آنان بر پیکرۀ نظام سیاسی فشار وارد کرده است. بدین ترتیب، نسل‌های جدید ظرفیت چالش آفرینی بیشتری یافته‌اند و هنگامی که انتظارات خود را بدون پاسخ ببینند، به‌راحتی از سوی سایر بازیگران سیاسی به نیرویی بسیج‌کننده تبدیل می‌شوند.

 

نسل جدید ایدئولوژیک نیست

بسیاری از پژوهش‌ها در چند سال اخیر نشان‌دهندۀ تبدیل پدیدۀ شکاف نسلی یا اجتماعی به یک مسئلۀ ملی است؛ اگرچه هریک تصویری متفاوت از عمق چالش‌های ناشی از آن ارائه می‌کنند. ادبیات سیاسی و اجتماعی امروز، اغلب مشحون از مفاهیمی چون گسست نسل‌ها، بحران هویت، آسیب‌شناسی و دگردیسی ارزش‌هاست. این مفاهیم بر بنیادهای فرهنگی و اختلالات هویتی تأکید دارند. در هر حال، نسل‌های جدید شباهت ساختی و ارزشی معینی با دو نسل پیش از خود ندارند.

در گذشته ایدئولوژی مرزبندی‌های آشکاری میان اعضای جامعه ایجاد می‌کرد، اما همان‌گونه که اشاره شد، نسل‌های جدید اساساً ایدئولوژیک نیستند و به نمادهای ایدئولوژیک - به‌ویژه در حوزه سیاست - علاقۀ کمتری نشان می‌دهند؛ از همین رو، این نسل‌ها به مبارزه و تقسیم‌بندی‌های سیاسی توجه چندانی ندارند؛ اگرچه برای رسیدن به آرزوهای غیرسیاسی، حاضر به واکنش سیاسی هستند. از آنجا که روابط بین‌نسلی دربردارندۀ همبستگی اجتماعی و منافع ملی است، پدیدۀ اختلاف نسلی می‌تواند یک آسیب اجتماعی به شمار آید و بحران هویت و مشروعیت را تشدید کند.

نسل اول شامل رهبران و خالقان انقلاب و کسانی که فرایند جامعه‌پذیری‌شان به سال‌های قبل از انقلاب بازمی‌گردد.

به هر شکل در موج جدید هویت‌سازی، نظام سیاسی با نسلی روبه‌روست که بین هویت متصور و مورد انتظار خودش و واقعیت سیاسی - اجتماعی، تعارض یا شکافی غیرقابل‌تحمل می‌بیند. بدین ترتیب، اغلب مشاهده می‌شود که آنان در مقابل ارزش‌های حاکم و هویت تجویزی مقاومت می‌کنند و تلاش‌های نظام سیاسی را به مخاطره می‌اندازند.

تغییر نسل از یک پدیدۀ اجتماعی تا مسئلهٔ ملی گذار جوامع به دوران جدید، موضوع مطالعات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی است. در این میان، محققان علوم سیاسی تغییرات اجتماعی و روانی در این جوامع را به‌منزلۀ یک رشته تغییرات مؤثر در حوزه سیاست از قبیل مشارکت بیشتر مردم در امور سیاسی و نظایر آن موردتوجه قرار می‌دهند. وقتی تغییرات اجتماعی رخ داد، نیازها و انتظارات جدیدی شکل می‌گیرد. گسترش شهرنشینی، تغییرات جمعیتی، افزایش سطح آموزش، آگاهی‌های اجتماعی و... نیازهای تازه‌ای را پدید می‌آورد که پدیده‌های اجتماعی مولود این نیازها و انتظارات هستند. برای مثال، در جوامع توسعه‌یافته، نیاز به اطلاعات، امری ضروری تلقی می‌شود. این نیاز، گسترش رسانه‌ها را نیز در پی دارد. این پدیدۀ جدید به‌خودی‌خود یک آسیب به شمار نمی‌آید، بلکه برخورد خصمانه و غیردوستانه با آن می‌تواند به یک مسئله یا بحران اجتماعی تبدیل شود. حال آنکه مواجهۀ منطقی با پدیده‌های جدید به سنت اجتماعی و تسهیل‌کننده امنیت و توسعه در جامعه می‌انجامد.

 

نقش مهم نسل فعلی در زنجیره انتقال ارزش‌ها

از دیدگاه «مرتن»، مسئلۀ اجتماعی زمانی موجودیت می‌یابد که تفاوت درخور توجهی بین ایده‌آل‌های جامعه و دستاوردهای واقعی آن وجود داشته باشد. تشخیص اینکه یک پدیدۀ اجتماعی چه هنگام تنها پدیده‌ای عادی و معمولی است و چه زمانی به‌صورت یک مشکل آسیب‌زا نمود پیدا می‌کند، آسان نیست. نمی‌توان بر اساس برداشت‌ها و نگرش‌های سطحی افراد به‌صراحت دربارۀ این‌ها قضاوت کرد؛ زیرا از سویی نگاه مسئله‌شناسانه به یک پدیده، دربردارندۀ ویژگی‌های منحصربه‌فردی است و از سوی دیگر تقریباً هیچ شاخص قطعی علمی و دقیقی برای سنجش این ویژگی‌ها وجود ندارد. ناگزیر باید این امر را تنها بر اساس مجموعه‌ای از قراردادها و قواعد نانوشته تشخیص داد.

پدیدۀ تحول در ارزش‌ها که پیوند وثیقی با هویت دارد و با مفاهیمی چون تضارب ارزش‌ها، شکاف نسلی یا گسستگی نسل‌ها همراه است، در سال‌های اخیر ذهن بسیاری از صاحب‌نظران را به خود مشغول ساخته است. این پدیده بدین سبب در جامعۀ ما شکل مسئله‌مند به خود گرفته که به نظر می‌رسد سمت‌وسوی این تحولات ارزشی از فرهنگ، سنن و باورهای ما متمایز است. بیم آن می‌رود که این تمایز کم‌کم در قالب تقابل و بحران ارزشی میان نسل‌ها، فرهنگ ملی - مذهبی ما را به گونه‌ای تحت‌تأثیر قرار دهد که امکان انتقال عناصر فرهنگی هر نسل به نسل‌های آینده میسر نباشد و جامعه دچار بحران فرهنگی و در نتیجه دچار بحران هویتی شود.

هویتِ چندپاره، حاصلِ اختلاط فرهنگ‌ها به‌ویژه فرهنگ‌های اسلامی، ایرانی و غربی، فشارهای حاصل از جهانی‌شدن و تحمیل فرهنگ‌های فراملی در شکل تقابل سنت و مدرنیته و اختلالات نظری و رفتاری نظام سیاسی است.

امروز نسل نوجوان و جوان نقش یک حلقۀ واسط را برای انتقال فرهنگ، باورها و ارزش‌ها به نسل‌های آتی ایفا می‌کند و در صورتی که نتوانیم این نسل را به عناصر فرهنگی مطلوبی مجهز کنیم، محمل مناسبی برای انتقال فرهنگ گذشتگان و حافظ این زنجیرۀ فرهنگی نخواهند بود. بر اساس این انگاره‌ها، تغییر به‌خودی‌خود بحران نیست، اگرچه احساس بحران به دلیل وجود تفاوت‌ها به وجود می‌آید؛ اما این به معنی گسست و فروریزی هویت نیست. در واقع، بحران از پیامدهای تحول تلقی نمی‌شود، بلکه به نوع مواجهۀ ما با آن و رفتاری که از خود نشان می‌دهیم بستگی دارد. گاهی نیز تحول به طور طبیعی رخ می‌دهد، اما باورهای ویژه و علایق ارزشی خاص، آن را نامطلوب و در نتیجه بحرانی تلقی می‌کند و ذهنیتی غیرواقعی در مورد شکل‌گیری بحران هویت به وجود می‌آید.

در کنار انگاره‌های نظری گفته شده، برخی از پژوهش‌های میدانی نیز احساس تعلق به هویت ملی در میان نوجوانان و جوانان در تمام دوره‌های تحصیلی را اندک تلقی کرده‌اند. در یک بررسی میدانی، شاخص‌های هویت ملی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سه حیطۀ شناختی، عاطفی و رفتاری تعیین شده است. نتایج نشان می‌دهد که در بُعد سیاسی - اجتماعی، هویت در میان جوانان در مرتبۀ پایین‌تری از بُعد فرهنگی است. [2]

در مجموع می‌توان گفت هویت در میان نسل‌های جدید مدت‌هاست که به یک مسئله تبدیل شده است. برای خروج از این بحران می‌بایست عوامل تأثیرگذار بر ایجاد اختلالات نسلی را شناسایی کرد و راهکارهایی برای خروج از این بحران ارائه کرد. هویتِ چندپاره، حاصلِ اختلاط فرهنگ‌ها به‌ویژه فرهنگ‌های اسلامی، ایرانی و غربی، فشارهای حاصل از جهانی‌شدن و تحمیل فرهنگ‌های فراملی در شکل تقابل سنت و مدرنیته و اختلالات نظری و رفتاری نظام سیاسی است.

 

 

[1] به نظر بیکر، «نسل» گروهی از افرادند که در فاصلۀ زمانی معینی به دنیا آمده‌اند. از گروه‌هایی که مقارن با یک رویداد تاریخی بوده‌اند نیز تحت عنوان نسل آن رویداد نام می‌برند، مثل کسانی که تجربۀ جنگ را داشته‌اند.

[2] سبحانی، جعفر (۱۳۷۹)، سنجش هویت ملی بین دانش‌آموزان، تهرانی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، تهران، جهاد دانشگاهی.

 

/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha

جنگ پنهان هویتی در درون اسرائیل

چرا قوانین داخل خانه تغییر نمی‌کند؟

قتل و ترور، یقه سیاستمدار غربی را گرفته است!

راست افراطی با اروپا و آمریکا چه می‌کند؟

سواری‌گرفتن مخاطب از سلبریتی!

نابودی هژمونی لیبرال غربی در دانشگاه‌های آمریکا

عرفی شدن، نخستین گام جنسیت‌زدگی

در برابر عادی‌سازی شرارت و بی‌عدالتی اسرائیل مقاومت کنید

عصر کاهش جمعیت؛ چالش‌ها و راهکارها

دانشگاه‌های آمریکا، بازوهای دولت پلیسی

علم؛ قدرتی که آمریکا دارد از دستش می‌دهد!

مسئله نافهمیِ تحلیل‌های اجتماعی: کجا ایستاده‌ایم و چگونه برویم؟!

چگونه با اطلاعات نادرست مقابله کنیم؟

مدیریت مُد در بن‌بست؛ نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم؟

چه چیزی باعث خشونت سیاسی در آمریکا می‌شود؟

جنگ غزه مرا در هم شکست

«هاروارد» بی‌طرف نیست!

چرا ترامپ به سمت رمزارزها متمایل شد؟

قصه‌هایی از بیم و امید زنان فراری از مصائب اعتیاد!

جهان در کنار عدالت می‌ایستد یا قانون جنگلی که آمریکا از آن حمایت می‌کند؟

پرونده ها