گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ محمدمهدی رسولی - داستاننویس، فیلمنامهنویس و نقاش معاصر - دارای آثار هنری متعدد و دغدغه من در حوزه ادبیات پایداری است. او داستانهای زیادی برای نوجوانان دارد و البته بیشتر از همۀ اینها به برنامههای تلویزیونی نوجوان شناخته میشود. «اکسیژن» یکی از مهمترین آثار اوست که در عرصۀ برنامهسازی نوجوان گام مهمی بهحساب میآمد. او در بخش نخست این گفتوگو راجع به ظرائف تجربیاتش در برنامهسازی برای نسل نوجوان گفت و هم اکنون بخش دومِ صحبتهای این هنرمند توانمند پیش روی شماست.
دوران افول برنامهسازی
آقای رسولی، صحبتهای شما من را یاد ایامی انداخت که برنامه «اکسیژن» پخش میشد و ما مخاطبش بودیم. البته من در آن دوران هنوز نوجوان نبودم، ولی همواره و همیشه در ذهنم چند مظهر نمایشی و تلویزیونی از نوجوان داشتم که یکی از این مظاهر، برنامه اکسیژن بود. احساس میکردم که اگر کسی بخواهد به شکل من و از زبان منِ نوجوان سخن بگوید دقیقاً همین شکلی خواهد بود. اگر کسی بخواهد در مورد ماهیت نوجوانی صحبت کند، همینطور سخن خواهد گفت و خلاصه اکسیژن در یک کلام، عین هویت نوجوان دهۀ ۷۰ بود.
رسولی: بله، این را خیلی از بچههایی که مخاطب اکسیژن بودند به من میگویند. ما در تیم نویسندگی و کارگردانی برنامه دقیقاً همین دغدغه را داشتیم. میخواستیم کاری کنیم که نوجوان راحتتر خودش را بشناسد و بعد در جریان این شناخت به او کمک کنیم. الحمدلله بچهها احساس نزدیکی و راحتی زیادی با ما کردند. آن زمان مانند امروز همۀ برنامهها به یکدیگر شبیه شده بود؛ اتفاقی که حتی در جشنوارۀ فجر امسال هم قابلمشاهده بود. یعنی همۀ فیلمها مانند هم بود و هیچیک هیچ روایت و جهان منحصربهفردی نداشت.
ما مخاطب کودک و نوجوان را از دست دادیم و حتی در یک پلان هم تلاش نکردیم آنها را بازگردانیم. امروز همین اتفاق برای مخاطب بزرگسال هم افتاده که بسیار فاجعه است.
متأسفانه، دوباره به دوران افول تولید محتوای سینمایی و برنامهسازی بازگشتهایم. در زمانی که کاملاً یکسویه به قضایا نگاه شد، ما مخاطب کودک و نوجوان را از دست دادیم و حتی در یک پلان هم تلاش نکردیم آنها را بازگردانیم. امروز همین اتفاق برای مخاطب بزرگسال هم افتاده که بسیار فاجعه است. در واقع یک بار با این نسل آشناییزدایی شده است. ما با اکسیژن شروع کردیم و بعد به ترتیب «آب» و «تربت» را تولید کردیم، اما «آتش» را بههیچعنوان اجازه نداند که ساخته شود. من گفتم اجازه نمیدهم این برنامه به خطوط قرمزی که مدنظر شماست نزدیک شود. این برنامه چیز دیگری هست؛ همانطور که «تربت» را به سمت نهجالبلاغه بردیم و چیز دیگری شد. البته آنجا هم خیلی اذیتمان کردند. یک قسمت از تربت را در مورد ابوموسی اشعری ساختیم. گفتند اهلسنت و مجلس حساس شدهاند و سازمان پول این قسمت را نمیدهد. من هم گفتم اشکالی ندارد، بابت این قسمت هزینهای نمیگیرم. ما که قصد نداریم محتوای جدیدی از خودمان دربیاوریم یا تولید کنیم و به خورد مخاطب نوجوان بدهیم. دین، در زمان پیامبر (ص) آمد و محتوا به نحو احسن تکمیل شد. ما در صورت موفقیت در فرم، میتوانیم کار جدیدی بسازیم و موفقیت تلویزیون در تولید فرم جدید برای نوجوان است.
سالهاست که مخاطب دیگر تلویزیون نمیبیند و محتوایی را که قرار بود از این طریق ببیند، از جاهای دیگری تأمین میکند؛ پس باید برای این درد علاجی اندیشید و نوجوان را به این صحنه بازگرداند. ما اگر میخواهیم وجود و هویت نوجوانان را شکل دهیم، باید از همینجا شروع کنیم، وگرنه نوجوان برای کسب اطلاعات و پیداکردن پاسخ سؤالاتش، به شبه تریبونهایی رجوع میکند که اندک دادۀ درستی در اختیارش قرار نمیدهد. نمونۀ این شبههآفرینیها و پرسشهای عجیب را امروز در جایجای فضای مجازی میبینید.
هیچ؛ فلسفه زندگی نسل جدید
امروز سبک سؤال پرسیدن نوجوانها به سمتوسویی رفته که مرور این مسیر واقعاً تعجبآور است! آدم گاهی با خودش فکر میکند که نوجوان امروز را نمیشناسد، نمیداند هویتش چیست و از کجا آمده و میخواهد به کجا برود. در این فضا چه باید کرد؟
سالهاست که مخاطب دیگر تلویزیون نمیبیند و محتوایی را که قرار بود از این طریق ببیند، از جاهای دیگری تأمین میکند؛ پس باید برای این درد علاجی اندیشید و نوجوان را به این صحنه بازگرداند.
رسولی: نوجوان امروز سؤالات زیادی دارد و شناخت ما هم از او کامل نیست. اما مشکل اصلی به هویت نوجوان بازنمیگردد؛ مشکل اصلی از برنامهریزی ما برای نوجوانان است. من همکاری خود را با خیلی جاها قطع کردم. بعد از مدتی که به برخی از این نهادها و دوستانم در آن نهادها سر میزنم، میبینم هیچ تغییری اتفاق نیفتاده و عزمی هم برای تغییر وجود ندارد. اینطور است که با سرخوردگی تلاش میکنم به کارهای دیگرم برسم و خودم اتفاقی رقم بزنم.
همیشه به دوستانم میگویم که در هر جا مشغول هستید، تصمیمات شما منشأ اثرات زیادی برای نسل نوجوان است، پس حواستان را جمع کنید! یادم هست که در دوران ریاستجمهوری آقای روحانی، از وزارت ارشاد تماس گرفتند و گفتند مدارک خود را برای ما بفرستید. قصد داشتند برای چند هنرمند بزرگداشت بگیرند و من هم یکی از آنها بودم. چند روز بعد خبرنگاری تماس گرفت و گفت آقای فلانی، معاونت هنرهای تجسمی دوباره از مجسمۀ «هیچ» آقای تناولی پردهبرداری کرده است. نظر شما دربارۀ این اثر چیست؟ گفتم خیانت بزرگ و خبط بیجایی کرده است! «هیچ» برای یک نسلی اثر هنری بود، اما الان نیست! امروز «هیچ» دارد به یک فلسفۀ زندگی تبدیل میشود، فلسفۀ زندگی نسلی که در اوج شادابی و توانمندی هستند. آقای معاون هنری، امروز شما از چه چیزی پردهبرداری میکنید؟ خلاصه مصاحبۀ تندوتیزی کردم و گفتم آقای رئیسجمهور ابتدا باید برادریاش را با فرهنگ ثابت کند، بعد ما هم حرفها و اقدامات دیگری برای حرکت در این مسیر داریم. در مراسم بزرگداشت هم شرکت نکردم؛ چون فهمیدم موضوع چیز دیگری است و خلاصه زیر بار این حرفهای زور و بازیهای این مدلی نرفتم.
همیشه با خودم میگویم هر کس در بخش فرهنگی این نظام مسئولیتی داشته است، خدا بهراحتی از او نمیگذرد. من به بخشهای دیگر کاری ندارم اما این بخش قابلجبران نیست. دهه به دهه ما را عقب میاندازند و در واقع ما را در یک مسیر انحرافی کاذب گرفتار میکنند؛ چون همه در یک حلقه و در یک باند هستند.
میخواهم بگویم اصل موضوع این است که ما فضاهایی را از دست دادهایم که قبلاً تجربهاش کرده بودیم، اما از آن عبرت نمیگیریم. من مدتهاست که حرف نمیزنم، ولی به شما میگویم مسئلۀ نوجوان از آن مسائلی نیست که بگوییم حالا یک کاری میکنیم! این احساس اورژانسی به حل یک پدیده در کوتاهمدت، زخمی بر پیکر یک نسل باقی میگذارد که بهسختی قابلجبران است و اگر تعداد این زخمها زیاد شود، به خاطرۀ جمعی تبدیل میشود و آن وقت پاککردنش بسیار سخت است.
نوجوان را نادیده گرفتند
گویی مدیران چشمهایشان را به روی مسئلۀ نوجوان بستهاند و حتی نمیگذارند کسی این مشکلات را حل کند!
رسولی: من در پخش زندۀ ایسنا در همین ایام جشنوارۀ فجر گفتم که روی خونم شرط میبندم که مدیران فرهنگی هیچوقت موفق نمیشوند انقلاب را به زمین بزنند. اتفاقی که سالهاست در حال افتادن است. ماجرای نوجوان و بحرانهای مرتبط با آن هم از همین دست است. دیگر کسی نمیتواند بگوید این را نمیدانستند. مگر چند سال برای آزمایش احتیاج دارند؟ چقدر باید بیاییم و بگوییم تلویزیون جای فرم است! آیا دو نفر همت کردند فرم برنامههایی را که ساخته میشود، ببینند؟ کسی این برنامهها را از نظر زیباییشناسی و استاتیک بررسی کرده است؟ اصلاً کسی به مخاطب نوجوان و نیازها و سلیقۀ او اهمیت میدهد؟ مخاطب باید آن چیزی را ببیند که سلیقهاش را ارتقا میدهد. برنامههای موجود، ذائقۀ مخاطب را افزایش میدهد یا کاهش؟! در واقع گویا نهتنها پنجره جدیدی به روی شما باز نمیکند، بلکه پنجرههای خودت را هم به رویت میبندد! آیا واقعاً کسی نیست اینها را رصد کند؟ در سینما و نشر همین به همین وضع مبتلا هستیم. هیچ جایی وجود ندارد که در آن بارقهای از امید وجود داشته باشد و مدیری از روی دلسوزی در حال کارکردن باشد. شما فکر میکنید این اتفاقات میدانی حاصل چیست؟ حاصل کار همین مدیران فرهنگی! همینها که آنقدر نوجوان و جوان را نادیده گرفتند تا وجودشان را در خیابانها احساس کردند.
مسئلۀ نوجوان از آن مسائلی نیست که بگوییم حالا یک کاری میکنیم
بسیار عجیب است که مقام معظم رهبری در همین سالهای اخیر که از فرهنگ و اهمیت کار فرهنگی به وفور صحبت کردهاند، زمانی که کار به اجرا میرسد، همه چیز یخ میزند. اینجا مرحلهای است که ما موقعیت را درک نکردیم و غافلگیر شدیم. بهاینترتیب، همیشه در مقابل این نسل که بعداً شکل عوض خواهد کرد بازنده جلوه خواهیم کرد. از بین بردن سطح سلیقۀ مخاطب به نحوی که هر برنامهای که امروز ساخته میشود، ببیند، خیلی بدتر از آن است که مخاطب جذب برنامههای غربی شود. مانند پرندهای که به قفس عادت کرده باشد و در صورت رهایی باز به قفس برگردد. با سلیقۀ مخاطب چه کردهاید که الان فلان برنامۀ تلویزیونی را میبیند و میگوید بهبه!
بحث من اصلاً راجع به محتوا نیست. ما حقیقتاً مشکل محتوایی نداریم. تلویزیون محل خروج کاری است که اول هنرمندانه باشد، مخاطب را بنشاند و بعد با او حرف بزند. این بایستهها را برای نوجوان به توان دو برسانید تا بتوانید با او رابطه برقرار کنید.
ظرف عسلی که همه را مسموم میکند!
ما فقط نگرانیم که نوجوان امروز سراغ گروه بیتیاس و امثال آن میرود، در حالی که اصلاً نمیدانیم او چه میخواهد؟ چه چیزی برایش جذاب است و چرا سراغ محصولات غیرایرانی میرود؟
چقدر باید بیاییم و بگوییم تلویزیون جای فرم است! آیا دو نفر همت کردند فرم برنامههایی را که ساخته میشود، ببینند؟ کسی این برنامهها را از نظر زیباییشناسی و استاتیک بررسی کرده است؟
رسولی: ما اجازۀ نشستن به نوجوان نمیدهیم و میخواهیم همه چیز را به وجه کاریکاتوری توی چشم نوجوان کنیم. ما در اکسیژن مخاطب را اول نشاندیم، بعد بحث «قُد قُد قُد، وای از دست مد» را مطرح کردیم، بعد در برنامۀ «آب» فضا را کاملاً عوض کردیم. به ما گفتند ادامه دهید. من گفتم اگر ادامه بدهیم، مرگ برنامه اتفاق میافتد و خاطرۀ خوش آن هم از بین میرود. مدتی بعد هم روی برنامۀ «املت سیب» کار کردم که ساخته نشد. بعد هم یک نویسنده، مدیر گروه کودک و نوجوان شبکۀ یک شد و دوران افول برنامهسازی نوجوان از همینجا آغاز شد. من به او گفتم برو پز بده که نگذاشتی محمدمهدی رسولی با سیسال سابقه حتی یک فریم در شبکۀ تو برنامه بسازد!
برنامهسازی آن هم برای نوجوان و با فرمی غیر از فرمهای رسمی، از آن کارهای سخت و طاقتفرساست. نه بهخاطر خود نوجوان، بلکه بهخاطر نگاههای مدیریتی عجیبوغریبی که وجود دارد. انگار یک ظرف مسمومی داریم که اگر عسل هم در آن بریزیم، فرد مسموم میشود. یاد جریان مدرسه افتادم که رهایش کردم. تلویزیون هم مثل آن مدرسه شده بود که باید رهایش میکردم.
اگر شما امروز بخواهید برای نوجوان برنامه بسازید، در چه زمینه و با چه فرمی میسازید؟
برنامهسازی آن هم برای نوجوان و با فرمی غیر از فرمهای رسمی، از آن کارهای سخت و طاقتفرساست. نه بهخاطر خود نوجوان، بلکه بهخاطر نگاههای مدیریتی عجیبوغریبی که وجود دارد.
رسولی: کاری که من به شبکه نسیم ارائه دادم، برگرفته از متون ادبی کهن در خصوص نوجوان و جوان بود که خدا را شکر تولید نشد. برنامۀ «روح ریحانی» هم بود که آن هم نشد؛ کاری سینمایی که به دوران کودکی و جوانی امام خمینی (ره) میپرداخت و زندگی عارفانۀ امام را نشان میداد هم داشتیم که تولید نشد. داستان یک حدیث از امام کاظم (ع) در مورد مرگ که نگاه شیعی به مسئلۀ مرگ را در یک قالب گنگستری نشان میداد هم بود. در این کار بدون آنکه کسی اهل حدیث یا نماز باشد، متوجه فضا و اصل حرف میشود. چندین سال است برای این کارها در حال دوندگی هستیم، اما هر یک به دلیلی نشده و مهمترین دلیلش هم حفظ باورهای من در برنامهسازی است! تازگیها در حال نوشتن کاری با موضوع منافقین هستم که بخشی از آن هم مربوط به نوجوان است.
من عضو هیچ باندی نیستم
امیدوارم بهزودی این کارها را از قاب تلویزیون ببینیم و نوجوانها هم تماشاگر اصلی کارهای شما باشند.
رسولی: همیشه با خودم میگویم هر که در بخش فرهنگی این نظام مسئولیتی داشته است، خدا بهراحتی از او نمیگذرد. به بخشهای دیگر کاری ندارم اما این بخش قابلجبران نیست. دهه به دهه ما را عقب میاندازند و در واقع ما را در یک مسیر انحرافی کاذب گرفتار میکنند؛ چون همه در یک حلقه و در یک باند هستند. این مسئله فقط در سینما نیست، در تلویزیون و در همۀ بخشهایی که من کار کردهام وجود دارد. در حقیقت قبل از اینکه لازم باشد شما استعدادها و تواناییهایتان را اثبات کنید، باید ثابت کنید حافظ منافع آن باند هستید. با مدیری دیدار داشتم و به او گفتم که من از اول اصلاحطلب یا اصولگرا نبودم. من از اول گفتم امام و بعد هم گفتم آقای خامنهای و هنوز هم دهه شصتی فکر میکنم و آرمانهایی دارم که طبق همان کار میکنم. او اینها را تأیید کرد و کلی تعریف کرد و وعده داد، ولی عملاً باز هم اتفاقی نیفتاد. برادر من هم باشد، کاری نمیکند. من اول باید ثابت کنم که به غیر از برادری، در حلقۀ او هستم و منافع او را تأمین میکنم تا برایم کاری کند. این خیلی دردناک است که در این دایرۀ مدیران تنها چیزی که مهم نیست هویت و آیندۀ نوجوان است.
/ انتهای پیام /