گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «زندگی خانوادگی عوض شده؛ دیگه مثل قدیم نیست». این گزارهای است که از جامعهشناسان حوزه خانواده، سیاستمداران و روزنامهنگاران تا رانندگان تاکسی و پیرمردان بازنشسته پارکنشین و... بر سر آن توافق دارند. هر کدام از ما در یک خانواده زندگی میکنیم و گمان داریم که به نحوی از انحاء، درباره سرشت و ماهیت خانواده، «چیزهایی» میدانیم. اما زندگی خانوادگی دقیقاً چه تغییراتی کرده است؟ این تغییرات تحتتأثیر چه عواملی رخ داده و چه پیامدهایی دارد؟ در واقع برای دوری از درک متعارف و روزمره یا برداشتهای قالبی درباره زندگی خانوادگی، ما نیازمند مطالعات علمی هستیم و تنها دانش جامعهشناسی میتواند به این سؤالات پاسخ دقیقی بدهد. این یادداشت، در پی بررسی پاسخ برخی از این سؤالات است.
زندگی خانوادگی در ایران چگونه بوده و هست؟
جامعهشناسان بر این نکته تأکید دارند که تغییرات خانواده در ایران، مشابه تغییرات خانواده در صد سال اخیر در سایر کشورهای جهان است. تغییرات نهاد خانواده به تبع تغییر در ساختارهای کلان اجتماعی و مدرنشدن جامعه و مواردی مانند افزایش شهرنشینی، رشد فردگرایی و تغییر ارزشهای اجتماعی رخ دادهاند و چندین شاخص دارند. مثلاً نظم جنسیتی تغییر کرده و به سمت برابری جنسیتی و افزایش قدرت زنان سیر میکند. تمایل به داشتن فرزند کاهش یافته است و اساساً میان لذت جنسی و تولیدمثل، تمایز به وجود آمده است. طلاق آسانتر شده و درصد خانوادههای تکوالدی افزایش یافته است. کالاییشدن خدمات مراقبت، افزایش یافته و اکنون بسیاری از این نوع خدمات ارائه میشود. تفاوت نسلی بین والدین و فرزندان افزایش یافته و با بالاتر رفتن امید به زندگی، تمایل فرزندان برای مراقبت از والدین سالمندشان کاهش یافته است؛ درحالیکه درصد زنان سالمند نیز افزایش پیدا کرده است.
تغییرات نهاد خانواده به تبع تغییر در ساختارهای کلان اجتماعی و مدرنشدن جامعه و مواردی مانند افزایش شهرنشینی، رشد فردگرایی و تغییر ارزشهای اجتماعی رخ دادهاند و چندین شاخص دارند.
اما آن زندگی خانوادگی زیبا که همگان بابت از دست رفتنش تأسف میخورند، مگر چه بوده است؟ شاید بتوان آنچه سریالهای تلویزیونی چون «پدرسالار» به تصویر کشیدهاند را یک نمونه از زندگی خانوادگی آرمانی دانست. چند برادر که در خانه پدر زندگی میکنند و همگی با شادی و نشاط بر سر سفره بزرگی مینشینند و بچهها که در حیاط بزرگ خانه با همدیگر بازی میکنند. اما این تصویر زیبا، چندین اشکال دارد؛ از جمله اینکه موقتی و خاص یک دوره تاریخی کوتاه بوده است. همانطور که خانههای بزرگ حیاطدار قدیمی، امروز در حال تخریب هستند تا به جای آنها مجتمعهای آپارتمانی ساخته شود، این خانواده پرجمعیت نیز جای خود را به خانوادههای کوچک میدهد.
در کنار مدرنشدن جامعه ایران، صنعتیشدن و شهرنشینی گسترده، در حوزه نظم جنسیتی و نهاد خانواده نیز تغییرات بسیاری رخ داد؛ سنخ «خانواده پدرسالار گسترده» در جامعه ماقبل صنعتی عصر قاجار، به سنخ «خانواده هستهای پرجمعیت» در جامعه در حال گذار عصر پهلوی، سرانجام به «خانواده هستهای کمجمعیت» شهری در حال حاضر تغییر یافته است. با تغییر سنخ خانواده از جهت ساختار، کارکرد و پیوندهای بیرونی، نقشهای خانوادگی زنان - مخصوصاً مفهوم همسری و نحوه ایفای نقش مادری - نیز تغییر یافت و با افزایش حضور زنان در بازار کار، سیاست خانواده به ساماندادن اشتغال زنان و مراقبت از فرزندان متمرکز شد.
بُعد خانوار در ایران یکسان نیست
بر اساس آمار مرکز آمار ایران، در سال ۱۳۵۵، ۶ میلیون و ۷۰۰ هزار خانوار در ایران وجود داشتند که در عرض سیسال تقریباً سه برابر شده و به ۱۷ میلیون و ۳۰۰ هزار خانوار در سال ۱۳۸۵ رسیده است. اما بُعد خانوار کوچک شده است و تعداد خانوارهای پرجمعیت (هفتنفره و بیشتر) که در سال ۱۳۴۵، شامل ۲۵ درصد کل خانوارها و حدود یک میلیون و هفتصد هزار خانوار است، در سال ۱۳۹۰، تعداد خانوارهای پرجمعیت فقط ۳ درصد کل خانوارها را شامل میشود. در مقابل، تعداد خانوادههای سهنفره بهخصوص خانوادههای تکفرزندی، افزایش یافته است. تا آنجا که ۲۷ درصد خانوارها در سال ۱۳۹۰، سهنفره هستند. همچنین ما شاهد افزایش درصد خانوادههای تکنفره و دونفره نیز هستیم. تغییر بُعد خانوار، محدود به مناطق شهری نیست و در روستاها نیز شاهد همین روند کوچکتر شدن خانواده هستیم. البته توجه به میانگین آمار، نباید ما را از این نکته غافل کند که در تمام استانها و فرهنگهای قومیتی، بُعد خانوار یکسان نیست. خانوادههای کوچک و تکفرزند، بیشتر در کلانشهرها وجود دارند و خانوادههای پرجمعیت در استانهای محروم کشور دیده میشوند. دادههای آماری تنها از تغییر ابعاد خانواده یا سن ازدواج و درصد طلاق سخن میگویند؛ درحالیکه شناخت تغییرات در خانواده، نیازمند فهم تغییرات الگوی همسرگزینی، انتظارات از زندگی مشترک، روابط قدرت در خانواده و مناسبات زوجین است.
دادههای آماری تنها از تغییر ابعاد خانواده یا سن ازدواج و درصد طلاق سخن میگویند؛ درحالیکه شناخت تغییرات در خانواده، نیازمند فهم تغییرات الگوی همسرگزینی، انتظارات از زندگی مشترک، روابط قدرت در خانواده و مناسبات زوجین است.
در دهه نود شمسی، خانواده هستهای کمجمعیت - شامل دو فرزند و کمتر - تفوق یافت و متداولترین شکل خانواده شد. پیمایش ملی خانواده در سال ۱۳۹۸، درباره الگوی همسرگزینی، روابط زوجین و... اطلاعاتی در اختیار ما میگذارد. بنا بر نتایج این پیمایش، نحوه آشنایی افراد با همسرانشان کماکان به این صورت است که حدود ۳۵ درصد یا با یکدیگر هممحله بودهاند یا فامیل و آشنا و ۵۵ درصد نیز از طریق معرفی اقوام و خانواده و دوستان بوده است و فقط حدود ۱۰ درصد به طور مستقیم با یکدیگر آشنا شدهاند. نکته مهم این است که این مورد اخیر، برای افراد با تحصیلات بالاتر و جوانتر، دوبرابر این مقدار است که خود نشاندهندۀ روند روبهرشد این الگوی آشنایی در ازدواج است. ۵۲ درصد مشارکتکنندگان در این پیمایش، اظهار داشتهاند که پیش از ازدواج، از یکدیگر شناخت کافی پیدا نکردهاند. حدود یکچهارم آنان تحتفشار خانواده به این ازدواج تن داده بودند. البته فشار خانواده برای دختران بیشتر بوده است که با افزایش تحصیلات و نیز برای کم سن ترها، بسیار کمتر میشود. فشار خانواده برای ازدواج افراد بیسواد، سه برابر افراد با تحصیلات عالی است. بهعبارتدیگر، برای افراد با تحصیلات عالی و جوان و افراد شاغل، ساختار ازدواج، متفاوت از گذشته است. این ساختار، مبتنی بر انتخاب شخصی همسر، تصمیم فردی زن و مرد به ازدواج، شناخت متقابل پیش از ازدواج و ازدواج در سنین بالاتر است.
در زمینه ساختار قدرت در خانواده، ۵۱ درصد زنان گفتهاند که رویهمرفته در خانواده حرف آخر را همسرشان میزند. این نسبت برای مردان ۲۱ درصد، برای افراد با تحصیلات عالی ۳۰ درصد و برای جوانان ۳۸ درصد است. در مجموع، آمار نشان میدهد که اولاً مردسالاری ضعیف شده و در حال تضعیف است و ۹۲ درصد افراد معتقدند که تصمیمات را باید بهصورت مشترک گرفت. یکی از تغییرات مهم در روابط خانوادگی و اجتماعی است. با افزایش تحصیلات زن و مرد در خانواده، روابط با خواهر و برادر و دوستان بیشتر و صمیمانهتر شده و در مقابل با فامیل کمتر میشود.
تجربه والدگری و علت ازدواج در خانواده نوین
در گذشته، فرزند عامل اصلی بقای خانواده بود و در صورت عدم فرزندآوری زن، امکان طلاق یا چندهمسری مرد وجود داشت. اما در خانواده هستهای کمجمعیت شهری، از اولویت فرزندآوری کاسته شده و سازگاری طرفین اهمیت بیشتری یافته است. اختصاص بخشی از معماری خانه به اتاقخواب، نشانه خصوصی شدن و مهم شدن لذت جنسی است. از شوهر انتظار میرود اوقاتفراعت خود را با همسر و فرزندانش بگذراند. اهمیت یافتن مناسبت سالگرد ازدواج، یادآوری و تبادل هدیه در این روز، نشاندهنده اهمیت روزافزون علاقه و صمیمیت میان زوجین بهعنوان عامل اصلی تداوم زندگی مشترک است. تجربه والدگری، دلیل اصلی ازدواج نیست؛ تا آنجا که تعدادی از زوجین به شکل اختیاری، بدون فرزند باقی میمانند. بنا بر نتایج پیمایش ملی خانواده، کسانی که گفتهاند تمایلی به فرزندآوری ندارند، ۶۸ درصد برای آینده فرزندشان نگران هستند. ۶۲ درصد، سخت بودن تربیت فرزند را بهانه کرده و ۵۳ درصد نیز به هزینههای زیاد آن اشاره کردهاند. علل بعدی در مراتب پایینتری قرار دارند. نگرانی زنان برای آینده و سختی تربیت فرزند بیشتر از مردان است. تعداد فرزندهای مطلوب از صفر تا ۷ به بالا ذکر شده است که متوسط آن حدود ۳/۳ است؛ ولی این رقم، برای جوانان ۲.۵ است و برای افراد با تحصیلات عالی نیز اندکی کمتر از ۲.۴ است که نشاندهنده سیر نزولی تعداد فرزند مطلوب از نظر خانواده است.
جدا از نتایج پیمایش خانواده، باید به این نکته توجه داشت که پیشرفتهای پزشکی و پیشگیری از بارداری به زنان اجازه میدهد که زمان بارداری خود را به تأخیر بیندازند و تا حد امکان کنترل کنند. انتخاب تعداد فرزندان و زمان بارداری، بیشتر انتخابی و برنامهریزی شده است. پیشرفتهای پزشکی در درمان نازایی و بهرهبردن از گزینههایی چون تخمک اهدایی یا رحم جایگزین، به بسیاری از زوجین نابارور امکان فرزندآوری میدهد. به دلیل توسعه امکانات پزشکی، مرگومیر مادران حین زایمان و نرخ مرگومیر نوزادان به کمترین حد خود رسیده است. مرگ مادر در حین زایمان، دیگر حادثهای نادر محسوب میشود که نیازمند بررسی قصور پزشکی است.
در گذشته، فرزند عامل اصلی بقای خانواده بود و در صورت عدم فرزندآوری زن، امکان طلاق یا چندهمسری مرد وجود داشت. اما در خانواده هستهای کمجمعیت شهری، از اولویت فرزندآوری کاسته شده و سازگاری طرفین اهمیت بیشتری یافته است.
نکته مهمتر اینکه مفهوم فرزندآوری تغییر کرده است؛ اگر در گذشته فرزند بهعنوان نیروی کار خانواده بود، در خانواده مدرن، کودک نیازمند سرمایهگذاری مادی و عاطفی بسیاری است تا آینده او بهعنوان یک فرد مستقل و توانمند تعیین شود. ازاینرو، تعداد فرزندان خانواده به دو یا سه فرزند محدود شد. با کاهش تعداد فرزندان، بار دیگر مفهوم مادری تغییر میکند. در گذشته، ارجحیت با فرزند پسر بود اما اکنون کمتر به جنس فرزند اهمیت داده میشود و تفاوت زیادی در دیدگاه زنان و مردان نسبت به جنس فرزند دیده نمیشود.
امروز مادری تنها به معنای مراقبت و برآوردن نیازهای زیستی کودک در چند سال اول زندگی نیست؛ بلکه مادری، پرورش استعدادهای کودک را نیز در برمیگیرد و بازی با بچه و گذران وقت با او مهم شده است. رسانههای جمعی بر نقش تعیینکننده زنان در تربیت کودک و لزوم توجه تماموقت مادر به کودکان برای جلوگیری از مشکلات روانی آنها تأکید دارند. البته خانواده مدرن - بهویژه در شهرهای بزرگ - مراقبت از کودکان را در بسیاری از موارد، به مهدهای کودک میسپارد. تا پیشازاین، مهدکودک بهعنوان ضرورتی از سر ناچاری برای زنان شاغل دیده میشد؛ اما بهتدریج، مهدکودک بهعنوان محلی برای بازی و اجتماعی شدن کودک توصیه میشود.
اختصاص یکی از اتاقهای محدود خانه به کودک و مبلمان آن با تخت، کمد، میز مطالعه و سایر اسباب و لوازم متناسب با نیاز و رفاه کودک، چیدمان وسایل و مدیریت فضای خانه با درنظرگرفتن نیازها و خواستههای کودک، نشاندهنده برجستهتر شدن جایگاه کودک در خانواده بهعنوان فردی مستقل است. در جامعه سنتی، کودکان به نحوی تربیت میشدند که مطیع والدین و فرمانبردار بزرگسالان باشند؛ اما والدین خانواده کمجمعیت شهری، حساسیت بیشتری به خواستهها و نیازهای فرزندان خود دارند و برای تغییر رفتار کودکان، کمتر به تنبیه بدنی متوسل میشوند و بیشتر تشویق، راهنمایی و مشاوره را به کار میگیرند.
زمان آن رسیده است کمی جدیتر شویم!
محدودیتهای زمانی والدین در انتقال مستقیم و سنتی آموزشها یا مهارتها، تنوع زمینهها و مهارتهای در دسترس و گاهی ارزشمند تلقیشدن صرف این نوع هزینهها - هم برای والدین و هم برای فرزندان - سبب شده است در کنار کتابها و جزوات آموزشی مرسوم، وسایل اطلاعاتی و دیجیتال به خانهها راه یابد. خانه به میدانی برای مصرف فرهنگی تبدیل شده است و نحوه گذران اوقات فراغت فردی و خانوادگی را تحتتأثیر قرار میدهد. مثلاً تماشای یک سریال تلویزیونی پرطرفدار، فرصت مناسبی است تا اعضای خانواده ساعتی کنار هم باشند.
نکته مهمتر اینکه مفهوم فرزندآوری تغییر کرده است؛ اگر در گذشته فرزند بهعنوان نیروی کار خانواده بود، در خانواده مدرن، کودک نیازمند سرمایهگذاری مادی و عاطفی بسیاری است تا آینده او بهعنوان یک فرد مستقل و توانمند تعیین شود. ازاینرو، تعداد فرزندان خانواده به دو یا سه فرزند محدود شد.
گذران اوقات فراغت خانوادگی یا بازی با فرزندان، به صمیمیت فرزندان با والدین میافزاید. از آنجا که سالهای حضور فرزند در خانواده طولانی شده است، مادری تا رسیدن کودک به سن خاصی - مثلاً نوجوانی - محدود نیست. بلکه تا زمان سکونت فرد در خانه ادامه مییابد. در اغلب خانوادههای متوسط شهری، والدین از زمان فراغت و رفاه خود برای ایجاد زمانی مفرح و مطلوب برای فرزندان هزینه میکنند و مادران توان جسمی و عاطفی بیشتری هزینه میکنند. بااینحال، زنان دیگر مانند گذشته تمام زندگی خود را با نقش مادری تعریف نمیکنند و حتی انتظار از شوهر و نوع رابطه با او تغییر کرده و میشنوید که زنان میگویند: «بچهّها دنبال زندگی خودشان میروند، شوهرم برایم میماند». هر روز زنان بیشتری تلاش میکنند از کلیشههای جنسیتی سنتی فاصله بگیرند. مثلاً در زندگی روزمره، تغییراتی کوچک به وجود میآورند، شوهرشان را در کارهای خانه مشارکت میدهند، به پسرهایشان مهارتهایی چون آشپزی را میآموزند، اوقاتی را به خودشان و کارهای شخصی اختصاص میدهند، میکوشند خواستهّها و آرزوهایشان را دنبال کنند، درآمدی داشته باشند و آنطور که دلشان میخواهد لباس بپوشند و بخندند و زندگی کنند.
جامعه ما به مسیر مدرنشدن در مرحله تغییرات فرهنگی رسیده است؛ جایی که ارزشهای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی سنتی بیاعتبار شدند. اما هنوز ارزشهای فرهنگی مدرن شکل نگرفتهاند. توافق جمعی درباره نظم جنسیتی، نقش زنان و مردان در خانواده و جامعه، مستلزم گفتگوی عمومی و رسیدن به وفاق جمعی است. دولت و رسانه رسمی باید این گفتگو را تسهیل کنند. اما در حال حاضر، این عرصه به منازعه یکطرفهای تبدیل شده که جریان غالب در آن، فقط گفتمان خود را حق میبیند و تنها یک سبک زندگی را به رسمیت میشناسد. این وضعیت به چندگانگی ارزشی و حتی ستیز فرهنگی در جامعه میانجامد. زمان آن است که گفتگو درباره تغییرات اجتماعی و فرهنگی بهخصوص در حوزه خانواده را جدیتر بگیریم.
/ انتهای پیام /