بررسی ظرفیت‌ها و راهکارهای مشارکت اجتماعی در نوجوان در گفت‌وگو با وحید ولی/ بخش دوم؛

شاید خودِ ما هم نوجوان را باور نداریم

شاید خودِ ما هم نوجوان را باور نداریم
مسئله من تربیت سیاسی در رسانه است. مسئله من مسئله فهم از انقلاب اسلامی است. ما در این چهل سال، روایت‌های مختلفی از امام برای نوجوان و غیرنوجوان داشتیم. در این باره یک جمعی با حضور بزرگواران این مسئله شکل دادیم و به این جمع‌بندی رسیدیم که مسئله نوجوان، الان این‌گونه نیست که امام خمینی (ره) را نمی‌شناسد یا به آشنایی‌زدایی از امام نیاز دارد؛ بلکه امام خمینی (ره) «میمی» را می‌شناسد که مثلاً اطلاعی از او ندارم و به او هیچ حسی هم ندارم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نوجوان ایرانی کیست؟ آیا نوجوان را به‌مثابه کودکی ببینیم که در مسیر گذر از این دوره برای انتقال به دوره جوانی است یا نگاهمان به این دوره به‌عنوان یک دوره هویت‌بخش باشد؟ با چه راه‌هایی می‌توان نوجوان ایرانی را پای مشارکت اجتماعی آورد؟ این نوع مشارکت در هویت‌بخشی او چه تأثیری خواهد داشت؟ و... سؤالاتی ازاین‌دست، دغدغه ما در پرونده‌ای با عنوان نوجوان ایرانی و راه‌های مشارکت اجتماعی اوست. در یکی از گام‌ها، میزبان وحید ولی - مدیر جوان شبکه امید - بودیم. مشروح بخش دوم این گپ‌وگفت در ادامه از منظر شما می‌گذرد.

 

نگاه مصرف‌زده به فرایندهای تربیتی نوجوان

در بخش نخست به موضوع شرایط عمومی مشارکت نوجوان پرداختیم. حال سوال این است که برنامه‌های تربیتی مانند اردوی جهادی، کانون‌های فکری و پرورشی و راهیان نور چه میزان توانسته‌اند فضای مشارکت را برای نوجوان فراهم کنند؟

ولی: اردوها یک سیاست بود که همه چیزش آماده بود؛ مصالح، تجهیزات و وسیله نقلیه‌اش آماده است و شما فقط بچه‌ها را جمع می‌کنید تا اردوی جهادی بروند. خودِ جهادی، از اینکه تیم جمع بشود تا پول جمع بکند، پیش‌قراولی برود، عملیات انجام بدهد، ارتباط بگیرد و نهادهای آنجا را پیدا بکند، همه این فرایندها که اتفاقاً در نگاه مدیریتی، بهره‌ور و بهینه هم نیست، به معنای مثلاً دودوتاچهارتا که «این‌قدر پول دادم، این‌قدر توان گذاشتم، چقدر خانه درست شد؟»، یعنی اگر سنجش را این مؤلفه قرار دهیم، این خودش مشارکت بود و بسیاری از بچه‌هایی که در این فرایند رشد کرده بودند، الان فهم کار اجتماعی و مشارکت اجتماعی دارند. اما از مسئولان اردوی راهیان نور بپرسید که در اردو واقعاً چه اتفاقی رقم می‌خورد؟ صرفاً بچه‌ها را به چند مکان برای بازدید می‌برند. در این سفر چه نوع مشارکتی است؟ بعد این مسئله می‌شود که با آسیب‌های اجتماعی که در این اردو رقم می‌خورد، من چه کار کنم؟! به این دلیل است که من به او (نوجوان) گفتم تو مصرف‌کننده این خدمت یا محصول فرهنگی هستی. مجدداً می‌گویم: یکی از آن انگاره‌ها این است که آیا نوجوان می‌تواند تولیدکننده باشد یا نه یا صرفاً مصرف‌کننده است؟ به نظرم این یکی از گزاره‌های جدی است.

حس من این است که نوجوان تنها بی‌معناست؛ نوجوان کنار مربی باید باشد. او وزیر است و می‌تواند یک وزری را بلند کند؛ اما وزیر خالی، بی‌معنا و ربط است. حتماً هم با سنگینی بار زدن، وزیر می‌شود.

 

نیاز به حضور حکیم و مربی کنار نوجوان

خود شما باتوجه‌به تجربه‌ای که در این عرصه دارید، معتقدید که نوجوان می‌تواند تولیدکننده باشد؟

ولی: بله. حتماً حس من این است که نوجوان تنها بی‌معناست؛ نوجوان کنار مربی باید باشد. او وزیر است و می‌تواند یک وزری را بلند کند؛ اما وزیر خالی، بی‌معنا و ربط است. حتماً هم با سنگینی بار زدن، وزیر می‌شود. اگر من به او بگویم این را بلند کن، وزری برای او ندارد. یک حدی دارد؛ ۱۰۱ درصدی یا ۹۹ درصدی است، اما حتماً حکیم و مربی کنارش نیاز است. این ادبیاتی هم که مثلاً «نوجوان خودش می‌فهمد»، سوزاندن نوجوان است. من کاملاً این دوره گذار را می‌فهمم. نگاهم شاید ایدئولوژیک باشد، اما نوجوان بدون اتصال ولایی بی‌معناست. نوجوانِ یله و رها بی‌معناست. اتصال نوجوان یا با خانواده است یا با مربی؛ یعنی یا با ولایت خانوادگی است یا با ولایت علمی، ولی حتماً می‌تواند تولیدکننده باشد.

در سندی که در دوران جنگ تنظیم کرده‌ایم، گزاره اصلی نوجوان، «نقش‌مندی» اوست. اتفاقاً اگر نقش‌مندی برای او رقم نخورد، بیشتر از کودک و بزرگسال ضربه عاطفی، روحی و... می‌خورد؛ لذا این گزاره جدی است. یکی از دوستان تحلیل دیگری با موضوع مقایسه جنگ‌ها انجام داده بود. طبق این تحلیل در جنگ‌های هوایی، احساس استیصال برای آدم‌ها بیشتر است تا جنگ‌های زمینی. در جنگ‌های هوایی، گویی انسان نمی‌تواند کاری انجام دهد و بسیار دچار استیصال می‌شود؛ مخصوصاً در جنگ اخیر ۱۲ روزه که شاید پدافند آن‌قدر فعال نبود و ما هم نتوانستیم هواپیما بلند کنیم و نداشتیم که بلند بکنیم. مسئله ما در سند این بود که اگر نوجوان یک کنش واقعی انجام ندهد، مریض می‌شود.

من در ذهنم این است که نوجوان حتماً با آن استعاره «وزارت» می‌تواند؛ یعنی هم باید یک مواجهه واقعی با واقعیت داشته باشد، هم باید برای او سنگینی داشته باشد. منظورم از مواجهه واقعی این است که «پویش‌بازی» و «مشارکت‌بازی» نشود و نوجوان را به‌مثابه ابزار نبینم، بلکه به‌مثابه یک انسانِ کلِ واحد ببینم.

 

این نقش و مشارکت چقدر می‌تواند پیش برود؟ یعنی ما الان می‌توانیم به نوجوانی فکر کنیم که باتوجه‌به تحولات اجتماعی و فهم او، برای او سهم رأی یا سهم کار قائل هستیم؟

ولی: سهم کار به چه معنا؟

 

به این معنا که کار کند.

ولی: حتماً. یک مسئله جدی، نسبت است؛ یعنی در فردگرایی که در نوجوان حاکم است، من نسبتی برقرار نمی‌کنم که بخواهم برای آن تلاشی بکنم. چون وقتی نسبت نوجوان و اجتماع مشخص بشود، مشارکت نیز مشخص می‌شود. اما به نظرم حتماً هم در فضای کار، هم در فضای مشارکت سیاسی با آن قید اتصالی که گفتم، میسر می‌شود. البته باید بحث تربیت سیاسی باز شود که سپس مفهوم وسیع مشارکت اجتماعی باز شود.

 

آیا شما قائل به این هستید که این تربیت سیاسی برای نوجوان امکان‌پذیر است؟

ولی: اگر بخواهیم حرف جزمی بزنیم، تنها هدف آموزش‌وپرورش در نگاه آموزش‌وپرورش مدرن، باید همین باشد و جز این نیست.

یعنی در فردگرایی که در نوجوان حاکم است، من نسبتی برقرار نمی‌کنم که بخواهم برای آن تلاشی بکنم. چون وقتی نسبت نوجوان و اجتماع مشخص بشود، مشارکت نیز مشخص می‌شود.

 

شاید خودِ ما هم نوجوان را باور نداریم

پس ما می‌توانیم نوجوان را وارد بازار کار کنیم و نوجوان را با تربیت سیاسی وارد مشارکت اجتماعی کنیم و حتی به رأی برسانیم. چه اتفاقی می‌افتد که تقریباً گزاره‌های تمام کنشگران عرصه نوجوان در مشارکت، نهایتاً نزدیک به هم است، اما این در عرصه عمل رقم نمی‌خورد؟ یعنی شما و دیگر کنشگران عرصه نوجوان این نکات را می‌گویید که نوجوان باید پای کار بیاید، نقش پذیرد، خودِ نوجوان «مسئله» نیست و... شاید در یک سری مباحث خُرد، اشکالاتی وارد باشد، ولی روی زمین این مسئله احساس نمی‌شود.

ولی: شاید خودِ ما هم واقعاً باور نداریم! یعنی من این را اعلام می‌کنم، ولی نمی‌توانم آن را اعمال کنم. به نظرم این نکته شاید یک گفتن، صادقانه و جدی باشد. خودمان حتماً ترس داریم. شاید باور ما هم هنوز شکل نگرفته است و هنوز با نوجوان‌هایی که در ذهنمان کودک هستند، کار می‌کنیم. این مسئله جدی است. مثل این است که بگوییم مگر مسئله انقلاب اسلامی، مردم نبوده است؟ مگر رهبرانش همین را نگفتند؟ اما یک امام قیام می‌کند، درست است؟ می‌خواهم بگویم واقعاً شاید باور نداریم. احتمالاً شهید «مطهری» در انتخاب واژگانش دقیق بوده که امام را این‌گونه می‌بیند که ایمان به مردم دارد. شاید گفته شود که همه ایمان به مردم دارند، اما حقیقتاً ایمان امام به مردم بسیار جدی است. البته نمونه بیشتری هم دیدیم که در ایام جنگ توانستند از ظرفیت مردم و بالاخص نوجوانان استفاده کنند. اما احتمالاً قید و بندهای ساختاری به ما اجازه نداد که از همه آن ظرفیت استفاده بکنیم. یک مثالی عرض کنم؛ پیش از جنگ، یک نوجوان پایه یازدهمی یک مستند خوبی در مورد انرژی هسته‌ای ساخته بود. بعد از چند بار رفت‌وبرگشت با این نوجوان، مستند او را از شبکه امید پخش کردیم و خود او حس خیلی خوبی گرفت و حال خود من هم واقعاً خوب شد؛ یعنی یک تیم نوجوان با زبان نوجوان برای نوجوان، یک کار این مدلی انجام داد. به نظرم دلیل اصلی این است که ما هنوز باور نداشتیم که می‌شود. از آن‌سو، لوازم و ساختارهایش را هم فراهم نکرده‌ایم. یعنی اینکه بتوانیم از این ظرفیت‌ها استفاده کنیم، نیاز به کانال‌کشی‌ها و زیرساخت‌هایی دارد.

ما بعد از شهادت «سید حسن نصرالله» در مورد فلسطین و ایجاد کنشگری نوجوانان، سامانه‌ای را بالا آوردیم و این را به معاونت علمی عرضه کردیم. معاونت به ما گفتند این سامانه، یک فناوری اجتماعی است. ما تصورمان این بود که کمک حاکمیت می‌تواند به این کار کمک کند و مثلاً می‌آید عصای موسی را می‌زند، نیل باز می‌شود و ایده ما کاملاً اجرایی می‌شود. دوستان دیگری که با ما موازی حرکت کردند و عقب‌تر بودند، (بدون نگاه به کمک حاکمیت) توانستند جلو بزنند و کارشان را اجرایی کنند؛ لذا می‌خواهم بگویم ما به یک سری از این فناوری‌های اجتماعی نیاز داریم که بتوانیم امکان کنشگری را برای نوجوان فراهم کنیم. یعنی من باید زمین را فراهم و عرصه‌سازی کنم که نوجوان بتواند فضایی را رقم بزند.

پیش از جنگ، یک نوجوان پایه یازدهمی یک مستند خوبی در مورد انرژی هسته‌ای ساخته بود. بعد از چند بار رفت‌وبرگشت با این نوجوان، مستند او را از شبکه امید پخش کردیم و خود او حس خیلی خوبی گرفت و حال خود من هم واقعاً خوب شد؛ یعنی یک تیم نوجوان با زبان نوجوان برای نوجوان، یک کار این مدلی انجام داد.

یک مسئله دیگر، مواجهه با مسئله‌هاست. ما یک طرحی داشتیم به اسم «هچل» با ایده «خودت را بینداز در هچل» یا مثلاً گزاره‌های این مدلی که «بسیار هچل باید تا پخته شود خامی!» که قرار بود یک برنامه تلویزیونی شود. مثلاً منِ وزیر نفت مسئله‌ام را بگویم و بتوانم با زبان نوجوانی هم مطرح کنم. این اقدام در راستای جهت‌گیری شغلی - تحصیلی را هم برایش رقم می‌زند. الان مسئله‌ای که در بحث هدایت شغلی - تحصیلی داریم - که مسئله‌ای بسیار جدی در کشور است و از جنس مثلاً منابع انسانی و نیروی انسانی است - یک راهش این است که آزمون روان‌شناسی بگیرم و آمایش‌های سرزمینی کنم. یک راهش این است که لوکیشن نوجوان را روشن کنم و بگویم چه کسانی نسبت به این مسئله حس گرفتند و نوجوان این را بیان کند که «من درس می‌خوانم، مسیر شغلی و تحصیلی‌ام این‌گونه است که این مسئله را حل کنم.» این خیلی متفاوت است با اینکه مثلاً «آزمون هالند شما این‌گونه شد.» و این خیلی فرق دارد که من او را با مسئله مواجه کنم. ما باز این کار را هم انجام نمی‌دهیم. چرا؟ چون او را کودک در نظر می‌گیریم. در ایام جنگ، یکی از مسئولان صداوسیما به من گفت: «این خوب است که در برنامه‌هایتان آوردگاهی دارید، اما شبکه امید و شبکه کودک، آسایشگاهی هم هست.» من می‌خواهم بگویم سایه سنگین کودک روی این نوجوان وجود دارد و ما او را با مسئله مواجه نمی‌کنیم. از آن‌سو، فناوری اینکه نوجوان بخواهد کنشگری و مشارکت اجتماعی کند را فراهم نمی‌کنیم.

 

این در حالی است که دغدغه برخی از این نوجوانان این است که «من می‌خواهم مشارکت کنم ولی نمی‌دانم چه‌کار کنم.»

ولی: بله. واقعاً عجیب است.

 

اگر بخواهیم مشارکت را با تعمیق ارزش‌های انقلابی گره بزنیم، شدنی است؟ یعنی ما می‌توانیم بگوییم با بازکردن فضای مشارکت برای نوجوان، ارزش‌های انقلاب را در این نسل نهادینه کنیم؟ چون یکی از اشکالاتی که قدیمی‌ترها و فلسفه‌خوانده‌ها به این نسل می‌گیرند، نسل منهدم‌کننده خواندن این‌هاست. برخی دیگر که می‌خواهند نوجوان را نادیده بگیرند، می‌گویند «آینده‌ساز» است؛ یعنی مثبت فکر می‌کنند. «نوجوان را به آینده بسپار، او امروز نمی‌تواند برای ما کاری کند». یعنی نسل نوجوان را نسلی نمی‌دانند که بشود با آن مفاهیم انقلاب را نهادینه کرد، هم در خودش و هم در جامعه. به نظر شما، مسئله مشارکت می‌تواند این کار را برای ما انجام بدهد؟ اگر بخواهیم الزامات آن را ایجاد کنیم، باید سراغ کدام حوزه‌ها برویم و کدام یک را تقویت کنیم؟

ولی: مسئله من تربیت سیاسی در رسانه است. مسئله من مسئله فهم از انقلاب اسلامی است. ما در این چهل سال، روایت‌های مختلفی از امام برای نوجوان و غیرنوجوان داشتیم. در این باره یک جمعی با حضور بزرگواران این مسئله شکل دادیم و به این جمع‌بندی رسیدیم که مسئله نوجوان، الان این‌گونه نیست که امام خمینی (ره) را نمی‌شناسد یا به آشنایی‌زدایی از امام نیاز دارد؛ بلکه امام خمینی (ره) «میمی» را می‌شناسد که مثلاً اطلاعی از او ندارم و به او هیچ حسی هم ندارم. ما چند کار در مورد امام انجام دادیم؛ از جمله اینکه سه ویدیوکست با یک جمع که میانگین سنی‌شان بیست و یک سال بود، در مورد سه «میم» رایج درباره امام ساختیم. من یکی از افتخاراتم آن برنامه است. در ابتدا اجازه پخش نمی‌دادند. نکته‌ام این بود که اول برایم تبیین بشود که اگر می‌خواهم بگویم کسی انقلابی بشود، مفاهیم انقلاب چیست؟ بعد من می‌توانم بگویم که از این مشارکت حاصل می‌شود یا نمی‌شود. اگر مثلاً مفاهیم انقلاب یک سری اصول و امهاتی دارد، حتماً حاصل می‌شود. اصلاً غیر از مشارکت حاصل نمی‌شود. یعنی راه انحصاری آن، قیام مردمی به قسط و مشارکت است. اگر مفاهیم ما از انقلاب، مفاهیم کلیشه‌ای باشد، مشارکت نمی‌تواند این را پشتیبانی بکند. اما اگر امهاتی داشته باشد، حتماً یک اتفاقی رقم می‌خورد.

 

بسترهای افزایش مشارکت اجتماعی نوجوان

در حال حاضر چه بسترهایی برای افزایش مشارکت اجتماعی نوجوان وجود دارد و چگونه می‌توان آنها را فعال کرد؟

ولی: ما در حال حاضر اتحادیه، بسیج دانش‌آموزی و سازمان دانش‌آموزی داریم که در آن مثلاً پیشتازان و خبرگزاری «پانا» هستند. شورای دانش‌آموزی که ذیل خود سازمان دانش‌آموزی است، مجموعه‌ای بوده که آقای «خاتمی» این را اجرایی کرد. یعنی در ادبیات مشارکت، «پرسش مهر» را طراحی کرد. شورای دانش‌آموزی در آن گفتمان می‌نشست و خود پرسش مهر در گفتمان آقای خاتمی می‌نشست و آقای خاتمی خودش به آنها جایزه می‌داد. در دولت شهید رئیسی این «پرسش مهر» به «پویش مهر» تبدیل شد، اما نکته اینجاست که برای آن گفتمانی وجود ندارد.

واقعاً غلبه نگاه تهرانی‌زده بر ما حاکم است. مثلاً شاید تشکلات در حوزه اتحادیه واقعاً در شهرستان فعال‌تر باشد. شاید حلقه‌های ارتباطی‌مان شکل نگرفته که بتوانیم شناسایی و در رسانه روایت کنیم تا این خودش را بازتولید کند و کنش جدیدی داشته باشد، اما به غیر از تشکل‌های میدانی فیزیکال که بسیج هم جزء آنهاست، یک زیستی در فضای مجازی و رسانه وجود دارد و این یعنی امکان کنشگری هم هست.

به نظرم یک راه افزایش مشارکت اجتماعی، احتمالاً احیای تشکل‌هاست. البته در دوره‌ای جمعی از افراد مثل «وحید اشتری» تصمیم گرفتند جنبش دانش‌آموزی را احیا کنند، اما میسر نشد. در حال حاضر که زیست مجازی در نوجوان جدی است، شاید یکی از راه‌های کنشگری، فراهم‌کردن عرصه این فضا باشد. عرصه‌ای که من دارم، نسبت به عرصه‌ای که یوتیوب و اینستاگرام دارد، بسیار جلوتر است؛ اما من نمی‌دانم می‌توانم با آن رقابت کنم؟ اینجا چقدر برای نوجوان جذابیت دارد؟ برای کدام طبقه از نوجوانان جذابیت دارد؟ ما یک برنامه «خبرنگار امید» داریم و برایم عجیب است که چرا نوجوان‌ها در این برنامه این‌قدر کار انجام می‌دهند. من دیدم یک طبقه‌ای در شهرستان‌ها هستند، هنوز اعتبار من برایشان زیاد است و دوست دارند که اینجا نمایش داده بشوند. در صورتی که می‌توانند همین کار را در شبکه‌های اجتماعی انجام دهند.

 

تجلی این در بسیج است. ما الان بسیج را تقریباً تعطیل‌شده می‌دانیم، لکن در همین استان‌ها افرادی داریم که بیست‌وچهارساعته وقت می‌گذارند و تعدادشان هم زیاد است و ما تحویلشان نمی‌گیریم. هر کاری بخواهیم برای‌مان انجام می‌دهند و وقتی منِ نوعی با شمایِ نوعی حاضر در استان‌ها مواجه می‌شوم، کاری را به شما می‌سپارم و بعد از اتمام، به نحوه کار نیز ایراد می‌گیرم و شما ناراحت می‌شوید و تلاشتان را دوبرابر می‌کنید؛ درحالی‌که با این نوع برخورد، این دست افراد را نابود می‌کنیم.

ولی: اینکه می‌فرمایید، یک نکته مهم است. یکی از گزاره‌های اصلی که من وقتی می‌خواستم وارد سازمان شوم، برایم مهم بود، این بود که ما باید گریز از مرکز کنیم؛ چه در فهممان، چه در تولید. واقعاً غلبه نگاه تهرانی‌زده بر ما حاکم است. مثلاً شاید تشکلات در حوزه اتحادیه واقعاً در شهرستان فعال‌تر باشد. شاید حلقه‌های ارتباطی‌مان شکل نگرفته که بتوانیم شناسایی و در رسانه روایت کنیم تا این خودش را بازتولید کند و کنش جدیدی داشته باشد، اما به غیر از تشکل‌های میدانی فیزیکال که بسیج هم جزء آنهاست، یک زیستی در فضای مجازی و رسانه وجود دارد و این یعنی امکان کنشگری هم هست.

یکی از اراده‌های خود من ذیل تربیت سیاسی، این بود که مسئولان را پای کار بیاورم. افزون بر اینکه همه وزرا بیایند مسئله‌هایشان را به نوجوان عرضه کنند و نه اینکه در مقام پاسخ باشند، بلکه اگر من می‌گویم: «نوجوان چه سؤالی داری؟ مسئله‌هایت چیست و چه چالشی داری؟» باید پاسخ هم بدهند. این یک ژانر است. ژانر دیگر این است که من مسئله دارم، ولی خب چه‌کار کنم؟ این خودش بزرگ کردن آن آدم است. چون مسئله بزرگ شده، منِ وزیر با تو مواجهه جدی پیدا کرده‌ام. حالا بیاید یک کاری بکند و یک پاسخی بدهد.

 

بایدها و نبایدهای سیاست‌گذاری عرصه نوجوان

فرض کنید می‌خواهید برای عرصه نوجوان و مشارکت سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کنید. در این عرصه چه بایدها و نبایدهایی را لحاظ می‌کنید؟

ولی: یکی از بایدها در حوزه رسانه را می‌گویم. من یک گزاره می‌گفتم که افراد تعجب می‌کردند. من می‌گفتم نباید پویش بسازم! بلکه به تشکل‌های نوجوانانی که پویش می‌سازند، ضریب بدهم. من نباید تولید کنم. الان داریم این اتفاق را رقم می‌زنیم. مثلاً برنامه‌هایی که از ما به‌خاطر آن تقدیر شده، برنامه‌ای است که من آن را تولید نکردم، مثلاً این‌گونه بوده که در ایام جنگ با چند تشکل نوجوانانه در چند استان ارتباط گرفتم و طی رفت‌وبرگشت با آنها توضیح دادم که جهت‌گیری سندمان را ببینند و طبق آن برنامه‌ای را تولید کنند. در واقع من ابتدای مسیر و انتهای ارزیابی و طراحی را در دست گرفتم و گفتم چه چیزی تولید کنند. اما این کار در رزومه من محسوب می‌شود. وقتی «اوج» یک کاری تولید می‌کند، مجموعه مردمی دیگر خودش را جمع‌وجور می‌کند. البته شاید یک نگاه این باشد که من باید اوج را هم داشته باشم؛ اما به نظرم داشتن هر دو، رابطه‌ای الاکلنگی است. این پایین بیاید، آن بالا می‌رود. به معنای واقعی کلمه، پایبندی به آن خیلی سخت است. اگر آنتن تلویزیون را به این تولیدات اختصاص بدهم و مداخله نکنم، آبروی خودم می‌رود.

حتماً کار مشارکت اجتماعی دورریز زیاد دارد. من باید بپذیرم که کلیت فضای نوجوان حتماً شاخص‌های کلیدی عملکرد من را در گام اول محقق نمی‌کند. من باید پای این هزینه بایستم.

 

باید با واسطه به نوجوان متصل شد

یکی از بایدهای دیگر این است که منِ حاکمیت باید با واسطه به آن نوجوان متصل بشوم، نه مستقیم. چون من خیلی نوسان و بالا و پایین دارم. من باید کمک کنم که آن نهادک و تشکلک ساخته بشود، آن جمع ساخته بشود و آن را حمایت کنم. اگر مسئولیت من هم تغییر کند، آن چند مجموعه‌ای که برای من برنامه تولید می‌کنند، باز هم کار تولید خواهند کرد.

باید بعدی این است که حتماً کار مشارکت اجتماعی دورریز زیاد دارد. من باید بپذیرم که کلیت فضای نوجوان حتماً شاخص‌های کلیدی عملکرد من را در گام اول محقق نمی‌کند. من باید پای این هزینه بایستم. یعنی من می‌توانم پول برنامه به این برنامه‌سازان بدهم، ولی می‌توانم تجهیزات به اینها بدهم. در آن رویکردم که این باید بماند، مشخصاً من چند روز دیگر می‌روم ولی قطعاً تجهیزات به درد او می‌خورد. پول مستقیم نمی‌دهم که به یک مصرف‌کننده وابسته تبدیل شود و از من و نهادهای دیگر پول بگیرد.

/انتهای پیام/