گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ عاطفه صبور: امید اجتماعی در واقع، معرفت و آگاهی افراد نسبت به وضعیت خود در جامعه و تصویری است که از این ارتباط به عنوان عاملیت انسانی و رابطه این عاملیت با کلیت نظام اجتماعی ارائه میدهند. پس امید، هم یک درک احساسی فرد از خود است و هم یک آگاهی اجتماعی از خود و جایگاه خود در جامعه. از قضا بر همین اساس است که افراد دست به هدفگذاری، آرزومندی و تلاشگری میزنند که زمینههای لازم برای مسئولیتپذیری نسبت به خود و دیگران را ایجاد کنند و درنهایت میل به پیشرفت و تغییر در آنها بروز کند و از همینجاست که مقوله سرمایه اجتماعی پررنگ میشود. حال، هر قدر این سرمایه بیشتر باشد، شکافهای اجتماعی به حداقل خواهد رسید؛ چراکه این سرمایه، مفری برای برون رفت از چالشهای پیش روی حکمرانی و جامعه خواهد بود. صحبت در این باب را با سید سعید وصالی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی پی گرفتهایم و در این مجال، با ایشان درخصوص اعتماد، آگاهی و امید اجتماعی و رابطه آن با شکاف اجتماعی به بحث نشستهایم.
موضوع اصلی ما در این پرونده مفهوم شکاف اجتماعی است. مفهومی که در یکی از مهمترین مفاهیم جامعهشناسی و آسیبها به حساب میآید، در طول تاریخ نظر اندیشمندان زیادی را به سوی خود جلب کرده و میکند. اما بررسی مفهوم اصلی شکاف در بخشهای مختلف این پرونده صورت گرفته و اکنون درصددیم که تاثیر مولفات تبعی را در نسبت با این مفهوم مرکزی بسنجیم. بحث سرمایه اجتماعی یکی از این مفاهیم است. بنظر شما چه مولفههایی، سرمایه اجتماعی را ایجاد میکنند و فقدان کدامیک از این مولفهها موجب آسیب سرمایه اجتماعی و بدنبال آن، بیشتر شدن شکاف اجتماعی میشود؟
وصالی: موضوعی که در سرمایه اجتماعی بسیار قابل توجه است، اعتماد اجتماعی است. اعتماد موردی بین فردی است. بحث این است که کسی در جامعه تهران به من اعتماد میکند و در همین جامعه نیز من به کسی دیگر اعتماد میکنم. یعنی افراد بدون نفع از اعتماد قبلیشان به نفر دیگری اعتماد میکنند. این اعتماد اجتماعی قلمداد میشود. در یک جامعه افراد به همدیگر اعتماد میکنند و این اعتماد در سطح اجتماعی رخ میدهد. در ادامه این چرخه که اگر من به شما اعتماد میکنم، شما هم به من اعتماد کنید، سرمایه اجتماعی پیدا میشود و توسط آن، اقدامات بسیاری میتوان رقم زد. مثلا فردی در هر جایگاه اجتماعی که هست، صداقت و وفاداری دارد، رشوه نگرفته و نمیدهد. کار ارباب رجوع را راه میاندازد، چون آن اعتماد وجود دارد. یعنی افراد در کارهایشان به هم اعتماد دارند. انجام وظایف اجتماعیمان بدون چشمداشت و بر اساس اعتماد اجتماعی رخ میدهد. در این صورت است که یک زنجیرهای تشکیل میشود که ریشهاش به اعتماد اجتماعی برمیگردد.
اعتماد عمومی یکی از عناصر مهمی است که در شکل دهی به سرمایه اجتماعی موثر است. در عین حال، عامل مهمی در جهت ثبات سیاسی و اجتماعی در جامعه هم، محسوب میشود. ثبات وضعیتی است که شکافهای فعال در آن به صورت غیرفعال درمیآیند یا لااقل خطرشان جامعه را تهدید نمیکند. در جامعه امروز ایران، این اعتماد عمومی تا چه اندازه وجود دارد؟ معیار ارزیابیتان در رابطه با این مولفه چیست؟
در جاهایی که دولت ناتوان شده و قولهای داده شده و به ثمر ننشسته، اعتماد عمومی تقلیل پیدا کرده است. دهانه شکافهای اجتماعی مختلف از رهگذر همین تقلیل اعتماد باز شده و خطرآفرین میشود
یکی از بحثهایی که مطرح میشود موضوع شهروندی است. یعنی من حس کنم به عنوان یک شهروند در جامعه به رسمیت شناخته شدهام. شهروندی هم قبل از هر تعریفی به عنوان یک مبنا یک حس تعلق است. یعنی یک حس تعلق به جامعه ایران داشته باشم. وقتی میگویم ایرانی هستم، حس خوبی داشته باشم و هر بی احترامی به فرهنگ، پرچم، تمدن، زبان، شعر و هر آنچه که به ایران مربوط است صورت گیرد، ناراحت شوم و از آنچه هست، دفاع کنم. بعد از این حس تعلق، موضوع حق وظیفه پیش میآید. به میزان وظیفهای که دارم حقوقی هم دارم. به عنوان کسی که شناسنامه این کشور را دارم وظایفی دارم و حقوقی هم برایم ایجاد میشود. ممکن است، بگوییم اول حق میآید و بعد وظیفه. در اینجا نکته مهمی وجود دارد. هر میزان، جوامع و ابزارها مدرنتر شدند، افراد بدنبال مطالبه حقوق خود رفتند. این موضوع درخصوص جوامع سنتی برعکس رخ میداد یعنی بیشتر افراد، بدنبال وظایف و تکالیفشان بودند تا آنکه حقوقشان را مطالبه کنند.
در حال حاضر، جامعه ایران الان در چه وضعیتی است؟ بدنبال حق یا وظایف؟
هردوی اینها وجود دارد. سنت به افراد جامعه میگوید که تو وظایفی داری. اما نهادهای مدرن مثل دولت، حزب و تشکلها جامعه را به این سمت میبرند که افراد حقوقی دارند که باید آنها را مطالبه کنند. روزنامه، کتاب و فضای مجازی، ابزاری هستند که انسان را به سمت مطالبه حقوقش سوق میدهد و در واقع این کار را با آگاهی که در اذهان مردم ایجاد میکند، انجام میدهد. حالا هر کدام از این ابزارها به هر دلیلی حضور کمرنگ در زندگی مردم داشته باشند، نهادهای سنتی پررنگتر شده و از افراد میخواهند به انجام وظایفش بپردازد. به هر حال بسته به شرایطی که در جامعه حاکم است این موضوع رویکردهای متفاوتی به خود میگیرد. در جایی حق میچربد و در جای دیگر، وظیفه. مثلا دین و اخلاقیات از انسان میخواهند که به وظایفش عمل کند، از طرف دیگر، حزب و تشکل، اولویت را به حقوق میدهند و افراد را ترغیب به پیگیری حقوقشان میکنند.
آیا اعتماد عمومی در جامعه امروز وجود دارد یا خیر، ارزیابیتان را در این مورد بفرمایید؟
با توجه به مسائلی که در جامعه امروز با آن دست به گریبانیم و حقوق افراد آنطور که باید و شاید به واسطه مشکلات دولت به درستی تامین نمیشود. این یک آسیب است چراکه آن اعتماد عمومی که در گذشته وجود داشته از بین رفته و در برخی زمینهها دیگر وجود ندارد. در برخی نهادهای سنتی یا دینی این اعتماد هنوز وجود دارد، اما در جاهایی که دولت ناتوان شده و قولهای داده شده و به ثمر ننشسته، اعتماد عمومی تقلیل پیدا کرده است. دهانه شکافهای اجتماعی مختلف از رهگذر همین تقلیل اعتماد باز شده و خطرآفرین میشود.
آیا آنچه میفرمایید ناظر به بحث سنت و مدرنیته است؟
به طور نسبی بله. در بخشهای سنتی هم، گاهی این اعتراضها وجود دارد. برخی منتقدند که چرا دولتی که به نام دین حکومت میکند، نمیتواند حقوق افرادش را تامین کند و راضی به این وضع نیستند. یک نگرانی به واسطه دیندار بودنشان دارند. اینجا میتوان از فعال شدن یک شکاف اجتماعی به نام شکاف دینی سخن گفت. یک بخشی هم سنتی هستند و میخواهند که ابراز نارضایتی نکنند، اما درونی ناراضی هستند و خواهان اصلاحاتاند. آنها در نسبت با این شکاف، جایگاه خاصی ندارند و هویتشان را به این مسئله گره نمیزنند.
امید و اعتماد اجتماعی رابطه تنگانگی باهم دارند. فقدان این دو عنصر نشات گرفته از چه عواملی است؟ آیا فقدان این دو، دلیلی بر مهاجرت افراد است؟
وقتی در ایران انقلاب شد، نامش انقلاب مستضعفین و محرومین بود. شکافهای اقتصادی و ایدئولوژیک بهم آمیخته و زمینه قرابت میان این اقشار از مردم را در راستای تقویت سرمایه اجتماعی و هویت جمعی به وجود آورده بود
برای پاسخ به این سوال کمی باید به عقبتر برگردیم. وقتی در ایران انقلاب شد، نامش انقلاب مستضعفین و محرومین بود. شکافهای اقتصادی و ایدئولوژیک بهم آمیخته و زمینه قرابت میان این اقشار از مردم را در راستای تقویت سرمایه اجتماعی و هویت جمعی به وجود آورده بود. بلافاصله بعد از پیرزوی انقلاب، با جنگ مواجه شدیم. به دلیل وقوع جنگ، شرکتهای تعاونی، فعال شدند و کالاهای کوپنی به مردم میدادند. به برخی انجمنها و اشخاص در این دوره، امتیازاتی داده شد تا برای مردم محروم کار انجام دهند. نهادهایی نیز به وجود آمدند که برای همین مردم محروم کار میکردند. اتفاقی که افتاد این بود که به واسطه این امکانات که در اختیار این نهادها قرار گرفت، ارز نیز به آنها داده شد تا کالاهایی را وارد کنند و بخرند تا معیشت مردم، خوب اداره شود. اما در همه اینها سواستفادههایی نیز صورت گرفت و افراد با بهرهمندی از این امکانها توانستند جای خودشان را در دولت باز کنند. یعنی به طبقه بالا و نخبگانی رفتند. اینها جز انقلابیون بودند و انسانهای شایستهای و مورد توجه مردم بودند. اگر بخواهیم موضوع را به لحاظ جامعهشناسی تبیین کنیم، فاصلهای بین مردم محروم و دولت به وجود آمد. دولت، دولت سرمایهداری شد و مردم محروم همچنان در طبقه خود ماندند. امیدی که مردم برای نزدیکی مسئولان به خودشان را داشتند، تا اندازهای زایل شد. اگر امروز در جامعه هم، مهاجرت میبینیم، از همان فاصلهها، شکافها و تفاوتها نشات میگیرد. یعنی امید کم شد و معلوم نیست که آیندهمان چه میشود.
حال با توجه به مواردی که بیان کردید، چه میزان شفافیت نهادهای سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران میتواند به فراهم آوری سرمایه اجتماعی کمک کند؟
این موضوع به بحث شهروندی بازمیگردد. اگر من حقوقی و وظایفی دارم، اولا که در همین حالت شهروندی میتوان به گروههای واسط یا همون ان جی اوها بروم؛ و اگر خواستهای دارم از طریق آنها صدایم را به گوش مسئولان برسانم. وگرنه به تنهایی شاید صدایم نرسد. البته در جایی که روزنامه و سایتها و... فعال باشند، چنانچه حرفی از بستر جامعه زده شود، آنان منعکسکننده این صداها خواهند بود و مطالبه حقوق افراد را در دستور کارشان قرار میدهند. برمیگردیم به مساله گروههای واسط. این گروهها باید ببینند به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعهشان چه میگذرد. حقوق و وظایفشان در کجا است. در مرحله بعد این گروههای واسط باید جایگاهی داشته باشند که آن کسانی که قدرت را در دست دارند و در گروههای واسط نیستند، بتوانند حرف این گروه را بشنوند. گروه واسط باید بدانند حقوقشان را از چه کانالی در گروههای قدرت، طلب کنند یعنی مردم بدانند که در گروههای قدرت چه میگذرد و مسائل برایشان شفاف باشد و چیزی در پس پرده نباشد. به جز مسایل امنیت اجتماعی. جز آن، همه چیز باید واضح باشد و شهروندان بتوانند پرسش کنند و حق خود بدانند که بفهمند در پیرامونشان چه میگذرد.
آگاهی بخشی از حقوق شهروندی است و آگاهی اجتماعی میآورد. هر وقت بخواهم باید بتوانم اگاه شوم
آیا این فرضیه که آگاهی اجتماعی میتواند قوام بخش سرمایه اجتماعی باشد درست است؟
وصالی: آگاهی بخشی از حقوق شهروندی است و آگاهی اجتماعی میآورد. هر وقت بخواهم باید بتوانم آگاه شوم. من نیاز ندارم بدانم که در وزارت بازرگانی چه اتفاقی میافتد. اما گاهی میخواهم و نیاز دارم بدانم. چنانچه در این مسیر کسب آگاهی، موفق شوم که به آگاهی برسم، آن اعتماد به وجود میآید که سبب میشود سرمایه اجتماعی برجسته شود.
این آگاهی اجتماعی که تقریبا از دهه ۷۰ و بعد از جنگ به واسطه افزایش میزان تحصیلات، افزایش شهرنشینی و بالارفتن تعداد باسوادان و حتی گسترش ابزارهای اجتماعی در طبقه متوسط نو بروز کرد، چه میزان در مشارکت جمعی نقش داشت؟
وصالی: بسیاری از مردم توانستند ادامه تحصیل دهند و عضو طبقه متوسط شوند و ادعاها داشته باشند. این افراد نیازهایی دارند مثلا شغل میخواهند، تفریح بیشتر و مسکن میخواهند. تشکیل خانواده دهند. به گونهای استوار در طبقه متوسط اجتماعی حضور داشته باشند. در طبقه متوسط بودن، فقط تکثیر دانشگاهها نیست. بلکه به دنبال آنها ایجاد شغل هم، بسیار مهم است. نیاز به ادامه معیشت دارد. اینها در جامعه جدید مستلزم وجود عناصری مانند حزب، تشکل و گروه است.
من که درس خواندهام، دولت نمیداند که من شغل میخواهم، چون من یک فرد هستم. اما وقتی در تشکل قرار بگیرم، دولت میتواند بفهمد که چند درصد از جامعه میخواهند معلم شوند یا در وزارتخانهها مشغول به کار باشند و چقدر مهندس داریم و... دولت نیازمند چنین آماری است. این موضوع هم، مستلزم آن است که جامعه با دولت در ارتباط بوده و تعامل داشته باشد. با این شرایط، دنیای جدید و زندگی شهرنشینی ایجاب میکند که گروه و تشکل و انجیاو وجود داشت باشد، زیرا دنیای گذشته نیست و خانواده هستهای مانند خانواده گسترده گذشته، نمیتواند برای اهالی خانه و فرزندان شغل ایجاد کند، لذا باید به شکل دیگر این کار انجام شود. حالا باید اعلام حضور کنیم که هستیم و نیاز به شغل داریم. چگونه؟ با حضور اجتماعی در تشکلها. این امر در بهترین حالت، جامعه را در عین تفاوت به تشکل و وحدت میرساند.
/انتهای پیام/