گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نفیسه رحمانی: دانشگاه موتور اصلی رشد هر جامعه در دنیای امروز است و بیش از عوامل سنتی، نظیر کار و سرمایه، در توسعه ملی نقش دارد. تنها در صورت درونی شدن علم، فناوری و مجموعهای از داناییهاست که میتوان به جایگاه مناسبی در صحنه بینالمللی دست یافت و قدرت رقابت را برای ورود به بازارهای جدید افزایش داد. در کشورهای در حال توسعه که نهادهای علمی زیادی به جز دانشگاه وجود ندارد، دانشگاه مهمترین محور علمی و عملاً مهمترین پایگاه رشد علم کشور است. دکتر پرویز اجلالی - جامعهشناس، عضو هیئتمدیره انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیئتعلمی بازنشسته مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی - در این گفتگو به بررسی وضعیت دانشگاه در ایران میپردازد. ایشان در بخش نخست ضمن بررسی تاریخچه تأسیس دانشگاه در ایران از لزوم خارجشدن احزاب سیاسی از میدان دانشگاه صحبت کرده و این محل را نقطه کانونی اندیشهورزی و تولید فکر دانستند. در ادامه مشروح نظرات ایشان را بخوانید.
تحقیر دانشگاه در ایران
در بخش اول گفتوگو شما از لزوم تفکیک میدان سیاسی از میدان فکر و اندیشه در دانشگاه گفتید. آیا منظور شما این است که دانشجو در دانشگاه نباید این اجازه و امنیت را داشته باشد که علیه نظام حکمرانی، سیاستهای اجتماعی، فرهنگی یا هر موضوع مدنی و غیر از آن اعتراض کند؟
پرویز اجلالی: هر شهروندی در هر جای کشور حق دارد تظاهرات کند. دانشجو هم بهعنوان یک شهروند مانند هر شهروند دیگری در هر جایی میتواند آنچنان که علاقه دارد، اعتراض کند. در یک شرایط سازمانیافته امنیتی - نه مانند امروز ایران که سازمانی وجود ندارد - افراد با مشورت حزب دست به اقدام میزنند. افراد، عضوی از یک حزب هستند. به دانشگاه هم میروند و در شرایط اعتراض، دانشگاه مانند چیزی که امروزه شاهد آن هستیم، تعطیل نمیشود.
در سالیان گذشته رهگذران با حسرت از پشت نردههای خیابان انقلاب، به رفتوآمد آزادانه دانشجوها و صحبتهایشان در دانشگاه تهران نگاه میکردند. دانشگاه شکوهی و دانشجو شأن و منزلتی داشت.
اجازه دهید برایتان خاطرهای تعریف کنم؛ بنده بهعنوان داور جلسه دفاع از پایاننامه دکتری دانشگاهی دعوت بودم. تعدادی از دانشجویان حضور داشتند و عدهای هم به این جلسه دعوت شده بودند. پس از اتمام جلسه و نقد داورها، زمانی که در حال خروج بودیم، صدای فریادی شروع شد. یک آقایی از میهمانان با دو فرد قویهیکل دعوا میکردند. پرسوجو کردم که علت چیست؟ گفتند موضوع بر سر حجاب است. خانمی به جلسه دعوت شده بود که حجاب درستی نداشت. آن جوانهای قویهیکل با آقایی که همراه خانم بود دعوایشان شده بود و فضای دانشگاه ناگهان از محیط علمی به فضای درگیری تبدیل شد. رئیس گروه که میزبان این افراد بود، سرافکنده ایستاد و نمیتوانست حرفی به آن جوانها که لباس ارگان خاصی هم بر تن نداشتند، بزند و جرات اعتراض به آنها جهت حفظ شأن جلسه دفاع و میهمانانش را نداشت. خانمی که مورد اعتراض قرار گرفته بود به رئیس گروه گفت: «ما میهمان شما هستیم و به دعوت خودتان آمدهایم. این رسم میهماننوازی نیست.» من در حال خروج از دانشگاه آخرین جملهای که شنیدم این بود: «این کارها شبیه به گروگانگیری است.» ما در دانشگاهمان دچار چنین فضایی هستیم. استادی که جرات نداشته باشد به یک فرد دور از شان مأموریت یا هر شان رسمی اعتراض کند، چه ارزشی دارد؟ اینجا اصلاً مسئله حجاب یا تذکر یا هر چیزی شبیه به اینها نیست؛ مسئله حیطه اختیار و اراده رئیس دانشگاه یا اساتید است. دانشگاهی که خالی از احترام و آرامش است و مأمن امن دانشجو و استاد نیست؛ دیگر فضای دانشگاهی و آرامش قلبی نیست.
در سالیان گذشته رهگذران با حسرت از پشت نردههای خیابان انقلاب، به رفتوآمد آزادانه دانشجوها و صحبتهایشان در دانشگاه تهران نگاه میکردند. دانشگاه شکوهی و دانشجو شأن و منزلتی داشت. هرکسی نمیتوانست آزادانه در فضای دانشگاه دادوفریاد کند و حرمتی در آن رایج بود که متأسفانه امروزه نیست. این جنس تغییرات هرچند در ظاهر اهمیت چندانی ندارد، اما احساس امن بودن دانشگاه را سلب میکند و هیچچیز برای دانشگاه از این خطرناکتر نیست.
امروز روح دانشگاه تحقیر شده و فضای تحقیر شده نمیتواند دانشجوی خلاق و اندیشهورز و دانشمند پرورش دهد. این تحقیرشدگی محدود به علومانسانی هم نیست. در علوم دیگر مانند پزشکی هم وجود دارد؛ اما به شکل خاص در علومانسانی که موضوعش مسائل اجتماعی است که قطعاً این مسائل به دولت بازمیگردد، دانشجو باید آزاد باشد تا بتواند نقش حقیقی خویش که نقدکردن است را ایفا کند.
سیاست برود تا فکر وارد شود
سیاست باید از دانشگاه بیرون برود تا محیط آزادی برای گفتگو و تفکر سیاسی ایجاد شود.
کار علم نقد است. باید مهندسان را نقد کنند تا دستگاههای بهتری اختراع شود. به طور مثال متوجه میشوند که آلودگی زیادی از طریق ماشینهای گازوئیلی وارد هوا میشود. آن را نقد میکنند و در نهایت ماشین برقی اختراع میشود. در علوم اجتماعی اینگونه است که ما جامعه را نقد میکنیم. (جامعه به معنی سیاست) سپس به موضوع جدیدی میاندیشیم. این موتور اندیشه است که جامعه امروز را پیش میبرد و موتور اندیشه، دانشگاه است.
موضوع دانشگاه سیاسی یعنی دانشگاه ضرب در سیاست تا زمانی که وجود داشته باشد؛ دانشگاه آرام نمیشود. سیاست باید از دانشگاه بیرون برود تا محیط آزادی برای گفتگو و تفکر سیاسی ایجاد شود.
از نظر شما آیا دورهای بوده که به این فضا نزدیک شده باشیم؟
پرویز اجلالی: بله قطعاً! اوایل انقلاب و قبل از انقلابفرهنگی تقریباً وضعیت به همین شکل بود و بعد از آن دیگر اینطور نبود. انقلابفرهنگی برای کنترل سیاسیون ایجاد شد. انقلابی که اصلاً فرهنگی نشد؛ نوعی قرارداد سیاسی بود که به دلیل فرار گروههای سیاسی به سمت دانشگاه نوشته شد. در هر دانشگاهی دفتر پیشگام بود برای فدائیان خلق، دفتر دانشجوهای دموکرات بود برای حزب لیبرالیسم و... که آنجا فعالیتهایشان را تنظیم میکردند؛ چون بیرون اجازه فعالیت نداشتند؛ بنابراین به دانشگاه پناه بردند. انقلابفرهنگی هم برای آن بود که این احزاب و حتی اساتید را از دانشگاه تعدیل کنند و مانع فعالیتشان شوند. بعد از آن، اعضای انجمن اسلامی که تنها مانده بودند، متوجه شدند که اوضاع آنطور که میخواهند نیست. آنها هم منتقل شدند. انجمن اسلامی و تحکیم وحدت برای نوعی آزادی که خودشان تعریف کرده بودند، مبارزه میکردند؛ برای آزادی بیشتر و استقلال دانشگاه، سیاستهای کشور را مورد نقد قرار میدادند. بعدها هم اینها منسوخ شدند و باید ببینیم در آینده چه میشود. سیاست اگر در خیابان نباشد به دانشگاه کشیده میشود.
رژیم شاه هرگز بعد از کودتای بیست و هشت مرداد با روشنفکران، افراد تحصیلکرده و دانشگاهیها به تفاهم نرسید؛ چون حرف نمیزد، گفتگو نمیکرد، فقط دستور میداد و امر میکرد.
دانشگاه در اواخر زمان شاه پول زیادی داشت، ولی مشکل این بود که تمام دانشجوهایی که به خارج میرفتند، مخالف میشدند. این را میگویم که روشن شود اوضاع دانشگاه در آن ایام هم درست و میزان نبود. البته در سالیان اخیر، میتوان جو دهه هفتاد دانشگاههای ایرانی را سوای از دیگر ادوار بررسی کرد. در آن سالها دانشگاه جو بسیار رادیکالی داشت.
شما فکر کنید در آلمان با دولت نسبتاً دموکراتیک و مرفه که از نظر اقتصادی در جایگاه اول اروپا قرار داشت، گروهی پیدا شد به نام مادرن ماینهوف که میکشت و ترور میکرد. در ایتالیا هم گروهی پیدا شده بود که میگفتند ما چپگرا هستیم و تعریف خودشان را از مارکسیسم داشتند نامشان بریگاردوروسو یا بریگاردِ سرخ بود. آنها هم میکشتند. نخستوزیر ایتالیا که آدم فرهنگی و خیلی خوبی هم بود را ترور کردند. جو دنیا اینطور بود؛ دانشجوهای ایرانی هم که میرفتند عمدتاً عضو کنفدراسیون میشدند. آنها با ارتباطی که میان انجمن اسلامی و کنفدراسیون بود معمولاً عضو هر دو بودند و مخالفت با رژیم شاه را آغاز میکردند. رژیم شاه هرگز بعد از کودتای بیست و هشت مرداد با روشنفکران، افراد تحصیلکرده و دانشگاهیها به تفاهم نرسید؛ چون حرف نمیزد، گفتگو نمیکرد، فقط دستور میداد و امر میکرد.
تأسیس دانشگاه؛ گام مهمی برای مدرنشدن
قبل از اصلاحات ارضی، قراردادهایی برای تأسیس دانشگاه بینالمللی شیراز بسته شده بود. اساتید و دانشجوهایی از خارج کشور آمده بودند، دانشجوهای بسیار خوبی داشت. از کیفیت بالایی هم برخوردار بود و تمامی افراد آن به زبان انگلیسی مسلط بودند. این دانشگاه اولین قدم بود. سپس شاه برای جلوگیری از رفتن دانشجوها به خارج و عضویت آنها در کنفدراسیونها دستور داد خارجیها به کشور بیایند و همین منشأ آفتهایی برای دانشگاه ایرانی شد.
تأسیس دانشگاهها گام خوبی برای توسعه و مدرنشدن بود؛ اما درعینحال همهشان غربی بودند.
بعد از آن سه قرارداد بسته شد؛ یکی با وزارت علوم کشور آلمان که دانشگاه گیلان تأسیس شد. یکی با فرانسه برای تأسیس دانشگاه بوعلی سینا و دیگری با دانشگاه هاروارد آمریکا که در پی آن دانشگاه رضاشاه کبیر در مازندران تأسیس شد و بعدها به دانشگاه مازندران تغییر نام یافت.
تأسیس دانشگاهها گام خوبی برای توسعه و مدرنشدن بود؛ اما درعینحال همهشان غربی بودند. البته در آن زمان ایران هم جزء غربیها بود. ایران عضو پیمان سنتو بود. حسن بزرگ در تأسیس این دانشگاهها منطقهای بودن و توسعه آن نقاط بود. اما ماهیت و اساس این دانشگاهها ایرانی نبود. دانشگاه بوعلی سینا برای توسعه استان همدان، دانشگاه گیلان برای توسعه استان گیلان و دانشگاه مازندران برای توسعه استان مازندران طراحی شده بودند. این کار از قبل در سازمان برنامه مطرح شده بود. در دانشگاه شیراز گروهی به نام عمران ملی متشکل از دانشجوهای رشتههای عمران و توسعه وجود داشت. تمامی دانشجوها در دوران تحصیلشان باید حدود دو ماه، هر روز با خودروهایی که همیشه در محل دانشگاه مستقر بودند به مناطق روستایی رفته، در آنجا تحقیق و گزارشنویسی کرده و بازمیگشتند. چنین حرکتی آغاز شده بود تا دانشگاهها با منطقه در تماس باشند و متوجه مسائل و نیازها شوند و برای آنها فعالیت کنند.
درست در همین سالها بود که انقلاب پیروز شد و بعد از آن با فاصله کمی، جنگ آغاز شد و عدهای از جوانها با میل و اشتیاق به جبهه میرفتند؛ اما آن دسته از افرادی که نمیخواستند به جبهه بروند کاری برای انجام دادن نداشتند؛ چون شرکتها یکی پس از دیگری تعطیل شدند. شرکتهای خارجی از کشور رفتند و اقتصاد به طور کامل از هم پاشید. بودجهای که از پول نفت درآمده بود، بیشترش خرج جنگ میشد. دولت برای نگهداشتن جامعه سعی داشت با کوپن و... پول باقیمانده از درآمد نفتی را به ملت برساند. با وجود جنگ و مشکلاتش اصلاً نارضایتی مانند الان وجود نداشت و دولت در مدیریت عمومی این دوران موفق بود.
مسئلهای که در ایام جنگ مطرح شد این بود که با آینده جوانان چه کنیم؟ عدهای به جبهه میروند و باز میگردند، عدهای هم اصلاً نمیروند. ابتکاری که برای پاسخ به این سؤال به خرج دادند که منافع و مضرات خاص خودش را داشت؛ ایجاد دانشگاه آزاد اسلامی! دانشگاهی بدون خوابگاه، با کمبود استاد و وسایل تأسیس شد. سپس از مقامات هر شهر، ائمه جمعه و بازاریان برای راهاندازی آن کمک خواستند. اینگونه دانشگاه آزاد اسلامی به را افتاد. دانشگاه آزادی در همدان مخصوص رشته زبان انگلیسی تأسیس شد که اساتیدش معلمهای زبان دوران گذشته بودند. میخواهم بگویم دانشگاه آزاد با این دشواریها به راه افتاد و یکی از مهمترین اهدافش تأمین و ساماندهی به آینده نیروی جوانی شد که پس از جنگ بیکار شده بود.
دانشجو باید بنشیند و درس بخواند!
یکی از تأثیرات منفی این نوع دانشگاه، حذف زندگی دانشجویی بود. البته با سختگیریهایی که در دهه شصت انجام میشد، زیست دانشگاهی معنای آنچنانی نداشت؛ اما در همان حدی هم که بود، از بین رفت. زیست دانشگاهی یکی از شرایط تأسیس دانشگاه است. به قول دکتر چمران یکی از لوازم دانشگاه این است که دانشجوها سر جایشان بنشینند و درس بخوانند. البته در دنیا این حالت امروزه دچار ضعف است.
به قول دکتر چمران یکی از لوازم دانشگاه این است که دانشجوها سر جایشان بنشینند و درس بخوانند
اصولاً وقتی افراد در دانشگاه زندگی کنند؛ یعنی ساعات زیادی در آنجا باشند، تفریح، ورزش، کلاس و سخنرانیهایشان همه در دانشگاه باشد و چند سالی در آنجا زندگی کنند تبدیل به انسانهای جدیدی میشوند. دانشگاه با خردهفرهنگهایی که میان دانشجویان رایج میشد، فرهنگ جامعه را میساخت و حتی نوع پوشش آنها را تعیین میکرد. جامعه ارتباطش با سیاست و فرهنگ برآمده از دانشگاه بود.
سازمان امنیت ملی آن زمان باعث ایجاد اختلال در رشد طبیعی دانشجوها بود. دانشجویی را بهخاطر بحث بر سر محتوای کتابی که تازه خریده و خوانده بود، دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار میدادند و با خواندن یک کتاب باعث ایجاد یک گروه سیاسی میشدند. اگر از جنبه سیاسی عبور کنیم فضای دانشگاه کنترلکننده دانشجوها بود. تا سالها بعد که اسلامگرایی و دکتر شریعتی وارد شدند.
راهاندازی دانشگاه آزاد نقش مهمی در توسعه شهرهای کوچک داشت. دانشجوها از سرتاسر کشور انتخاب میشدند. دخترها و پسران از تهران، اصفهان، شیراز و دیگر شهرهای بزرگ با فرهنگهای خودشان به شهرهای کوچک که عموماً محافظهکار و مذهبی هم بودند رفتوآمد میکردند. در ابتدا تنشهایی ایجاد شد و افراد مذهبی شهر معتقد بودند که این کار عامل فساد است. اما دانشگاه آزاد اولاً برای دولت بود و ثانیاً اسلامی بود.
تأثیر دیگر و مهمی که راهاندازی این دانشگاهها داشت، این بود که چون در آن زمان خانواده اجازه نمیدادند دختران به شهرهای دیگر مثلاً تهران برای ادامه تحصیل بروند و آن را عامل ایجاد مشکلاتی میدانستند، زنان و دختران توانستند در شهرهای خودشان ادامه تحصیل داده و به دانشگاه بروند. همین موضوع تغییر عمیقی در نگاه به دانشجویان و دانشگاه در شهرهای کوچک ایجاد کرد؛ بنابراین دانشگاه آزاد بهعنوان یک نهاد رسمی بزرگ در شهرهای کوچک تأثیر بسیار خوبی از جنبه توسعه داشت. تأثیر بسیار مثبتی هم در رشد بانوان داشت. یعنی دختران ایرانی از خانه بیرون آمدند، دانشگاه رفتند و با جهان دیگری به جز خانواده آشنا شدند.
نکته منفی این دانشگاهها، ساخت غیراصولی بود. یعنی دانشگاه مطلقاً خوابگاه نداشت. مکانی برای آسایش و رفاه و درمان نداشت. در نظام آموزش آن هم کاملاً بخشنامهای عمل میشد. یعنی یک آبدارچی تأثیرش از استاد در دانشگاه بیشتر بود. استادی در دانشگاه مستقر نبود. اساتید دانشگاههای دولتی برای دریافت اضافهکار معمولاً از شهر بزرگ با پرواز میآمدند، درس میدادند و باز میگشتند. استاد هیچ قدرتی نداشت و قدرت در دست کارمندانی بود که بنا بر بخشنامه عمل میکردند و افراد دیگر هم مجبور به رعایت آن بودند. در آن زمان در دانشگاههای دولتی اساتید هنوز قدرتمند بودند و اجازه نمیدادند که بیرویه دانشجو وارد شود. اینجا دانشگاه آزاد کمک کرد تا دولت بتواند این جوانها را در دوران جنگ مدیریت کند.
تأسیس دانشگاهی بدون چشمانداز!
نیازسنجی، یک اصل بسیار مهم در کشورهای دموکراتیک است. یعنی برای بعد از فارغالتحصیلی و نیاز جامعه به آنها هم فکر میشود
پس از اتمام جنگ و بازگشت رونق اقتصادی به کشور، دانشگاه آزاد همچنان به فعالیت خود ادامه داد و ثبتنام از افراد را آغاز کرد. به دلیل عدم تعادل میان ایجاد دانشگاه و تعداد افرادی که باید به دانشگاه میرفتند، مخاطب ریزش پیدا کرد. نیازسنجی، یک اصل بسیار مهم در کشورهای دموکراتیک است. یعنی برای بعد از فارغالتحصیلی و نیاز جامعه به آنها هم فکر میشود.
دانشگاه آزاد پس از اینکه متوجه شد به بودجه نیاز دارد، با گرفتن شهریه از دانشجوها سعی در برطرفکردن این نکته داشت. ناگهان اقبال افراد زیاد شد و تعداد فارغالتحصیلانی که شغلی برای آنها وجود نداشت، افزایش یافت. اقتصاد آن زمان به دلیل وجود تحریمها، توان اندکی داشت و نمیتوانست برای ایجاد اشتغال این تعداد از افراد بگذارد. پس تصمیم گرفت فوقلیسانس و دکتری را راهاندازی کند. به امید اینکه ظرفیت اقتصادی بالا رفته و استخدام شوند. شاید بگویید این دلیل انتقاد از راهاندازی مقاطع ارشد و دکتری در دانشگاه آزاد منصفانه نباشد. اما بنده معتقدم دانشگاه زمانی میتواند ظرفیت دکتری باز کند که بیست تا سیسال از قدمت آن گذشته و از لحاظ پژوهش در حالت کمیت و کیفیت متناسبی قرار داشته باشد.
مسئله این است: دانشگاه یا بنگاه؟!
گسترش بیرویه دانشگاه باعث کاهش استانداردهای موجود شد و یک مکان علمی را به یک بنگاه اقتصادی تبدیل کرد؛
گسترش بیرویه دانشگاه باعث کاهش استانداردهای موجود شد و یک مکان علمی را به یک بنگاه اقتصادی تبدیل کرد؛ یعنی گفتند ما برای پرداخت هزینهها مجبور به دریافت شهریه هستیم. پس اگر متقاضی لیسانس وجود ندارد، فوقلیسانس و دکتری راهاندازی میکنیم. این یک قاعده کلی است که در هر جامعه دانشگاه اگر به تعداد زیاد تأسیس شود، حتماً شاهد افت کیفیت دانشجو خواهد بود. بنده در دانشگاهی در مقطع دکتری تدریس میکردم که برگه دانشجو پر از غلط املایی بود. دانشگاههای دولتی هم به دلیل بودجه کمی که در اختیارشان قرار میگرفت با دریافت مجوز تأسیس پردیسهای دانشگاهی وارد تجارت شدند و دانشگاه به طور کامل تجاری شد. تئوری که در دهه هفتاد و هشتاد برای تجاریشدن دانشگاهها وجود داشت این بود که بنگاههایی ایجاد شود که متصل به دانشگاه باشد و تحقیقات دانشگاهی را آنها خریداری کنند.
دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد!
رشد سریع دانشگاهها آثاری همچون افزایش اطلاعات عمومی افراد را داشت. افراد حتی اگر به دانشگاهی که سطح کیفی مناسبی هم ندارد بروند چیزهای زیادی میآموزند. در قرونوسطی اعتقاد بر این بود که شهر، آدمها را آزاد میکند. اما دنیای جدید معتقد است که دانشگاه باعث آزادی افراد است.
در قرونوسطی اعتقاد بر این بود که شهر، آدمها را آزاد میکند. اما دنیای جدید معتقد است که دانشگاه باعث آزادی افراد است.
گسترش دانشگاه در ایران باعث شد تا با افرادی مواجه شویم که آگاهی سیاسی داشتند؛ تابع، بنده و رعیت کسی نمیشدند و صاحب تفکر بودند. این افراد شاید متخصصهای خوبی نبودند، اما از منظر آگاهی اجتماعی و احساس مسئولیت در سطح قابلقبولی قرار داشتند. امروزه ایرانیها در آگاهی و سطح تفکر در قبال مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر بسیاری از کشورهای منطقه مقدم هستند. در همین زمان، ایرادهایی چون پایین آمدن استاندارد علمی؛ باعث ایجاد مقالههای تقلبی، افزایش ترجمه بهجای تألیف و کثرت اساتیدی که واقعاً استاد نیستند، شد. پایینبودن کیفیت و استاندارد علمی ایراد بسیار بزرگی است.
البته باید به این نکته اشاره کرد که در رشتههای مهندسی و پزشکی استاندارد پایین نیست. در رشتههای علومانسانی بهخاطر عدم نیاز به آزمایشگاه، دانشگاههای متعدد و رشتههای مختلف ایجاد شده که باعث پایین آمدن سطح کیفی و علمی آن شده است. برای جلوگیری از ادامه این روند باید دانشگاهها به فکر ارتقاء سطح کیفی خود باشند و این کار تا زمانی که استقلال دانشگاه و امنیت فضای آن تأمین نشود، ممکن نیست؛ زیرا باعث از بین رفتن خلاقیت و عدم تمدنسازی است.
دولتها اگر بخواهند تمدنسازی کنند باید سیاست را وارد احزاب و خیابانها کرده و از دانشگاه خارج شوند. از نظر بنده دانشگاه باید چند دیوار داشته باشد؛ اول دیوار رفاهی داشته باشد. یعنی افرادی که به دانشگاه میروند تأمین و مستقل باشند تا درآمد داشته باشند. حتماً لازم نیست همه به دانشگاه بروند؛ باید مدارس فنی - مانند هنرستانها - تأسیس کرد که افراد را برای کار پرورش میدهند.
فرسنگها فاصله از ایدئولوژی تا علم
دیوار دوم، آزادی علمی است. یعنی دانشگاه باید استقلال داشته باشد که اساتیدش آزادانه بتوانند بحث کنند، گروههای اجتماعی مختلف با یکدیگر مباحثه کنند و گفتگوی آزاد و بدون هیچ محدودیتی در آنجا شکل بگیرد. یکی از دشمنان دانشگاه ایدئولوژی است. ایدئولوژی یعنی مجموعهای از جوابها که در هر مسئلهای موجود است. اما دانش یعنی اندک پاسخهای نسبی برای مجموعه کاملی از سؤالها وجود دارد. پس نباید دانشگاه ایدئولوژی داشته باشد و آن را تبلیغ کند. دانشگاههای امروز ما تلفیقی از دانشگاه ایدئولوژیک و مدرسه نظامی هستند.
یکی از دشمنان دانشگاه ایدئولوژی است. ایدئولوژی یعنی مجموعهای از جوابها که در هر مسئلهای موجود است.
بسیاری از دانشگاهها، دانشگاه نیستند و باید به دانشگاه تبدیل یا تعطیل شوند. مراکز پژوهش و برنامهریزی یا مرکز رشد و فعالیت هستند اما دانشگاه نیستند. دانشگاه باید مرتباً با جامعه در تماس باشد، باید مرکز اندیشه و ارتباط با محل خود باشد، فکر و ایده دهد تا بیرون از فضای دانشگاه برای آن برنامهریزی و اجرا شود. این سیستم آموزشی باید با منطقه، صنعت، طبیعت و... ارتباط برقرار کند. درعینحال با جهان هم ارتباط داشته باشد. علم اگر در حد جهانی باشد، ایدهآل است. برای به دست آوردن این نقاط ایدهآل، باید شرایطی مهیا باشد؛ مانند آرامش، صلح با جهان و ارتباطات جهانی که فعلاً برای ما وجود ندارد. کشورهای خارجی همیشه استعمارگر نیستند و میتوان چیزهای زیادی که بلد هستند را از آنها یاد گرفت.
ما باید رابطه بهتری با دنیا داشته باشیم. اگر اقتصادمان بهتر شود و از تحریمها نجات پیدا کنیم تا پول در کشور باشد و صنایع فعال شوند، خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین باید اول از همه این شرایط مهیا باشد تا دانشگاه هم مانند یکی از قسمتهای جامعه نقش خودش را ایفا میکند. دانشگاه نه قسمتی از قسمتهای دولت و نه بخشی از انواع بازار است؛ بلکه یک نهاد مستقل و مخصوص اندیشهورزی است. همانطور که مدارس دوره سامانی و دورههای طلایی تمدن اسلامی بودند. دانشگاه تا رسیدن به نقطه ایدهآل فاصله بسیاری دارد و ظاهراً هیچ انگیزهای برای حل مشکلاتش وجود ندارد. برخی مشکلاتش هم قابل حل نیست و باید جامعه درست شود. دانشگاه به شرایط خوبی نیاز دارد و اساتید هم در دانشگاه قدرت چندانی ندارند.
/ انتهای پیام /