گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ریحانه عبداللهی: پدیده زنان معتاد، کارتنخواب و بهطورکلی زنانی که در حاشیه جامعه زیست میکنند، مدتهاست که گریبانگیر جامعه است و آسیبها و معضلات متفاوتی حول آن شکل گرفته که تمام جامعه را درگیر خود کرده است. البته همیشه افرادی بودهاند که سعی کردهاند تا در کنار این افراد در معرض آسیب بایستند تا هم روایت زندگی آنان را انجام دهند و هم به آنها کمک کنند تا به زندگی عادی برگردند. ما در این گفتگو میزبان مینا قاسمی زواره - مستندساز و فعال مسائل اجتماعی - بودیم تا تجربه و روایت خود را بیان کند. در بخش نخست گفتوگو او از این که چطور وارد فضای آسیبهای اجتماعی زنان شده تا جرقه ساخت مستند «آن شب» که ماجرای فروش نوزادی است که مادرش او را نمیخواهد و قصد دارد با فروش آن پولی به دست آورد را برای ما تعریف کرد. اکنون این شما و این هم بخش دوم گفتوگو با مینا قاسمی!
صفر تا صد فروش نوزاد در بیمارستان
خب شما در بخش نخست راجع به این گفتید که فروش نوزاد با این که خیلی سخت و دردناک است، اما برای آن مادر که سوژه مستند شما بود، بیاهمیت بود. به نظر شما فراگیری این قضیه در سطح جامعه و کشور چطور است؟ نسبتش با قشر فقیر چگونه است؟
آسیبها، تبدیل به آشغال زیر فرش میشوند. نتیجه این ندیدن را میشود در نسل جدید و آینده دید.
قاسمی: ما در سطح کل کشور کموبیش شاهد چنین ماجراهایی هستیم. در شهرهای مرزی شرق کشور این موضوع بهسادگی اتفاق میافتد و نسبتاً در قشر فقیر و ضعیف جامعه بیشتر است. افرادی که در معرض آسیبهای همهجانبه هستند مثل زنان بیسرپرست، بیپناه، روسپیها و... بیشتر دست به این کار میزنند. چرا که کسی را ندارند تا از بچه نگهداری کند، پس ترجیح میدهد بچه را بفروشد تا پولی دست او را بگیرد. سال نود و هشت، ۱۵ یا ۱۶ میلیون پول فروش یک نوزاد بود و برای زنان در این شرایط، قیمت ایدهآلی بود. مشکل شناسنامه این بچهها در بیمارستان طی یک فرایند غیرقانونی حل میشود. این فرایند اینطور است که زن باردار و زنی که بچه را میخواهند به او بفروشند، در بیمارستان بستری میشوند و پرونده این دو نفر جابهجا میشود و بچه به اسم زنی که بچه را میخرد میشود.
آمار درست و دقیقی از این اتفاق وجود دارد؟
قاسمی: نه! چرا که این موضوع دغدغه کسی نیست و روی آن تمرکز نمیکنند. اگر بخواهم باتوجهبه آمارهایی که اطلاع دارم بگویم، این تعداد کم نیستند. دلالها در پارک زنان باردار بیپناه را پیدا میکنند، مدتی از آنها نگهداری میکنند. بعد از زایمان بچه را از مادر گرفته و سپس بچه را میفروشند. پول کمی به مادر بچه میدهند. دلالها ۵۰۰ یا ۶۰۰ میلیون یک بچه را میفروشند. خب بیزینس خوبی است!
دلیل نپرداختن به این موضوع چیست؟ آیا ساختار رسمی نمیتواند اصل موضوع را قبول کند؟
قاسمی: به نظر من دولت علاقهای به دیدن آسیبهای اجتماعی ندارد. البته در گذشته وضعیت کمی متفاوتتر بود و امکان کار وجود داشت اما در حال حاضر مدیران چشمهایشان را به روی این مشکلات بستهاند. آسیبها، تبدیل به آشغال زیر فرش میشوند. نتیجه این ندیدن را میشود در نسل جدید و آینده دید. در حال حاضر من نمیتوانم با یک نوجوان ده هشتادی ارتباط برقرار کنم. چون حرف همدیگر را درک نمیکنیم. ارزشهای ما برای نوجوانان این نسل بیمعنی است. نوجوان امروز «جهانوطنی» نگاه میکند، پس وطن و ملیت برای او بیمعنی است. دولت بهواسطه کارهای مختلف آگاه است و ناآگاه نیست، اما نمیخواهد کاری کند. به نظرم این ماجراهایی که دور از نظر و توجه نگه داشته میشوند، در برههای از تاریخ چنان ضربهای به ما میزند که دیگر نمیشود کاری کرد.
سوژگی زنان؛ از رحم اجارهای تا فروش تخمک
آیا سوژه این مشاغل، یک زن بوده است یا نه، سوژگی زن به این مشاغل مربوط نیست؟ آیا داستان یا روایت خاصی بوده که گوشه ذهنتان همیشه باشد تا اگر خواستید دوباره مستندی بسازید، دنبال آن بروید؟
زن جایگاه والایی در سنت و ملت ما دارد، در نتیجه برنامهریزی و ارزشگذاری برای زنان باید بر اساس ارزشهایی که سالها مسئولان گفتهاند، انجام شود.
قاسمی: زنان بهواسطه ظرفیت روحی و جسمی که دارند کارهای زیادی میتوانند انجام بدهند اما وقتی دچار استیصال میشوند و به بنبست میرسند، دست به انجام کارهایی میزنند که به خودشان، جامعه و نسلی که به وجود میآید ظلم میشود. اخیراً موضوعی که بهشدت دربارهاش دغدغه پیدا کردهام، بحث فروش تخمک دختران جوان و نوجوان است که در مطب دکترهای زنان اتفاق میافتد. اگر دکتر به مسائل اخلاقی پایبند باشد، نمیگذارد و میگوید که امکان فروش تخمک در این سن نیست و برای سلامتی دختر یا زن فروشنده خوب نیست. اما اگر پزشکی اخلاق را در نظر نداشته باشد، این کار را انجام میدهد. یک دختر ۱۸ساله، سه یا چهار بار این کار را انجام میدهد و بعد دچار مشکلات زیادی میشود. مقدار پولی هم که این دختران جوان برای هر بار اهدای تخمک دریافت میکنند، بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون متغیر است. رحم اجارهای امروز تبدیل به یک موضوع کهنه شده و الان این بحث داغ شده است.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که این اتفاقات در کشور و جامعه ما هیچ تناسبی با ارزشهای ما ندارد و مطرود شده است. در فرهنگ ما ارزشهای افزودهای وجود دارد که در کشورهای دیگر وجود ندارد. پس نباید این آسیبها رواج پیدا کند. زن جایگاه والایی در سنت و ملت ما دارد، در نتیجه برنامهریزی و ارزشگذاری برای زنان باید بر اساس ارزشهایی که سالها مسئولان گفتهاند، انجام شود. این ارزشهای افزوده باید دقیقاً در همینجا به داد ما برسد. ارزشها باید در تمام لایههای کشور ظهور و بروز پیدا کند. نمیشود فقط در مسائل سیاسی از این ارزشها استفاده کرد و در مشکلات اجتماعی از آنها استفاده نکرد.
نیازهای نسل جدید و تبعات خطرناک آن
نظام حکمرانی، مسئول سلامت روانی و جسمانی شهروندان و مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی است
در جامعه ما دختر ۱۸ یا ۱۹ساله بهخاطر نیازهای امروزی دست به چنین کاری میزند. ممکن است گفته شود که این حرف از اساس غلط است و بهخاطر هزینه جراحی زیبایی، اجاره خانه، هزینه دانشگاه و... نباید این کار را کرد، درصورتیکه این دختر در جامعه امروزی با چنین نیازها و خواستههایی رشد کرده و نمیشود جلوی او را گرفت! این اتفاقی واقعی است. من دختری متولد سال ۸۱ را میشناسم که چنین کاری کرده است. نظام حکمرانی، مسئول سلامت روانی و جسمانی شهروندان و مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی است. اما در برابر این مشکلات هیچ فعالیتی انجام نمیدهد. شاید هم فعالیتهایی انجام میدهد که مثمرثمر نیست و نتیجه آن را در خیابان نمیبینیم. باید راهحل این مسائل پیدا شود. باید ریشهیابی شود که چه اتفاقی میافتد که یک دختر نوجوان درد تجاوز را تحمل میکند تا به یک خواسته کوچک مثل کفش برسد! همه جوانها و نوجوانهای ایرانی دوازده سال در سیستم آموزی همین کشور درس میخوانند؛ پس چرا مهارت و دانشی به دانشآموزان داده نمیشود تا دچار این مشکلات نشوند؟ به نظر من این آسیبهای عجیب اجتماعی ریشه در این دارد که آسیب اجتماعی هیچ زمانی در سالیان گذشته اولویت مسئولان نبوده است. حتی اولویت دوم هم نبوده و شاید اصلاً اولویتی ندارد. در ظاهر تمام دستگاههای دولتی، نهادها و معاونتها بودجه حوزه اجتماعی میگیرند. اما در واقعیت امر، این اختصاص بودجه هیچ تأثیر و نتیجهای ندارد. باید ریشه این دردهای اجتماعی پیدا شود؛ نه اینکه با زور و خشونت آنها را حل کرد. من احساس میکنم که این نوع فعالیتها نتیجهای نخواهد داشت. البته من همیشه با زور مخالف نیستم؛ گاهی معتادها بهواسطه مصرف مواد مخدر قوه تشخیصشان از بین میرود؛ پس نیاز است که زور بالای سر آنها باشد. اما این زور باید با مدیریت باشد.
روالهای قانونی را دریابیم
مادری معتاد، دختر سهساله خودش را به معتادها اجاره میداد تا پول مواد مخدرش به دست آید. این بچه را بهزیستی گرفت و چقدر زمان برد تا بچه به حال عادی برگردد.
نکتهای که به نظرم وجود دارد این است علیرغم اینکه این قبیل اتفاقات خیلی تلخ و وحشتناک است و دولت باید درباره آن اقدامات مهمی انجام دهد، اما یک بعد دیگر هم وجود دارد. اینکه اگر فرزندی در خانواده ناامن رشد کرده و تربیت شود، بهاحتمال خیلی زیاد منشأ ادامه این آسیبها در آینده نیز خواهد بود. پس باید برای این درد، علاجی اندیشید.
قاسمی: این نگاه هر چند سلبی است اما من با این حرف موافق هستم. دوستی دارم که بچه را از مادر معتاد و کارتنخواب میگیرد و به نهادهای دولتی میدهد. حتی مادرهایی بچه را اجاره میدهند. مدتی قبل یک مورد بهشدت ناراحتکننده و عجیب را شنیدم. مادری معتاد، دختر سهساله خودش را به معتادها اجاره میداد تا پول مواد مخدرش به دست آید. این بچه را بهزیستی گرفت و چقدر زمان برد تا بچه به حال عادی برگردد. نکته من مسیر رسیدن یک خانواده به بچه است. در اینجا فرایند کاملاً قانونی است و از مجرای قانونی صورت میگیرد، شاید طولانیتر باشد اما فرایند و مسیر صحیح است. مانند کاری که در مستند «آن شب» انجام دادیم. بچه را از مادر گرفتیم و تحویل بهزیستی دادیم تا فروخته نشود. مهم روال قانونی است.
/ انتهای پیام /