گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ روانشناسیهای عامهپسند، یکی از گونههای شهرت یافته ادراک انسان از خویشتن و جهان اطراف است. این روانشناسیها مبتنی بر گونه خاصی از انسانشناسی، هستیشناسی و خودشناسی استوار گشته و در ادامه نیز مناسکی را بر این هستیشناسی خود استوار میسازند. یکی از منظرهای انتقادی به این روانشناسیها، نقد و بررسی آنان از منظر علم و یا شبه علم بودن است. در بخش نخست این گفتگو، دکتر سید جواد میری - جامعهشناس و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی - از این منظر نکاتی را پیرامون روانشناسی عامهپسند ابراز کردند. در بخش دوم گفتگو، در قالب و بستر معنویتهای نوظهور به نقد و بررسی این روانشناسیها خواهیم پرداخت. در ادامه بخش دوم این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.
روانشناسی عامهپسند یا دین نوظهور؟
یکی از نکات مهم در خصوص روانشناسیهای عامهپسند، حرکت به سمت تبدیلشدن به یک دین است. ادیان به طور طبیعی دارای دو خصلت هستیشناسی و مناسک هستند. یعنی عموم آنها تعریفی از انسان و جهان ارائه داده و سپس مبتنی بر آن، مناسکی را استوار میسازند. این مسیر دقیقاً همان عملی است که ما در قالب روانشناسی عامهپسند، شاهد آن هستیم. به باور شما، آیا روانشناسی عامهپسند را میتوان یکی از گونههای جدید معنویتهای نوظهور بهحساب آورد؟ اگر پاسخ شما مثبت است، چه بسترهایی در جامعه، زمینه را برای سوق یافتن آن به سمت دین شدن فراهم آورده است؟ همچنین ماهیت فرقهای این روانشناسیها را چگونه ارزیابی میکنید؟
میری: بله من نیز کموبیش با این توصیفی که شما انجام دادید موافق هستم. در خصوص زمینههای اجتماعی آن هم باید گفت که اگر به اروپای غربی و آمریکا نگاه کنید، هرچقدر نقش نهاد دین و کارگزاران آن آرامآرام در ذهن و زبان عمومی جامعه تضعیف شده و البته این به معنای تضعیف خود دین نیست، بلکه به معنای تضعیف دینداری رسمی است، نیاز انسان به ماوراء، به معنویت و حس با هم بودگی معنوی بیشتر شده است. در دوران فعلی، جوامع آهستهآهسته در حال تبدیلشدن به کمپانیهای بزرگ هستند. حضور در چنین جوامعی دیگر برای انسان احساس تعلق به وجود نمیآورد. از طرف دیگر، وقتی حس تبعیض ایجاد میشود، فقر و نابرابری، مهاجرتهای بیرویه و از جا کندگی انسان ایجاد میشود و این حس تعلق و با هم بودگی دائماً کاهش مییابد.
یوگا را برخی صرفاً بهعنوان یک ورزش میبینند اما برخی دیگر یوگا را بهعنوان آن بسته جنبشهای دینی نوظهور موردمطالعه قرار میدهند. ریشه یوگا در این وضع جدید میتواند در هندوئیسم و بودیسم باشد؛ اما چندان شبیه به آن نیست
در کنار اینها، جامعهشناسان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از روندی با عنوان «New religious movement» یا جنبشهای دینی عصر جدید یاد میکنند که مدام در حال زیادشدن است. برای مثال، جامعه کاتولیک شاید دیگر به مدل قبلی خود وجود نداشته باشد، اما جوامع جزیره جزیره که خود را بهنوعی به مسیحیت متعلق میدانند، اما آرامآرام با مسیحیت رسمی نیز فاصله ایجاد میکنند، به وجود آمده است. در اینجا ما دینهای رسمی، چارچوبمند و ضابطهمند قبلی را نداریم؛ بلکه این جنبشها، دینها را در بستر دیگری دچار تحول میکنند. برای مثال، در آمریکا بودیسم به معنای یک دین مطرح نیست؛ اما رگههایی از ادبیات هندوها در این جزایر دینی و مسیحی به وجود آمده است. این رگهها و جنبشها، شباهتی به بودا در غرب آسیا ندارند؛ بلکه طبق فرهنگ و بافتار جامعه غرب بازسازی شده است. ادبیات آنها دینی است، اما چهارچوب و قیدوبند بودا در شرق آسیا را ندارد.
سخنان «دالاییلاما» که در تبت عنوان میشود، چندان شباهتی با سخنان «ریچارد گییر» - بازیگر مشهور هالیوود - که خود را پیرو دالاییلاما میبیند، ندارد. در ایران نیز از قضا به دلیل سیطره دین رسمی و بعد فاصلهگذاری که با حکومت پیدا شده است، جستهوگریخته با این نوع جریانها روبرو هستیم. الان برخی خرده جریانهای اجتماعی برای بازسازی روحی تشویق میکنند که به هندوستان سفر کرده و از طریق اموری همچون سایبابا و... اقدام به بازسازی روحی خود میکنند. گسترش کلاسهای «یوگا» نیز از همین قبیل است. یوگا را برخی صرفاً بهعنوان یک ورزش میبینند اما برخی دیگر یوگا را بهعنوان آن بسته جنبشهای دینی نوظهور موردمطالعه قرار میدهند. ریشه یوگا در این وضع جدید میتواند در هندوئیسم و بودیسم باشد؛ اما چندان شبیه به آن نیست. همین موضوع را شما میتوانید در بسیاری از طریقتهای صوفیه اروپا همچون «عنایت خان» ببینید. یعنی ما شاهد این هستیم که جنبشهای معنوی مبتنی بر نوعی باطنگرایی، اما با طعم مدرنیته به وجود آمده و پیروان بسیاری دارد. اینها ادبیات دینی دارند اما چهارچوب شریعت را دیگر ندارند. درعینحال از دستگاههای معنوی متعددی تغذیه شدهاند. پس گسترش این جنبشهای معنوی را میتوان به دنبال تلاش برای با هم بودگی و ایجاد حس تعلق ازدسترفته توضیح داد.
همین معنویتهای نوظهور و از جمله برخی گرایشهای روانشناسی عامهپسند تلاش دارند تا نوعی کالت «cult» را درست کنند. کالت نوعی فرقه است؛ اما ساختار نهادی و سازمانی فرقه را نتوانسته به خود بگیرد. دلیل این موضوع نیز آن است که درآمدزایی برای آنان مهم است. اینها دنبالکننده دارند و برای گفتگو و درمان، مبالغ هنگفتی دریافت میکنند. البته فردی نیز ممکن است درمانگری نکنند؛ بلکه یک کارگاهی را تدارک دیده و از هر نفر مبالغ هنگفتی را دریافت کند. این برنامهها جذابیتی برای طبقههای نوکیسه و خردهسرمایهدار دارد؛ چراکه به آنها نوعی همبستگی یا نوعی از حس با هم بودگی را برای آنها ایجاد میکند. برای مثال، شاهدیم که این افراد ویلایی را در مناطق خوشآبوهوا تدارک دیده، بیش از صد زوج که با یکدیگر مشکل دارند را چندین روز در این مکانها برده و آموزشهایی را با مبالغ بسیار سنگین ارائه میدهند.
جامعه درست نمیشود؛ خودت را درست کن!
شما گسترش روانشناسیهای عامهپسند را در قالب معنویتهای نوظهور و تحولات جامعه مدرن و با تأکید بر فاصلهگیری گروهها از دین رسمی توضیح دادید. در مقابل، برخی در پاسخ پرسش از زمینههای گسترش روانشناسی عامهپسند در دوران پسا انقلاب، بر این باورند که این روانشناسیها به دلیل بازخوانی خود مبتنی بر قرائت رسمی دین در دهه هفتاد توانستند بدون هیچگونه مخالفت با قدرت و بلکه در همراستایی با آن و با ادبیاتی کاملاً دینی گسترش پیدا کنند. پاسخ شما به این تحلیل چیست؟
فردی نیز ممکن است درمانگری نکنند؛ بلکه یک کارگاهی را تدارک دیده و از هر نفر مبالغ هنگفتی را دریافت کند. این برنامهها جذابیتی برای طبقههای نوکیسه و خردهسرمایهدار دارد؛ چراکه به آنها نوعی همبستگی یا نوعی از حس با هم بودگی را برای آنها ایجاد میکند
میری: نکته مهم این است که اگر اینها با سیاست زاویه ندارند، به دلیل آن است که ایران امروز ما نیز بخشی از نظام سرمایهداری است. یعنی آن کیفیت درونی و باطنی آن، تضادی با مکانیسم عرضه و تقاضا و روابط پولی سرمایهداری ندارد. مناسبات تولیدی و اجتماعی ما هیچ تضادی با مکانیسم سرمایهداری ندارد. نکته دیگر آن است که پیامبران روانشناسی زرد نیز وقتی باور به ساختار و تحلیل انتقادی ساختاری ندارند، مسائل را بر روی فرد استوار میکنند و نظام سرمایهداری و حاکمیت در کشور ما نیز با این رویکرد تضادی ندارد. شما نگویید برای مثال نظام آموزشوپرورش ما مشکل دارد، بگویید اگر از بستر این نظام موفق نشدهاید پس اشکال در خود شماست. در جامعه ما نیز پس از دهه هشتاد، شاهدیم که آن جریان روشنفکری دینی که میخواست نهادها را متحول کند، بزرگان آن همچون «سروش»، «کدیور»، «عبدالعلی بازرگان»، «ملکیان» و... همگی به سمت عرفان رفتهاند. یعنی از الهیات اجتماعی «شریعتی»، «جلال» و... به سمت الهیات فردی رفتهاند. خلاصه سخن این شده که «جامعه را نمیشود نجات داد، خودت را نجات بده.» پس بزرگان روانشناسی عامهپسند این را متوجه شدهاند؛ لذا به سراغ «فرد» رفتهاند.
خواست عمومی از روانشناسی عامهپسند
بهعنوان پرسش آخر میخواستم جمعبندی و نظر خود را پیرامون این مسئله بفرمایید که روانشناسی عامهپسند در نهایت خوب است یا بد؟ برخی معتقدند که روانشناسی عامهپسند هرچند در بطن خود، آگاهی کاذب را گسترش میدهد، اما نهایتاً خطر خاصی نیز به واسطه آن متوجه جامعه نمیشود. چهبسا رجوع به روانشناسان نیز به واسطه همین افراد بیشتر شده است. در نقطه مقابل، برخی بسط آن در جامعه را به دلیل نقصانهای ذاتی این روانشناسی، در نهایت عامل افزایش تنشها، سرخوردگیها و... میدانند و بر این باورند که باید جلوی این تجارت پرسود فریبآمیز را گرفت. جمعبندی شما در خصوص این روانشناسیها چیست؟
صفحات روانشناسی عامهپسند هزاران و میلیونها نفر بازدیدکننده دارند. ریشه این موضوع به فقدان نگاه انتقادی در جامعه سرمایهداری متأخر بازمیگردد.
میری: پاسخ من شبیه پاسخی است که «دورکیم» به مباحث «مارکس» میدهد. مارکس میگوید «دین افیون تودههاست و باعث میشود افراد به یک خودآگاهی کاذب رسیده و نتوانند به خودآگاهی تاریخی درست برسند، پس ما باید دین را از جامعه حذف کنیم تا این آگاهی کاذب از بین برود.» دورکیم میگوید «از اساس ورود مارکس در بحث اشتباه است؛ چراکه دین از اول بوده و در آینده نیز خواهد بود. شما باید ببینید دین کارکرد دارد یا خیر» و بعد مباحث دین و انسجام اجتماعی را طرح میکند. دورکیم میگوید به باور من، دین کارکرد دارد. حالا این بحث را کنار بگذار؛ همین روانشناسی زرد یا عامهپسند، آیا کارکرد دارد یا خیر؟ حالا فرضاً ما بگوییم بد است یا مضر است، این روانشناسی اکنون کار خود را انجام میدهد و در جامعه پیش رفته و کارکرد دارد. مگر ما نمیدانیم جادو بد است؟ پس چرا جادو از ساحت زندگی انسان حذف نمیشود؟ چون کارکرد دارد. برخی از طریق آن آرامش میگیرند. روانشناسی عامهپسند نیز از همین سنخ است. یعنی برای برخی کارکرد دارد. بهویژه آنکه برای برخی آورده مالی دارد. امروز این همه صفحات مجازی با مخاطبین بالا، درآمدهای سنگینی را برای عدهای به بار آوردهاند؛ لذا نمیشود با یک قضاوت ارزشی صرف که روانشناسی عامهپسند خوب است یا بد به ارزیابی قضیه پرداخت.
متأسفانه نگاه انتقادی در جامعه سرمایهداری متأخر تعطیل است. در زمان کالاوارگی، در زمان تجاریسازی، در زمان شیءوارگی، اساساً نگاه انتقادی امر بیخودی است. راهحل بنیادین زنده کردن نگاه انتقادی نسبت به کلیت جامعه است. اکنون و در معاصرت ما، فیلسوف بزرگی به نام آقای «دکتر داوری اردکانی» هستند. کتابها، نامهها، صفحات مجازی و...از ایشان چقدر دیده میشود؟ این در حالی است که صفحات روانشناسی عامهپسند هزاران و میلیونها نفر بازدیدکننده دارند. ریشه این موضوع به فقدان نگاه انتقادی در جامعه سرمایهداری متأخر بازمیگردد.
/ انتهای پیام /