گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «در دوره نوجوانی شخصیت انسان شکل میگیرد» جمله ساده است که دعواهای پیچیدهای پیرامون آن جریان دارد. اما معتقدیم که با بررسی ویژگیهای نوجوانان یک نسل، میتوان آینده یک کشور و حتی جهان را پیشبینی کرد. نوجوانان نسل فعلی که با برچسبهای مختلفی چون «نسل z»، «نسل متمایز»، «آیندهسازان» و... شناخته میشوند، معمولاً با رسانهها انس زیادی دارند و بستر اصلی رهیافت آنها فضای مجازی است. با این وجود، آیا میتوان نوجوان ایرانی را باتوجهبه بوم فرهنگی کشور ایران، مورد ارزیابی قرار داد؟ به همین بهانه، درباره ویژگیهای نوجوان ایرانی با حجتالاسلام عمادالدین خاکی، مدرس دانشگاه به گفتوگو نشستهایم. خاکی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دارد و در حال حاضر عضو کمیسیون تعلیم و تربیت شورای عالی انقلاب فرهنگی است. در ادامه بخش نخست این گفتوگو تقدیم نگاه شما میشود.
دوره نوجوانی؛ تهدید یا فرصت؟!
در حال حاضر در حوزه نوجوانان این گره وجود دارد که برخی نوجوان را به رسمیت نمیشناسند و او را کودکی در نظر میگیرند که نمیفهمد و برای همین باید او را کنار گذاشت و از کنارش عبور کرد. اگر هم بخواهند خیلی خوشبینانه نگاه کنند، نوجوان را یک خطر و آسیب میدانند و توصیه به تحمل در قبال گذر از این چند سال میکنند. در این میان، برخی نیز نوجوان را بزهکار میدانند. ممکن است شما تصویر خودتان را نسبت به نوجوان ایرانی بفرمایید؟ شما نوجوان را چه میدانید؟ او چه هویتی دارد و نسبتش با سن کودکی چیست؟
خاکی: خب سوال خوبی انتخاب کردهاید. نوجوان بهخاطر اینکه فعالیتهای پیرامونش دیربازده و همچنین سخت است - چون درک خود او دشوار است - برای همین بسیاری از ارگانها و مجموعههای ما که گزارشی کار میکنند یا ارتزاق میکنند، بههیچعنوان به سراغ نوجوان نمیروند؛ چون مشکلات خودش را دارد و از طرفی هم بازدهی ندارد. حتی شاید در جنبههای سیاسی از او استفاده نمیشود. همه اینها باعث میشود که به نوجوان کمتوجهی شود.
در مورد نوجوانی، یک تعریف آکادمیک داریم. مثلاً میگویند ۱۲ تا ۱۸ سال. من با این مدل تعریف زیاد موافق نیستم. ما هر کسی را که شرایط نوجوانی بر او صدق کند، نوجوان میدانیم. حالا ممکن است یکی یازده ساله باشد و دیگری بیست و دو ساله. آن کسی که هنوز به دنبال تعیین، تشخیص و تعریف هویت خودش باشد، نوجوان است. شاید بیست و یک سالش باشد. ما او را در سن شناسنامهای محدود نمیکنیم؛ بلکه او را در سن عقلی و ارتباطی خودش تعریف میکنیم. این تعریف من از نوجوان است. کسی که هنوز بهصورت کامل مستقل نشده یا کسی که هنوز هویتش کاملاً تعیین نشده، هنوز نوجوان است. البته نوجوانی هم سه دوره دارد؛ «پیشنوجوانی»، «نوجوانی میانی» و «نوجوانی پایانی». این نکاتی که عرض کردم، میتواند در این سه قالب بگنجد.
ما نباید نوجوانی را تهدید ببینیم. نوجوانی یک فرصت است. همه انسانهای موفق نیز شروع فعالیتشان که به موفقیت منجر شده، از نوجوانی بوده و تصمیمی است که از نوجوانی گرفتهاند.
نوجوان ایرانی بهخاطر ویژگیهایی که ما در تاریخ و حتی در جغرافیای خودمان داریم، دارای ویژگیهای مشترکی است. یک سری ویژگیها هم بهخاطر گسترش جغرافیایی ما، نسبت به هم متفاوت است. یک بُعد نوجوانی، بحث بلوغ جسمی است. بلوغ جسمی افرادی که در شمال ایران زندگی میکنند یا آذریها و کسانی که در اردبیل هستند، با آنهایی که مثلاً در بندرعباس زندگی میکنند، با هم متفاوت است. هرچه به قسمت سردسیر نزدیک میشویم، بلوغ جسمی به تأخیر میافتد و هرچه به قسمت گرمسیر نزدیک میشویم، بلوغ زودتر رخ میدهد. اما بهخاطر برخی ویژگیهای ایرانی بودن، نوجوانهای ما هم نسبتاً خاص و احساساتیتر هستند که از این نمیتوان بهعنوان یک تهدید نام برد، بلکه میتوان بهعنوان یک فرصت از آن استفاده کرد. همین مهماننوازی ما که در کل دنیا معروف است، بهخاطر این ویژگی ماست؛ یعنی غلبه دل بر عقل که ما را مهماننواز کرده است. ما دلمان نمیآید که کسی بر ما وارد بشود و از سفره ما نان نخورد. نوجوان هم این ویژگی را دارد. خوبان این روزگار که توانستند از این ویژگیها به نحو احسن استفاده کنند، آنها برنده بودند. بهعنوانمثال، وقتی به اولین کنشهای اجتماعی علیه رژیم طاغوت نگاه میکنید، میبینید که اولین نفر امام خمینی (ره) نیست، بلکه «سید مجتبی نواب صفوی» است؛ آن هم در سن نوجوانی خودش. یعنی هنوز دارد تحصیل میکند، اما دوستان خودش را از هنرستان جمع میکند و به میدان بهارستان میآورد و آنجا علیه رژیم تظاهرات به راه میاندازد. علیالظاهر این یک بچه مثلاً هفدهساله است، اما او بچه نیست و توانسته از این شرایط نوجوانی خودش به بهترین نحو استفاده کند. در تاریخ معاصر خودمان هم که نگاه میکنیم، میبینیم که ما نوجوانهای خوبی داشتهایم. اگر از لحاظ کمّی و آماری نگاه کنیم، بیشترین شهدای ما در جنگ تحمیلی، شهدای دانشآموز هستند. شهدای دانشآموز نوجواناند و نوجوانان میتوانند سرمایه خوبی باشند.
نسبت نوجوانی با هویت
باتوجهبه نکاتی که گفتید، نوجوانی چه تأثیری در شکلگیری هویت آینده دارد؟ چون یک دیدگاه دوگانه وجود دارد مبنی بر اینکه اساساً نوجوانی دوره غلیان هیجان و احساسات است و پس از گذر از این دوره، فرد آرام و ساکت میشود و شما چیز دیگری میبینید. اما برخی قائلاند که اصلاً پایه هویت فرد در همین دوره گذاشته میشود.
خاکی: به نظر من، دیدگاه دوم درست است. ما نباید نوجوانی را تهدید ببینیم. نوجوانی یک فرصت است. همه انسانهای موفق نیز شروع فعالیتشان که به موفقیت منجر شده، از نوجوانی بوده و تصمیمی است که از نوجوانی گرفتهاند. بهعنوانمثال، آقای «وحید شمسایی» میگوید: «من در زمان نوجوانی، دچار تحقیر شدم و تصمیم بر این گرفتم که بههیچعنوان دیگر برنج نخورم و هنوز که هنوز است این کار را نکردهام و منی که بیرون میایستادم و کسی من را در تیم راه نمیداد، الان آقای گل فوتسال ایران یا سرمربی تیم ملی ایران شدهام.» این از کجا شروع شده؟ از یک تصمیم در دوران نوجوانی. پس نوجوانی فرصت است؛ لذا هرچه میخواهیم در آینده ببینیم، الان باید در نوجوان ببینیم؛ هم در بُعد اجتماعی و هم در بُعد فردی. فردای جامعه ما، نوجوان امروز است. اگر نوجوان امروز ما وقت خود را به بطالت میگذراند و هدفی ندارد، آینده هم همین خواهد بود. البته به همین دلیل، به همان اندازهای که نوجوانی میتواند برای ما فرصت باشد، به همان مقدار هم میتواند وحشتناک باشد.
الان تصویر نوجوانی در جامعه ایران به چه صورت است؟
خاکی: این سؤال که نگاه جامعه به نوجوان چیست، بسیار کلی است.
جامعه نوجوان را «مصرفگرا» میداند!
شاید بتوانم سؤالم را اینطور بیان کنم که پذیرش اجتماعی برای نوجوان به چه صورت است؟
خاکی: به نظر من، اگر پس از جنگ تحمیلی را یک مقطع ببینیم و بعد از اتفاقات سال ۱۴۰۱ را هم یک مقطع ببینیم، میزان تأثیرگذاری نوجوان در کشور ما تا حدی ملموستر شد. یعنی همه به فکر افتادند که اینها میتوانند یک کاری انجام دهند. این روند بسیار مثبتی داشت. اما اگر بهطورکلی نگاه کنیم، جامعه ما بهخاطر مشکلات و معضلاتی که نه صرفاً برای کشور ما، بلکه در کل دنیا وجود دارد، نگاهش نسبت به نوجوان، نگاه به یک موجود مصرفگراست و این بسیار خطرناک است؛ هم در بُعد تربیتی آن نوجوان خطرناک است و هم در بُعد اجتماعی و نقشهایی که ما تقسیم میکنیم. این تصویر باید اصلاح شود.
یعنی شما معتقدید که نوجوان امروز، نوجوان مصرفگرا نیست؟ یا ممکن است بگویید که این برساختی که وجود دارد، باعث شده که نوجوان به این سمت حرکت کند؟
از نظر من، نگاه جامعه، پدر، مادر و معلم به نوجوان اینگونه است: «این بچه را باید تحملش کرد؛ یک چیزی به او یاد بدهیم، چیزی بدهیم بخورد و چیزی هم بدهیم بپوشد» و به یک معنا یک موجود مصرفگراست.
خاکی: از نظر من، نگاه جامعه، پدر، مادر و معلم به نوجوان اینگونه است: «این بچه را باید تحملش کرد؛ یک چیزی به او یاد بدهیم، چیزی بدهیم بخورد و چیزی هم بدهیم بپوشد» و به یک معنا یک موجود مصرفگراست. البته من به ادبیات آکادمیک عرض میکنم وگرنه الفاظ دیگری نیز در جامعه برای نوجوان به کار میرود. این نگاه به نوجوان، کاملاً مخالف آن چیزی است که ما حتی در دین و در علوم جامعهشناختی داریم. اگر با این نگاه با نوجوان برخورد شود، او هم برخی اوقات میپذیرد.
سیاستگذار چه نگاهی به نوجوان دارد؟
خاکی: الان وضعیت خیلی بهتر است. اما نگاه ما همیشه یا «کودکونوجوان»، یا «نوجوان و جوان» است. هیچوقت «نوجوان» نداریم. در هیچ جا هم نداریم. چون نوجوان در مداخلات سیاسی نقش ایفا نمیکند؛ البته پس از سال ۱۴۰۱ به نظرم قدری متفاوت شده است؛ چون سن رأی ندارند، برای همین بسیاری در حاکمیت - نه صرفاً در کشور ما - به آنها توجهی نمیکنند. نکته دوم اینکه دیربازده هستند. نکته سوم، استقلالطلب هستند و با روحیه استیلا سازگاری ندارند؛ یعنی نمیپذیرد که کسی به او دستور دهد و برای همین تمایلی وجود ندارد به اینکه ما برای نوجوان کار کنیم.
نوجوان امروز برچسب پذیر است
حتی اگر هم بخواهند وارد کاری بشوند، به آنها میگوییم کودک کار!
خاکی: برچسبها نسبت به نوجوان زیاد است. چون هنوز خودش هویت آنچنانی برای خودش کسب نکرده، برچسب پذیر است و متأسفانه سوءاستفاده هم از او زیاد میشود. نمیدانم این مطالب به دست خود نوجوانان میرسد یا نه، اما واقعاً خود نوجوان هم باید عَلم این حرف را بلند بکند که ما باید تأثیرگذار باشیم، نه تأثیرپذیر و نباید بازیچه دست سیاستمدار، سلبریتی و... شویم. ما باید خودمان مولد بشویم و نباید برچسب پذیر بشویم.
مهمترین خلأ موجود درباره سیاستگذاری ناظر به نوجوان را چه میدانید؟
خاکی: کسی برای نوجوان کاری نمیکند. سیاستهای ما باید به سمتی برود که نوجوانها برای نوجوانها کار کنند. سیاست امروز ما اصلاً این نیست. ما دوست داریم خودمان بیاییم و بالای سر کار بایستیم و مستقیماً دخالت کنیم که این کاملاً با استقلالطلبی و هویتطلبی نوجوان در تضاد است. مثلاً پنجاه نوجوان را جمع میکنیم و من باید حتماً آنجا باشم و بگویم «این شربت را بردار»، «این لیوان را بشور»، «این یخ را بیاور»، «این کولر را روشن کن».
باید کارِ نوجوان را به خود نوجوان سپرد
خب این در یک کار اجرایی است. اما یک وقتی است که میگویند ما میخواهیم محتوا را به دست نوجوان بسپاریم؛ نوجوانی که تجربه ندارد. میخواهیم فرم را به دست نوجوان بسپاریم؛ نوجوانی که نمیفهمد.
خاکی: اگر نسپارید، خود او این کار را انجام میدهد. ما نسپردهایم که الان اینطور شده است. چرا الان یوتیوب باید برای نوجوان یک دانشگاه باشد؟ او میرود و یوتیوبر میشود و برای خودش صفحه میزند، آموزشش را میدهد و با ما کاری ندارد و میگویند اینها در لیگ خودشان بازی میکنند، ما هم در لیگ خودمان. حتی در قسمت سیاستگذاری، من با این موافقم که چارچوبهای کلی باید با نظارت باشد، اما وقتی شما دانهای را پیدا میکنید، آن را میکارید، خاک، هوا، کود و نور خوب را برایش مهیا میکنید و محیط را آماده میکنید، تا یک قسمتی که بزرگ میشود، نظارت مستقیم شما کار را خراب میکند. مهمترین قسمت تربیت همینجاست که به سن نوجوانی که رسید، نظارت غیرمستقیم باشد.
واقعاً خود نوجوان هم باید عَلم این حرف را بلند بکند که ما باید تأثیرگذار باشیم، نه تأثیرپذیر و نباید بازیچه دست سیاستمدار، سلبریتی و... شویم.
آن چیزی را که باید به او میدادید، دادهاید. آن کاری را که باید میکردید، کردهاید. اگر کم گذاشتید، الان آثار آن کمگذاشتن را در نوجوان میبینید. حالا دیگر باید او را رها کرد؛ نه اینکه رهای کامل، بلکه با نظارت کلی و غیرمستقیم رها کرد و به حالت مرجع درآمد؛ یعنی به او سپرد و گفت: «اگر سؤالی داشتی، من هستم و کمکت میکنم. اگر مشکلی داشتی، من هستم. پشتیبانی خواستی، من هستم و...». اما اصل فعالیت و کنشگری را باید به خود نوجوان داد؛ حتی در سیاستگذاری. بهعنوانمثال، میخواهند برای بانوان تصمیمگیری کنند، مثلاً یک همایش و گردهمایی بزرگ «زن در اسلام» یا «زن در ایران» یا «زن تراز انقلاب» میگیرند، اما هیچ خانمی در آنجا حضور ندارد و یک عده آقا نشستهاند و در مورد بانوان صحبت میکنند! برخی نیز برای حفظ ظاهر قضیه تماماً از بانوان دعوت میکنند و بعد میروند و کار خودشان را انجام میدهند. در مورد نوجوان هم این شرایط صدق میکند. یک عده بزرگتر نشستهاند و برای نوجوان تصمیم میگیرند. من از شما الان سؤال میکنم: آیا نوجوانی که ویژگی اصلیاش استقلالطلبی و هویتیابی است، اساساً با این مدل سازگار است؟
امام خمینی به نوجوان هویت داد
یعنی شما میفرمایید سیاستگذاران ما در تعیین سیاستها و سیاستگذاری، از خود نوجوانان کمک بگیرند و آنها را در تصمیمگیریها دخالت دهند؟
خاکی: باید کمک گرفت. اصلاً منافاتی با هم ندارد. شما اگر میخواهید نوجوان مولد داشته باشید و او را از مصرفگرایی خارج کنید و او را به فکر بیندازید، باید این کار را انجام دهید. حتی اگر بخواهیم کمی زرد هم صحبت بکنیم، شما برای گرفتن بهترین تصمیمات در مورد یک نسل، باید از آن نسل کمک بگیرید، ولی ما حتی اینقدر هم به آن فکر نمیکنیم. یعنی حتی زرد هم به آن فکر نمیکنیم و تصمیم خودمان را میگیریم و خروجی آن نیز میشود همین اتفاقاتی که الان وجود دارد.
یک مثال موفق بزنم. یکی از اتفاقات مثبتی که در این چند سال اخیر افتاد، ایجاد شبکه امید بود؛ با اینکه این شبکه کار بسیاری دارد و من بارها نقدهایم را گفتهام، اما برآیندِ بردارهای آن مثبت بود. یکی از اقدامات خوب شبکه امید این بود که یک باشگاهی تشکیل داد و از خود نوجوانها بهعنوان مجری استفاده کرد. اصل کار این است. اینکه خودتان بیایید با هم برای همه ما تصمیم بگیریم. الان متأسفانه کمرنگ ولی خیلی رو به بهبود است، هرچند ما هنوز با آن فاصله داریم.
امام خمینی (ره) چه کار کرد؟ امام خمینی (ره) - نه بهعنوان یک روحانی، بلکه بهعنوان یک مرشد و یک رهبر - واقعاً چه کار کرد؟ به نوجوان هویت داد و آن نوجوان سیزدهساله شد «رهبر ما». یکی از تلاشهایی که امام در بیان این جمله (در مورد شهید فهمیده) کرد، هویت دادن به نوجوان بود که شما سیزدهسالهها، میتوانید رهبر باشید. بهعنوانمثال اگر الان من در دانشگاه، مسجد یا در کلاس زبان و کلاس موسیقی و... به نوجوانم بگویم تو مسئول حضور و غیاب هستی. او سر از پا نمیشناسد. چون او را آدم حساب کردهایم و نسبت به این نقشی که به او دادهام، احساس مسئولیت میکند. امام (ره) نیز همین کار را انجام داد. آن نوجوان سیزدهساله را رهبر حساب کرد و به نوجوانان هویت داد و اینها را در تصمیمگیریها داخل میکرد. در ایام جنگ، فرمانده لشکر بیست و یک ساله داریم. در تعریف ما از نوجوان این سن میتواند دوره نوجوانی پایانی محسوب شود ولی یک فرد فرمانده است، تصمیم میگیرد، مولد است و خودش را صاحب اثر میداند. برای همین، سریعاً به سراغ این میرود که نقصانهای خودش را پر کند.
نسبت مشارکت اجتماعی نوجوان با هویت
اساساً مسئله مشارکت چه تأثیری میتواند در هویتیابی نوجوان بگذارد؟ چون یک وقت میگوییم دوره نوجوانی فصل اشتباهات و زمان تجربهکردن و آزمون و خطاست، در نتیجه نوجوان را خیلی جدی نگیریم. اما یک وقت شما شرایطی را ایجاد میکنید که نوجوان خودش را پیدا کند و او این تجربه را پیدا میکند. یک وقتی هم شما میخواهید او را مشارکت بدهید و مثلاً در رأیدادن، برای او نقشی تعریف میکنید یا او را مجری یک برنامه میکنید. مشارکت به این معنا چه تأثیری در هویتیابی نوجوان دارد؟
خاکی: هویت، نسبت انسان با سه نقطه (...) است. یکی از مهمترین آنها همین فعالیت و مشارکت اجتماعی است. هویت ما کجا تشکیل میشود؟ در حلقه دوستان و در حلقه کاری خودمان. مشارکت، این هویت را درست و اصلاح کرده و آن را تعریف میکند. در مورد آن نکتهای که درباره رأیدادن گفتید، باید سؤال اینگونه مطرح بشود که آیا آزمون و خطاکردن، جزئی از زندگی است؟ بله، جزئی از زندگی است. آیا باید با زندگی جنگید یا او را پذیرفت؟ باید او را پذیرفت. پس اول بپذیریم و بعد برای آن برنامهریزی کنیم.
در این جنگ ۱۲ روزه من به عینه دیدم که واقعاً میداندار اصلی، نوجوانها و جوانها بودند. بارها دیدم که نوجوانی خانوادهاش را متقاعد میکرد که تو باید در تهران بمانی! اگر تو اینجا کاری نداری، اما من اینجا کار دارم و اینجا باری از روی زمین بلند میکرد؛ بنابراین اول بپذیریم که آزمونوخطا، جزئی از زندگی است. سپس بنشینیم و برای او نقش تعریف کرده و برنامهریزی کنیم. یک زمان میگوییم در جنگ، این نوجوانها در هر قسمتی نقش ایفا کردند. آیا نوجوانان این دوره نیز میتوانند کاری انجام دهند؟ بله میتوانند. آیا همینها نمیتوانند در نظام سیاسی کشور کمک کنند؟ حتماً میتوانند. شما فقط باید بسترهایش را آماده کنید و کار را به او بسپارید.
برداشت شما از رفتار حاکمیت چیست؟ آیا برنامههای فرهنگی - تربیتی که یک بُعد ملی دارند یا بهصورت کلان جاری میشوند، مشارکت نوجوان را جدی میگیرند؟
مشارکت بر اساس صدق و راستی، کاری بود که امام کرد. واقعاً امام جنگ را به این بچهها سپرد. آن مشارکت، مبنای ماست. نه اینکه حالا من مسئول سازمانی هستم که زیرمجموعه آن نوجوان است و باید در عکسها و فیلمهای من نوجوان باشد وگرنه بودجه به سازمان من تخصیص نمیگیرد و من در آینده ارتقا پیدا نمیکنم!
خاکی: متأسفانه جدی نمیگیرند. اگر یک مجموعهای که برای نوجوان کار میکند و همه نمادهای سلامت را دارد، حتماً باید در آن مجموعه، نوجوان را ببیند وگرنه کار آن یک نمایش است. یک زمانی است که میگویید کار انتزاعی یا کار پشت پرده دارد. حتی اینجا هم میگویم نوجوان باید حضور داشته باشد. بالاخره نوجوانی که مدل رشدش یک انسان متفکر، درونگرا و اهل تحقیق و پژوهش است، باید اینجا باشد. حال یک مثال اجرایی بزنم؛ در یک مجموعه، سمینار یا همایشی برای نوجوان برگزار شده است. حتی اگر فیلمبردار و مجری آن نوجوان باشد، نشاندهنده سلامتِ آن جمع است و نشان میدهد که این حرفها روی خودشان نیز اثر گذاشته است. حتی اگر اشتباه کنند، اما مجری و دیگر عوامل برنامه را هم از طیف نوجوان انتخاب کنند و پای این کار هم بایستند. در ابعاد دیگر نیز همینگونه است. به مراسمات دفتر رهبری هم که نگاه میکنید، میبینید که فیلمبردار قسمت بانوان از بانوان است و البته این جدای از بحث فقهی است. وقتی هم که نوجوانان حضور دارند، مجری برنامه، نوجوان است. این استفاده ابزاری از نوجوانها نمیشود و آنها یک قشر زیردستی نیستند که مثلاً بگوییم «بیایید بنشینید ما برای شما صحبت کنیم تا شما آدم بشوید». اینگونه نیست و آنها رده دومی بهحساب نمیآیند. البته نوجوانهای ما، چون فضا ندیدهاند خودشان را رده دوم حساب میکنند. اما در اتفاقات ۱۴۰۱ و در جنگ ۱۲ روزه مشاهده میکنید که خودشان را بالا میآورند. آنهایی که تهران حضور داشتهاند، در ایست بازرسیها و ایستگاههای صلواتی بارها مشاهده کردهاند که یک نوجوانی لباس نظامی به تن کرده؛ گرچه که این لباس هم به تن او بزرگ است، ولی ایستاده است.
وضعیت مشارکت نوجوان در برنامههایی مثل کانونهای فکری و پرورشی، اردوهای جهادی، شبکه امید، کانونهای مساجد، بسیج و... چگونه است؟ این نهادها که پذیرای دانشآموز و نوجوان هستند، چه میزان توانستهاند مشارکت را به وضعیت فعال تبدیل کنند؟
خاکی: ما تا الان در فهم مطالبی که بیان کردیم عقب هستیم. کار مهمی که واقعاً شما انجام میدهید، دقیقاً همینجاست. یعنی این گفتمان باید در تمام لایهها رسوخ بکند که اگر برای نوجوان میخواهی کار بکنی، باید خودش برای خودش کار بکند و شما باید او را کمک کنید و پشتیبانش باشید. تا وقتی این گفتمان همگانی نشود، ما مشکل داریم؛ چه در مسجد، چه در بسیج، چه در شبکه امید و در هر جایی که برای نوجوان کار میکنند. به نظرم میآید در چند سال اخیر، ما تکانهایی خوردهایم. یعنی داریم به این نتیجه میرسیم که اگر خود نوجوان نباشد و او را در نظر نگیریم، پای کار نمیآید. آن مجموعههایی موفق بودهاند و در حال انجام کار هستند که این گفتمان را در میان خود ایجاد کردهاند. چنین مجموعههایی که از ظرفیت خود نوجوان استفاده کردهاند، مرتب رشد و پیشرفت داشتهاند و کمیت و کیفیتشان نیز بیشتر شده است؛ بنابراین به نظرم میآید حداقل در این دو - سه سال اخیر اوضاعمان بهتر است. یعنی نوجوانان، ما را به این جمعبندی رساندهاند که ما را هم حساب کنید.
ایجاد زمینههای مشارکت برای نوجوانان بر اساس صدق!
پس شما معتقد هستید که نوجوان هنوز به یک عنصر فعال تبدیل نشده، اما زمینههای مشارکتش حداقل در سیستمی که ما بهعنوان نظام میشناسیم، فعال شده است. یک وقت میگوییم که خود نوجوان کنش خودش را انجام میدهد. یک وقت هم میگوییم که اصلاً او فعال شده و در سیستم نظام کمک میدهد و پذیرفته شده است. شما میگویید الان نشانههایی را میبینیم که آن نشانهها مبتنی بر فشار است.
خاکی: نشانههایی را میبینیم که مشارکت انجام میشود، اما ما به دنبال مشارکت بر اساس صدق هستیم. مشارکت بر اساس صدق و راستی، کاری بود که امام کرد. واقعاً کار را سپرد. واقعاً امام جنگ را به این بچهها سپرد. آن مشارکت، مبنای ماست. نه اینکه حالا من مسئول سازمانی هستم که زیرمجموعه آن نوجوان است و باید در عکسها و فیلمهای من نوجوان باشد وگرنه بودجه به سازمان من تخصیص نمیگیرد و من در آینده ارتقا پیدا نمیکنم! حرف من این است؛ شما با انسانی کار میکنید که مبتنی بر این است که یک خدای بالاسری و یک باطنی دارد. اگر شما باطن آن را حفظ نکنید، کار جلو نمیرود. باطنش نیز این است که مشارکت بر اساس صدق اتفاق بیفتد.
از فرصت هیئت برای جذب نوجوان بهره بگیریم
با توجه به تجربه شما، چه نوع مشارکتی، میتواند هویت دینی، انقلابی و ایرانی نوجوان ما را تقویت کند؟ در چه مواقعی از آن استفاده کنیم و زمینه را خوب باز کنیم و سرمایهگذاریمان در کجا باشد؟
یک جوانی که تابهحال با دین آشنا نیست و اصلاً هم متوجه مؤلفههایی چون عدالت و... نیست و بنا بر ادبیات خود نوجوانان در «ماتریکس» است؛ اما نقش دادن و مسئولیت دادن در هیئت بهترین بستر برای جذب همان نوجوان است. مهم این است که ما هنرش را داشته باشیم.
خاکی: ما سابقاً در ایران، حتی بیشتر از بقیه کشورهای دینی و مسلمان، یک عنصری به نام «روضههای خانگی» داشتیم که در دو - سه سال اخیر، این رشد پیدا کرده است. وگرنه طی ده - پانزده سال قبل، دیگر خبری از آن نبود و کسر شأن محسوب میشد. بهمثابه همین روضههای خانگی، روضههای نوجوانان هم داشتیم که تکیه میزدند و... الان دیگر خبری از تکیهها نیست. این هیئت و تکیه چه کاری انجام میداد؟ هویت و مسئولیت میداد و نوجوان را مولد بار میآورد. حتی اگر شده اینکه من (نوجوان) یک چای بریزم، من چای میریزم، من پارچه مشکی را میزنم، من زیارت عاشورا میخوانم. من یک کاری انجام میدهم. این نوجوان به همان اندازه هم تکریم میشد و عزتنفسش بالا میرفت.
اگر هیئت بر اساس صدق باشد، منِ روحانی، منِ مداح، منِ مسئول هیئت، منِ میاندار، نمیآیم بالای سر این بچه بایستم و بگویم: «خب من مداح شاخصی هستم، میخواهم هیئت نوجوانان بزنم. بیایید بنشینید پای منبر من، یک شعر هم میخوانم که در آن نوجوان باشد، دو اصطلاحی حماسی به کار میبرم که فطرت این بچهها را متبلور کنم.» باز میبینید که این کار نمیگیرد، چون باز من بالای سرشان ایستادهام و کنار این بچهها نیستم و کار را بر اساس صدق به این بچهها نسپردهام. طبیعتاً وقتی کار را به آنها بسپاریم، چند کار اشتباه میشود و چند کارشان نیز درست میشود. اما وقتی میبینید که این نوجوان، هویت درستی هم گرفت - نه بر اساس مصرفگرایی، بلکه بر اساس مولد بودن - این کار میارزد. با این کار، شما آینده را خریدهاید. چون محل سؤال شما در خصوص بخشهای دینی بود، فکر میکنم هیئت همه عناصر را برای یک تربیت خوب یا فعالیت نوجوانها دارد. همه عناصر جسمی، روحی، احساسی، عاطفی، منطقی و همه چیز در آن هست. البته اگر بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم و آن را خراب نکنیم.
امام خمینی (ره) بین نوجوان و جنگ سنخیت ایجاد کرد
آیا هیئت از همه عناصر برخوردار است و میان نوجوانان ما نفوذ دارد؟ یعنی ما میتوانیم همه نوجوانان - البته نه همه مطلق، بلکه همه اکثر - را با مسئله هیئت درگیر کنیم؟
خاکی: این به هنر ما بستگی دارد. آیا سنخیت هیئت با نوجوان کمتر است یا با جنگ و سختیهای جنگ؟ یا اعتکاف و راهیان نور؟ هیئت به نسبت اینها بسیار نرمتر است. هیئت پلوقیمه دارد، اشک دارد، تکریم دارد. جنگ این چیزها را ندارد. امام هنری داشت که بین نوجوان و جنگ سنخیت ایجاد کرد. او هنرمند بود. امام حسین (ع) عین فطرت انسان است؛ تظلمخواهی، عدالتطلبی، مهربانی، تکریم فرزند، حتی رعایت عدالت با دشمن و... همه اینها را دارد. من بهکرات خودم تجربه کردهام؛ یک جوانی که تابهحال با دین آشنا نیست و اصلاً هم متوجه مؤلفههایی چون عدالت و... نیست و بنا بر ادبیات خود نوجوانان در «ماتریکس» است؛ اما نقش دادن و مسئولیت دادن در هیئت بهترین بستر برای جذب همان نوجوان است. مهم این است که ما هنرش را داشته باشیم.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...